تغییر زمین بازی
ترور سردار سلیمانی بر آرایش ژئوپولتیک منطقه و نفوذ ایران چه اثری میگذارد؟
فرزین زندی: حضور پررنگ ایران در منطقه و توانمندسازی هرچه بیشتر بازوهای نیابتی آن که موی دماغ نیروهای آمریکایی شده بودند سرانجام ایالات متحده را بر آن داشت تا در لحظهای که شاید هیچکس تصور آن را نمیکرد، دست به اقدامی بزند که هنوز هم به روشنی نمیتوان اثرات آن را پیشبینی کرد. در تلاطم فراگیر اخیر در خاورمیانه که از لبنان آغاز شد و ناگهان امواج سهمگین آن، مردمی خشمگین را راهی خیابانهای پرالتهاب عراق کرد، ترور سازمانیافته دو چهره نظامی برجسته که نقشی سرنوشتساز در چیدمان قدرت منطقهای در خاورمیانه داشتند، سکوتی از سر بهت را در این پهنه پرآشوب حاکم کرد. سکوتی که پایدار نماند و چندی بعد با پاسخ استراتژیک ایران و حمله به پایگاههای ایالاتمتحده در عراق دوباره معادلات را برهم زد. در این میان، کشورهای حاشیه خلیجفارس و اسرائیل که به تصور قطع شدن اهرمهای فشار نظامی-امنیتی ایران بهعنوان مهمترین کنشگر منطقهای تلویحاً از کشته شدن فرماندهان محور مقاومت ابراز خرسندی میکردند، ناگهان با موشکباران پایگاه عینالاسد به لاک دفاعی فرو رفتند تا معادلات آتی خاورمیانه را با تامل بیشتری رصد کنند.
آنچه مردم منطقه بهویژه جناح حامی ایران و محور مقاومت از آن بهعنوان محرکی مناسب در این مقطع زمانی بهره میگیرند، پتانسیل احساسیِ متاثر از شهادت سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس است که همزمان با برجستهسازی گستاخی آمریکا در بهکارگیری تروریسم عریانِ دولتی، بر آثار زیانبار حضور این قدرت جهانی و تبعات ناامنکننده آن بر عراق، سوریه، افغانستان و شرایط حاکم بر منطقه تاکید میکند تا با بهرهگیری از این موقعیت، زمینه ناامنکردن منطقه را برای حضور نیروهای خارجی فراهم کند و آنان را وادار به عقبنشینی و در نهایت ترک منطقه کند. اتفاقی که هرچند شاید محقق شدن آن در کوتاهمدت، کمتر عملی به نظر برسد اما در بلندمدت میتواند به ثبات و آرامسازی خاورمیانه کمک کند. هرچند وجود چند شرط اساسی در این موضوع را نمیتوان نادیده گرفت. بهبود وضع امنیتی منطقه، بدون عبور از مجموعهای از «Weak States» یا «دولتهای ناتوان» که قادر به مدیریت کارآمد در درون مرزهای خود نیستند، ناممکن است. استبداد ریشهدار، ناکارآمدی، فساد سیستماتیک، فقر فراگیر، ارجحیت نفع جناحی بر منافع ملی و... زنجیری است که کشورهای منطقه را ناتوان از رشد و توسعه کرده و همین ناتوانی و ضعف جامعه مدنی، «دشمن شماره یک» خاورمیانه است. ایالات متحده یا هر کشور دیگری که بهعنوان دشمن خارجی پای بر این جغرافیای دلهره بگذارد، در واقع قدم بر گستره فرهنگی چهلتکهای گذاشته است که خود را ناتوان از رسیدن به اجماعی فراگیر و تشکیل یک حلقه اتحاد، ولو شکننده، با همسایگان میبیند. بنابراین، تا رفع این معضلات بدیهی، همچنان باید ستیز دو محور غربی-عربی و محور مقاومت در منطقه را به تماشا نشست تا فرارسیدن هنگامهای که زور یکی بر دیگری چربیده و آن روز، میتواند آغاز تاریخی روشن و مبتنی بر تعامل و حصول منافع مشترک منطقهای باشد یا تکرار تاریخی خونین که در آن مرزهای کشورهای گسترده امروزین، درهم شکسته و جای خود را به «کشور پارههای جنینی» دادهاند که قدرت را به حریفی پرزور و پیشرفته وا نهاده و صرفاً در پی تثبیت موجودیت و بقای آتی خود خواهند بود.