شناسه خبر : 27689 لینک کوتاه

بدمن‌های محبوب

ریشه‌یابی پدیده گنده‌لاتی در جامعه ایرانی در گفت‌وگو با جمشید میرزایی

جمشید میرزایی می‌گوید: وجود افراد بزن‌بهادر، با بُعدی ناخودآگاه و پنهانی از شخصیت بسیاری از ما ایرانی‌ها می‌تواند همنوایی داشته باشد. ما در ظاهر خشونت را تقبیح می‌کنیم ولی در پنهان و در ضمیر درونی خود به دیدن و تکثیر و بازنشر آن اهتمام می‌ورزیم.

بدمن‌های محبوب

قتل یک شرور، مجرم، گنده‌لات، لوطی، داداشی یا هر چه که اسمش را بگذاریم در زندان رجایی‌شهر کرج و حواشی پس از آن این مساله را عیان کرده است که بخشی از جامعه، خواسته و ناخواسته، علاقه‌مند به این قشر هستند و برای نوچه‌گری یا مورد حمایت قرار گرفتن یا حتی ابراز ارادت به آنها سر و دست می‌شکنند. جمشید میرزایی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، این رفتار را پدیده‌ای تاریخی و ریشه‌دار می‌داند که از قدیم در برابر پهلوانان و عیارانی وجود داشته است که کارشان دست‌گیری از مردم و حتی دفاع در برابر تظلم حاکمان بوده است. اکنون اما این خرده‌فرهنگ با انحرافی ناشی از غفلت سیاستگذار به سمت سلبریتی شدن شرورهایی شده است که علاوه بر درگیری و ناامنی در فضای واقعی به عربده‌کشی و شاخ و شانه کشیدن در فضای مجازی مشغول هستند.

♦♦♦

‌جامعه ایرانی در طول تاریخ، مستعد پرورش چهره‌هایی به عنوان پهلوان بوده که زوربازویی داشتند و یاور مردم بوده‌اند و حتی هدایت مردم در برخی جریانات سیاسی و اجتماعی را برعهده داشته‌اند و گهگاهی درگیر شده و مبارزه کرده‌اند. ریشه شکل‌گیری این چهره‌های پهلوانی، که الزاماً همیشه انسان‌های موجهی هم نبوده‌اند، چیست؟ چرا در جامعه ایرانی همواره نیاز به کسی بوده است که از مظلوم در برابر ظالم دفاع کند؟

می‌توان گفت که پیدایش چنین شخصیت‌هایی ریشه در شرایط اجتماعی جامعه دارد. در طول تاریخ شرایط متنوع اجتماعی، روانی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در پیدایش موقعیت‌های اجتماعی و شخصیت‌های اجتماعی نقش داشته است. پیدایش لوطیان (لوطیان شهری) نیز از این قاعده مستثنی نیست و در اینجاست که می‌توان از «خرده‌فرهنگ» لوطی‌گری یا «قشر» لوطیان سخن گفت. این قشر چندین کارکرد اجتماعی می‌توانست داشته باشد که دفاع از ضعفا و مظلومان یکی از مهم‌ترین کارکردهای اجتماعی آن بوده است. عموماً صفحات تاریخ ما آکنده از ظلم و ستم زورمندان به زیردستان و ضعفا بوده است. از این‌رو کثیری از افراد بی‌پناه همواره در معرض ظلم و تعدی زورمندان بوده‌اند. پس ضرورت وجود قشری با عنوان لوطیان یا جوانمردان در دفاع از مظلومان و بی‌پناهان را می‌توان این‌گونه توجیه کرد. از سوی دیگر وجود این قشر حامی و پناه‌دهنده نشان از ضعف و کاستی در سیستم حقوقی (اعم از محاکم شرع و محاکم عرف) بوده است. یعنی ضعف و کاستی سیستم حقوقی و دستگاه عدلیه و در نتیجه ناامیدی مردم در دفاع از حق خود در محاکم و عدلیه است که می‌تواند به گونه‌ای دیگر وجود این قشر یا خرده‌فرهنگ را توجیه کند.

‌نقش مردم در برساختن این چهره‌ها، اعم از پهلوانان، عیاران، قلدران، لات‌ها و گنده‌لات‌ها چه بوده است؟ آیا خواست مردم آنها را ایجاد کرده است یا در جامعه همواره شرایط ظهور آ‌نها فراهم بوده است؟

در طول تاریخ اجتماعی ما، جامعه ما همواره مستعد ظهور و بروز و رشد و رویش اینچنین تیپ‌هایی بوده است. با بررسی اجمالی تاریخ اجتماعی ایران می‌توان مصادیق فراوانی از این افراد نام برد. البته همین جا باید یادآور شد که افراد پهلوان، عیار، قلدر، لوطی و لات و...گرچه در ظاهر دارای برخی وجوه اشتراک و با اندکی تسامح در یک خرده‌فرهنگ قرار داده می‌شوند، اما خود این قشر یا خرده‌فرهنگ در درون خود از تنوع و تکثر فراوانی برخوردار بوده است که می‌توان آن را در قالب یک طیف یا پیوستار نمایش داد. یک سر طیف، پهلوانان قرار می‌گیرند که به اخلاق پهلوانی، آیین فتوت و جوانمردی، دست‌گیری از ضعفا، مردم‌داری، متخلق بودن به اخلاق پهلوانی و ورزشکاری و برخورداری از سجایای اخلاقی و... اشتهار داشته‌اند و در سر دیگر طیف، لات‌های عربده‌کش و قداره‌بندانی بوده‌اند که عموماً به شرب خمر، باج‌گیری، کتک‌کاری و... اشتهار داشته و در میانه طیف نیز عیاران، مطوعه، رجالگان، ولگردان، لمپن‌ها و... قرار می‌گرفتند.

 شرایط اجتماعی جامعه ایران موجب بروز و ظهور این تیپ‌ها شده است. کمااینکه شرایط اجتماعی جامعه دیگری منجر به ظهور افراد مثلاً قدیس و... می‌شود. به هر حال شرایط اجتماعی جامعه ایران (ترس، ناامنی، هراس عمومی، ناامیدی و...) در طول تاریخ زمینه مستعدی برای رشد و رویش این تیپ افراد بوده است. اینکه خواست مردم تاثیری داشته است یا خیر باید عرض کنم که به نظر می‌رسد شرایط و بستر اجتماعی عامل ایجادکننده این تیپ‌ها و خواست مردم نیز شرط تاییدکننده و تشویق‌کننده و تشدیدکننده آن بوده است. به هر روی، اینان چیزی را عرضه کرده‌اند که با تقاضای مردم مواجه بوده است و به نظر می‌رسد که بین این دو رابطه دیالکتیک وجود داشته است. اینکه مردم در طول تاریخ، حضور و نقش‌آفرینی لوطیان را برای حمایت در برابر ظلم حکومت‌ها ضروری دانسته‌اند، یک واقعیت است. برای این کار می‌توان دلایل متعددی را ذکر کرد مثلاً ناامیدی مردم از عدالت و عدلیه، تکلیف‌محور بودن افراد جامعه (رعیت بودن) و فقدان یک تیپ شخصیتی حق‌محور (شهروند بودن) در جامعه، ضعف یا نبود نهادهای مدنی؛ که به نظر می‌رسد ضعف و غیبت جامعه مدنی (به عنوان ضربه‌گیر و حائل بین حکومت و مردم) عاملی اساسی در پیدایش این تیپ افراد بوده است. چراکه در شرایط جامعه مدنیِ قدرتمند، زمینه و شرایط برای عرض‌اندام لات‌ها و قداره‌بندان تنگ می‌شود و می‌توان مدعی بود که بین ضعف جامعه مدنی و رشد اقشار و جریانات لات‌مآب، نسبت وثیقی وجود دارد.

‌چهره‌هایی چون شعبان جعفری را که حتی نقش‌آفرینی سیاسی هم داشته‌اند، چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

این تیپ افراد در اصطلاح جامعه‌شناسی، «لمپن» نامیده می‌شوند. در کتاب «در راهروهای ذهن یک جامعه‌شناس» و در فصل «تحلیل جامعه‌شناختی پدیده لمپنیسم» آورده‌ام که از نظر شرایط اقتصادی، فرهنگی، روانی، اجتماعی و خانوادگی افراد لمپن دارای خصایص ویژه‌ای هستند: نظیر بیکار و کم‌کار یا شاغل در مشاغل غیرحرفه‌ای، بی‌سواد یا کم‌سواد، ضعف سلامت جسمانی، زندگی زیر خط فقر، فاقد پس‌انداز و انباشت ثروت، سن پایین امید به زندگی، عدم مشارکت در تولید اجتماعی، روحیه انگل‌وار و زائد و سربار بودن، سکونت در محلات و مناطق محروم و پرتراکم یا حاشیه شهر، مصرف الکل و مواد مخدر، روحیه مقلد و فرمانبرداری، عدم پایبندی به هنجارهای جامعه، ناتوانی در همنوایی با ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی، خواهان آزادی بی‌قید و شرط بودن و رهایی از هرگونه قانون و هنجار، فقدان پایگاه اجتماعی، عناصری دکلاسه (De Classed) و فاقد طبقه، تمایل به خرابکاری و اوباشگری، در پی شادی و لذت‌های گذرا بودن، برای مقداری پول یا یک وعده غذا تن به هرکاری دادن، به هر سوی روان شدن (حزب باد)، فاقد هرگونه مرام و ایدئولوژی مشخص بودن (مگر ایدئولوژیِ هر چه پیش آید خوش آید)، روحیه سرخوردگی و درماندگی، عدم هویت فرهنگی و اجتماعی و در کل تعلق داشتن به قسمت‌های پس‌رانده جهان....

 البته باید گفت که در مورد پدیده‌ای تاریخی همچون کودتای 28 مرداد، صرف نام‌ها نظیر شعبان بی‌مخ (شعبان جعفری) و... مطرح نیست، بلکه ظهور و بروز و نقش‌آفرینی پدیده‌ای خطرناک به نام لمپنیسم مطرح است. افرادی فاقد هویت طبقاتی شاخص و فاقد هرگونه فرصت اجتماعی برجسته و... نام لمپن را برجسته می‌سازند... و برای اوباشگری و ریختن و بر هم زدن نظم اجتماعی آمادگی کامل دارند. اینان سردسته لات‌ها و چاقوکشان مهاجمی بودند که خانه دکتر محمد مصدق نخست‌وزیر وقت را در روز کودتا با خاک یکسان کردند. شعبان بی‌مخ لمپنی از لایه‌های فرومایه جامعه که سرکردگی اوباش را در کودتا بر عهده داشت در این حادثه نقش تاریخی خود را ایفا کرد.

‌نمونه‌های بسیاری اعم از چهره‌های واقعی یا تمثیلی داریم که در واقع بدمن بوده‌اند، اما در کنار مشهور شدن، محبوبیت هم به دست آورده‌اند. این تناقض را چگونه می‌توان توضیح داد؟

این ناسازه یا پارادوکس بدمن /محبوبیت و اشتهار، ریشه در شرایط اجتماعی جامعه ما دارد. این افراد به‌رغم دافعه، دارای جاذبه فراوانی برای حامیان و همگنان خود بوده‌اند. در طول تاریخ این افراد نه‌تنها از یک موقعیت هژمونیک در بین برخی لایه‌های اجتماعی برخوردار بوده‌اند، بلکه در بین بسیاری از اقشار جامعه خاصه قشر جوان و حتی در بین زنان و دختران جامعه نیز دلربایی داشته و به‌رغم برخورداری از یک وجهه منفور و کریه، از یک وجهه عاشقانه و دلربایانه نیز برخوردار بوده‌اند. به هر حال جامعه ایران با آن تناقضات پنهانی و درونی خود پذیرای این اقشار بوده است.

‌در سال‌های اخیر و با وجود نهادهای مختلف نظامی و انتظامی برای برقراری نظم و امنیت، همچنان گنده‌لات‌ها حضور داشته‌اند و این بار بیشتر البته در صورت بدمن ظاهر شده‌اند. باز هم این چهره‌های خشن، هراس‌انگیز و بعضاً شرور مورد توجه و پیروی جوانان قرار گرفته‌اند. این پدیده در جامعه مدرن امروز چگونه تحلیل می‌شود؟

پدیده نوچه‌پروری و نوچه‌گرایی را باید به عوامل مختلف روانی و اجتماعی نسبت داد. گرچه بخش‌هایی عمده از جامعه ما مدرن شده، اما ما هنوز به یک جامعه کاملاً مدرن تبدیل نشده‌ایم و هنوز بقایای برخی خرده‌فرهنگ‌های ما قبل مدرن در جامعه حضور دارند. به نظر می‌رسد ابعاد مختلف مدرنیته بیشتر سطوح ظاهری جامعه را دربر گرفته است. وجود رابطه لات- نوچه و فرهنگ نوچه‌پروری، واقعیت غیرقابل انکاری در ایران قرن بیست و یکمی و در این عصر پرشتاب تغییرات اجتماعی و تکنولوژیک است. ما امروز کمتر لات یا لوطی (اوسا) را می‌بینیم که شبکه‌ای از حامیان و جان‌نثاران و فدویان را نداشته باشد. اصولاً لوطی یا لات بودن در میان شبکه حامیان و فداییان و شاگردان معنی می‌یابد. در این میان یک رابطه دوسویه بین لات (اوسا) و نوچه‌ها (شاگردان) وجود دارد. نوچه با پذیرش جایگاه نوچگی و خودخوارانگاری و تبعیت از لات، از حمایت وی برخوردار می‌شود و در منازعات و درگیری‌ها و مناقشات مختلف، از این حمایت بهره‌مند می‌شود. همچنین می‌تواند به جرگه نوچگان و نوکران او درآید و بعضاً با طی سلسله‌مراتب نوچگی، جزو مقربان و‌ دست‌راست‌های گنده‌لات درآید. حضور در میان نوچگان و خواص یک گنده‌لات، موجب کسب شأن و منزلت اجتماعی (در میان همگنان) برای فرد نوچه می‌شود. از سوی دیگر وجود تعداد زیادی نوچه و نوکر و غلامِ حلقه به گوش که در جای خود مقوم خرده‌فرهنگ نوچه‌پروری هستند، موجب تقویت جایگاه و اعتبار فرد گنده‌لات می‌شود. بالاخره هرچقدر یک گنده‌لات از حامیان بیشتر، شبکه اجتماعی شاگردان و غلامان وسیع‌تری برخوردار باشد، اعتبار و ترس از او نزد عموم و نیز دیگر هم‌مسلکان، افزایش می‌یابد.

‌جالب اینکه گنده‌لات‌ها در فضای مجازی هم محبوب و به اصطلاح سلبریتی هستند. 

در رابطه با لات‌ها و لمپن‌ها و فضای مجازی، بنده این قضیه را این‌گونه تحلیل می‌کنم: «قرار گرفتن ابزار و تکنولوژی مدرن در دست افرادی با تفکرات ماقبل مدرن.» جولان گنده‌لات‌ها در فضای مجازی و انتشار و تکثیر و بازنشر تصاویر و سخنان و... اینها از یک‌سو نشان از کنجکاوی و تنوع‌طلبی جامعه ماست و از سوی دیگر با تحسین ضمنی این خرده‌فرهنگ همراه است. وجود این تیپ افراد بزن‌بهادر، با بُعدی ناخودآگاه و پنهانی از شخصیت بسیاری از ما ایرانی‌ها می‌تواند همنوایی داشته باشد. ما در ظاهر خشونت را تقبیح می‌کنیم ولی در پنهان و در ضمیر درونی خود به دیدن و تکثیر و بازنشر آن اهتمام می‌ورزیم. شاید دیدن این تصاویر و بازنشر آن به نوعی روح خشونت‌طلب ما را سیراب و ارضا می‌کند.

‌قتل وحید مرادی از گنده‌لات‌های محبوب و حواشی بعد از این قتل، نشان از جریان قوی و عمیقی دارد که شاید سیاستگذاران جامعه ایرانی نسبت به آن بی‌تفاوت بوده‌اند. شکل‌گیری گنده‌لات‌هایی که با وجود سوابق ارتکاب جرم و شرارت، همچنان شمایل لوطی‌گری و داش‌مشدی بودن را حفظ کرده‌اند. مشکل سیاستگذاری اجتماعی در این مورد چیست؟

به نظر می‌رسد مشکل سیاستگذاری و پالیسی‌میکر در جامعه ما این است که اساساً توجهی به نظرات متخصصان و کارشناسان این حوزه و یافته‌های پژوهشی این موضوع نمی‌شود. فقط تصور می‌شود با برخورد قهری و فیزیکی و استفاده از قوه قهریه، می‌توان بر مشکل غلبه کرد و بر آن فائق آمد. اما واقعیت اجتماعی و چندین دهه برخوردهای قهرآمیز و انتظامی با این پدیده نشان می‌دهد که این نوع برخوردها و این نوع سیاستگذاری‌ها فاقد اثربخشی بوده است.

 اصولاً سیاستگذاری اجتماعی ما معطوف به حل صورت مساله بوده است نه ریشه و بستر و پیدایش اینچنین مسائلی. قطعاً ماجرای وحید مرادی اولین از این نوع نبوده و آخرین از این نوع نیز نخواهد بود. اما حوادث بعد از قتل وی (استقبال مردمی، اشتهار بعد از مرگ و...) شاید تلنگری باشد برای سیاستگذاران اجتماعی ما که زین پس به متخصصان اجتماعی (جامعه‌شناسان، روانشناسانِ اجتماعی، پژوهشگران و....) بیشتر اعتماد کنند و در سیاستگذاری و اتخاذ تصمیمات اجرایی، نظرات متخصصان این حوزه را جویا شوند و اعمال کنند. واقعاً چرا جامعه ما به‌رغم قرار گرفتن در مسیر توسعه و حضور در عصر جهانی‌شدن، شاهد رشد و رویش پدیده‌های اینچنینی است و این جامعه افرادی را می‌پروراند که هرازگاهی به تیتر اول رسانه‌ها تبدیل می‌شوند. به هر حال باید پذیرفت که در سیاستگذاری‌های پیشینمان اشتباهات فراوانی داشته‌ایم. بالاخره این افراد از خارج یا از کره مریخ که نیامده‌اند، ساخته و پرداخته استکبار جهانی و نظام سلطه هم که نیستند، اینان در همین جامعه رشد و نمو یافته‌اند و به یک پدیده خاص تبدیل شده‌اند.

 نکته دیگری که می‌توان در مورد امثال وحید مرادی ذکر کرد این است که غالباً جرائم این تیپ افراد، جرائم کیفری و جنایی بوده و فاقد بعد سیاسی بوده است. این جنبه غیرسیاسی بودن این افراد، به لحاظ تحلیلی دو حُسن دارد: از یک طرف نمی‌توان این انگ را به آنها زد که ایادی بیگانه هستند و تحت دستورات سرویس‌های جاسوسی بیگانه و نظام سلطه دست به شرارت زده‌اند و از سوی دیگر این بهانه را از رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور می‌گیرد که بخواهند از این تیپ افراد، قهرمان و بت و لیدرِ اُپوزیسیون بسازند.

‌چرا خشونت به اشکال مختلف در جامعه ایرانی در حال رواج است؟

پاسخ این سوال شما را به کتاب «تحلیل مسائل اجتماعی؛ با تاکید بر جامعه ایران» ارجاع می‌دهم. در این کتاب در فصل چهارم با عنوان «خشونت، نزاع و پرخاشگری» بیان کرده‌ام که واقعیت این است که در جامعه ما شاهد انواع نزاع و خشونت بین افراد و گروه‌های مختلف هستیم. وقتی به عنوان پژوهشگر اجتماعی مفهوم خشونت را فرموله و تئوریزه کنیم به این باور می‌رسیم که آستانه تحمل بسیاری از شهروندان ما به‌خصوص نسل جوان و نوجوان ما به شدت کاهش یافته است و به سرعت تحریک می‌شوند و میزان تساهل و تسامح در آ‌نها کمرنگ شده و تحریک‌پذیری‌شان فزونی یافته است. نمونه آن را می‌توان در درگیری و نزاع‌های خیابانی کوچه و بازار شهر دید که در سه مرحله زیر اتفاق می‌افتد:

1- اختلاف‌نظر و تفاوت سلیقه 2 - درگیری لفظی و هتاکی 3– درگیری فیزیکی و نزاع و خشونت عریان.

 اگر اندکی دقت داشته باشیم می‌توان در زندگی روزمره و در سطح خیابان‌های شهر و کوچه و بازار، موج خشونت و سه مرحله فوق را مشاهده کرد. مثل نزاع دو مشتری با هم در صف نانوایی، زد و خورد بازیکنان فوتبال در وسط میدان، زورگیری‌های خیابانی، نزاع دو راننده بر سر سوار کردن مسافر، نزاع راننده با عابران پیاده و... که هر کدام از ما بارها شاهد درگیری و کتک‌کاری‌هایی از این نوع بوده‌ایم. در مرحله اول تفاوت و اختلاف سلیقه و مُحق دانستنِ خود رخ می‌دهد. مثلاً اینکه نوبت چه کسی بوده است. در مرحله دوم درگیری لفظی و کُری‌خوانی رخ می‌دهد و با استفاده از بگو مگو، بلند کردن صدا، استفاده از کلمات رکیک و غیراخلاقی نزاع تداوم پیدا می‌کند. اگر طرفین کوتاه آمدند یا دیگران میانجیگری کردند نزاع خاتمه می‌یابد. وگرنه به مرحله سوم (خشونت عریان) می‌رسد یعنی کتک‌کاری، خشونت را به اوج رساندن و نیز بعضاً استفاده از آلات و اشیایی نظیر چوب، قفل فرمان ماشین، چاقو، قمه و شیشه نوشابه و... . به هر حال خشونت آشکار و رویت‌پذیر در جامعه ما چیزی نیست که آن را کتمان کرد و روی آن سرپوش گذاشت. از سوی دیگر فرآیند جامعه‌پذیری (خانواده، مدرسه، رسانه‌ها و...) را باید لحاظ کرد. ما طوری جامعه‌پذیر نشده‌ایم که حق خود را مسالمت‌آمیز استیفا کنیم. همیشه اعمالِ خشونت را به عنوان سریع‌ترین راه و به تعبیری راه میانبر برای رسیدن به حق و استیفای حق تلقی کرده‌ایم. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها