گریز از جنگ
آیا اسرائیل به دنبال کشاندن پای ایران به جنگ است؟
جامعه ایران در شرایطی نیست که شوکهای بزرگ نظیر جنگ را تحمل کند و شرایط اقتصادی کشور هم تحمل جنگ و درگیری را ندارد. مقامات ارشد کشور این را به خوبی میدانند و علاقه ندارند کشور را وارد جنگ کنند. چند اتفاق مهم از همان روزهای نخست پیروزی مسعود پزشکیان رخ داده که اگر دولت قبل سر کار بود، این احتمال وجود داشت که پای ایران به مناقشات بزرگ باز شود. ترور اسماعیل هنیه و حوادث اخیر در لبنان میتوانست پای ایران را به درگیریهای بزرگ منطقهای باز کند اما پیام دولت مسعود پزشکیان این بود که در زمین اسرائیل بازی نمیکنیم. این پیام به صراحت از سوی عباس عراقچی در بدو ورود به نیویورک مخابره شد. آقای عراقچی گفت: «اسرائیل بعد از ناکامی در غزه مثل موجودی خطرناک عمل میکند و هدفش افزایش تنش در منطقه است. ما با دقت اقدامات و جنایات رژیم صهیونیستی را رصد و سیاستهای خود را تنظیم میکنیم. رژیم اسرائیل قطعاً به اهداف خود برای افزایش تنش و جنگ نخواهد رسید ولی پاسخ جنایتهای خود را خواهد گرفت.»
کاملاً واضح است که ایران و آمریکا از هزینههای جنگ بزرگ آگاهاند و از آن پرهیز دارند. اما نتانیاهو جنگ میخواهد و روزبهروز هزینه خویشتنداری را برای تهران بالا میبرد. کاخ سفید هم بنا به ملاحظاتِ سیاست داخلی، نمیتواند او را مهار کند. سوال این است که این روند به کجا ختم میشود؟ آیا اسرائیل به دنبال کشاندن پای ایران به جنگ است؟ صبر استراتژیک جمهوری اسلامی تا کی میتواند ادامه یابد؟ و در نهایت اینکه ایران باید چه راهکاری در برابر اسرائیل در پیش بگیرد؟
کشاندن پای ایران به جنگ
از زمانی که شبهنظامیان حماس از مرز غزه عبور کردند و بیش از 1100 نفر را کشتند، اسرائیل در دو جبهه در حال جنگ است؛ از یکسو علیه حماس در غزه و از سوی دیگر علیه طیف وسیعتری از شبهنظامیان در سراسر منطقه. قدرتمندترین آنها حزبالله است که تقریباً روزانه حملات موشکی گستردهای علیه شهرها و پایگاههای ارتش در شمال اسرائیل انجام میدهد. اما واقعیت این است که حزبالله از جنگ همهجانبه خودداری کرده است. لبنانیها نمیخواستند کشورشان به یک جنگ گسترده کشیده شود. اسرائیل نیز تا پیش از این از حمله به عمق استراتژیک لبنان اجتناب کرده بود تا مبادا با واکنش شدید حزبالله مواجه شود. اسرائیل عمدتاً بمباران خود را به جنوب لبنان محدود کرده است، اگرچه در ماههای اخیر بیشتر به دره بقاع، منطقهای حاصلخیز در شرق کشور، جایی که حزبالله نیز حضور گستردهای دارد، حمله کرده است. با این حال، اسرائیل هیچگونه ملاحظاتی در مورد حمله به سوریه ندارد. پس از یک دهه جنگ داخلی، رژیم بشار اسد شکنندهتر از آن است که با اسرائیل مقابله کند. به همین خاطر سوریه به منطقه آتش آزاد برای اسرائیل تبدیل شده است. اسرائیل از 7 اکتبر تاکنون دهها حمله به سوریه انجام داده است. حملات دیگر حزبالله را هدف قرار داده است، از جمله حمله به فرودگاه حلب در 29 مارس که به کشته شدن هفت تن از اعضای این گروه و دهها سرباز سوری منجر شد.
طبق گزارش اکونومیست، «هدف اسرائیل از چنین حملاتی گرفتن انتقام از ایران برای حمایت از دشمنان اسرائیل است. در واقع هدف اسرائیل مقابله مستقیم با ایران است. اسرائیلیها اعتراف میکنند که این حملات میتواند واکنش تند ایران را برانگیزد، اما از آنجا که اسرائیل هم در جنگ با حماس و هم در درگیری با حزبالله به بنبست رسیده است؛ به نظر میرسد بهطور فزایندهای مایل به پذیرش چنین خطراتی است». این گزاره بعد از عملیات اخیر علیه نیروهای حزبالله و همچنین بعد از حمله هوایی اسرائیل به بیروت، پررنگتر شد.
یدالله کریمیپور، استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی، در ارتباط با کشاندن پای ایران به جنگ به تجارت فردا میگوید: رویکرد بنیامین نتانیاهو برای منطقهای کردن جنگ، مسئلهای تازه نیست. از ماه پنجم آغاز جنگ میان اسرائیل و حماس، دولت اسرائیل در پی کشاندن مستقیم ایران به جنگی همهجانبه بوده است. چنین رویکردی به خاطر وارد کردن ایالاتمتحده به جنگ بهویژه در جهت هدف قرار دادن حزبالله و ایران و همچنین ممانعت از ورود دیگر ملتها به آن بوده است. ولی با این همه و با وجود تعهدات قوی و تاریخی واشنگتن از موجودیت اسرائیل و نیز بهرغم کمک شگفتآور ۳۰ میلیارددلاری نظامی آمریکا به اسرائیل و کشاندن چند ناوگروهش به منطقه، با مخالفت دموکراتهای کاخ سفید مواجه شد. به گمانم تاکنون نیز رویکرد شورای عالی امنیت ملی و رهبران به این سناریو، هوشمندانه بوده است. واقعیت این است که بیشترین قدرت مانور نتانیاهو تا ۵ نوامبر (۱۵ آبانماه) است. به احتمال زیاد دموکراتها و هریس برنده انتخابات آمریکا خواهند شد. پس از آن با شکست ترامپ، آمال «بیبی» کمرنگ خواهد شد. هریس با وجود حمایت قاطع از اسرائیل، باورمند به خاورمیانهای کردن جنگ نیست. حتی به احتمال زیاد کاخ سفید هم این روزها در جهت نشان دادن تحرکات اسرائیل نسبت به منطقهای کردن جنگ، تهران را بیاطلاع نگذاشته است. در این شرایط بیبی هم به این پیشبینی دست یافته و تصمیم دارد تا پیش از آن، واشنگتن را در حالت انفعالی قرار دهد. پس از ۱۵ آبان گامبهگام ورق برخواهد گشت. هم کاخ سفید و هم اتحادیه اروپا و حتی دولتهای همراه و همکار غرب و نیز جامعه جهانی در برابر بیبی به جد خواهند ایستاد. به گمانم جمهوری اسلامی ایران همچنان باید مانند آن ماهی کفزی اقیانوس بماند. آن ماهی که دشمنش آنقدر به او نزدیک میشود که حتی دندانهایش را به گوشت او میرساند. آنگاه حمله بزرگ و سنجیده کفزی آغاز میشود. در واقع وارد شدن به بازی بیبی، به معنی سر تعظیم پایین آوردن در برابر هدف استراتژیک اوست. تسلیم در برابر هدف استراتژیک دشمن، یعنی شکست.
به نظر میرسد اسرائیل در میان حلقه آتش گرفتار آمده است. به همین دلیل همه توان دستگاه دیپلماسی و نیز لابیهای پرنفوذش، در پی آن هستند که به اروپا و آمریکا، مشارکت در جنگی تهاجمی به ایران و لبنان را بقبولانند. ولی ناتو از ورود به چنین جنگی دوری خواهد جست. به گمانم تداوم جنگ فرسایشی برای امنیت اسرائیل خطرناک است. اما چرا؟ اول اینکه ماهیت ارتش اسرائیل بر جنگهای برقآسا استوار شده است. در واقع تحمل جنگ درازمدت برای این ارتش، دستکم از نظر تامین نیروی انسانی، سخت و بلکه طاقتفرساست؛ دوم، اقتصاد اسرائیل تجاری-دریایی است. تداوم شرایط تعطیلی و نیمهتعطیلی بنادری مانند ایلات، حیفا و حتی اشدود، برای استراتژی ملی رقابتجوی این دولت، زهرآگین است؛ سوم، اسرائیل طی نزدیک به یک سال جنگ هنوز نتوانسته گروگانها را آزاد کند، حماس را نابود کرده و حزبالله را به آتشبس بکشاند. سهل است که حوثیها، اسرائیل را در جنوب و خلیج عقبه به ورشکستگی کشاندهاند؛ چهارم، پرستیژ پیشین ارتش اسرائیل با وجود استمرار جنگ فرسایشی، زایل شده یا روبه زوال است. نتایج استراتژیک چنین زوالی برای اسرائیل، حتی دردناکتر از خسارتهای اقتصادی است؛ پنجم، همانطور که عرض کردم با شکست انتخاباتی بسیار محتمل ترامپ در ۱۵ آبانماه، نتانیاهو و بلکه کل جامعه اسرائیل، مایوستر و درماندهتر خواهند شد و ششم، تمرکز و فشار جبهه جهانی مردمی، علیه رویکرد آپارتایدی نتانیاهو نهتنها روبهاوجگیری است، که دولتها نیز یکییکی در حال تغییر مواضع خود به سمت تکوین کشور مستقل فلسطینی برمیآیند. چنان که تا امروز ۱۴۴ دولت به این کارزار پیوستهاند.
مسئولیت سنگین پزشکیان
با توجه به اینکه بیگمان موساد و شین بت سناریوهای خطرناک و متعدد دیگری در جهت وادار کردن ایران به جنگ در برنامه دارند، ضمن اینکه 45 شبانهروز هم برای منطقهای کردن جنگ، زمان کوتاهی نیست؛ سوالی که پیش میآید این است که صبر استراتژیک جمهوری اسلامی تا کی میتواند ادامه یابد؟ و اینکه ایران باید چه راهکاری در برابر اسرائیل در پیش بگیرد؟ در همین رابطه یدالله کریمیپور میگوید که درست در همین نقطه است که نقش و مسئولیت مسعود پزشکیان در جایگاه رئیسجمهور در مجمع ملل متحد آشکار میشود. ایشان میتواند جامعه جهانی را اندکی نسبت به جمهوری اسلامی خوشبینتر و نسبت به نتانیاهو بدبینتر و حتی خشمگینتر کند.
هرچند باور دارم پزشکیان در جهت استمرار دکترین وفاق ملی، ناگزیر است تابع پروتکلهای شکلگرفته از داخل حکومت و رهبری بوده و از آنها تخطی نکند، ولی در این میان شاید در جهت دستیابی به اهداف ریاستش در سال 2025، شاهد نبوغ رئیسجمهور برای گونهای همپوشسازی میان نیات خود و دستورات حکومت باشیم. به هر روی عملکرد پزشکیان هنگام اقامتش در نیویورک چه تاثیری بر دور کردن ایران از ورود به جنگ خواهد داشت.
اما در مورد اینکه ایران باید چه راهکاری در برابر اسرائیل در پیش بگیرد؛ راهکار ایران در برابر اسرائیل دارای دو وجه است: وجوه استراتژیک و وجوه کوتاهمدتتر یا تاکتیکی. وجه نخست و البته برتر و کارآمدتر و دائمیتر، آن است که همین فردا درب سفارت آمریکا در تقاطع خیابانهای طالقانی-مفتح باز شود. سفارت ایران هم متقابلاً در واشنگتن. در این صورت احتمال دستاورد امنیت جمهوری اسلامی ایران پَرکاه مبارک بودن احیای روابط است. ولی ارائه راهکار در وجه دوم پیچیده، سخت و مشروط خواهد بود. مثلاً در پیش گرفتن صبوری استراتژیک و امیدواری به حذف ترامپ، دست زدن به ابتکار عمل و نگران کردن چین و اروپا در ارتباط با منطقهای شدن جنگ و مشابه این کارها. ولی طرفه آن است که روسیه و... هم بیمیل نیستند نبرد غزه به جنگی منطقهای ارتقا یابد.
چرایی حمله اسرائیل به لبنان
سازمانهای جاسوسی اسرائیل در گذشته نیز عملیات مشابهی را انجام دادهاند. چندی پیش بود که فواد شکر، فرمانده ارشد حزبالله در بیروت و اسماعیل هنیه، رهبر حماس، در تهران ترور شدند. پیش از این نیز یحیی عیاش، فرمانده گردان کرانه باختری در گردانهای عزالدین قسام در سال 1996 با مواد منفجره پنهانشده در تلفن همراه ترور شد. 12 سال بعد، جاسوسان اسرائیلی عماد مغنیه، فرمانده ارشد نظامی حزبالله را با بمبی که در خودرو شاسیبلند او در دمشق مخفی کرده بودند، ترور کردند.
اما سوال مهمی که مطرح میشود این است که چرا اسرائیل در شرایط فعلی تصمیم به حمله پیجری گرفت؟ طبق گزارش اکونومیست یکی از احتمالات این است که انفجار پیجرها اقدامی آغازین برای یک حمله بزرگ در لبنان باشد. زخمی کردن بیشتر ساختار فرماندهی حزبالله و قطع ارتباطات آنها، مقدمهای برای تهاجم خواهد بود. مقامات اسرائیلی چند روز گذشته را صرف صحبت درباره چنین عملیاتی کردهاند. با این حال، تاکنون هیچ نشانهای از تهاجم مشاهده نشده است. فرماندهان و سیاستمداران اسرائیل بر سر اینکه آیا اکنون زمان مناسبی برای یک عملیات نظامی بزرگ است یا خیر، اختلاف نظر دارند.
دیدگاه دیگر این است که حمله پیجرها یک جنگ روانی بود و هدف اسرائیل از این حملات در واقع تلنگر به حزبالله بود. در همین رابطه لینا خطیب از بنیاد چتم هاوس، میگوید: «ماجرای پیجرها یک جنگ روانی بود: اگر اسرائیل این توانایی را نشان دهد، حزبالله بدون شک تعجب خواهد کرد که چهچیز دیگری در اختیار دارد و در استفاده از شبکههای ارتباطی باقیمانده خود محتاط خواهد بود.»
توضیحات احتمالی دیگری نیز وجود دارد. شاید جاسوسان اسرائیلی میترسیدند که حزبالله به زودی این آسیبپذیری را کشف کند و تصمیم گرفتند قبل از اینکه شبهنظامیان پیجرهای خود را مبادله کنند اقدام کنند. یا شاید مقامات اسرائیل امیدوارند که حزبالله در نهایت پاسخ دهد و پاسخ این گروه به اندازه کافی بزرگ باشد تا بهانهای برای تهاجم تمامعیار فراهم کند تا بدین وسیله پای لبنان و دیگر گروههای محور مقاومت از جمله ایران را به جنگی که از اکتبر سال گذشته آغاز کرده است؛ باز کند.
دکتر یدالله کریمیپور در ارتباط با دلایل این حمله میگوید: این حمله دلایل متعددی دارد. اول، ایجاد هراس گسترده در میان جامعه لبنان و بهویژه میان تصمیمسازان این کشور؛ دوم، آغاز و پیشدرآمدی برای تخریب روحیه مدافعان حزبالله (میدانید که روحیه جزو ۱۱ اصل استراتژی نظامی (ناتو) است)؛ سوم، افزون بر ویرانسازی روحیه، خارج کردن صدها رزمنده و فرمانده از مشارکت در نبرد احتمالی؛ چهارم، نشان دادن قدرت اطلاعاتی، تکنولوژیک و آمادگی رخنه و جاسوسی عمیق در بالاترین ردهها و سطوح محور مقاومت و در نهایت دلیل پنجم که شاید مهمترین دلیل باشد، وادار کردن حزبالله به تفکر درباره تغییر رویکردش در شمال اسرائیل است. اما دلیل هرچه باشد روزهای آینده پرتنش خواهد بود. اسرائیل ممکن است ببیند که حزبالله در حال چرخش است و تصمیم به تهاجم بزرگتر بگیرد، حتی اگر این طرح اولیه نباشد.