فساد سیاستگذاری مادر همه فسادهاست
علی میرزاخانی از ویژگیهای اقتصاد فاسدپرور میگوید
علی میرزاخانی میگوید: تورم یعنی دزدی از جیب مردم، بدون آنکه آنها متوجه باشند. فرض کنید کسی که پارسال 10 میلیون تومان پسانداز داشته، اگر امروز به بازار برود، میبیند که حتی نمیتواند به اندازه پنج میلیون یا چهبسا سه میلیون پارسال خرید کند. این یعنی دزدی از درآمد مردم.
به گفته علی میرزاخانی، روش اداره اموال عمومی در اقتصاد ایران به گونهای بوده است که نهتنها زمینههای بروز فساد مالی را فراهم کرده، بلکه قبح آن را نیز از بین برده است: «در اقتصاد ایران گویی بر سر سوءاستفاده از منابع عمومی مسابقه درگرفته است.» به اعتقاد سردبیر روزنامه «دنیای اقتصاد»، «از نظر تاریخی مردم ایران به حقالناس اعتقاد دارند؛ حتی در میان آنها که به وام بانکی یا دلار ارزانقیمت یا مجوزهای خاص و امضاهای طلایی دسترسی پیدا میکنند و از آن بهره میبرند، کسانی هستند که به حقالناس اعتقاد دارند و مثلاً اگر بتوانند از جایی که صاحبش معلوم است ثروت کلانی به دست بیاورند، در این زمینه احتیاط میکنند. با این حال جایی که پای اموال عمومی در میان باشد، خبری از احتیاط نیست.»
♦♦♦
از پیامبر اکرم (ص) نقل است که «کاد الفقر ان یکون کفرا». داستان سریال «هیولا» داستان مردی از یک خانواده شریف است که بیش از 100 سال اخلاقی زندگی کرده و ننگ رشوهگیری و ویژهخواری را نپذیرفته، اما سرانجام در آخرین نسل زیر فشارهای اقتصادی دوام نمیآورد و به فساد آلوده میشود. به عنوان نخستین سوال میخواهم از شما بپرسم: چرا زندگی اخلاقی در شرایط فقر و فشار اقتصادی ممکن نیست، یا خیلی خیلی سخت است؟
من اخیراً راجع به این حدیث بسیار فکر کردم تا بفهمم چرا گفته شده «نزدیک است که فقر به کفر بینجامد». تفسیری که به ذهن من میرسد این است که اگر فردی فقیر باشد و هیچ چشماندازی هم برای خروج از فقر نداشته باشد، اصولاً از ادامه زندگی ناامید میشود. توضیح میدهم: حتی در یک اقتصاد بسیار مشکلدار که همه شوکها و بلایای اقتصادی بر آن نازل شده، اگر سرانجام ثبات حاکم شود و تورم به سطوح نرمال جهانی کاهش یابد، انتظار میرود که افراد بتوانند پس از 10 تا 15 سال کار، صاحب حداقلهای امکانات یک زندگی آبرومند بشوند. البته اگر اقتصاد سالمتر باشد، افراد میتوانند بلافاصله بعد از وارد شدن به بازار کار از پسانداز آینده خود استفاده کرده و مصرف را زودتر آغاز کنند؛ چراکه اعتبارات بانکی در انحصار یک عده خاص نیست و هر کس بتواند تضمین دهد که در آینده قدرت بازپرداخت وام را دارد، میتواند از آنها استفاده کند. اما در اقتصادهای ناسالم، این اتفاق نمیافتد، بنابراین فرد نمیتواند هیچ برنامهای برای زندگی خود داشته باشد.
اقتصاد ناسالمی که از آن حرف میزنم، دو شاخص اصلی دارد: اول اینکه در برابر خلق ثروت مانع ایجاد میکند. در همه اقتصادها اگر مانع وجود نداشته باشد، خلق ثروت اتفاق میافتد. وقتی ثروت خلق شد، در طول زمان همه ثروتمندتر میشوند؛ یکی متناسب با سرمایهاش، دیگری متناسب با کارش، فرد دیگر متناسب با پساندازش و دیگری مثلاً متناسب با زمینی که به او به ارث رسیده است. هر کس متناسب با آورده خود به میدان اقتصاد، میتواند داراییاش را افزایش دهد و سال به سال این افزایش را به چشم ببیند و بر اساس آن برنامهریزی کند. در چنین اقتصادی، بسیار بعید است که انسانهایی که فطرت پاک اولیه خود را از دست ندادهاند، وارد مناسبات ناسالم شوند.
اما شاخص دوم اقتصاد ناسالم این است که در آن هرچند سال یکبار بخش مهمی از درآمد مردم دزدیده میشود. چگونه؟ با تورم. تورم یعنی دزدی از جیب مردم، بدون آنکه آنها متوجه باشند. فرض کنید کسی که پارسال 10 میلیون تومان پسانداز داشته، اگر امروز به بازار برود، میبیند که حتی نمیتواند به اندازه پنج میلیون یا چهبسا سه میلیون پارسال خرید کند. این یعنی دزدی از درآمد مردم. تورم مصداق دزدی است؛ اینکه این کار با چه سازوکاری انجام میشود، بحث اقتصادی جداگانهای است.
برای فردی که در چارچوب چنین مناسباتی زندگی میکند، همه اینها نشانه بیعدالتی است. یعنی فرد میبیند پولش را میدزدند و نمیتواند هیچ برنامهای برای آینده خود داشته باشد. مثلاً محاسبه میکند و میبیند با حقوق دریافتیاش اگر هیچ مصرفی نداشته باشد، دهها سال طول میکشد تا بتواند صاحب خانه شود. اگر فرد صاحب تحلیل اقتصادی باشد، مسببان این وضع را شناسایی میکند و علیه آنها موضع میگیرد، اما اگر تحلیل نداشته باشد، کل نظام کائنات را غیرعادلانه میبیند. چون احساس میکند همه چیز علیه انسانهای فقیر است. فکر میکنم اگر چنین فردی به ورطه کفر بغلتد، قابل ملامت نیست. البته ریشه همه اینها در سیاستگذاری نادرست اقتصادی است، اما بسیاری از افراد نمیتوانند این ریشه را شناسایی کنند و تنها بیعدالتی و ظلم را میبینند.
فکر میکنم دو شاخصی که درباره اقتصاد ناسالم ارائه کردید، به پاسخ سوال دوم کمک میکند. به نظر شما اقتصاد ایران امروز چه ویژگیهایی دارد که باعث میشود شانس سالم ماندن افراد در آن کم باشد؟ به عبارت دیگر، کدام ویژگیهای خرد یا کلان اقتصاد ایران را میتوان به عنوان عوامل هل دادن انسانها به ورطه فساد و بیاخلاقی برشمرد؟
دو شاخصی که اشاره کردم، ممکن است افراد را از اعتقاد به زندگی اخلاقی تهی کند، اما برای هل دادن آنها به سمت فساد عوامل بیشتری لازم است. در این زمینه دو شاخص دیگر به نظرم میرسد: اول اینکه مشاهده شود عدهای بدون هیچ زمینه قبلی و هیچ کوششی ناگهان به ثروت و مکنت میرسند. یعنی همزمان با اینکه مردم عادی با وجود کار طاقتفرسا نمیتوانند هزینههای اولیه زندگیشان را تامین کنند، عدهای بدون هیچگونه سابقه، توانایی یا مهارت به سرعت صاحب همه چیز میشوند. البته در اقتصادهای سالم هم برخی افراد به سرعت ثروتمند میشوند، اما آنها قابلیت ایجاد ارزشافزوده دارند و این قابلیت، زندگی همه مردم را بهتر میکند. مثلاً همه دنیا میبینند استیو جابز یا مارک زاکربرگ ثروت خود را چگونه به دست آوردهاند، اما در اقتصاد ما اصلاً معلوم نیست صاحبان ثروتهای ناگهانی چه خدمتی به جامعه کردهاند و چه ارزش افزودهای ساختهاند.
دومین مساله این است که در اقتصاد ایران گویی بر سر سوءاستفاده از منابع عمومی مسابقه درگرفته است. این مسابقه ناشی از نظام اقتصادی ماست که بر مبنای «برد-باخت» شکل گرفته است. در اقتصادهای سالم شرایط «برد-برد» حاکم است. این برد شاید برای یک نفر در حد یک خانه باشد و برای دیگری در حد یک کارخانه متناسب با خلق ارزشافزوده، اما به هر حال «برد- برد» است و منافع اقتصادی در چارچوب قراردادهای عادلانه و مورد توافق، به همگان میرسد. ولی در اقتصاد ما اموالی که متعلق به عموم است، به شکلی سازماندهی و تخصیص داده میشود که گویی مسابقهای برای «کندن» وجود دارد که با روشهای سالم انجام نمیشود. حتی بلیت ورود به این مسابقه نیز جز با تهی کردن شخصیت افراد از سلامت اخلاقی به دست نمیآید.
افرادی که به عنوان تماشاچی این بازی را میبینند، اگر خانوادهای نداشته باشند که مجبور به تامین مالی آنها باشند، ممکن است عطای بازی را به لقایش ببخشند و از خیر تشکیل خانواده هم بگذرند. اما وقتی کسی تشکیل خانواده داده باشد و ببیند فلانی و بهمانی مرتب در این بازی پیش میروند و خانواده هم مرتب او را ملامت کنند که «چرا تو هیچ کاری نمیکنی؟» ناخودآگاه به سمت این بازی هل داده میشود. این یکی از پارادوکسهایی است که در کشور ما وجود دارد که مقاماتی که از نظر اقتصادی سالم ماندهاند، در خانههای خود ملامت میشوند! طبیعی است که وقتی فرد به خاطر سلامت خود ملامت شود و نه تشویق، روزبهروز بیشتر به سمت فساد و بیاخلاقی هل داده میشود. در جامعهای که دزدی، زرنگی دانسته شود و کسی برای حقالناس حرمتی قائل نباشد، سالم ماندن بسیار سخت است.
به نظر میرسد چیزی که به افراد فشار میآورد تبعیض است، نه فقر؛ تبعیضی که ناسالم بودن را تشویق میکند و سالم بودن را ملامت.
از سوی دیگر ما در جامعهای زندگی میکنیم که رسانههای اصلی -که در اختیار حاکمیت است- چندان به این مسائل نمیپردازند. حتی حالا که برای اولین بار یک سریال در این باره ساخته شده، خارج از چارچوب رسانه ملی و در شبکه خانگی پخش شده است. رسانهای که اولاً مقبولیت بالایی داشته باشد و ثانیاً وارد عمل شود و ارزشهای اصیل اخلاق اقتصادی را برجسته کند، وجود ندارد. رسانه ملی به دلیل سوابقش متاسفانه نه مقبولیت کافی برای این کار را دارد و نه اصلاً وارد این کار میشود.
در سریال «هیولا»، یکی از نمودهای اصلی فساد در صندوقی اعتباری موسوم به «خاک پای فرهنگیان» است که به همان شیوهای اداره میشود که بارها در «دنیای اقتصاد» از آن به تیولداری یا سرمایهداری رفاقتی تعبیر شده و به عنوان ریشه بخش مهمی از مشکلات اقتصاد ایران شناخته شده است. اما فارغ از آنچه تیولداری با اقتصاد میکند، نقش آن در آلوده شدن آدمهای سالم به فساد و بیاخلاقی را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
فساد در اقتصاد ایران در لایههای مختلف جریان دارد؛ هم در لایه سیاستگذاری، هم در لایه مدیریتی و هم در لایههای اخلاقی و شخصی. در لایه سیاستگذاری، روش اداره اموال عمومی در اقتصاد ایران به شکلی بوده که گویی این اموال بیصاحب هستند. این روش باعث شده که پیشفرض ذهنی اکثر مردم این باشد که مثلاً اموال بانکها بیصاحب است و همه تلاش کنند وام ارزانقیمت بیشتری از آنها بگیرند، یا دلارهای دولتی بیشتری از بانک مرکزی بگیرند.
فکر میکنم از نظر تاریخی مردم ایران به حقالناس اعتقاد دارند؛ حتی در میان آنها که به وام بانکی یا دلار ارزانقیمت یا مجوزهای خاص و امضاهای طلایی دسترسی پیدا میکنند و از آن بهره میبرند، کسانی هستند که به حقالناس اعتقاد دارند و مثلاً اگر بتوانند از جایی که صاحبش معلوم است ثروت کلانی به دست بیاورند، در این زمینه احتیاط میکنند. با این حال جایی که پای اموال عمومی در میان باشد، خبری از احتیاط نیست. یعنی قبحی که برای تعرض به حقالناس وجود دارد، در مورد اموال عمومی وجود ندارد. حال آنکه گناه تعرض به چنین اموالی از نظر شرعی بسیار شدیدتر است. چون اگر فردی از یک نفر دزدی کند، ممکن است بعدها بتواند از او حلالیت بطلبد، اما از 80 میلیون نفر که نمیتوان حلالیت طلبید.
داستان تیولداری در اقتصاد ایران این است که سیاستگذاری برای اموال عمومی، داراییهای عمومی و بنگاههای عمومی (اعم از دولتی، حکومتی، شبهدولتی، خصولتی و غیر آن) که مال مشاع مردم و حقالناس است، به گونهای صورت گرفته که تعرض به آنها آزاد دانسته شده و این کار در را برای سوءاستفاده باز کرده است. البته میگویند «در دیزی باز است، حیای گربه کجا رفته؟» اما حیا بهتنهایی نمیتواند عامل بازدارنده باشد. بنابراین همه بر سر این اموال ریختهاند و شیره آنها را میمکند.
حتی در سرمایهداری رفاقتی (که منظور از آن رفاقت تجارت با سیاست است؛ بدین معنا که سیاستمداران به تاجران کمک کنند و به آنها حقوق انحصاری بدهند تا بتوانند سرمایه و دارایی خود را روزبهروز افزایش دهند) وضع نسبت به تیولداری بهتر است. چون در سرمایهداری رفاقتی بالاخره اموال صاحب دارد و حفظ میشود. در بخش خصوصی، چه اموال از طریق رانتی شکل گرفته باشد و چه از طریق خلق ثروت، بالاخره مالک و صاحب آن مشخص است و نوعی احساس مسوولیت برای حفظش وجود دارد. اما وقتی مالی بلاصاحب فرض شود -که در تیولداری اینگونه است- شیره آن کشیده میشود و از بین میرود. در دنیا، بنگاهها روزبهروز رشد میکنند و حتی اگر صاحب آنها بمیرد، بنگاه به رشد خود ادامه میدهد. در ایران بنگاه میمیرد، اما مدیران روی بنگاه مرده روزبهروز ثروتمندتر میشوند! کارخانه ارج را در نظر بگیرید که سالها بود ورشکسته شده بود، اما در همین زمان چندین مدیر و عضو هیاتمدیره از قِبَل آن میلیاردر شدند و رفتند. اینگونه است که اقتصاد ما مجموعهای از بانکها و کارخانههای ورشکسته دارد که مدیران خود را میلیاردر میکنند، اما نه ثروتی میآفرینند و نه خودشان رشد میکنند.
با وجود اینکه نسلهای گذشته قهرمان داستان «هیولا» همواره از رشوهگیری و ویژهخواری دوری کردهاند، اما روایت داستان به ما نشان میدهد که هرگاه فردی شریف از رشوه دست میشوید، کس دیگری هست که رشوه را بپذیرد و سلسله فساد را تداوم بخشد. گویی در تعادل بدی که شکل گرفته، هرکس وارد بازی نشود، خود بازنده است و چیزی از حلقههای فساد کم نمیشود. به نظر شما چرا این ساختار فاسد و فاسدپرور مانده است؟
این یکی از عوارض تیولداری است. تیولداری برای عدهای یک فرصت استثنایی ایجاد میکند که معلوم نیست دوام داشته باشد. چون امتیازی است که در سطوح مختلف (از وزارت گرفته تا مدیر بنگاه یا عضو هیاتمدیره تا مجری پروژه) داده میشود و افراد میدانند اگر از آن استفاده نکنند، ممکن است بار دیگر چنین فرصتی نصیبشان نشود. کسانی که به شرافت خود پشتپا زدهاند، در کمین چنین فرصتهایی مینشینند. متناسب با ظاهرسازیهای سیاسی، حضور در باندهای اقتصادی یا حتی با خرید و فروش صندلیهای مدیریتی، این فرصتها ایجاد میشود و کسانی که در کمین نشستهاند، میبینند اگر وارد نشوند، شخص دیگری این فرصت را میقاپد. ویژگی اقتصاد رانتی این است که افراد یا باید به سمت رانتسازی حرکت کنند یا اگر موقعیت رانت ایجاد شد، بلافاصله از آن استفاده کنند. چون اگر به فرصت پشت پا بزنند، نهتنها خود را محروم کردهاند، بلکه احتمالاً رقیب خانوادگی یا سیاسیشان را -که مترصد همین فرصت است- تقویت کردهاند.
شما در سوال اول اشاره کردید که ریشه همه مشکلات ما در سیاستگذاری نادرست اقتصادی است. عرب میگوید: «الناس علی دین ملوکهم.» آیا میتوان به همین قیاس گفت فساد سیاستگذاری و فساد سیاستگذاران مادر همه فسادهاست؟
این تعبیر بسیار خوبی است. بله، «فساد سیاستگذاری» مادر همه فسادهاست که البته میتواند ناشی از «فساد سیاستگذار» باشد یا نباشد؛ چون در حالت خوشبینانه ممکن است ناشی از جهالت سیاستگذار باشد. اما اگر از فساد سیاستگذار باشد، میتوان آن را «فساد سیستماتیک» نامید. اگر سیاستگذاری -مثلاً درباره نرخ بهره یا نرخ ارز- ناشی از این باشد که عدهای از سیاستهای فاسد بهرهمند شوند و سیاستگذار را به سمت آن تشویق کنند، این یعنی فساد سیستماتیک. با این حال، از آنجا که نمیدانیم فساد سیاستگذاری ناشی از فساد سیاستگذار است یا جهالت او، فساد را سیستماتیک معرفی نمیکنیم.
البته اگر نه سیاستگذار فاسد باشد و نه سیاستگذاری، باز هم ممکن است فساد رخ دهد. چون ممکن است یک نفر در سطح اخلاقی فاسد باشد و مدیر فاسد، بالاخره راه فساد را پیدا میکند. اما اگر سیاستگذاری فاسد باشد، مدیر چارهای جز فساد ندارد. دقیقاً به همین دلیل است که فساد سیاستگذاری را مادر همه فسادها میدانیم. مثالی بزنم: وقتی یک رانت تقسیم میشود، مدیر تقسیمکننده رانت چه بخواهد و چه نخواهد، در معرض دریافت رشوه قرار میگیرد. از مدیرعامل یک بانک بزرگ که وامهای کلان ارزانقیمت را تقسیم میکند (محمود خاوری را در نظر بیاورید)، تا رئیس یک شعبه که در پایینترین سطح توزیع رانت قرار دارد، وقتی اموال و داراییشان با درآمد رسمی آنها تناسبی ندارد، معلوم است که در معرض دریافت رشوه و هدیه و امثال آن قرار دارند. اتفاقاً وقتی مدیریت به شکل تیولداری باشد و اموال بلاصاحب جلوه کند، این کار قبحی هم ندارد. وقتی این مدیر میخواهد از بین 100 پرونده با یکی موافقت کند و به او وام بدهد، طبیعی است که وامگیرنده - حتی اگر بر مبنای ضوابط وام گرفته باشد- خود را مدیون او میداند و اصطلاحاً باید «جبران کند». حال آنکه اگر نرخ بهره عادلانه -و نه ارزان و دستوری- باشد، نهتنها آن صف 100 پروندهای تشکیل نمیشود، بلکه فقط کسانی به این چرخه وارد میشوند که بتوانند وام دریافتی را به ارزشافزوده تبدیل کنند. اصلاً چهبسا بانک باید به دنبال کسانی بگردد که بتواند به آنها وام بدهد و از آنها سود بگیرد. بنابراین فساد سیاستگذاری مادر همه فسادهاست، چون همه را در معرض فساد قرار میدهد.