بیابان؛ پاسخ طبیعت به زیستبوم
محمد درویش از شدت گرفتن بیابانزایی در ایران و جهان میگوید
برای مهار بیابانزایی و جلوگیری از مرگ سرزمینی، به نظر میرسد نیازمند تغییر نگرشها در حوزه سیاستگذاریهای اقتصادی، سیاسی و بهطور کلی تغییر رویکردهای توسعهای نسبت به طبیعت هستیم.
برای مهار بیابانزایی و جلوگیری از مرگ سرزمینی، به نظر میرسد نیازمند تغییر نگرشها در حوزه سیاستگذاریهای اقتصادی، سیاسی و بهطور کلی تغییر رویکردهای توسعهای نسبت به طبیعت هستیم. شواهد تخریب سرزمینی نشان میدهد، بیابان در ایران و بسیاری از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، آسیای مرکزی، آمریکای شمالی و جنوبی و حتی در جنگلهای آمازون رو به گسترش است. دولتهای مستقر در سرزمینهای متعدد گوشه گوشه جهان، نیازمند ساختارهایی ورای مرزهای سرزمینی و خواستهای حداقلی و جاهطلبیهای توسعهای خود هستند. برای پاسخ به این پرسشها که چرا بیابانزایی رو به گسترش است و سرزمینها دارند به کام بیابان فرو میروند اما در مدیریت بیابانزدایی و مهار بیابانها قدرتی نداریم، باید به گفتههای محمد درویش دقت کرد. او در این گفتوگو میگوید: بیابانزایی همان تخریب سرزمین است. راه مهار بیابانزایی مدیریت منابع حیاتی از جمله آب و چیدمان توسعه متناسب با ظرفیت سرزمینی است. خبر خوب یا خبر بد این است که کنوانسیون مبارزه با بیابانزایی در سازمان ملل وجود دارد و بیش از 180 کشور جهان آن را امضا کردهاند. همه کشورها برنامه اصلاح ملی دارند و مطابق این استاندارد برای مهار بیابان نباید به درصدی از رشد اقتصادی تن دهند که منجر به تخریب بیشتر سرزمین و رشد بیابانزایی شود.
♦♦♦
به بهانه روز جهانی بیابان، آیا ایران جزو کشورهایی است که از نظر رشد بیابانزایی و گسترش پهنههای بیابانی در جهان در رتبههای بالایی قرار دارد؟
بله، ما یکی از بدترین کشورها از نظر گسترش بیابان هستیم. لااقل از منظر دو معیار این ادعا قابل راستیآزمایی است؛ یکی از منظر فرونشست زمین است که میزان نشست زمین در ایران بالاترین حد در کل کره زمین است. آخرین گزارش سازمان زمینشناسی ایران اشاره میکند که در استان فارس در فاصله بین دشت صفا و جهرم فرونشست زمین به رقمی حدود 54 سانتیمتر در سال رسیده است. رقمی که 140 برابر آن چیزی است که از آن به عنوان شرایط بحرانی نام میبرند. نشست زمین مساله مهمی است که برای درمان آن به 50 تا 70 هزار سال زمان نیاز داریم. در واقع میتوانیم بگوییم منطقهای که دچار نشست زمین میشود، منطقهای مرده است. نرخ فرسایش خاک نیز منظر دومی است که نشان میدهد ایران یکی از بدترین کشورها در بیابانزایی است. نرخ فرسایش خاک در ایران نیز یکی از بالاترین نرخها در جهان است. بر اساس گزارش سازمان ملل در سال 2018، کل فرسایش خاک در جهان 24 میلیارد تن است که یکدوازدهم این رقم یعنی دو میلیارد تن بهتنهایی در ایران تولید میشود. در حالی که ایران فقط یک درصد خشکی جهان را دارد. بنابراین میزان فرسایش خاک در ایران به نسبت مساحت آن، هشت برابر متوسط جهانی است. از این نظر هیچ کشوری یارای رقابت با ایران را متاسفانه ندارد. در حوزه افزایش شوری خاک و افزایش چشمههای تولید گردوخاک، جنگلتراشی، تغییر کاربری اراضی، افزایش سیل و... متاسفانه ایران یکی از رکورددارهاست. در دو مورد اول بالاترین رکورد متعلق به ایران است.
بیابانزایی در ایران سبقه تاریخی دارد یا اینکه متعلق به دورههای متاخر است؟ با توجه به اینکه کشور ما کشور گرم و خشکی است آیا بیابانزایی محصول فرآیندهای جدید انسانی است؟
بعد از پایان جنگ هشتساله (جنگ تحمیلی عراق علیه ایران) بود که ما متوجه شدیم باید عقبافتادگی ناشی از جنگ را جبران کنیم. واقعیت این است که ما در این دوران چشممان را به روی ملاحظات محیطزیستی و پایداری توسعه بستیم و این دوران روند بیابانی ایران تشدید شد. بر روی هر رودخانهای سد زدیم و تالابهای پاییندست رودخانهها را خشک کردیم. تالابهای باقیمانده را زهکشی کردیم تا بتوانیم به گسترش کشاورزی کمک کنیم. تالاب کمجان در استان فارس یک نمونه از این تالابهاست و تالاب خانمیرزا در استان چهارمحال و بختیاری نیز از این دست تالابهاست که قربانی توسعهطلبی و گسترش کشاورزی در آن سالها شدند. به این ترتیب شتاب بهرهبرداری از سفرههای آب زیرزمینی به شکل غیرعادی افزایش پیدا کرد. ما آن زمان اجازه دادیم تا چاههای عمیق و نیمهعمیق فراوانی به بهانه کشاورزی حفر شود بدون اینکه کشاورزی را ارتقای نرمافزاری داده باشیم. در دورههای مختلف در وزارت کشاورزی بزرگترین خسارتها به آب و محیطزیست کشور وارد شد. متاسفانه کمترین میزان سرمایهگذاری برای ارتقای فناوری نیز در بخش کشاورزی صورت گرفته است. صنایع آببر و انرژیبر در کشور گسترش پیدا کردند. صنایعی که متناسب با توان اقلیمی و بومشناختی ما نبودند. تمام این موارد باعث شده که سطح آب زیرزمینی ما به شدت کاهش پیدا کند. گسترش شهرها و افزایش جمعیت، یکی دیگر از مولفههایی است که شتاب فوقالعاده زیادی در برداشت آب و به تبع آن گسترش تخریب سرزمین ایجاد کرد. تا اوایل دهه 80 رشد جمعیت را شاهد بودیم. در اوایل دهه 80 متولدین دهه 60 کار و اشتغال، مسکن و ازدواج و... میخواستند. این انفجار جمعیت و دو برابر شدن جمعیت با خود نیازهای زیستی و غیرزیستی آورد. این اتفاق سبب شد بخشهای دیگری از سرزمین تحت تاثیر این مساله قرار بگیرد و تغییر کاربری اراضی برای تامین این نیازها سبب شد رویشگاههای اطراف شهرها بهخصوص رویشگاههای جنگلی در شمال و رویشگاههای جنگلی در زاگرس و در جنوب و جنوب غرب ایران آسیب جدی ببیند. علاوه بر اینها پدیده تغییرات اقلیمی نیز ایران را متاثر کرد. باید این تغییرات اقلیمی را نیز به مساله گسترش بیابان در ایران اضافه کنیم که بارشهای ما را از برف به باران تغییر داد. همچنین خشکسالیهای بزرگی که در میانرودان در منطقه بینالمللی ایران، عراق و جنوب ترکیه رخ داد. دلیل این خشکسالی سدسازیهای بیرویه دولت ترکیه بر روی رودخانههای دجله و فرات بوده که عراق و ایران را بسیار شکنندهتر کرده است. اینها سبب شده که چشمههای تولید گردوغبار فراوانی استانهای زیادی را در ایران در نیمههای مرکزی و غربی کشور مورد تهدید قرار دهد. همه این عوامل دست به دست هم داد تا بیابانزایی در ایران در یکی از بدترین وضعیتهای ممکن قرار بگیرد.
شما در اظهاراتتان کمتر به بعد تاریخی سرزمین ما که سرزمینی خشک و نیمهخشک است، اشاره کردید. آیا بیابانزایی مسالهای متاخر است؟ یعنی در دوران فعالیت صنعتی و کشاورزی مدرن در ایران گسترش پیدا کرده یا اینکه از گذشتههای دور ایران با بحران بیابانزایی روبهرو بوده است؟
تعریفی که سازمان ملل برای معرفی بیابانزایی ارائه کرده میگوید؛ بیابانزایی همان تخریب سرزمین یا همان Land Degradation است و ناشی از مولفههای طبیعی یا مولفههای انسانی است. آن چیزی که در ایران دارد اتفاق میافتد درصد بالایی از آن یعنی حدود 90 درصد آن ناشی از مولفههای طبیعی است. منشأ تاریخی بیابانزایی در ایران طبیعی است. شتاب تخریب سرزمین اما به پایان جنگ هشتساله برمیگردد. قبل از آن نسبتاً بین برداشتهای آب زیرزمینی، سطح زیرکشت، جمعیت و... با تخریب سرزمین تناسبی وجود داشت. ما ذخیره آب هزارساله خود را در چند دهه مصرف کردیم. جنگلهای ما در طول 30 سال اخیر به شدت تخریب شده است. گسترش کشاورزی و دامپروری باعث شده است مناطق مرتعی و جنگلی ما به سرعت در آستانه تخریب و در نهایت بیابانی شدن قرار بگیرد. ساخت ویلاهای مختلف شتاب گرفته است و در بالاترین ارتفاعات جنگلی به راحتی ویلا ساخته میشود و کنترلی به ظاهر بر این حجم ویرانی سرزمینی نیست.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که چرا ما در تولید بیابان و به تعبیری بیابانزایی سرعت عمل داریم و کشور با شتاب به سمت بیابانی شدن پیش میرود اما در مهار بیابان و بیابانزدایی عملکرد موفقی نداریم؟
بهطور کلی بیابان در جایی که وجود دارد، بهترین پاسخ طبیعت به شرایط زیستبوم است. بهطور کلی بیابانزدایی به معنای زدودن بیابانهای طبیعی کار اشتباهی است. این اتفاق نباید بیفتد بلکه ما باید مهار بیابان را در دستور کار قرار دهیم. یعنی اجازه ندهیم دیگر اکوسیستمهای کشور و سرزمین غیربیابانی تبدیل به بیابان شود. واقعیت این است که اکوسیستمهای جنگلی، مرتعی، کوهستانی و تالابی ما نیز مستعد بیابانی شدن هستند. ما باید مانع از دست رفتن توان تولید اکوسیستمهای دیگر سرزمین شویم. این اتفاق دارد در کشور میافتد. متاسفانه سازمانهای متولی مانند سازمان حفاظت از محیط زیست و سازمان منابع طبیعی کشور، اصولاً بهرغم اینکه در قوانین موجود کشور از قدرت بازدارندگی بالایی برخوردار هستند، اما عملاً چون زیر نظر دولت اداره میشوند و دولت برای پیشبرد اهداف دیگر خود نیاز به همراهی چنین نهادهایی دارد، کارایی این سازمانهای متولی طبیعت نیز کارکردی غیرقابل قبول است. دولتها به خاطر اولویتهای دیگرشان در ابعاد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی برای محیط زیست و حفظ طبیعت ارزشی قائل نیستند. دولتها طول عمر کوتاه چهار تا هشتساله دارند، بنابراین تنها به دنبال منافع کوتاهمدت برای پیشبرد اهداف سیاسی خود هستند. همیشه محیط زیست و منابع طبیعی کشور قربانی چنین سیاستهای کوتاهمدت و بخشی و مقطعی مدیرانی بوده که منافع چندساله دولت را از منظر رای و نهادهای بالادست میبینند و به محیطزیست و منابع طبیعی، به دلیل نداشتن بینش توسعه پایدار و مدیریت سرزمین، توجهی نمیکنند. محیط زیست و منابع طبیعی همیشه قربانی بودهاند. اگر در طول این سالها مدیر دلسوزی هم مثل آقا سلاجقه در سازمان جنگلها مدیر شده، یکسال کمتر در این سمت مدیریتی دوام آورده است. خانم ابتکار به دلیل مخالفت با طرح انتقال آب از خزر به سمنان از سمتش برکنار شد. اینها همه نشاندهنده این است که سازمانهایی مانند محیط زیست و سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری به معنای واقعی کلمه حیاطخلوت دولتها هستند و هرگز اجازه پیدا نمیکنند که اولویت کشور را به سمت ملاحظات محیط زیستی سوق دهند.
شما به این مساله اشاره کردید که مهار بیابان بر بیابانزدایی ارجحیت دارد. منظور شما این است که بیابانزدایی امر غیرممکنی است و برای اینکه به ورطه بیابانزدایی نرسیم، بهتر است از بیابانی شدن مناطق و اکوسیستمهای غیربیابانی جلوگیری کنیم؟
هر اکوسیستمی واجد تنوع زیستی و گونههای گیاهی و جانوری مختص خود است. وقتی ما میخواهیم بیابانزدایی کنیم بسیاری از گونههای گیاهی گوشتی مثل کاکتوسها و بسیاری از گونههای جانوری مثل خزندهها، مارها، عقربها و... را نابود میکنیم. این گونهها خزانه ژنتیکی کشور هستند. پس بیابان در جای خودش درست است. این اکوسیستم باید محفوظ بماند. سرزمینهایی که دچار بیابانزایی شدهاند توان تولید خود را از دست میدهند و باید مرمت شوند. این مناطق باید احیا شود. جنگلها تخریب شده، مراتع از بین رفته، تالابها خشک شده و... آنها باید احیا شوند و جلوی تخریب بیشتر آنها گرفته شود. این اقدام به مهار بیابانزایی معروف است.
در مقایسه با ایران، چه کشورهایی در دنیا روند بیابانزایی در آنها شدید است؟ آن کشورها چه اقداماتی انجام دادهاند؟
بدترین وضعیت بیابانزایی در دنیا را کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا دارند. در حقیقت این کشورها به دلیل تنگناهای اقلیمی و رشد جمعیت بالا مجبور هستند شرایط جدیدی را تجربه کنند. این سرزمینها دچار فرآیندی به نام ورشکستگی اکولوژیک شدهاند. عربستان سعودی وضعیت بسیار نگرانکنندهای دارد. حتی منابع آبهای زیرزمینی و فسیلی این کشور مصرف شده است. امارات متحده عربی حتی یک قطره آب در سفرههای آب زیرزمینی ندارد. آنها صددرصد به آبشیرینکنها وابسته شدهاند. خلیج فارس و دریای عمان محل تامین آب شیرین این کشورهاست که با آبشیرینکنها دچار آلودگی و شوری بیش از اندازه شدهاند. این کشورها سالانه 10 میلیارد مترمکعب آب شیرین میکنند و بیش از سه میلیون هکتار از اراضی کشور عربستان که در اواخر قرن بیستم گندم کاشته بودند، اکنون به چشمههای تولید گردوغبار تبدیل شدهاند. این مناطق به دلیل واقع شدن در موقعیت جغرافیایی و در جهت وزش باد، کانونهای خارجی تولید گردوغبار هستند که به سمت عراق و ایران تودههای گردوغبار را میفرستند که این اتفاق فوقالعاده خطرناک است. بعد از این کشورها و کشورهایی مثل لیبی و... در شمال آفریقا، باید به کشورهای آسیای میانه اشاره کرد که تحت تاثیر خشک شدن دریاچه آرال به شدت خشک شدهاند و بیابانزایی رو به تزاید در این کشورها در حال رشد است. این اتفاق به دلیل سکوت سنگین خبری که در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و البته بعد از آن نیز این سکوت ادامه یافت و همچنین به دلیل جمعیت کمی که در این مناطق زندگی میکنند، کمتر مورد توجه بوده و کمتر نسبت به وضعیت خطرناک آنها صحبت شده است. وضعیت این مناطق وحشتناک است، بیش از 400 هزار هکتار از پنبهکاریها در این مناطق نابود شد و مردم بسیار زیادی در این مناطق بیکار شدند. مهاجرت بسیاری در این سرزمینها شکل گرفت. همچنین باید به خاورمیانه توجه کرد. بخشهای بسیار زیادی از کشورهای سوریه و عراق در زمره مناطقی است که به شدت تحت تاثیر بیابانزایی است که متاسفانه سدسازی بیرویه دولت ترکیه نیز به وضعیت خطرناک این مناطق دامن زده است. بیش از چهار میلیون هکتار از اراضی کشاورزی در این دو کشور از حیز انتفاع خارج شد و جنگها و درگیریهای فرقهای و گسترش تروریسم در این دو کشور نیز تا حدود زیادی به مساله خشکسالی و گسترش بیابان مرتبط بوده است. در سودان، در اتیوپی و در بخشهایی از لیبی و الجزایر و مراکش و... وضعیت اصلاً خوب نیست. در سرزمینهای اشغالی فلسطین ما شاهد فرونشست شدید خاک هستیم. یکی از مهمترین تالابهای اسرائیل که برای یهودیان مقدس بوده است کاملاً خشک شد و آنها مجبور شدند از آب شیرینکن استفاده کنند تا آب مورد نیاز این دریاچه را به دلیل اهمیت مذهبی آن تامین کنند. بهرغم اظهارات پوچ نخستوزیر اسرائیل که ادعا کرد ما میتوانیم بحران کمبود آب شیرین را حل کنیم، آنها با بدترین بحران کمبود آب شیرین در طول یک قرن اخیر مواجه شدهاند و علاوه بر ظهور پدیده نشست زمین و تشکیل فروچالهها، دریاچههای آنها در آستانه خشکی کامل قرارگرفته است. به نحوی که میخواهند با گرانترین شیوه ممکن، یعنی شیرین کردن آب دریای مدیترانه و انتقال آن به دریاچه طبریه، این پهنه آبی را از خطر خشک شدن کامل نجات دهند تا دچار مشکلات ایدئولوژیک و تشدید شک در بین یهودیان افراطی در اسرائیل نشوند! برنامهای که دولت اسرائیل برای احیای دوباره دریاچه مقدس دارد، در جهان بیسابقه بوده و تاکنون هیچ کشوری برای احیای یک دریاچه خشکشده، اقدام به چنین پروژه گرانقیمتی نکرده است. زیرا فرآیند نمکزدایی و شیرینکردن آب دریا حدود 8 /2 دلار در هر مترمکعب هزینه دارد و آنگاه رها کردن چنین آب گرانقیمتی در پهنهای که حدود چهار هزار میلیمتر تبخیر سالانه دارد، اوج نابخردی و هدررفت سرمایه و رفتاری کاملاً ضدمحیطزیستی محسوب میشود. جالب آنکه در یک بررسی پژوهشی (منتشرشده در سپتامبر گذشته) پژوهشگرانی از دانشگاه بنگوریون اعلام کردند که اُفت بیسابقه سطح آب در دریاچه طبریه- Sea of Galilee- به دلیل مصرف بیش از اندازه و نه خشکسالی ناشی از تغییر اقلیم است.
بخشهایی از آمریکا در ایالت آریزونا دچار یک فروچاله بزرگ شد. زمین در این سرزمین نشست کرد. در مکزیکو سیتی، پایتخت مکزیک، سالانه 32 سانتیمتر زمین در حال نشست است. این یکی از بالاترین میزانهای نشست زمین در جهان است. بخشی از آمازون در برزیل نیز دچار بیابانزایی است که به Green Desert شهره است و به آن بیابان سبز میگویند. آخرین گزارش سازمان ملل نیز تاییدی بر روند بیابانزایی در سراسر جهان است که میگوید؛ یکمیلیون گونه زنده جهان در حال انقراض است و کره زمین در حال فروپاشی است و تغییرات اقلیمی به سرعت در حال عمل کردن بر سرزمین شکننده و آسیبپذیر است. متاسفانه ارادهای نیز در دنیا برای مدیریت این وضعیت وجود ندارد. بهخصوص بعد از روی کار آمدن جمهوریخواهان و دونالد ترامپ در آمریکا روند مقررات بینالمللی و کنوانسیونهای محیطزیستی جهان دچار مشکلات و تغییرات اساسی شده است. چشمانداز امیدبخشی برای تحقق اهداف محیطزیستی در آمریکا و دیگر کشورهای دنیا وجود ندارد. زمین عملاً دارد به دست مدیران نابخرد ضدمحیطزیستی در غرب و شرق عالم از بین میرود.