واقعیات زیر خاکستر
بررسی تبعات نظام بازخورد ناکارآمد میان حکمرانان و مردم در گفتوگو با احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی میگوید: امروز با انقلاب ارتباطی، مرزها و انحصارها شکسته شده و راه برای بسیاری از رسانههایی باز شده که نه مسوولیتی دارند و نه باید به جایی پاسخگو باشند؛ رسانههایی که اطلاعاتی را تولید میکنند و با سرعت و گستردگی فراوان آن اطلاعات را توزیع میکنند و بخش اعظمی از این اطلاعات میتواند فاقد پایه و اساس درست باشد.
اتفاقات اجتماعی طی ماههای گذشته به ویژه پس از شکلگیری مشکلات اقتصادی و معیشتی، افزایش یافته است. گرچه برخی افزایش التهابات و اتفاقات اجتماعی را باور ندارند و در توجیه آن، به تعدد رسانهها و شبکههای اجتماعی و بازنشر گسترده اخبار اشاره میکنند و این موضوع را دلیل پررنگ شدن اتفاقات میخوانند اما به نظر میرسد افزایش مسالهها در حوزه اجتماعی، ناشی از یک شکاف است. احمد زیدآبادی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی بر این باور است که بیخبری مسوولان از اتفاقات عینی در جامعه یا کتمان این واقعیات شکاف میان مردم و آنها را مرتباً تشدید میکند. به باور او ناکارآمدی نظام بازخورد میان مسوولان و مردم، محصول گزینشی برخورد کردن با واقعیات و ارائه تفسیری خوشایند از آنهاست که به اتخاذ سیاستها و تصمیمات غلط در جامعه منجر میشود. زیدآبادی در گفتوگوی پیشرو به سوالاتی در این باره پاسخ میدهد.
♦♦♦
فهرست التهابات زیر پوست جامعه ایرانی هر روز بلندبالاتر میشود؛ از قتل دو روحانی در دو شهر مختلف در فاصله زمانی کوتاه گرفته تا موج عجیب هجوم به فروشگاهها برای کالایی که ادعا میشود کمیاب شده. به نظر میرسد مسوولان کشور در رصد وقایع جامعه موفق نیستند. سوال این است که چرا نظام بازخورد میان دولت و مردم کارآمد نیست و اصلاً حاکمان اطلاعات خود از لایههای جامعه را از کجا به دست میآورند؟
این موضوع همان چیزی است که به صورت معما درآمده و این معما از طریق افرادی که خارج از سیستم هستند، قابل حل نیست. واقعیت آن است که از بیرون هم قابل تشخیص است که در سیستم مطرحشده، بازخوردی وجود ندارد بنابراین سیستم از کارآمدی لازم برخوردار نیست. حال اگر از درون سیستم و نقطهای که مسوولان حضور دارند به موضوع بنگریم، مشخص نیست که مسوولان اطلاعات خود از لایههای مختلف جامعه را از کدام طریق یا مرجع به دست میآورند. یا آنکه چه نهادها و ارگانهایی، اطلاعاتی را درباره اثر اجرای سیاستهای اتخاذشده میان مردم به مسوولان ارائه میکنند و نظر مردم را به آنان منتقل میکنند. در این زمینه تنها میتوان حدسهایی زد که احتمالاً برخی مراکز اطلاعاتی و امنیتی نظرسنجیهایی را انجام میدهند که در مقاطع مختلف در اختیار مقامات و مسوولان قرار میگیرد یا آنکه مقامات، اطلاعات خود درباره نظر مردم راجع به سیاستها و آنچه در کشور میگذرد را از مشاورانی دریافت میکنند که کارشناس فهم مسائل اجتماعی و جامعهشناسی هستند. مرجع دیگر دریافت اطلاعات مسوولان همین رسانهها و مطبوعات هستند.
آیا رسانهها هنوز مرجعیت دارند که بتوان گفت یکی از موارد مورد مراجعه مسوولان برای کسب اطلاع از افکار و نظرات لایههای مختلف جامعه هستند؟
درست است که مطبوعات و رسانهها مرجعیت خود را برای جامعه از دست دادهاند اما ظاهراً هنوز در میان مقامات مرجعیت دارند. البته بولتنهایی که حاوی خلاصهای از اطلاعات مطبوعات است هم در اختیار مسوولان و مقامات قرار میگیرد و به این نحو هم برخی مواردی را که در زیر پوست جامعه میگذرد مرور میکنند.
با این حال نکتهای که به نظر من واضح است و نهتنها مربوط به امروز است که از گذشته وجود داشته، عادت بسیاری از ما ایرانیها به مصادره به مطلوب کردن واقعیات است؛ چه آن زمان که در داخل حکومت باشیم چه خارج از آن. به این معنا که از واقعیت تفسیری به دست دهیم که برای ما و حتی بهزعم خودمان برای جامعه، آرامش خاطر ایجاد کند. واقعیت آن است که افراد معمولاً در تلاشاند برای استمرار وضعیت خود و بقای روندی که در پیش گرفتهاند، واقعیات را مصادره به مطلوب کنند. بنابراین از این منظر، چه فعال سیاسی باشیم چه در موقعیتهای دیگر، مجموعه دادههایی را که به نفع آرامش روانی و استمرار وضعیت خودمان است میپذیریم و نسبت به آنها واکنش مثبت نشان میدهیم اما آن بخش را که علیه بقای خودمان است نادیده گرفته و پس میزنیم.
ما یک جامعه داریم با واقعیتهای عینی مشخص اما در عین حال با تفسیرهای بسیار متعدد از این واقعیات! هرچند پیچیدگی موضوعات میتواند یکی از دلایلی باشد که سبب شود هر فرد گوشهای از واقعیات را ببیند و بر اساس آن تفسیری متفاوت ارائه کند اما تجربه نشان داده که وجه غالب تفسیرهای متعدد از واقعیات یک جامعه به ویژه تاکید بر جنبههای مثبت و نادیده گرفتن نقاط منفی، نگاه به واقعیات از زاویه علایق هر فرد است.
اینجا باید اشاره کنم که هر جامعه حتی در توسعهیافتهترین نقاط با سلسله مشکلاتی روبهرو است. در سوی دیگر یک جامعه هرچند هم منحط، نقاط مثبتی نیز دارد. بنابراین هر فرد دادههای مورد علاقه خود را جمعآوری میکند و بر مبنای تحلیلی که از آنها ارائه میدهد، سعی میکند وجه مثبت را غالب جلوه دهد. همین موضوع را امروز میتوانیم در کشور ببینیم. برخی میگویند اوضاع واقعاً بحرانی و خطرناک است اما برخی دیگر این نظر را اغراقآمیز و مبالغهگونه میخوانند و دست بر اطلاعات مثبتی میگذارند که وجود دارد اما نمیتواند نافی مشکلات باشد و وجه غالب نیستند.
از این جهت، برای مدیریت درست یا حکومتداری صحیح، باید تحلیل درستی از پدیدههای اجتماعی داشته باشیم. برای این مهم، باید مسوول، مدیر یا بهطور کلی حکومت و سیستم، علایق خود را داخل پرانتز قرار دهد و این توانایی را داشته باشد که اتفاقات و موضوعات ناخوشایندی را که حتی علیه خودش در حال انجام و شکلگیری است هم ببیند و آن را انکار نکند. واقعیت آن است که این فرهنگ در ایران وجود ندارد. تجربه نشان داده وقتی فردی یا کارشناسی در پیشبینیهای خود از آینده، درباره احتمال اتفاقاتی هشدار میدهد، سیستم بهجای در نظر گرفتن این احتمال، پیشبینیکننده را متهم میکند گویی آن کارشناس علاقهمند به رخ دادن آن اتفاق است! برای مثال من مدتها پیش از شکست جریان اصلاحات در کشور حرف زدم اما این به معنای علاقهام به این شکست نیست.
آیا باید ریشه این مواجهه دوگانه با واقعیات بر اساس میل، علاقه و منفعت را در مشکلات شناختی یک جامعه جستوجو کرد؟
بله، بهطور کلی این یک مشکل شناختی و روانی است که در جامعه ما وجود دارد و باید در سطح روانشناسی اجتماعی بحث شود اینکه افراد بلوغ نایافته نمیتوانند واقعیات جامعه را آنگونه که هست ببینند و این واقعیات را بر مبنای میل و منافع خود میبینند، تفسیر میکنند و با خیال خوش، تصمیمات غلط را مستمراً تکرار میکنند تا جایی که با بنبستهای هولناک مواجه میشوند. به نظر من همین موضوع الان بین مقامهای مسوول رخ داده که گزینشی با واقعیات برخورد میکنند؛ واقعیتهایی که بر مبنای میل خود آن را برجسته میدانند.
به نظر شما ویژگیهای یک نظام بازخورد مناسب میان جامعه و حکمرانان چیست و برای ساختن آن چه باید کرد؟
ببینید! این موضوع بیارتباط با ساختارهای سیاسی نیست. ساختارهایی که برخیها دموکراتیک هستند که نظام خوداصلاح، درصدد کشف عیوب خود بهطور بیطرفانه است و حتی ممکن است گاه به مخالفان خود بودجههایی بدهد که آنها از زاویه دید خود مشکلات مورد نظر را مطرح کنند تا حاکمیت بتواند برای آن مشکلات که در غیر این صورت از زاویه دیدش پنهان میماند، راهحل پیدا کند. این یک سیستم باز و گشوده بر روی اطلاعات و دادههاست و همواره در آن اتاقهای فکر بیطرفی وجود دارد که اطلاعات را غیرگزینشی، تحلیل میکند و در اختیار مقامات و حکمرانان قرار میدهد. این مورد اما در سیستمهای بسته وجود ندارد و به همین دلیل است که سیستمهای بسته به یکباره از هم میپاشند زیرا آنقدر دیدشان نسبت به واقعیت کور و تاریک میشود که اساساً قدرت فهم و اطلاع از آنچه در لایههای مختلف جامعه در حال رخ دادن است را ندارند و نمیدانند چه خبر است. مثلاً وقتی شاه با انقلاب مواجه شد، برایش باورکردنی نبود زیرا همواره از منظر حامیان خود و آن تعدادی که در مراسم مختلف برایش هورا میکشیدند، به مسائل کشور مینگریست و از عمق جامعه و اعتراضات بیخبر بود.
بنابراین ساخت نظام بازخورد میان مردم و مسوولان تا حدی به ماهیت سیستم حکمرانی بازمیگردد و بر این اساس اندکی اجتنابناپذیر است. البته استثنائاتی هم وجود دارد. برای مثال بعضی دیکتاتوریهای خاص نظیر آنچه در سوریه زمان حافظ اسد وجود داشت، در زمینه موضوع مورد بحث، ازجمله استثنائات هستند. به دلیل نبوغ خاصی که حافظ اسد داشت و سیستم اطلاعرسانی به وجود آورده بود که اطلاعات درستی از جامعه سوریه و حتی نظام بینالملل در اختیار او قرار میداد؛ یعنی اطلاعات خوب و بد را توامان به او منتقل میکردند. او این آگاهی را داشت که باید فهم درست و منطبق با واقعیت از مسائل داشته باشد تا بتواند تصمیم درست بگیرد. برای همین بود که بهرغم دیکتاتوری بودن شیوه حکومت، به راحتی در سوریه سالها حکومت کرد.
شما عنوان کردید که ساخت نظام بازخورد میان مردم و مسوولان تا حدی به ماهیت سیستم حکمرانی بازمیگردد. از طرفی هم به نقش رسانهها اشاره کردید. توضیح دهید که رسانهها در ساخت این نظام در کجا ایستادهاند و چه نقشی دارند؟
همانطور که گفتم، رسانه و مطبوعات یکی از مراجع دریافت اطلاعات مسوولان هستند. روزانه در رسانههای مختلف دنیا، میلیونها خبر منتشر میشود که بخش اعظمی از آن بر پایه شایعات و اطلاعات غلط شکل گرفته و منتشر میشوند. اما یک سیستم مبتنی بر اطلاعات درست، این اخبار را تصفیه و دروازهبانی میکنند و اطلاعات صحیح را ولو آنکه به نفع حاکمیت نباشد و به زیان باشد، عرضه میکند. اینجاست که کانال ارتباطی حکمرانان با جامعه شکل خود را نشان میدهد.
بخشی از این ارتباط به صورت مستقیم و رودررو میان مسوولان و مردم است که معمولاً بسیار محدود و هیجانی است. اما نکته مهم آن است که فهم حکمرانان از جامعه باید سیستماتیک و بر اساس یک نظام اطلاعرسانی و کسب اطلاع باشد که کار اتاقهای فکر و موسسات ویژهای است. اینها در نظامهای دموکراتیک به درستی شکل میگیرند و کار خود را انجام میدهند. ما این سوال را باید مطرح کنیم که در ایران، مطبوعات و رسانهها چه وضعیتی از شرایط داخلی، منطقهای و بینالمللی ایران را تشریح میکنند؟ اخباری که منتشر میشود چه نسبتی با واقعیت دارد؟ آنچه رسانههای ما مطرح میکنند با آنچه روی زمین و در جامعه ایران به ویژه در عرصه اجتماعی در جریان است نسبتی با هم دارند؟ این روند چرا مورد علاقه برخی از تصمیمگیران است؟ پاسخ همان بحث روانی است. اطلاعات و تشریح وضعیت به سیاقی که امروز در رسانهها و مطبوعات صورت میگیرد، به حکمرانان آرامش خاطر میدهد.
آیا مشکل به کارکرد خود رسانه بازمیگردد یا آنکه عوامل دیگری همچون موانع بر سر انتشار صریح اطلاعات هم روند انتقال اطلاعات مبتنی بر واقعیات را مختل کرده است؟
در پاسخ به این سوال باید رسانهها را دو دسته در نظر بگیریم؛ آنها که تعمد دارند اوضاع را متفاوت از آنچه هست معرفی کنند که کارشان پاشیدن خاکستر به چشم مسوولان است و با خیال خدمت، به کشور و جامعهشان خیانت میکنند و واقعیات را از چشم مسوولان دور نگه میدارند. رسانههای دیگری نیز وجود دارند که علاقهمند به طرح موضوعات انتقادی هستند و میخواهند مسائل زیر پوست جامعه و شهر را با هدف بهبود وضعیت و حل مشکلات، نشان داده و هشدار دهند. این رسانهها با موانعی روبهرو هستند. این موانع سبب شده که در جامعه ایران، بخشی از رسانهها به ویژه مطبوعات خنثی شده و بخشی دیگر هم عملاً بهجای توزیع آگاهی، توزیع جهل میکنند. بنابراین دیگر نمیتوان به عنوان یک منبع مورد وثوق به آنها استناد کرد. نمیتوان وجود موانع را انکار کرد. مشکلاتی که این موضوع ایجاد کرده امروز با تکثر رسانهای بسیار زیاد شده است. یک زمانی رسانهها بسیار محدود و انحصاری بودند اما امروز با انقلاب ارتباطی، مرزها و انحصارها شکسته شده و راه برای بسیاری از رسانههایی باز شده که نه مسوولیتی دارند و نه باید به جایی پاسخگو باشند؛ رسانههایی که اطلاعاتی را تولید میکنند و با سرعت و گستردگی فراوان آن اطلاعات را توزیع میکنند و بخش اعظمی از این اطلاعات میتواند فاقد پایه و اساس درست باشد.
امروز میبینیم که این رسانهها مخاطبان زیادی از میان مردم را به خود جلب کردهاند. آیا میتوان علاوه بر دلیل سهلالوصول بودن این رسانهها، گرایش مردم به این رسانهها را بر اساس کژکارکردی نظام بازخورد میان مسوولان و مردم تحلیل کرد؟
بله، در واقع از یکسو مسوولان سلسله منابع خبری قابل اتکا، دقیق و متقن ندارند و از طرفی دیگر، مردم وقتی میبینند که حتی برخی واقعیات آشکار هم از سوی مسوولان کتمان میشود یا آنکه در رسانههای همسو با مسوولان و حاکمان، برای گرفتن ضرب یک مشکل واقعی، بیش از حد بر یک نقطه مثبت کوچک تاکید میشود، به رسانههایی گرایش مییابند که از جهت عکس آنچه حاکمان میگویند، وضعیت را تشریح میکنند. به عبارت دیگر توده مردم گوش خود را به روی هر اطلاعاتی باز میکنند و امروز شاهد این امر هستیم. بنابراین شکاف میان مردم و مسوولان از این طریق مرتباً تشدید میشود و از هر دو جهت میتوان از آن به عنوان یک ضایعه یاد کرد. به همان اندازه که فقدان منابع خبری قابل اتکا، دقیق و متقن که واقعیت خوب و بد را توامان به مسوولان انتقال دهند، بد است اینکه مردم نیز به اطلاعات جعلی و شایعات استناد و داوری کنند، خوب نیست.
آیا شکلگیری بیاعتمادی عمومی را میتوان یکی از اثرات و نتایج نظام بازخورد نامناسب میان حکمرانان و مردم دانست؟
بهطور کلی سیستمی که افکار عمومی را نمایندگی نکند و در جهت مجاب کردن افکار عمومی از گفتن حقیقت سر باز بزند، حتماً با بحران اعتماد عمومی روبهرو میشود؛ بحرانی که عکسالعمل ایجاد میکند به این معنا که مردم هر اطلاعات و خبری که علیه وضع موجود باشد، ولو غلط را میپذیرند.
اگر بخواهیم نظام بازخورد میان حکمرانان و مردم را در دوره دولت روحانی بررسی کنیم، به یک نقطه ضعف جدی برمیخوریم و آن نبود تیم اطلاعرسانی قوی و منسجم است که به تاکید بسیاری از کارشناسان ارتباطی، حلقه مفقوده میان دولت روحانی و مردم است. به نظر شما آیا نبود تیم اطلاعرسانی قوی نقطه ضعف اساسی امروز کانال ارتباطی حاکمان و مردم ایران است؟
خیر، این خود یک تابعی از سیستمی است که بسته است. سیستم ما هم باز نیست و هم آنکه اجزای آن در درون این سیستم، با هم به صورت هماهنگ کار نمیکنند. به نظر من مشکل اساسی امروز، این است. اگر به state به معنای عام آن دقت کنیم باید اجزای دولت به عنوان یک سیستم با هم همخوانی داشته باشد تا بتواند به درستی کار کند. ماشین دولت فرمان و گاز و ترمز و... میخواهد اما در ایران توازنی بین اجزای این ماشین و به نوعی همکاری وجود ندارد؛ فرمان آن معلوم نیست در دست کیست؟ یک گاز دارد و تعداد زیادی ترمز و همین است که از اساس از حرکت باز میایستد زیرا در میان اجزای آن تنازع وجود دارد. مثلاً یک بخش از دولت در پی آزادسازی بهای بنزین است و پارهای دیگر از اجزای دولت آنچنان با این تصمیم مخالفت میکنند که دولت بهرغم اختیاراتی که ممکن است داشته باشد، جرات تصمیمگیری نخواهد داشت. بنابراین این نوع تنازع و ناهماهنگی به عدم تصمیمگیری و تعلیق همه چیز منجر میشود؛ شبیه آنچه امروز میبینیم. همه چیز به تعلیق درآمده و هیچ تصمیم ایجابی گرفته نمیشود و همه تصمیمات سلبی است که چنان نمیکنیم و چنان نخواهد شد!
از سوی دیگر، سیستم دولت به معنای عام در ایران باز نیست که به گردش نیروها و نخبگان بینجامد و اراده اجتماعی همواره از طریق انتخاباتها در بدنه دولت تبلور پیدا کند. دلیل آن هم مشخص است؛ بسیاری از نخبگان، به دلیل آنکه متفاوت میاندیشند، پیشاپیش از ورود به هر نوع انتخاباتی محروماند. آنچه میماند، افرادی هستند که جسارت چندانی در نقد وضعیت و تشریح مشکلات ندارند و درواقع نهتنها محافظهکار که ترسو هستند. خب این افراد وقتی روی کار میآیند مسلم است که واقعیات منفی جامعه را یا نمیبینند یا برای حفظ وضعیت موجود خود کتمان میکنند.