همسایه مزاحم
توسعهنیافتگی ایران چه ربطی به روسیه دارد؟
شاید از زمان جنگهای ایران و روس، شاید هم پیشتر از آن، بسیاری از ما ایرانیان معتقدیم که تقصیر روسهاست اگر ما به توسعه نرسیدهایم. برخی میگویند دورانی که به نام «ایران نوین» معروف شده، با تشدید اختلافات داخلی در روسیه مقارن بوده و ایران تنها زمانی در مسیر توسعه گام برداشته که روسها آنقدر درگیر مسائل خویش بودهاند که دست از سر ما برداشتهاند و ما فرصت کردهایم به توسعه بپردازیم. شاهدی که بر این مدعا میآورند نیز توسعه زیرساختها در دوره رضاشاه است که تقریباً مقارن است با وقوع انقلاب در روسیه. مثال دیگر، توسعه عمرانی سالهای 1990 تا حدود 2010 است که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و روسیه درگیر مسائل خویش بود. اما این مدعا، تا چه اندازه مبتنی بر واقعیت است؟
شاید از زمان جنگهای ایران و روس، شاید هم پیشتر از آن، بسیاری از ما ایرانیان معتقدیم که تقصیر روسهاست اگر ما به توسعه نرسیدهایم. برخی میگویند دورانی که به نام «ایران نوین» معروف شده، با تشدید اختلافات داخلی در روسیه مقارن بوده و ایران تنها زمانی در مسیر توسعه گام برداشته که روسها آنقدر درگیر مسائل خویش بودهاند که دست از سر ما برداشتهاند و ما فرصت کردهایم به توسعه بپردازیم. شاهدی که بر این مدعا میآورند نیز توسعه زیرساختها در دوره رضاشاه است که تقریباً مقارن است با وقوع انقلاب در روسیه. مثال دیگر، توسعه عمرانی سالهای 1990 تا حدود 2010 است که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و روسیه درگیر مسائل خویش بود. اما این مدعا، تا چه اندازه مبتنی بر واقعیت است؟
مروری بر روابط 200ساله ایران و روسیه
اولینباری که ایرانیان طعم قدرت روسیه را چشیدند، هنگامی است که پطر کبیر در اوایل قرن هجدهم میلادی، به فکر گسترش اقتدار روسیه در سمت دریای سیاه و قفقاز افتاد. از آن زمان به بعد گسترش نفوذ روسیه تزاری در ایران به صورت نمودار صعودی درآمد و تسلط روسیه بر سیاست داخلی و خارجی ایران افزایش یافت. طی دو قرن گذشته، روسیه همواره تلاش کرده با حفظ برتری اقتصادی، نفوذ سیاسی خود را نیز در ایران گسترش دهد تا به قلب تجارت و ثروت عظیم خلیج فارس و اقیانوس هند دست یابد. جنگهای ایران و روس در اوایل دوره قاجار و عقد قراردادهای گلستان و ترکمانچای، داغ زخمی است که بعد از گذشت 200 سال، همچنان بر تن زخمی ایران تازه است.
ایران به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک خود همواره جایگاه ویژهای در سیاست خارجی روسیه داشته و روسها برای دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس و اقیانوس هند برای ایران نقش ویژهای قائل بودند. از اینرو احساس تهدید و ناامنی ایران از سوی روسیه تزاری طی قرنهای متمادی مشخصه اصلی روابط میان دو کشور بوده است. ایران همواره با تهدید تاریخی روس از شمال مواجه بوده و هیچ کشوری به اندازه روسیه تزاری قلمروهای ایران را برای همیشه به اشغال خود درنیاورده است.
پس از پیروزی بلشویکها در روسیه، سیاست خارجی این کشور دچار تحولات اساسی شد، اما ایران همچنان اهمیت ژئوپولیتیک خویش را حفظ کرد. رهبران انقلابی که به حکومت جهانی سوسیالیسم میاندیشیدند، به ایران به عنوان کانال سوئز انقلاب کمونیستی مینگریستند. ترو پاتوفسکی، محقق روسی در سال ۱۹۱۸ درباره اهمیت ایران برای اتحاد جماهیر شوروی مینویسد: «ایران کانال سوئز انقلاب است و این کشور برای توفیق انقلاب شرق (انقلاب سوسیالیستی) نخستین کشوری است که باید توسط شورویها تسخیر شود و ایران باید به انقلاب تعلق یابد.»
بلشویکها، تمام امتیازات دوران تزاری را باطل اعلام کردند و اولین اقدام جمهوری سوسیالیستی شوروی لغو قرارداد ۱۹۰۷ بود که میان انگلیس و روسیه تزاری منعقد شده بود. طبق این قرارداد، کشورهای روسیه تزاری و انگلیس ایران را به سه منطقه شمال (طرفدار روسیه)، جنوب (طرفدار انگلیس) و مرکز (بیطرف) تقسیم کرده بودند.
در دوره سلطنت رضاشاه، بهرغم اینکه روسها در قرن نوزدهم مرزهای خود را گسترش داده بودند، ولی همچنان معضل استراتژیک عدم دسترسی به آبهای گرم به قوت خود باقی بود. در این دوره، سیاست اتحاد جماهیر شوروی نسبت به ایران، دائماً در نوسان بود. از جمله پس از آنکه در سال ۱۹۳۲ رضاشاه تلاش کرد درآمدهای نفتی ایران را بالا ببرد و این امر باعث کشمکش میان ایران و شرکت نفت سابق شد، اتحاد جماهیر شوروی از رضاشاه جانبداری کرد و او را مترقی اعلام کرد، ولی با موافقت رضاشاه و شرکت نفت مبنی بر حل مسالمتآمیز اختلافات، حکومت رضاشاه در ایران هدف حملات تبلیغاتی روسها قرار گرفت.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، شوروی به یکی از دو قطب اصلی قدرت در جهان تبدیل شد. در دوره سلطنت محمدرضا پهلوی، دولت شوروی علاوه بر افزایش توان نظامی و همپایگی استراتژیک با غرب، در پی آن بود که کشورهای جهان سوم و از جمله ایران را به سمت خود جذب کند و به رژیم پهلوی پیشنهاد کرد روابط دو کشور را در سطوح مختلف اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی گسترش دهند. طی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی دولت ایران به دلیل وابستگی به غرب به پیشنهادهای شوروی در زمینه گسترش روابط سیاسی و نظامی محتاطانه جواب رد میداد، ولی در زمینههای اقتصادی و حتی بازرگانی، روابط دو کشور رو به گسترش بود، از جمله قرارداد تاسیس ماشینسازی اراک و ذوبآهن اصفهان با روسها منعقد شد و به واسطه همین امتیازات اقتصادی و بازرگانی، دولت شوروی در قبال بیشتر سیاستهای شاه نسبت به مسائل خلیج فارس و جهان غرب بردباری بیشتری نشان میداد. با توجه به این واقعیت، عدم تغییر صریح موضع مسکو نسبت به رژیم شاه در هنگام وقوع انقلاب اسلامی قابل درک و تفسیر است.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و غربستیزی جمهوری اسلامی، بزرگترین هدف استراتژیک شوروی یعنی حذف ایالاتمتحده در ایران محقق شد. ولی این امر به مفهوم هماهنگی انقلاب اسلامی با سیاستهای شوروی نبود. چنانکه امام خمینی فرمود: «ما با کمونیسم بینالملل به همان اندازه در ستیزیم که با جهانخواران غرب به سرکردگی آمریکا و صهیونیسم مبارزه میکنیم، خطری که از ناحیه کمونیسم متوجه ماست کمتر از آمریکا نیست.» در واقع آشتیناپذیری اسلام با کمونیسم و نفوذ انقلاب اسلامی در مناطق مسلماننشین شوروی باعث انعطاف و ملایمت دیدگاههای مقامات اتحاد شوروی نسبت به مواضع عقیدتی اسلام شد. به طوری که برژنف در بیست و ششمین کنگره حزب کمونیست شوروی در آوریل ۱۹۸۱ اعلام داشت که جنبشهای رهاییبخش میتوانند تحت لوای اسلام انجام گیرند.
با وجود این تا زمان فروپاشی شوروی، جذب ایران در مدار اتحاد شوروی ممکن نبود، بنابراین حفظ ایران به عنوان کشوری غیرمتعهد و مستقل هدف مطلوبی به نظر میرسید. در این دوران روابط دو کشور در حوزه سیاسی رشد چندانی نداشت و بیشتر در قلمرو اقتصادی بود، از جمله دو کشور در سال ۱۳۶۸ با امضای توافقنامه همکاری اقتصادی موافقت کردند که در زمینههای اقتصادی، فنی، تجاری و صنعتی شامل صنایع متالورژی، پتروشیمی، نفت و گاز و همچنین استفاده صلحجویانه از انرژی اتمی همکاریهای خود را گسترش دهند.
با فروپاشی شوروی در دسامبر ۱۹۹۱، مانع عمدهای بر سر راه گسترش روابط ایران و روسیه وجود نداشت و برای نخستینبار در طول دو قرن گذشته تهدید بالقوه علیه ایران از سوی آن کشور برداشته شد و روابط آنها متعادلتر شد. یکی از مهمترین مسائل در روابط دو کشور پس از فروپاشی شوروی، تکمیل نیروگاه هستهای بوشهر از سوی کارشناسان و تکنولوژی روسی بوده است. انعقاد قرارداد همکاری هستهای روسیه با ایران در آغاز سال ۱۹۹۵ و تعهد به تکمیل نیروگاه هستهای بوشهر در شرایطی صورت گرفت که آمریکا و اسرائیل در مورد خطر تبدیل ایران به یک قدرت هستهای تبلیغات گستردهای به راه انداخته بودند. در مقابل روسیه با استناد به دلایل سیاسی و اقتصادی و با اشاره به پایبندی ایران به قوانین سازمان بینالمللی انرژی هستهای و پیوستن آن به پیمان عدم گسترش سلاحهای هستهای، تصمیم خود را برای اجرای طرح اتخاذ کرد. در واقع روسها با اعلام اینکه معامله هستهای ایران و روسیه هیچگونه خطری برای امنیت و ثبات منطقه ندارد و نیروگاه اتمی بوشهر صرفاً کارکردی مسالمتآمیز دارد، به ادامه اجرای طرح اصرار داشتند.
بدبینی تاریخی
با توجه به تجربه 200 سال روابط ایران و شوروی، عموم ایرانیان، نگاه دوستانهای به روسها ندارند. اما این بدبینی چقدر واقعی است و چقدر توهم توطئه و تحت تاثیر رسانهها و تبلیغات؟ غالب ایرانیان، مطامع استعماری روسیه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی در ایران را به وصیتنامه ساختگی پطر کبیر نسبت میدهند؛ این وصیتنامه را مهاجران لهستانی در پاریس به سال 1795 جعل کردند تا افکار عمومی فرانسویان را علیه روسیه تزاری که مطامع استعماری در لهستان داشت، برانگیزند و متحدانی برای خویش دستوپا کنند. بر اساس این سند جعلی، که گویا بر حسب تصادف روی میز تحریر سفیر روسیه در پاریس دیده شده، سیاست پنهانی روسیه همواره باید معطوف به دو هدف باشد: یکی سلطه بر اروپا و دیگری دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس از راه تسلط بر ایران. این سند جعلی، که در اواخر قرن نوزدهم از طریق نویسندگان ایرانی همچون لرد کرزن و دانشجویان ایرانی در اروپا و سفارت انگلیس در ایران در افواه مردم شایع شد، موجب اعتقاد بیشتر به توهم توطئه روسیه برای تسلط بر ایران شد.
با انقلاب 1917 و معاهده 1921 ایران و شوروی، که تمامی امتیازات امپراتوری روسیه در ایران و از جمله حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) را لغو کرد، احساسات ضدروسی ایرانیان برای مدتی آرام گرفت. اما تلاش نافرجام استالین در ماجرای پیشهوری، برای الحاق آذربایجان و کردستان به قلمرو شوروی در سال 1324، موضوع وصیتنامه پطر کبیر را از نو زنده کرد. در جریان ملی شدن نفت در سالهای 1330 تا 1332، که حزب توده نفوذ قابل ملاحظهای در ایران پیدا کرده بود، سازمان سیا خاطرات ساختگی لاهوتی را تالیف و منتشر کرد تا دوباره خطر وصیتنامه پطر کبیر را در اذهان مردم شایع کند. این کتاب را دانلد ویلبر، مشاور سازمان سیا، با همکاری یکی از نویسندگانی که پس از انقلاب اعدام شد، تالیف کرده و در واشنگتن به چاپ رسانده و برای پخش به دفتر مرکزی سیا در سفارت آمریکا فرستاده بود. با انتشار این خاطرات جعلی از یکسو، اقدام به ترور شخصیت لاهوتی، که شخصیتی محبوب بود، میشد و او را به کلی از صحنه خارج میکرد، و از سوی دیگر با اعتراف وی مبنی بر توطئه پنهانی شوروی برای تاسیس دولت دستنشاندهای در استانهای شمالی ایران، سوءظن ایرانیان به شوروی را که گویی در فکر اجرای وصیتنامه پطر کبیر هستند، تشدید میکرد. چنانکه محمدرضا پهلوی در کتاب «ماموریت برای وطنم» مینویسد: «از زمان پطر کبیر که بین سالهای 1682 تا 1725 میلادی، فرمانروای روسیه بود، دولت روسیه همواره سعی داشته است تا تصرفات خویش را به سوی جنوب بسط داده و به آبهای گرم خلیج فارس و بنادر آن دست یابد.»
خاطرات لاهوتی به عنوان یکی از نمونههای تاریخی توطئهپردازی حاوی جعلیات فراوانی است که پس از انتشار کتاب به وسیله روزنامههای وابسته به شبکه «بدامن» با سرفصلهای درشت در جراید کشور منتشر شد. شبکه جاسوسی بدامن، یکی از موثرترین و بانفوذترین شبکههای جاسوسی ایالاتمتحده بود که با هدف مقابله با نفوذ شوروی و اجرای برنامه کمونیسمهراسی در کشورهایی که آمریکا در آنها دارای منافع بود، تاسیس شد.
همزمان با انقلاب اسلامی، وصیتنامه پطر کبیر از نو مورد توجه قرار گرفت و بسیاری از ایرانیان، از طبقات بالا و میانه، سرنگونی رژیم شاه، هجوم شوروی به افغانستان و اشغال سفارت آمریکا در تهران را نشانههایی از توطئه هماهنگ و یکپارچه دولت شوروی به منظور تحقق وصیتنامه پطر کبیر دانستند. حتی این شایعه در محافل تهران قوت گرفت که حجتالاسلام محمد موسویخوئینیها، روحانی مبارزی که رهبری دانشجویان پیرو خط امام را بر عهده داشت، یکی از عوامل نفوذ کا.گ.ب در حوزه علمیه قم است؛ این شایعه بیاساس ناشی از آن بود که گویا تعدادی از افراد یکی از خاندانهای روحانی خوئین، هنگام اشغال زنجان با فرقه دموکرات همکاری میکردهاند. این توهم حتی شامل ملیگرایان مسلمان ضدکمونیستی نظیر ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و دکتر ابراهیم یزدی هم میشد که گویا طبق دسیسهچینی شورویها در رهبری انقلاب نفوذ کرده و مشاغل کلیدی را در دست گرفتهاند.
در این زمان بار دیگر توهم توطئه مشترک روس و انگلیس نیز رونق پیدا کرد. مثلاً ارتشبد حسین فردوست، از معتمدان شاه، بر این باور بود که «روسها و انگلیسیها در دامن زدن به بحران انقلاب در ایران اشتراک مساعی داشتهاند». ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در ایران در این باره مینویسد: «من غالباً این اتهام شگفتانگیز را از مقامات ایرانی میشنوم.» شاه نیز، که عمیقاً به این توهم باور داشت، انقلاب را به «اتحاد نامقدس سرخ و سیاه» نسبت میداد.
توهم یا واقعیت؟
احمد اشرف معتقد است: توهم توطئه در میان همه ملل کموبیش دیده میشود، اما نوع و میزان و گستره آن متفاوت است. توهم توطئه در خاورمیانه بیش از مناطق دیگر جهان رواج دارد و در ایران بیش از کشورهای دیگر خاورمیانه. ایرانیان به انواع و اقسام توطئه باور دارند و برای آنان دسیسهبینی در هر واقعه و حادثهای از ابزار متداول برای تبیین علّی رویدادهای اجتماعی است. عوامل موثر در جذابیت توهم توطئه در فکر ایرانی را میتوان در عوامل سیاسی، فرهنگی و روانی-اجتماعی بررسی کرد.
مهمترین عامل در اشاعه توهم توطئه، تجربه زیسته است. هیچ یک از کشورهای خاورمیانه جز ایران شرایط نیمهاستعماری را تجربه نکردهاند. در چنین شرایطی، دو قدرت استعماری با یکدیگر به رقابت میپردازند و علیه یکدیگر توطئهچینی میکنند. بنابراین جای شگفتی نیست که از سال 1907، که کشور ما رسماً در وضعیت نیمهاستعماری قرار گرفت، توهم توطئه نیز همراه آن پدید آمد و به سرعت رشد کرد. از آن پس قدرتهای بزرگ به انواع توطئهچینیها برای هدفهای سیاسی و اقتصادی خویش پرداختند که از اهم آنها قرارداد 1919 و کودتاهای 1299 و 1332 و اعمال نفوذ در تشکیل کابینهها و تشکیل فراکسیونها در مجلس و حمایت رسمی از عوامل و ایادی خود و گسترش رسم سرسپردگی و مسابقه رجال در تبلیغ و حتی اغراق در ارتباط خارجی آنان است.
دستگاههای دولتی ایران و دستگاههای امنیتی کشور نیز در پخش شایعات بیاساس و توطئهپردازی نقش عمدهای داشته و دائماً در تلاش بودهاند که اذهان مردم را از امور واقعی به امور واهی منحرف کنند. از بهترین نمونههای اینگونه توطئهپردازیها آثار اسماعیل رائین و ابراهیم صفائی هستند که از حمایت دستگاه امنیتی برخوردار بود که در آثارشان، نیروهای ملی را به وابستگی به آمریکا یا انگلیس متهم میکردند.
دستگاههای دولتی نیز از شایعهپذیری و علاقه عمیق مردم نسبت به توهم توطئه برای نشان دادن قدرت خود استفاده میکردند. چنانکه از این شایعات که دست ساواک در غالب حوادث دخیل است یا مرگ شخصیتهایی نظیر تختی، آلاحمد، سیدحسن ارسنجانی، دکتر علی شریعتی و حاج سیدمصطفی خمینی به وسیله ساواک صورت گرفته، برای ایجاد رعب و وحشت در مردم استفاده میکردند. اسدالله علم در همین زمینه مینویسد: «عرض کردم قتل [تیمور] بختیار انعکاس عجیبی در مردم کرده است... یک عده دیگر هم از این قدرت عجیب دستگاه شاهنشاه، ماستها را کیسه کردهاند. حتی میگویند آن دو نفر جوانی که هواپیمای ملی ما را ربودند، مامورین ساواک بودند که میخواستند رد گم کنند و آنها هم در قتل بختیار شرکت کردند. شاهنشاه خندیدند. فرمودند این قسمت که مهمل است ولی شما تایید بکنید. چه بهتر که قدرت ما هم مثل قدرت سابق انگلیسها افسانهای بشود.» فقدان آزادی بیان و عدم تحمل عقیده مخالف نیز به توهم توطئه دامن میزند.
با وجود دشمننگاری روسیه در حافظه تاریخی ایرانیان و 200 سال تجربه روابط دو کشور، از عقد قرارداد گلستان و ترکمانچای تا حمایت تلخ روسیه از کریدور زنگزور و زیر سوال بردن حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه، به نظر میرسد مدعای توسعه ایران در دوران درگیریهای داخلی روسها، خیالی خام بیش نیست که مستندات فراوانی در رد آن وجود دارد. آیا با وجود تجربه تاریخی درازمدت، زمان آن فرا نرسیده است که جمهوری اسلامی ایران، با گسترش روابط خویش در عرصه بینالملل، توازنی میان شرق و غرب برقرار کند؟ آیا غربستیزی به اندازه شرقستیزی، آسیبزا و متوهمانه نیست؟ آیا با دشمنانگاری روسیه و انگلیس و آمریکا، نمیخواهیم بار مسئولیت را از شانههای خویش بر زمین بگذاریم و قدرتی بیش از آنچه هست، به بیگانگان بدهیم؟ آیا قرار نیست بیاموزیم که در عرصه روابط خارجی، دوستی دائمی و دشمنی همیشگی وجود ندارد و تنها منافع ملی و میهنی است که اهمیت دارد؟