سقوط یک فرشته
اقتصاد و جامعه چگونه از آدمهای خوب هیولا میسازد؟
با بیپولی همه میتونن کنار بیان. چیزی که باید یاد بگیری پول درآوردنه! شاید همین دیالوگ کوتاه از سریال معروف بریکینگ بد کافی باشد تا دریابیم، قهرمان داستان برای درآوردن پول تا کجا پیش رفته است. بریکینگ بد، یا «افسارگسیخته» سریالی که در سراسر جهان محبوبیت گستردهای پیدا کرد داستان یک مرد «معمولی» از طبقه متوسط جامعه بود که به «شیطان» تبدیل شد؛ داستان سقوط والتر وایت، یک معلم شیمی در دبیرستانی در نیومکزیکو، که ناگهان فهمید به سرطان ریه مبتلاست.
با بیپولی همه میتونن کنار بیان. چیزی که باید یاد بگیری پول درآوردنه!
شاید همین دیالوگ کوتاه از سریال معروف بریکینگ بد کافی باشد تا دریابیم، قهرمان داستان برای درآوردن پول تا کجا پیش رفته است. بریکینگ بد، یا «افسارگسیخته» سریالی که در سراسر جهان محبوبیت گستردهای پیدا کرد داستان یک مرد «معمولی» از طبقه متوسط جامعه بود که به «شیطان» تبدیل شد؛ داستان سقوط والتر وایت، یک معلم شیمی در دبیرستانی در نیومکزیکو، که ناگهان فهمید به سرطان ریه مبتلاست. وایت قادر نبود هزینههای درمانش را بپردازد، به همین دلیل تصمیم گرفت از مهارتش در شیمی برای تولید متامورفین و کریستال استفاده کند. هرچه داستان پیش میرفت، وایت از یک «مرد خوب خانواده» به مجرمی حرفهای تبدیل میشد، مجرمی که دیگر قتل هم برایش بیاهمیت بود. و در نهایت، افسارگسیختگی شخصیت ساده سریال از او یک سلطان بیرحم جرم و جنایت ساخت. آغاز سریال، با خبر سرطان ریه وایت و دستور پزشک برای شروع درمان او، یک پیام ساده داشت: انسانها در برابر سرنوشتی که برایشان رقم خورده است شکننده و آسیبپذیرند. بیماری خواسته و انتخاب وایت نبود اما باید انتخاب میکرد چگونه با آن مقابله کند.
اگر بریکینگ بد را دیده باشید شما هم میدانید وایت کارهای «بد» زیادی انجام داد چون میخواست یک همسر «خوب» باقی بماند. در تمام طول سریال داستان میخواهد به ما نشان دهد وایت تنها در پی ایدئولوژی خود رفته است: بهتر است هر جور شده خودت پول در بیاوری تا اینکه از دیگران کمک بخواهی! او فکر میکند که دارد همه این کارهای نادرست، از تولید مواد مخدر گرفته تا قتل، فساد و ترور را به خاطر خانوادهاش انجام میدهد. در اپیزود پایانی وایت ناگزیر است به خود بباوراند که این شهوت بیپایان برای پایهگذاری یک امپراتوری مواد مخدر برای آن بوده که خانوادهاش پس از مرگ او هم از نظر مالی تامین باشند. اما دیگر خانوادهای باقی نمانده است.
بسیاری از منتقدان، ایده سریال بریکینگ بد را متاثر از سیاست خانواده و ایدئولوژی آمریکایی «پول خودت را دربیاور و هر جور میخواهی خرج کن» میدانند. برخی میگویند این سریال میخواهد ثابت کند فرشته و اهریمنی در کائنات وجود ندارد، بلکه این همه در درون ماست و در ارتباط با منافع و طمعها و شهوات نفسانی ما زاییده میشود. ملودرامهای رایج میخواهند بر ما بباورانند که افراد خود شیطاناند، بریکینگ بد اما میگوید شیطان با این معنا، وجود خارجی ندارد. انسانها شیطان نیستند. بیتردید دنیا پر از آدمهایی است که کارهای بدی میکنند -و حتی میدانند اینگونه به دیگران صدمه میزنند- اما هیولا نیستند. انتخابهای آگاهانه یا ناخودآگاه آنهاست که از آنان هیولا میسازد. بریکینگ بد نشان میدهد فاصله بین یک انسان خوب و عادی با یک مجرم یا مفسد بسیار باریک است و آنچه این انسان خوب را به ورطه سقوط میکشاند، امنیت از دست رفته اجتماعی و اقتصادی او است. چیزی که حالا نسخه ایرانی این سریال، یعنی «هیولا» نیز در پی آن است.
بازگردیم به آنچه سبب نگارش این تحلیل شد. محسن جلالپور فعال اقتصادی هفته گذشته در کانال تلگرامی خود سریال هیولای مهران مدیری را صریحترین سریال در برجسته کردن اثر چالشهای اقتصادی بر زندگی افراد دانست و نوشت: «شرایط امروز کشور مهیای فعالیت سالم اقتصادی نیست و سریال هیولا هم حاوی این پیام است که فرد سالم در جامعه امروز ایران نمیتواند دوام بیاورد.» هیولا که بسیاری از منتقدان آن را کپیبرداری ضعیفی از بریکینگ بد میدانند داستان یک معلم ساده است که زیر بار مشکلات اقتصادی قد خم کرده، آنقدر که نمیتواند سادهترین مطالبات همسر و فرزندش را برآورده کند. «شرافت»، که به نظر میرسد از آخرین بازماندگان نسل شریفی است که سلامت و اخلاق را به منفعتطلبی و کسب ثروت نامشروع مرجح میدانند، ناگزیر است بین سقوط و سلامت یکی را انتخاب کند. و انتخاب او مانند والتر وایتِ بریکینگ بد، سقوط از دامان اخلاق به فساد و بیاخلاقی است.
اما لغزش شرافتها و وایتها از کجا آغاز میشود؟ آیا زوال اخلاق در طبقه متوسط جامعه حاصل حلول روح اهریمنی در افراد است یا فشارهای اقتصادی و ناامنی اجتماعی چنین سرنوشتی را برایشان رقم میزند. برای پاسخ به این سوال لازم است هرچند کوتاه بر عوامل شکلگیری فساد نگاهی بیندازیم. عواملی که به نظر میرسد گرچه فراتر از حق انتخاب و التزام افراد به اخلاق و قانون نیستند اما زمین زیر پای طبقه متوسط را برای پابرجا ماندن در حیطه امن شرافت و اخلاق سست کردهاند.
هیولاها چگونه متولد میشوند؟
کافی است نگاهی به پیشینه جنجالی والاستریت بیندازید یا مروری بر تاریخچه شکلگیری مافیا داشته باشید تا به ظرفیت بالای ظهور و گسترش فساد در دنیا پی ببرید. کارهای نادرست و غیراخلاقی برای منافع شخصی و کسب پول و ثروت نامشروع از نظر شدت و وسعت متفاوتاند. از فساد داخلی سیاستمداران در یک کشور تا فساد سیستماتیک و گسترده در کل کشورهایی که توسط حکمرانان فاسد اداره میشوند. از زد و بندها و مالیاتگریزیهای بزرگ شرکتهای چندملیتی تا فامیلبازیها و تیولداری و سرمایهداری رفاقتی کشورهای در حال توسعه. اما، همیشه لازم نیست تخلفهای مالی و اقتصادی بزرگ باشند تا نام فساد به خود بگیرند. در کنار هیولاهای بزرگی که امپراتوریهای فاسد جهان را اداره میکنند، اهریمنهای کوچکی هم در دل جامعه متولد میشوند. سادهتر بگوییم، فساد در مقیاسهای کوچک هم رخ میدهد، در فرصتهای هرروزه شهروندانی که از قدرت یا موقعیت خود به نفع جیبشان بهره میبرند! و آنگونه که بریکینگ بد آمریکایی و هیولای وطنی خودمان نشان میدهد، همین پلیدیهای کوچک، از آدمهای عادی، شیاطین بزرگی میسازد!
در طول سالیان گذشته پژوهشگران بر این باور بودند که فساد، فرآیندی است که به تدریج رخ میدهد و به مرور زمان رو به وخامت میگذارد. اما مجموعهای از مطالعات که به گزارشی با عنوان «راهی به سوی رشوهخواری و فساد: سراشیبی لغزنده؟» منتهی شده است پیشنهاد میکند اگر برای افراد فرصتی فراهم شود احتمال آنکه در دام فساد گرفتار شوند زیاد خواهد بود.1 در این مطالعه، محققان دانشگاه آمستردام نشان دادهاند احتمال آنکه مردم درگیر فساد شوند بیشتر خواهد شد اگر یکباره و در یک فرصت خاص، شانس چنین کاری را پیدا کنند. احتمال وقوع رشوهخواری جدی و ناگهانی 82 /4 مرتبه بیش از رشوهخواری تدریجی است! آنها میگویند احتمالاً به این دلیل که مشارکت در کارهایی که به نظر غیراخلاقی میآید از نظر روانی فشار زیادی به فرد وارد میکند، بنابراین اگر یکباره درگیر فساد شود کار خود را آسانتر توجیه میکند و با آن کنار میآید. بر مبنای این مطالعه اغلب افراد متخلف، این نوع پول درآوردن را غیراخلاقی نمیدانند یا تصورمیکنند به کسی ضرر نمیزند. اما فساد همیشه قربانی دارد، حتی اگر از وجود آنها بیخبر باشیم. این یافته نشان میدهد مهمترین عامل برای جلوگیری از لغزش افراد، حذف فرصتهای فسادزاست. این فرصتها از طریق اعمال صحیح قانون و نظارت کافی کنترل میشوند. دو فرآیندی که غالباً در کشورهای در حال گذار به شدت ضعیف و ناکارآمد است.
یافته دیگر این مطالعه نیز جای تانی دارد. محققان میگویند علاوه بر فرآیند «توجیه»، افراد به احتمال بیشتری درگیر فساد خواهند شد اگر تصور کنند دیگران هم همین کار را انجام میدهند. این همان چیزی است که به آن ادراک فساد میگوییم! به نظر میرسد فاسد شدن چندان هم دشوار نیست اگر فرصت فراهم باشد و ادراک فساد، گسترده.
سایر مطالعات اما بر عوامل دیگری نظیر محیط سیاسی و اقتصادی و نقش آن در تشویق افراد به ارتکاب اعمال غیرقانونی تاکید میگذارند. گفته میشود هرقدر فعالیتهای اقتصادی در یک کشور درگیر مقررات سخت و متعدد و محدودتر باشد، قدرت و اقتدار ماموران دولت در تصمیمسازیها و در نتیجه آن، احتمال بروز فساد بیشتر خواهد شد. چراکه مردم ناچار میشوند برای رهایی از این محدودیتها رشوه بپردازند یا قانون را دور بزنند. سیاستهای پولی نیز از دیگر عوامل مهمی است که میتواند مردم یا ماموران دولت را به سمت فساد براند. در کشورهایی که بخش پولی منضبط و قانونمندی دارند، اقتصاد غیررسمی و بازار سیاه به ندرت شکل میگیرد و فساد نیز کمتر مشاهده میشود. در کشورهایی که آزادی سیاسی و اقتصادی بیشتری دارند نیز فساد کمتر دیده میشود.
کیفیت مقررات و مجوزها هم عامل مهم دیگری است. مقررات ناکارآمد یا غیرشفاف میتواند از دو طریق زمینهساز فساد شود: انحصار در قدرت ایجاد میکند و شهروندان عادی را برای رد شدن از این قدرت انحصاری، به فساد وامیدارد.
یافته دیگر مطالعات حاکی از آن است که فساد افراد عادی جامعه تا حد زیادی متاثر از پایین بودن درآمد است. این به ویژه در مورد کارکنان بخش دولتی دیده میشود که در نهایت میکوشند موقعیت مالی خود را با ارتکاب تخلفهای مختلف از جمله رشوهخواری بهبود ببخشند. بنابراین موقعیت اجتماعی- اقتصادی کارکنان دولت بر گرایش آنان به سمت فساد بسیار اثرگذار است. محققان میگویند یکی از دلایل مهمی که کشورهای در حال توسعه نمیتوانند بهطور موثر با فساد مبارزه کنند همین پایین بودن حقوق و شرایط نامطلوب زندگی برای کارکنان بخش دولتی است. عامل شناختهشده دیگر نیز رضایت از شغل است. تحلیلگران میگویند هرقدر افراد از کار خود رضایت کمتری داشته باشند احتمال تمایل آنها به رفتارهای غیرقانونی بیشتر خواهد شد. شاید به همین دلیل است که کارکنان بخش خصوصی -که معمولاً بر مبنای علایق و شایستگیهای خود در مشاغل مختلف جای میگیرند- در مقایسه با بخش دولتی، اعمال غیراخلاقی کمتر مرتکب میشوند.
یافتههای دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد نفوذ سیاست بر فساد آشکار و غیرقابل انکار است. اگر راس هرم سیاست (دولت، احزاب و سیاستمداران) فاسد باشد، فساد را میتوان در تمامی سطوح مشاهده کرد. و این ویروس شیطانی همزمان در میان شهروندان عادی جامعه هم پراکنده میشود چراکه دیگر به نهادها یا اعمال قانون، اعتمادی ندارند.
فقدان اصول اخلاق حرفهای، کمبود یا ناکارآمدی قوانین مقابله با فساد به عنوان یک جرم و عدم مجازات و جریمه مرتکبان آن نیز نقش مهمی در بروز و گسترش رفتارهای فسادزا در میان مردم عادی دارد. عدم مجازات متخلف سبب ادامه رفتارهای غیرقانونی میشود و احتمال پیوستن سایر افراد جامعه به این فرآیندها را نیز بیشتر میکند. شاید بهتر باشد بگوییم فساد؛ فساد میآورد. به خاطر داشته باشیم با فراگیر شدن این پدیده، مردم به این باور میرسند که اندکی انحراف از اصول اخلاقی و ارتکاب چند تخلف «نرم» پذیرفتنی، مجاز و قابل توجیه است!
جامعه، امنیت اجتماعی و ظهور «لغزندگان»
کشورهای مختلف، نگرشهای متفاوتی نسبت به فساد دارند. این طیف، کشورهایی با پیشینه دموکراتیک که بهطور سنتی فساد را تقبیح میکنند تا کشورهای سابقاً سوسیالیست که در آنها فساد دستگاه دولت، بخشی از سنت فولکور به شمار میرود، را دربر میگیرد. به عبارت سادهتر، نگرش به فساد تا حد زیادی متاثر از پیشینه و سنت است. تحلیلگران میگویند برخی از انواع فساد به امنیت اجتماعی در هر جامعه بازمیگردد. در کشورهایی که امنیت اجتماعی غیررسمی است، خانواده یا خود جامعه ناچار است از اعضایش مراقبت کند. این شکل غیررسمی بیشتر در کشورهایی مشاهده میشود که نظام و قواعد مشخصی برای تامین امنیت مردم (از نظر اقتصادی و اجتماعی) وجود ندارد. در چنین شرایطی خانواده ناچار است این ایمنی را خود فراهم کند. پس احتمال رشوهخواری، فامیلبازی و رفتن به سوی اقتصاد رفاقتی را امتحان میکند!
فساد سازمانی نیز از دیگر عواملی است که میتواند مشوق رفتارهای فسادزا در میان شهروندان عادی باشد. تخلف در بسیاری موارد به صورت معمول توسط مقامات بالادست توصیه و دستور داده میشود یا در صورت وقوع مورد اغماض قرار میگیرد. این رفتار سبب میشود مشارکت افراد زیردست نیز موجه، منطقی و حتی مطلوب به نظر بیاید. بنابراین مدیریتی که فساد را نادیده میگیرد یا حتی آن را تقویت میکند مهمترین عامل در ترویج فساد است. جالب آنکه کارکنان فرودست به ندرت به گفتههای مدیران فکر میکنند؛ بهجای این کار ارزشهای آنان را از طریق رفتارها و عملکردشان میبینند و الگو میگیرند. رفتار رهبران و انتظارات آنان از طریق سلسلهمراتب سازمانی فشار قابل توجهی به کارکنان وارد میکند و به سراشیبی تند لغزندهای برای غلتیدن آنان به سمت تخلف بدل میشود.
مطالعات دیگر نشان داده است پایگاه اجتماعی و ویژگیهای فردی نیز در شکلگیری فساد در سطح خرد نقش بسیار مهمی ایفا میکنند. این عوامل بر ادراک فساد شهروندان تاثیر میگذارند و در نهایت آنان را به سمت پذیرش و ارتکاب به فساد میرانند. مطالعات نشان میدهد زنان مطلقه، افراد بیکار و کسانی که در بخش خصوصی کار میکنند یا خویشفرما هستند، ادراک بیشتری از فساد دارند پس تصور میکنند فساد گسترده است و آنان نیز ناگزیرند درگیر چنین فرآیندهایی شوند.
علاوه بر این همه شرایط اقتصادی بهتر، ادراک فساد را کاهش میدهد در حالی که بیثباتی اقتصاد خرد و نابرابری درآمد اثر معکوسی بر این ادراک دارد. شاید به همین دلیل است که مطالعات نشان داده در دوران بحران اقتصادی (بیکاری گسترده و کاهش قدرت خرید) ادراک فساد و تمایل مردم عادی برای ارتکاب آن رو به افزایش میگذارد.
وسوسه هیولای درون
گرچه نمیتوان از تاثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی بر رونق گرفتن کارخانههای هیولاسازی صرف نظر کرد اما، این همه داستان نیست. در طول تاریخ و در تمامی جوامع فرصت برای ارتکاب تخلف فراهم بوده و خلأ اخلاق و قانون دست به دست هم داده تا مردم را از شرافت و التزام به اخلاق دور کند و با رفتن به سوی ممنوعهها از فرشته درونشان شیطان بسازد. اما آیا همه در دام هیولای درون افتادهاند؟ مقصر دانستن شیاطین درونی و بیرونی یکی از توجیهات برای نفی مسوولیت کسانی است که از قدرت یا منابع به نفع خود یا سازمانشان سوءاستفاده میکنند. جالب است که در اغلب موارد، این توجیه از سوی کسانی مطرح میشود که ما برای آنها احترام قائلیم، آنان را افراد سالمی میدانیم و تصور میکنیم آخرین کسانی هستند که ممکن است در دام خطا و تخلف بیفتند. روانشناسان اما، این پدیده را از زاویه دیگری تبیین میکنند. آنها میگویند برای ارتکاب به تخلفاتی مانند کلاهبرداری و رشوهخواری مسیرهای روانشناختی متعددی وجود دارد که سبب میشود افراد، رفتار نادرست خود را توجیه کنند و حتی به آن ادامه بدهند. آنها میگویند شناخت این فرآیندها برای مقابله جدی با فساد و کمک به اقدامات بازدارنده بسیار ضروری است. بیتردید فساد میسر نمیشود مگر آنکه فرصتی فراهم باشد تا افراد بتوانند از قدرت، اقتدار یا منابع سوءاستفاده کنند. گذشته از عامل فرصت، بسیاری از کسانی که در دام این رذیله میافتند میگویند برای ارتکاب به تخلف تحت فشار بودهاند؛ حال این فشار مالی، غیرمالی، منطقی یا غیرمنطقی بوده باشد. اگر هر دو عامل «فشار» و «فرصت» وجود داشته باشد، توجیه فساد بسیار آسان است! چنین توجیهاتی فرد متخلف را تبرئه میکند آنقدر که احساس گناه یا عذاب وجدان در او کمرنگ میشود و به جایی میرسد که رفتار خود را بهجای خلاف یا اشتباه، عقلانی و طبیعی میپندارد. یکی از نکاتی که محققان آسیبشناسی روانی بر آن تاکید میگذارند، فرآیند نفی مسوولیت فردی است. اغلب افراد متخلف کارهای نادرست خود را ناشی از شرایطی میدانند که از کنترل آنان خارج بوده و به آنها تحمیل شده است. برخی هم دیگران را مقصر میدانند یا میگویند چون دیگران هم اخلاق و قانون را زیرپا میگذارند آنها نیز چنین کردهاند. کتمان مسوولیت فردی و فرافکنی یکی از مهمترین عواملی است که سبب میشود نقش عوامل خارجی و بیرونی را پررنگتر از مسوولیت خودمان بدانیم و نقش اهریمن درونمان را نادیده بینگاریم. البته برخلاف کسانی که تصور میکنند التزام به اخلاق میتواند در این لغزش نقش بازدارنده ایفا کند، بسیاری معتقدند انسانها آنقدر که ما تصور میکنیم اخلاقمدار نیستند. به قول فروید، جنگ درونی خوب و بد «سرانجام تراژیکی» برای انسان رقم میزند. به عنوان انسانی که از نظر اخلاقی دائم با خود در جنگ است، همه ما مستعد این هستیم که آدم خوبی بمانیم یا به شیطان بدل شویم! پس باید این توهم را کنار بگذاریم که فقط کسانی که از خودکنترلی و سلامت نفس برخوردار نیستند یا التزام به اخلاق ندارند یا دچار مشکل شخصیتی هستند مرتکب خلاف میشوند. فساد پتانسیل مکنون درون همه ماست. اگر با انگیزههای ناخودآگاهی که ما را به سوی فساد میراند آشنا نباشیم فاصله بین نیتهای خوب و مقاصد شیطانی به باریکی مو خواهد شد.