دردم از یار است و درمان نیز هم
چه کسی میتواند سلاطین اقتصاد را از تخت به زیر بکشد؟
در خبرها مژده دادند که سلطان سکه دستگیر شده است. پیش از این هم مطبوعات به کرات به سلاطین مختلفی که در کشور حکمرانی میکنند اشاره کردهاند؛ از سلطان خودرو گرفته تا سلطان شکر و سلطان کاغذ و دیگرانی که از شماره خارجند. حتی بعضاً سیاستگذاران بلندپایه به صورت رسمی نالیدهاند که منافع عدهای، که احتمالاً همان سلاطین باشند، مانع از پیشبرد سیاستها و اصلاح امور است.
در خبرها مژده دادند که سلطان سکه دستگیر شده است. پیش از این هم مطبوعات به کرات به سلاطین مختلفی که در کشور حکمرانی میکنند اشاره کردهاند؛ از سلطان خودرو گرفته تا سلطان شکر و سلطان کاغذ و دیگرانی که از شماره خارجند. حتی بعضاً سیاستگذاران بلندپایه به صورت رسمی نالیدهاند که منافع عدهای، که احتمالاً همان سلاطین باشند، مانع از پیشبرد سیاستها و اصلاح امور است. در تاریخ اقتصاد نخستین ظهور قابل اشاره سلاطین اقتصادی در آمریکای قرن نوزدهم بود. در آن برهه تاریخی به این سلاطین «رابر بارون» یا بارونِ دزد میگفتند که از رابریتر (شوالیه راهزن) آلمانی میآمد و در ادبیات فارسی آن را با سرِ گردنهگیر میشناسیم. در امپراتوری مقدس روم (1816-936 میلادی) که ساختار فئودالی داشت برخی از بارونها راه را میبستند و جلوی کالسکهها را گرفته و باج طلب میکردند. این موضوع روی کاغذ قانونی نبود ولی در ساختار فئودالی بارونها خود بازوی قانون بودند. در آمریکا برای نخستین بار «کرنلیوس وندربیلت» به این عنوان نائل شد. او که در صنعت حملونقل مشغول بود از شرکتهای دریافتکننده یارانه باج میگرفت و به یکی از ثروتمندترین مردان تاریخ ایالات متحده تبدیل شد. گویا بارونها ظرف 200 سال گذشته ترفیع پیدا کرده و امروز در ایران به سلطنت رسیدهاند. اما سلطان اقتصادی کیست و چه کسی میتواند این سلاطین را بر تخت بنشاند؟
سلطان اقتصادی فردی است که در یک صنعت از موهبت انحصار برخوردار است و چون کسی نمیتواند با او رقابت کند ظرف مدت کوتاهی ثروت عظیمی به هم میزند. در اینجا لازم است قدری راجع به انحصار توضیح بدهیم و ببینیم انحصار چگونه ایجاد میشود و چطور گسترش مییابد و چه کسی میتواند آن را بشکند.
یکی از افسانههای رایج این است که از جمله وظایف دولت مبارزه با انحصار است؛ به این معنی که در بازار هرازگاهی انحصار شکل میگیرد و دولت باید با پادرمیانی جلوی آن را گرفته و از بازار مراقبت کند. واقعیت این است که دولتها در تمام طول تاریخ، هرگز با انحصار مبارزه نکردهاند و از آن جالبتر جز یک استثنا در بازار آزاد هرگز انحصار شکل نگرفته است. آن استثنا هم انحصارهای طبیعی موقت در صنایع جدید است. یعنی وقتی اختراع جدید اتفاق میافتد مدتی طول میکشد که دیگر فعالان بازار بتوانند محصولات بدیل قابل رقابتی عرضه کنند. یکی از نمونههای جالب که من پیشتر راجع به آن نوشتهام خودرو سواری است. زمانی فناوری خودرو توجیه اقتصادی نداشت، همانطور که امروز فناوری تولید برق با انرژی خورشیدی توجیه اقتصادی ندارد. بازار حملونقل درونشهری در انحصار اسب و کالسکه بود. با افزایش تقاضا قیمت اسب و خدمات اسبی مثل اصطبل و علوفه به طرز بیسابقهای بالا رفت. بالا رفتن قیمت علوفه باعث شد کشاورزان کاشت علوفه را به گندم و سیبزمینی و دیگر محصولات انسانی ترجیح بدهند و این موضوع قیمت محصولات خوراکی را بالا برد. اما مهمترین دغدغه هیچکدام از اینها نبود؛ پِهِن تبدیل به بزرگترین مانع پیشرفت تمدن بشری شده بود. هر اسب بهطور متوسط روزی 7 تا 15 کیلوگرم پهن تولید میکند. در لندن 1900 قریب به 11 هزار کالسکه و چند هزار اتوبوس (اسبی) رفت و آمد میکرد که هرکدام را 12 اسب میکشیدند چنانکه لندن مجموعاً بیش از 50 هزار اسب داشت. البته این موضوع محدود به لندن نبود و در تمام شهرهای بزرگ دنیا وجود داشت. نیویورک 1900 با جمعیت 100 هزار نفر روزی دو و نیم میلیون پوند پهن تولید میکرد. طبیعتاً دولتمردان آن زمان تلاشهای زیادی برای حل این مشکل کردند اما هیچکدام به جایی نرسید. در 1898 نخستین کنفرانس بینالمللی طراحی شهری در نیویورک برگزار شد اما به عوض 10 روز برنامهریزی شده پس از سه روز به بنبست رسید. چون هیچیک از نمایندگان متخصص شرکتکننده نمیتوانست راهحلی برای بحران روبه رشد پهن اسبها تصور کند. در عمل اما تمام این مشکلات باعث شد تولید فناوری جدید و گرانقیمت خودرو سواری با موتور درونسوز توجیه اقتصادی پیدا کند و بشر یکی از بزرگترین انحصارهای طبیعی را شکست و پشت سر گذاشت.
در نمونه اخیرتر، پس از محبوبیت یافتن کامپیوترهای خانگی بسیاری نگران انحصار مایکروسافت ویندوز بودند و آن را سلطان سیستمهای عامل میدانستند چون تقریباً رقیبی در این بازار نداشت و تصور میشد ورود به این رقابت غیرممکن است. از آن طرف، چنانکه در مطبوعات به تفصیل گفتند انحصار نوکیا در بازار موبایل همه را نگران کرده بود. مجله فوربس طرح روی جلدش را به این موضوع اختصاص داد و تیتر زد که: آیا کسی میتواند سلطان موبایل دنیا را از تخت به زیر بکشد؟
توجه داشته باشید که هر دو سلطان مصداق همان استثنا هستند یعنی مخترع فناوری جدیدی هستند که تا قبل از آن وجود نداشته پس برای مدتی تاج انحصار بر سر گذاشتهاند. اما این انحصار طبیعی باعث شد رقبا به دنبال پارادایمهای بدیل بگردند و گوگل را به سرمایهگذاری در سیستمعاملهای موبایل تشویق کرد. اپل هم که در بازار سیستمعاملهای خانگی از مایکروسافت شکست سختی خورده بود همین راه را رفت. امروز بیش از یک دهه از آن زمان گذشته و سهم بازار و درآمد سیستمعاملهای موبایل چندین برابر سیستمعاملهای خانگی است و فروش محصولات موبایل مدتهاست که گوی رقابت را از محصولات خانگی ربوده است و گوگل و اپل سودآورترین شرکتهای دنیا هستند. از آن طرف مایکروسافت در بازار موبایل شکست خورده و چندی پیش شاخه سیستم عامل موبایلاش را به امید نوآوریهای آتی تعطیل کرد.
پس سلاطین صنعت در بازار فقط در یک صورت تاجگذاری میکنند؛ «اختراع محصول جدید و بیرقیب» و با نشستن بر تخت سلطنت رقبا را به نوآوری و کاهش قیمت و بهبود کیفیت تشویق میکنند. خب، کدامیک از انحصارهای بالا از سوی دولتها شکسته شده؟ هیچکدام. البته برخی دولتها از جمله دولت آمریکا و اتحادیه اروپا سعی کردند انحصار مایکروسافت را بشکنند و میلیونها دلار از جیب مالیاتدهندگان در این زمینه خرج کردند اما نتیجه این میلیونها دلار تصویب قوانینی راجع به مدیاپلیر و سایر جزئیات فنی بیاهمیتی بود که کارشناسان در آن زمان به غلط مصداق انحصار تشخیص داده بودند و بعداً هم نقشی در موفقیت یا شکست مایکروسافت بازی نکرد. اما وقتی راجع به سلطان شکر و سلطان کاغذ و سلطان خودرو صحبت میکنیم موضوع بازار و رقابت در کار نیست. این سلاطین محصول استثنای بازار یا همان انحصار طبیعی بازار نیستند. برعکس، اینها محصول انحصار مصنوعی هستند. فقط یک جا میتواند انحصار مصنوعی ایجاد کند و آن دولت است. انحصار مصنوعی دولتی را با عنوان رانت میشناسیم. همان امتیازی که دولت معمولاً خواسته و دانسته و گاه سهوی و نادانسته توزیع میکند و با برپایی قوانین و مقررات و تبصره و بخشنامه به آن مشروعیت بخشیده و از آن دفاع میکند. بله، دولت تنها مدافع انحصار است. بیش از 99 درصد انحصارهای دنیای امروز نتیجه مستقیم دخالت دولت است. آماری تکاندهنده که افسانه انحصار بازار را درهم میشکند. بگذارید روشنتر صحبت کنیم. در ایران چه کسی تعیین میکند که قیمت محصول در بازار چقدر باشد؟ دولت. چه کسی واردکنندگان حائز شرایط را انتخاب کرده و بین ایشان (رسماً از جیب مردم) پول یامفت توزیع میکند؟ دولت. چه کسی بین واردکنندگان و تولیدکنندگان سهمیه تعیین میکند؟ دولت. چه کسی علیه واردات و صادرات دستور صادر میکند؟ دولت. به عبارت دیگر افرادی در دولت تصمیم میگیرند که چه چیزهایی وارد شود و وارد نشود و چه کسانی آن چیزها را وارد کنند یا نکنند و بعد به چه قیمتی بفروشند یا نفروشند. بسیار خوب، در چنین شرایطی آیا تصادفی است که تقریباً همه این سلاطین از نزدیکان نهادهای دولتی هستند؟ به نظر من خیر.
اما راهحل چیست؟ سیاستگذار چه باید بکند تا دست این سلاطین از کشور کوتاه شود؟ نقل است که به جرج واشنگتن پیشنهاد کردند تا پادشاهی آمریکا را در دست بگیرد و اطمینان دادند که همه ایالتها با سلطنت او موافقت خواهند کرد. پاسخ مرد انقلابی تکاندهنده بود. نقل به مضمون گفت: ما علیه جرج سوم (پادشاه انگلستان در زمان انقلاب مستعمرات آمریکا) انقلاب نکردیم که جرج چهارم (خودش) را بر تخت بنشانیم. حکایت ماست که اقتصاد را به سمتی بردیم که صدها سلطان در آن به قدرت رسیدهاند.
داستان سلاطین زالوصفت ایران فقط یک راهحل دارد و آن بریده شدن دست دولت از اقتصاد است. قوای سهگانه باید دست از دخالت در اقتصاد بکشند و به عوضِ تعیین برنده و بازنده اقتصاد و پولپاشی و توزیع رانت بین احبا به وظایف اصلیشان برگردند. همه ما 80 میلیون نفر منتظر آن روز هستیم.