بر مدار شرقگرایی
آیا «شرق» در گیرودار توازن بین قدرتها، انتخاب ایران است؟
انتخاب رئیسجمهور جدید ایران در انتخابات 1400 و استقرار دولت جدید زمزمههای تغییر در جهتگیریها و اولویتهای سیاست خارجی ایران در فضای افکار عمومی و همچنین در سپهر سیاسی ایران برای یک دوره چهارساله را به گوش میرساند. اینکه آیا ایران درگیرودار توازن بین قدرتها، شرق را برگزیده است، یکی از مهمترین پرسشهایی است که میتواند قطبنمای دیپلماسی دولت جدید را مشخص کند.
نگاه دولت جدید
بهنظر میرسد اصلیترین اولویتهای دولت جدید تقویت رویکرد نگاه به شرق و نزدیکی بیشتر به چین و روسیه در مناسبات منطقهای، فرامنطقهای و بینالمللی است. رویکردی که میتواند وزنه روابط خارجی ایران را به سمت شرق سنگینتر کند. در این چارچوب با توجه به امضای موافقتنامه جامع راهبردی با چین و تمرکز حاکمیتی بر این مساله، شاهد افزایش نقش پکن در مناسبات اقتصادی ایران و همچنین استفاده از وزن چین در آرایش قدرت جهانی خواهیم بود.
بهویژه که با اجرای مجدد برجام، پکن نیز از فرصت بهوجود آمده در جهت تقویت حضور خود در بازار ایران استفاده خواهد کرد. در این میان روسیه نیز با توجه به افزایش سطوح همکاری با ایران در طول چند سال اخیر، وزن سیاسی بیشتری در مناسبات قدرت در سطح خاورمیانه برای ایران پیدا خواهد کرد. مضاف بر اینکه مسکو نیز تمرکز راهبردی ویژهای را بر خاورمیانه گذاشته و بهدنبال نزدیکی همزمان به ایران، امارات و عربستان در یک راهبرد متوازن است.
در میانه هند و چین
اما آنچه موجبات تقویت این نگاه در سیاست خارجی ایران را فراهم کرده و میکند، برنامه جامع همکاریهای ایران و چین، توسعه سرمایهگذاریهای هند در چابهار، تلاش ایران برای پیوستن به اتحادیه اوراسیا و سازمان شانگهای، و افزایش روابط سیاسی با برخی کشورهای این منطقه در طول چند سال اخیر است که مساله نگاه به شرق را در دیپلماسی ایران
مطرح کرده است. این تکاپوها باعث طرح این نظر شده که نگاه به شرق از یک نظریه صرف خارج شده و به یک ضرورت استراتژیک و یک راهبرد واقعگرایانه برای جمهوری اسلامی تبدیل شده است؟
در پاسخ به این پرسشها باید گفت که نگاه به شرق اساساً محصول ارتقای جایگاه منطقه آسیا پاسیفیک در اقتصاد و سیاست جهان است. بر همین اساس، عمده کشورهای جهان حتی کشورهای واقع در مناطق غربی نیز در حال تبدیل کردن «نگاه به شرق» به بخشی از راهبرد کلان سیاست خارجی خود هستند. نگاه به برخی آمارها نشان میدهد این نگاه به شرق بیدلیل نبوده است.
اگر نگاهی به آمار تجارت جهانی بیندازیم حدود 58 تجارت جهانی در این منطقه جریان دارد. در این میان حدود 36 درصد تجارت جهانی از تنگه مالاکا، حدود هفت درصد از تنگه سوندا و حدود 15 درصد از تنگه لومبوک میگذرد. از اینرو ارزش اقتصادی نگاه به شرق هم بهنظر میرسد در کنار ارزش سیاسی حائز اهمیت است.
حضور قدرتهای اقتصادی بزرگ و البته قدرتهای اقتصادی نوظهور همچون چین، ژاپن، کرهجنوبی، ویتنام و... همگی نشاندهنده اهمیت منطقه مذکور در اقتصاد و سیاست جهان است. در حال حاضر حتی بسیاری از متحدان آمریکا نیز تلاش کردهاند از طریق پیگیری سیاست «مصونسازی»، خود را برای وضعیت نوین تغییرات در نظام بینالملل آماده کنند.
از نمونههای دیگر در زمینه بعد ارزش اقتصادی سیاست نگاه به شرق میتوان به افزایش صادرات ایران به اتحادیه اوراسیا اشاره کرد که در دولت روحانی تا 14 درصد رشد نشان میدهد و قطعاً با نهایی شدن برنامه تشکیل منطقه تجارت آزاد میان ایران و اتحادیه اقتصادی اوراسیا، صادرات 5 /2 میلیارددلاری فعلی ایران به بازار 183 میلیوننفری این کشورها افزایش بیشتری را نیز نشان خواهد داد.
متغیرهای استراتژیک
در این میان چند متغیر مهم هم به ارزش سیاسی شرقگرایی در راهبرد سیاست خارجی ایران برمیگردد که برای دولت جدید دارای ارزش افزوده استراتژیک است.
متغیر اول برآمده از یک واقعیت روشن و در عین حال مورد توافق در خصوص قدرت رو به افزایش چین در معادلات سیاسی جهانی است. در کنار رشد منظم اقتصادی؛ حجم قابل توجه تولید ناخالص داخلی، شعاع و مقیاس تولید در سطح جهانی، متغیرهای سیاسی و نظامی چون پررنگ شدن نقش چین در معادلات بینالمللی، سرمایهگذاریهای کلان در مناطق مختلف جهان بهخصوص در خاورمیانه و آفریقا که همگی نشان از خیزش اژدهای زرد دارد، کافی است تا ایران را که نیازمند جذب سرمایهگذاریهای خارجی است، متقاعد کند که تنظیم یک قرارداد ۲۵ساله تحتعنوان نقشه راه و بر مبنای بازی
برد-برد با چین میتواند ترسیم یک آینده روشنتر را نوید دهد. این مساله بهخصوص از این منظر برای ایران مهم است که میتواند در شرایط تحریمهای فلجکننده، فرصت مغتنمی را برای دور زدن این تحریمها فراهم کند و حتی در یک روند چندساله و با حفظ تحریمها، ساختار اقتصاد ایران را از نوسانات تحریمها به دور نگاه دارد.
متغیر دوم به نوع ظهور و خیزش چین در سطح معادلات بینالمللی برمیگردد که برای تصمیمگیرندگان ایرانی بسیار کلیدی است. در این نگاه خیزش مسالمتآمیز و بهدور از سلطه چین که در آن خبری از تحمیل خواستهها با قلدری و زورگویی نیست، یکی از مهمترین دلایل گرایش به چین بهعنوان یک قدرت بینالمللی است. در این متغیر همچنین احترام متقابل بین دو کشور، تاکید بر باستانی بودن دو تمدن و روابط تاریخی و فرهنگی در قالب جاده ابریشم مورد تاکید قرار میگیرد.
سومین متغیر در نوع نگاه به چین، ظرفیت این قدرت درحال ظهور در کنار روسیه برای شکلدهی به یک بلوک ضدآمریکایی است که میتواند نظم درحال تحول بینالمللی به رهبری آمریکا را به نفع دیدگاههای نوین که برآمده از چندجانبهگرایی و احترام به حاکمیت کشورهاست، تغییر دهد. اگرچه بسیاری از کارشناسان معتقدند در این حوزه باید ارزیابی واقعگرایانهای از قدرت چالشگر چین در مقابل آمریکا داشت، چراکه ارزیابی غیرواقعبینانه میتواند به برهم خوردن موازنه در سیاست خارجی ایران بینجامد.
استدلال کارشناسان به این مساله مهم برمیگردد که چین حداقل در یک دهه پیشرو، برنامه راهبردی برای به چالش کشیدن آمریکا در حوزه قدرت سختافزاری ندارد و صرفاً در حوزههای قدرت نرمافزاری بهویژه در حوزههای تکنولوژی، هوش مصنوعی و آیتی بنا دارد تا با هژمونی آمریکا مقابله کند.
از اینرو اگرچه راهبرد شرقگرایی و تقویت آن در دولت جدید دارای ارزش اقتصادی و سیاسی است و ضرورت توجه به آن را بهعنوان یک جهتگیری برای متوازن کردن نقش مناطق در استراتژیهای سیاست خارجی ضروری میسازد، اما از همین زاویه باید گفت که اصرار بر چنین نگاهی بدون درک واقعبینانه از مساله تغییر و تحول در ساختار نظام بینالملل و روندهای در حال گذار آن، میتواند تعادل در سیاست خارجی را بر هم زده و کفه سنگینی به نفع یک منطقه را به ضرر مناطق دیگر بر هم زند. طبیعی است که در چنین فرآیندی، نمیتوان از ظرفیت دیگر مناطق بهخصوص غرب که در حوزه فناوریها دارای برتری نسبی هستند، بهره لازم را برد.