جوجیتسو به سبک آمریکا
ترور سردار سلیمانی چگونه بر آینده خاورمیانه اثر خواهد گذاشت؟
ترور سردار سلیمانی به عنوان برجستهترین شخصیت نظامی نهتنها در ایران بلکه در منطقه و فرد قدرتمندی که پس از رهبری نظام، جایگاه ویژهای در معادلات قدرت داشت از منظر سیاسی در ساختار و بافتار نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک عاملیت بسیار مهم خروجیها و بازتابهای متفاوتی میتواند به همراه داشته باشد.
ترور سردار سلیمانی به عنوان برجستهترین شخصیت نظامی نهتنها در ایران بلکه در منطقه و فرد قدرتمندی که پس از رهبری نظام، جایگاه ویژهای در معادلات قدرت داشت از منظر سیاسی در ساختار و بافتار نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک عاملیت بسیار مهم خروجیها و بازتابهای متفاوتی میتواند به همراه داشته باشد. اگر سه فاکتور ساختار، بافتار و عاملیت را اصل در نظر بگیریم، هم از منظر آرایش فرم و هم از منظر محتوا و هم از دریچه نقش سردار سلیمانی به عنوان یک کنشگر مهم ارتباطدهنده بین آرایش شکلی و محتوایی پس از رهبری نظام مخصوصاً در دهه اخیر، این نکته را میتوان دریافت که حذف فیزیکی و ترور، ضربهای بسیار کاری به نظام سیاسی ایران به ویژه از دیدگاه ایفای نقش پررنگ و کنشگری خاص ایران در منطقه زده است. این اتفاق از سویی، ایالات متحده آمریکا را در موضعی فرادستی قرار داده و از سوی دیگر، واگراییهایی را که اخیراً بین واشنگتن و کشورهای حوزه خلیجفارس و دولتهایی چون عربستان سعودی در ارتباط با نوع عملکرد دونالد ترامپ در باب ایران مطرح شده بود، از متن به حاشیه راند.
اینکه ترامپ در ماجرای سرنگونی پهپاد آمریکایی و آنچه در خلیجفارس و خاورمیانه در مورد حمله به تاسیسات نفتی یا انفجار نفتکشها رخ داد، حساسیتهای چندانی را به نمایش نگذاشت و همانطور که نشان داد، برخورد با ایران را منوط به کشته شدن یک آمریکایی در منطقه دانست برای همپیمانان منطقهای آمریکا که همواره امنیت خود را متکی به آمریکا دانسته و توقعات خاصی از این کشور دارند، گران تمام شد. به هر ترتیب رئیسجمهور آمریکا وجود حساسیت جدی بر روی خط قرمزهای این کشور را که شامل کشته شدن آمریکاییها در منطقه است رعایت کرد و در نتیجه، کشورهای عربی، در چارچوب این حرکت آمریکا گونهای از واگرایی تشدیدشدهای را که نسبت به ترامپ پس از این رخدادها به وجود آمده بود کنار گذاشتند یا به عبارتی، به فراموشی سپردند.
همانطور که بارها بیان شده است، ایران رویکرد «نه مذاکره و نه جنگ» را در دستور کار قرار داده و بهطور علنی بر این سیاست تاکید داشته است. این دکترین که توسط رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران چارچوببندی شده است، زمینهای را ایجاد کرده که ایالات متحده اکنون در کنشی معکوس، در وضعیت «یا جنگ یا مذاکره» با ایران سخن میگوید. هرچند در اصل، مذاکره را طلب میکند زیرا حل مسائل بدون تنشهای فراگیر منطقهای بهطور کلی، دستاوردی بزرگتر و کمهزینهتر را به دنبال خواهد داشت اما مقامات این کشور به شکلهای گوناگون از جمله طرح پیششرطهای دهگانه، برخی شروط را اساس مذاکره با ایران دانسته و پیشنهاد مطلوبشان را روی میز مذاکره قرار میدهند. اخیراً صحبتهایی در ارتباط با درخواست ایران مبنی بر مذاکره و نشانگانی که مبنی بر درست بودن این معناست از سوی محافل سیاسی مطرح میشود به این معنا که سفر اخیر رئیسجمهور روحانی به ژاپن، سفرهای دیپلماتیک جواد ظریف به کشورهای گوناگون و حضور نمایندگان دولتهای مهم منطقه همچون عمان، پاکستان و قطر در ایران را میتوان تلاشی دانست برای ایجاد زمینههایی که فضای مطلوب شکلگیری مذاکراتی جدی و سرنوشتساز را فراهم کند. اگرچه حکومت، پذیرای این رویکرد نیست اما پالسهایی که از سوی دولت به مخاطبان داخلی و بینالمللی ارسال میشود، بازگوی همین معناست اما دولت نمیتواند در نهایت بدون رضایت بخشهای اثرگذار و صاحب قدرت در بدنه حکومت که برخی دارای قدرت فرادولتی هستند وارد عمل شود و مذاکرهای را بدون مجوز رهبری به سرانجام رساند.
اما گویی با تمام تلاشهای صورتگرفته در ایران و آمریکا، بازهم دونالد ترامپ در پاسخ به جواد ظریف که اخیراً اعلام کرده بود «ما مذاکره میکنیم اگر تحریمها برداشته شود و ایران مساله مذاکره را هنوز از روی میز برنداشته است» موضعی متفاوت اتخاذ کرده است. از سوی دیگر در ایران نیز باز هم تاکید رهبری در آخرین نماز جمعهای که به امامت ایشان برگزار شد بر آن بود که با همه کشورها ممکن است مذاکره کنیم ولی با آمریکا نه. این موارد همگی نمایانگر اثرات این ترور و حذف فیزیکی و احساس بالادستی آمریکا در مواجهه با ایران است بهگونهای که توئیت اخیر رئیسجمهور آمریکا خطاب به وزیر خارجه ایران که از قضا با ادبیاتی خاصی چون «مذاکره؟ نه! مرسی» به نگارش درآمده بود، موید همین معناست و نشان میدهد که آمریکا در منطقه زمینههایی را فراهم کرده است که وارد وضعیت «یا جنگ یا مذاکره» شود. در این میدان، آمریکا در تلاش است تا به هر شکل، سیستم مورد نظر ایران را دنبال نکند و ترور سردار سلیمانی نیز در وضعیت کنونی توانسته است نقطه عطفی در برخورد با تهران و گذر از محاصره کامل اقتصادی و دیپلماتیک به سمت تمایل به یک جنگ گستردهتر را از سوی آمریکاییها بهگونهای بازنمایی کند که ایران را در جهت شروع این درگیری نشان دهد.
از منظر مشارکتهای منطقهای نیز باید گفت ائتلافهای منطقهای ائتلافهایی لغزان و متکی بر دلارهای نفتی است. آمریکا در تلاش است زمینههایی را فراهم کند تا صدور نفت ایران کاملاً قطع شود و بیتردید، ایجاد فضای حمایتی از جبهههای ضدآمریکایی در منطقه با دلارهای نفتی ایران قطع میشود. از طرف دیگر آمریکا قصد دارد محاصره نظامی در جنگ محدود علیه جمهوری اسلامی ایران را از جنگ گسترده به جنگ محدود معطوف به حذف عاملیتها تغییر دهد. آنچه برایان هوک در باب تهدید ترور سردار قاآنی جانشین شهید سلیمانی بیان میکند، ناشی از همین معنا و تلاش است اما آمریکاییها بر اساس استراتژی «جوجیتسو» یعنی تهدید کردن، جاخالی دادن و پرتاب کردن عمل میکنند و با این رویکرد تلاش دارند ایران را به سمت و سوی ایجاد یک فضای درگیری نظامی در حوزه حرکتهای نیابتی یا مستقیم بکشانند و سپس با همراهسازی افکار عمومی جهانی زمینه را برای این عملیات و آغاز یک جنگ محدود موثر با تهران فراهم کنند.
در این نوع ستیز، بیش از آنکه مکانها مدنظر باشند، عاملیتها مدنظر هستند. به عبارت دیگر، آمریکاییها در پی حذف افراد موثر ایرانی در حوزه منطقهای برخواهند آمد همانطور که فرماندهان حشد الشعبی، کتائب و شخص سردار سیمانی را هدف گرفتند و پس از این مرحله است که هدف قرار دادن مکانهای موثر و حساس، در دستور کار آنان قرار خواهد گرفت.
دوراندیشی اقتضا میکند که ایران بیش از آنکه به منطقه و فرامنطقه بیندیشد به درون کشور و ایجاد یک تحول بزرگ درونی در جهت همگرایی ملی در حوزه سیاسی- اجتماعی بپردازد تا با تکیه بر مشارکت ملی طبقات و اقشار گوناگون در مسیر شکوفایی حرکت کند. این مهم تا حد زیادی در عملکرد و رفتارهای سیاسی در داخل کشور دیده نمیشود که میتواند بیش از کنشهای آمریکا در درون به ایران ضربه بزند. آنچه به نظر میرسد این است که قدرت و توان ایران در همراه کردن کشورهای منطقه کاهش یافته است به دلیل اینکه ایران اکنون در وضعیت محاصره کامل اقتصادی- سیاسی قرار دارد و ضعف درونی نیز از طغیانهای حاصل از نارضایتی عمومی حاصل شده است. نمیتوان و نباید به هیچ دلیلی اعتراضهای حتی اقلیتی موثر را نادیده گرفت. استراتژیستهای سیاسی منطقه و فرامنطقهای کلیه این نکات را با زوایای متفاوت رصد کرده و تاثیر این رخدادها در داخل و نوع رفتارهای سیاسی جاری، بر انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی نیز موثر واقع میشود و احتمالاً همگرایی مطلوبی دیده نخواهد شد که حذف بخش گستردهای از جبهه مقابل در درون خانواده انقلاب نیز بر آن میافزاید. تاریخ ثابت کرده است که نباید از کنار رودررویی نیابتی ایران با نیروهای خارجی در مناطقی مانند سوریه، یمن، بحرین و... بهراحتی عبور کرد. با اینکه این کشورها هرگاه در کنار کشور ما قرار گرفتهاند، امتیازات قابل توجه فرامنطقهای کسب کردهاند اما هرگاه که غرب را همراهی کرده و علیه ایران متحد شدهاند، به مسائل داخلی ایران نیز ضربه زدهاند. تمامی این نشانهها و نوع موضعگیری آمریکا بیانگر آن است که تا تغییرات ملموسی در رویکردهای داخلی پدیدار نشود، وضعیت مناسبی در انتظار ایران نخواهد بود.