در باب تقابل یورو و تحولات سیاسی
پسر بچه ولخرج، کار دستمان میدهد
داستان بحران یورو و تحولات سیاسی کنونی جهان گذشتهای بامعنا دارد؛ بحران اقتصادی جهان که در ایالات متحده سال ۲۰۰۷ آغاز شد، به سرعت اقتصادهای اروپا را درنوردید و در سال ۲۰۰۹ در این قاره به اوج خود رسید. این بحران که از بخش مالی آغاز شده بود، سایر بخشهای اقتصادی را نیز فرا گرفت و پیامدهای گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در کشورهای اروپایی به ویژه در کشورهای عضو منطقه یورو برجا گذاشت.
دنیا با یک خلاء قدرت خطرناک روبهروست و این حالت میتواند دههها بهطول انجامد. خلاء مذکور به این خاطر است که اروپا و آمریکا در حالحاضر در مرحلهای از افول نسبی بهسر میبرند و بهجای آنها چین، هند و برزیل در حال کسب جایگاه بینالمللی هستند. اما آنها نیز هرچند قدرت نوظهور بهحساب میآیند، اما از توان لازم برای ایفای نقش و پر کردن خلاء قدرت برخوردار نیستند. (کاپل، 2011)
داستان بحران یورو و تحولات سیاسی کنونی جهان گذشتهای بامعنا دارد؛ بحران اقتصادی جهان که در ایالات متحده سال ۲۰۰۷ آغاز شد، به سرعت اقتصادهای اروپا را درنوردید و در سال ۲۰۰۹ در این قاره به اوج خود رسید. این بحران که از بخش مالی آغاز شده بود، سایر بخشهای اقتصادی را نیز فرا گرفت و پیامدهای گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در کشورهای اروپایی به ویژه در کشورهای عضو منطقه یورو برجا گذاشت. این بحران، یورو پول واحد اروپا، را نیز با مشکلات زیادی روبهرو کرد؛ به طوری که پرسشهای اساسی در خصوص آینده این پول ایجاد شده است. شاید دلیل نگارش نوشتار پیشرو این باشد که مشکلات بلوک یورو که به دلایل وابسته و زنجیروار دیگری مربوط است درنهایت چه سرانجامی را برای سیاست جهان رقم خواهد زد. پس از اینکه در اواخر دهه 1900 اتحادیه اروپا بر سر واحد پولی مشترک توافق کرد و سیاستمداران در کنار اقتصاددانان به این نتیجه رسیدند که میتوانند اهداف مشترک سیاسی را با منافع اقتصادی مشترک بیامیزند خیلیها پیشبینی نمیکردند دامنه اختلافات به حدی برسد که روزی انحلال همان توافق بر سر زبانها باشد. با یکپارچه شدن واحد پول اروپا، چشم انداز مالی و تجاری کشورهای اروپا تغییر کرد. در این راستا حاکمیت کشورهای اروپایی در زمینه مسائل مالی با پیدایش بانک مرکزی اروپا متحول شد. اگر چه بیش از 10 سال از عمر واحد پول مشترک اروپایی، یورو، میگذرد با این وجود بررسی رابطه میان یورو و رشد اقتصادی کشورهای اروپایی، وحدت پولی و همگرایی اقتصادی، عملکرد بانک مرکزی اروپا و دشواریهای مربوط به الحاق کشورهای اروپای شرقی از جمله مباحث اصلی مد نظر اقتصاددانان اروپا، در جهت همگرایی بیشتر بود. اما رسیدن به این نتایج بیشتر به صورت نظری مطرح شد و در عمل انتظارات غلط از آب درآمد. شاید پس از همان بحران مالی سال 2007 که مشکلات ایالات متحده دامن یورو را گرفت، تسری مشکلات مالی موسسات و نهادها از ایالات متحده به بلوک یورو که با کسریهای بودجه و بدهیهای ایالات متحده همگام شد شرایط اقتصاد اروپا را که تازه یکپارچه شده بود به هم ریخت. در واقع مشکلات بدهی به صورت یک اپیدمی، تمامی بخشهای اقتصادی ایالات متحده و اروپا را در برگرفت؛ پس از آن بود که بدهکارهای دولت به حوزه عمومی هم تسری پیدا کرد و مردم نیز عاجل از این وضعیت شرایط متفاوتی پیدا کردند. بانک مرکزی به عنوان نبض تپنده اقتصاد اروپا برای رهایی از این وضعیت دست به هر کاری زد و تغییرات عمده در سیاستهای پولی خود را جدیترین راهکار برای رهایی از شرایط ناامیدکننده دانست؛ یکی از مهمترین اقدامات بانک مرکزی اروپا این بود که برای رهایی از رکود اقتصادی این قاره، نرخ بهره را کاهش دهد و اعلام کند همچنان این کاهش ادامه دارد تا نشان دهد در پی جلب سرمایهگذاری است، البته علیرغم آن ارزش یورو باز هم بالا رفت. بانک مرکزی ناتوانی دولتهای اروپایی را در زمینه اصلاحات ساختاری دلیل این رکود دانسته بود (در این جا این سوال پیش میآید که آیا این کاهش نرخ بهره ادامه خواهد داشت؟ در جواب باید گفت به دلیل فشار اقتصاددانان، نرخ بهره همچنان کاهش خواهد یافت ولی اثراتی که افزایش ارزش یورو دارد کمتر از کاهش نرخ بهره نیست). بانک مرکزی اروپا(ECB)، نرخ بهره خود را بیش از مقداری که کارشناسان حدس میزدند کاهش داد. این بانک خیلی خشک و مقرراتی عمل کرد و به رای دیگران اعتقاد نداشت، شاید همین موضوع یکی از مهمترین دلایل افزایش اختلافات در میان اعضای اتحادیه اروپا و به خصوص منطقه یورو بود. اما کارشناسان پولی این نهاد بر این باور بودند که بانک مذکور باید اقتصاد اروپا را به پیش ببرد و قیمتها را ثابت نگه دارد تا بتواند تورم را کاهش دهد تا با قویتر شدن یورو تورم کاهش یابد و چارهای جز اینکه ریاضت را در پیش بگیرد ندارد، اما اقدامات انجامشده تنها التیامی بر زخمهای کهنه اقتصاد بحرانزده یورو بود و نتوانست درد را درمان کند. براساس گزارشهای منتشرشده در بولتن داخلی بانک مرکزی اتحادیه اروپا، در سراسر اروپا کارکنان زیادی از سوی مدیران شرکتهای مختلف محکوم به اخراج میشوند. اغلب اقتصاددانان معتقدند اروپا دچار رکود شده و از دست رفتن مشاغل موجب کاهش هزینههای مصرفی شده و همین امر نیز بهنوبه خود باعث افزایش بیشتر اخراج کارکنان شده است. منطقه اروپا سالیان متمادی است که در حال مبارزه با بیماری فلج اقتصادی این قاره است. در مورد حل مسائل مربوط به بیکاری راهحلهای سیاسی متعددی ارائه شده اما این راه حلها به دلیل اختلافات همچنان منطقی و چارهگشا نیست. خیلیها معتقدند اصلاح نهادهای بازار مهمترین راهکار برای اصلاح عملکرد محسوب میشود اما به نظر میرسد شکاف بر سر ارائه راه حلها همچنان یکی از پازلهای فراموششده است. سران اتحادیه اروپایی طی دو سال گذشته تحت تاثیر بحران منطقه یورو و بهدنبال آن بحران سیاسی در یونان اجلاسهای متعددی را برگزار کردند اما بسیاری بر این امر اتفاق نظر دارند که راهحل میانه و آسانی برای حل بحران مالی یورو وجود ندارد و سران اتحادیه مجبورند از گزینههایی بسیار دردناک به لحاظ سیاسی و بسیار پرهزینه به لحاظ اقتصادی بهره گیرند تا بر بحران مذکور فائق آیند که این کار نیازمند یک رهیافت گستردهتر و صداقت بیشتر از سوی رهبران اروپایی درباره آنچه باید انجام شود و چرا باید انجام شود، است. بسیاری اما مشکلات مالی اروپا را به مسائل دیگری مربوط میدانند. به باور آنان در ابتدای قرن بیستویکم؛ موضوع جهانی شدن، ظهور قدرت اقتصادی چین و هند، از میان رفتن برتریهای سنتی اروپا در زمینه سرمایه انسانی، نیاز به رشد سریع اقتصاد دانشمحور، پیر شدن جمعیت اروپا و پیامدهای آن بر شرایط سیاسی و اقتصادی، مهاجرت گسترده، امنیت انرژی، نیاز به اتحاد کشورهای اروپایی در سطح منطقهای و رفتار نرم در سطح جهان اما موثر از جمله چالشهای مهم اروپا بود که سبب مشکلات دامنهدار کنونی نیز شده است. اروپاییان همه این مصیبتها و گرفتارها را منتسب به ایالات متحده میدانند (درست عکس همین موضوع و همین نقد مبنی بر مشکلات دامنگیر حوزه یورو نیز از سوی ایالات متحده به اروپا وارد میشود). آنان معتقدند یورو از نظر اقتصادی در وضعیت خوشایندی به سر نمیبرد اما رکود اقتصاد ایالات متحده بانی و باعث این وضعیت است. مردم اروپا معتقدند برخلاف ولخرجی آمریکاییها، اروپاییها یک زندگی مصلحتآمیز و محتاطانه دارند. اما در این میان افزایش ارزش یورو، کار را خرابتر هم کرده است. هماکنون این نگرانی در میان کشورهای منطقه به وجود آمده که مبادا افزایش شدید نرخ برابری یورو در مقابل دلار و سایر ارزهای خارجی، بار دیگر اقتصادهای یورو را دچار رکود کند. واقعیت این است که نرخ رشد بهرهوری در آمریکا بسیار سریعتر از منطقه یورو است هر چند از سال ۲۰۰۰ تاکنون، بیشتر رشد محصول ناخالص ملی آمریکا، به دلیل کاهش قابل توجه مالیاتها و کمتر بودن نرخها بوده که به نوع خود بر ولخرجی هر چه بیشتر مصرفکنندگان این کشور تاثیر بسزایی داشته است. اما بحران یورو همه را در برگرفته است. از شرق تا غرب همه به نوعی درگیر این بدهکاریها شدهاند. چین به عنوان یکی از اقتصادهای نوظهور و قوی جهان در شرایط سخت رشد اقتصادی قرار دارد و بیشترین عامل این وضعیت نیز از ناحیه بلوک اروپا نشات میگیرد. کاهش سفارشات در یورو و به تبع آن افت صادرات در چین که یکی از بازارهای هدف خود را از دست داده میداند در کنار مشکلات مربوط به بخشهای تولید و کاهش مصرف به دلیل سختگیریها و سیاستهای ریاضتی دولتها از عواقبی است که برای اقتصاد چین به ارمغان آمده است. البته این موضوع تنها در چین مصداق پیدا نمیکند اغلب اقتصادهای نوظهور همچون هند، برزیل یا دیگر کشورهای عضو بریکس (روسیه و آفریقای جنوبی) نیز از مشکلات منطقه یورو بینصیب نیستند. نگاهی به اختلافات موردی در کشورهای منطقه یورو اوج تاثیرگذاری اقتصاد یورو بر سیاست در این قاره را نشان خواهد داد.
درسهایی از بحران روسیه؛ ایرلند و پرتغال
شاید یکی از درسهایی که اروپا باید از منطقه یورو بگیرد این است که از بحران روسیه و حباب و ورشکستگی ایرلند یاد بگیرد و به فکر این باشد که اشتباهات را تکرار نکند. مشکلات مربوط به سیاست روسیه که در انتخابات ریاست جمهوری سال جاری به اوج خود رسیده بود خود یکی از موضوعاتی بود که اقتصاد یورو را نیز تحت تاثیر قرار داده بود اما همه معتقد بودند این اقتصاد بدهکار اروپاست که سیاست را تحت تاثیر قرار داده و عرصه را برای همه تنگ کرده است. پرتغال در کنار ایرلند یکی از کشورهایی بود که خیلی زود اقتصاد بدهکار آن گریبان سیاست را گرفت و دولتمردان این کشور را راضی به ترک اریکه قدرت کرد. شاید آنان باورشان هم نمیشد به سرعت اقتصاد یکپارچه اروپا آنان را هم دور بزند و شرایط را برای آنها سخت کند.
یونان: از صندلی بیا پایین
یونان کشوری که مادر اندیشه زمین نامیده میشود به روزگاری رسیده که مردمش دیگر فلسفه و منطق را نمیشناسند بلکه به قول خودشان به تنگ آمدهاند و از اوضاع راضی نیستند. آنها هر چه سریعتر میخواهند از این وضعیت خلاص شوند و برای این کار دست به هر عملی میزنند اما معلوم نیست سرانجام این وضعیت به کجا ختم میشود؟ درست پس از اینکه نارضایتیها از اروپا بیشتر شد، «جورج پاپاندرو» نخست وزیر این کشور که دیگر رمقی برای کشورداری با توجه به مشکلات پیش رو در خود نمیدید جای خود را به مردی داد که سیاستمدار کهنه کار یونان بود اما با وجود اینکه یونان متعهد شد در قبال تسهیلات داده شده تمامی عملیات ریاضتی اتحادیه اروپا را مو به مو اجرا کند مشکلات داخلی اقتصاد و نارضایتیهای مردمی که در قالب بیکاری و گرانی به اوج رسیده بود باز هم قربانی گرفت و انتخابات این کشور نشان داد همچنان اختلافات بالاتر از آن چیزی است که تصور میشود. حتی دغدغهها و شرایط نابسامان در این کشور به جایی رسیده که خیلیها معتقدند یونان تا پایان سال جاری از منطقه یورو خارج خواهد شد. موضوعی که همواره به عنوان یکی از پارامترهای تغییردهنده در بازارها و اقتصاد یورو مسالهساز بوده است. یونان به عنوان یکی از اقتصادهای مطرح اروپا همواره نقش تعیینکنندهای در تعیین سیاستهای پولی اتحادیه اروپا داشته اما با وضعیت فعلی شاید این کشور در سختترین دوران تاریخی خود به سر میبرد زیرا هر گونه اقدامی از جانب اروپا مبنی بر پذیرش یا عدم پذیرش این کشور در اتحادیه هزینههای گزافی روی دوش اقتصاددانان و بهای سختی روی دوش سیاستمداران خواهد گذاشت.
اسپانیا از آنفلوآنرای اژهای جان بهدر میبرد؟
اسپانیا نیز یکی از کشورهایی بود که بدهکاریها، بازار کار و وضعیت نرخ تولید ناخالص داخلی در این کشور سراغ سیاستمداران را گرفت و باعث شد دولت در انتخابات با مشکلات جدی روبه رو شود. نارضایتیها در اسپانیا گاهی با عنوان انقلاب التحریر اروپا نام برده میشد اما همچنان نگرانیها بابت بانکهای اسپانیایی و لزوم توجه و حمایت جدی و شدید این بانکها به نقدینگی باعث شده وضعیت اسپانیا هم همچون دیگر همسایگان اروپاییاش بحرانی توصیف شود هر چند گاهی اوقات تصورات خوشبینانهای به گوش میرسد. اسپانیا اگر چه در صنعت فوتبال طی چند سال اخیر به موفقیتهای قابل توجهی دست پیدا کرده و این موفقیتها توانسته محرک خوبی برای رشد و توسعه در این کشور باشد (گزارشهای اقتصادی نشان میدهد فوتبال به عنوان یک صنعت میتواند محرکه خوبی برای بهبود اوضاع باشد اما این صنعت تنها میتواند محرکه باشد نه تغییردهنده کلی اوضاع) اما همچنان از بیماری بدهکاری بانکهایش رنج میبرد.
ایتالیا یونان بعدی!
ایتالیا درست پس از برلوسکونی و مشکلات مربوط به شرایط بازار کار و بدهکاریهای مداوم دولت به این نتیجه رسید که باید سکان نخست وزیریاش را به کس دیگری بسپارد و تداوم پسلرزههای یورو به ایتالیا هم رسید تا اوضاع اقتصادی این کشور سیاست را هم درگیر خود کند و همچنان اقتصاد یورو عامل همه شکستهای سیاسی در اروپا تلقی شود. ماریو مونتنی نخست وزیر جدید ایتالیا اگر چه از مو به مو اجرا شدن اقدامات عملی اروپا سخن به میان میآورد اما نباید فراموش کرد که اینها تنها حدیث و گفته است، واقعیت فراتر از آن چیزی است که ایتالیاییها تصور میکنند و حتی ممکن است اقتصاد ایتالیا با توجه به گزارشهای منتشر شده اقتصادی یونان بعدی باشد.
فرانسه در دستان سوسیالیستهای افراطی
فرانسه کشوری که با نماد انقلاب در جهان از آن یاد میشود به دلیل حضور بانکهایش در بدهکاریها به سرعت با شرایط نگرانکنندهای روبهرو شد. شاید اعتراضات مردم و دانشجویان فرانسوی پس از اجرای سیاستهای ریاضتی در این کشور که توسط دولت سارکوزی به عنوان تنها راه حل موجود از آن نام برده میشود زمینه شکست سیاست مداران معروف فرانسوی را مهیا کرد و دیری نپایید که سارکوزی معروف چپ جای خود را به فرانسوا اولاند سیاستمدار کم تجربه اما چپگراتر داد تا همه به شوق اینکه او میتواند منجی فرانسه باشد باز هم شرایط را به گونهای پیش ببرند که بحران یورو همچنان در حال گرفتن قربانی آن هم تنها سیاستمداران باشد. سرمایهگذاران اروپا و تصمیمسازان این کشور از اولاند به خاطر عقایدش و اختلاف نظر با دیگر اعضای اتحادیه میترسند اما باید دید آیا دامنه اختلافات بیشتر خواهد شد یا اینکه اولاند با اروپا همراه خواهد شد.
آلمان: مباهات یا مشکل
آلمان که به عنوان یکی از موثرترین کشورهای اتحادیه اروپا به دلیل ساختار منظم و اقتصاد صنعتی از نفوذ بیشتری برخوردار است همواره به عنوان یکی از وزنههای تصمیمگیرنده توانسته راهکارهای جمعی کشورها را وتو کند یا به نتیجه برساند اما صحبت بر سر این است که آیا با توجه به شرایط بهتر اقتصاد آلمان میتوان از این گزینه به عنوان یکی از شرایط موفقیت نام برد یا اینکه به دلیل اختلافات این کشور با برخی از کشورهای منطقه یورو همچنان شرایط یورو با همان ابهام پیش خواهد رفت؟
بریتانیا؛ روباه پیر دور از ماجرا
هر چند بریتانیا با وجودی که عضو اتحادیه اروپاست یورو را قبول نکرده و باهمان پوند اقتصاد خود را میچرخاند اما مشکلات اقتصادی و هزینههای بالا و سرسامآور فشارها را بیشتر کرده است؛ تونی بلر از حزب کارگر رفت تا دیوید کامرون محافظهکار بیاید اما باز هم اقتصاد بریتانیا با وجودیکه دور از ماجرای بحران یورو اما همسایه با آن بود شرایط سخت و نگرانی را سپری میکند. همین بس که اوضاع اقتصادی اروپا کار را به جایی رسانده که نخست وزیر انگلیس از برگزاری همهپرسی در رابطه با خروج انگلستان از اتحادیه اروپا خبر داده است. کامرون این موضوع را به عنوان «حق انتخاب واقعی» برای مردم دانسته است. در نهایت ممکن است روزی به این باور رسید که اروپا اقتصاد جهانی را با شگفتی روبهرو خواهد کرد و ایالات متحده رکود را دنبالهدار خواهد کرد. اما هر چه هست نتیجه این میشود که قربانیهای یورو همچنان دامنگیر است و شاید روزی همین اقتصاد یکپارچه یورو دوباره به همان «دراخمای» یونانی برگردد و آرزوی متحدان اقتصادی را روی سر سیاستمداران خراب کند. باید به انتظار نشست و دید یورو تا چه حد قربانی میگیرد و آیا اقتصاد بدهکار همچنان بدهکارتر همه را اسیر خود خواهد کرد؟