گرانی بنزین علت اصلی عصبانیت مردم نیست
موسی غنینژاد راه و چاه عبور آرام از فشارهای اقتصادی را توضیح میدهد
وقتی دولت برای جبران کسری بودجه خود ناچار به اتخاذ سیاستهای ریاضتی شود، فشار اقتصادی روی مردم بیشتر شده و راه برای افزایش نارضایتی عمومی باز میشود. اما به اعتقاد موسی غنینژاد «عکسالعمل خشمگینانه گروهی از مردم نسبت به تصمیم دولت درباره تغییر قیمت بنزین به این معنا نیست که آنها صرفاً از گران شدن بنزین ناراحت هستند... علت عصبانیت مردم مجموعه رفتارهایی است که از دولت و حاکمیت میبینند، نه صرف یک کار.» این اقتصاددان تاکید میکند که «مجموعه حکومتی ما باید به فکر بازسازی رابطه خود با مردم باشد» چراکه «چنانچه مردم به دولت اعتماد داشته باشند، حتی اگر تصمیمات دولت را برخلاف میل خود ببینند، با صبر و تحمل با دولت همراهی و همکاری میکنند».
وقتی دولت برای جبران کسری بودجه خود ناچار به اتخاذ سیاستهای ریاضتی شود، فشار اقتصادی روی مردم بیشتر شده و راه برای افزایش نارضایتی عمومی باز میشود. اما به اعتقاد موسی غنینژاد «عکسالعمل خشمگینانه گروهی از مردم نسبت به تصمیم دولت درباره تغییر قیمت بنزین به این معنا نیست که آنها صرفاً از گران شدن بنزین ناراحت هستند... علت عصبانیت مردم مجموعه رفتارهایی است که از دولت و حاکمیت میبینند، نه صرف یک کار.» این اقتصاددان تاکید میکند که «مجموعه حکومتی ما باید به فکر بازسازی رابطه خود با مردم باشد» چراکه «چنانچه مردم به دولت اعتماد داشته باشند، حتی اگر تصمیمات دولت را برخلاف میل خود ببینند، با صبر و تحمل با دولت همراهی و همکاری میکنند».
♦♦♦
کاهش شدید درآمدهای نفتی و افزایش حجم کسری بودجه، دولت را ناچار به انتخاب راههایی کرده که نتیجه نهاییاش تشدید فشار اقتصادی به مردم است. چه کسری بودجه از طریق مالیات جبران شود، چه از طریق افزایش قیمت سوخت -یا در بدترین سناریو، با چاپ پول- به هر حال مردم باید هزینه آن را بپردازند. به نظر شما آیا راهی پیش پای ساختار سیاسی وجود دارد که به نوعی این هزینه را جبران کند؟
به نظر من در رابطه دولت و مردم، مساله اصلی سرمایه اجتماعی است. چنانچه مردم به دولت اعتماد داشته باشند، حتی اگر تصمیمات دولت را برخلاف میل خود ببینند، با صبر و تحمل با دولت همراهی و همکاری میکنند. در غیر این صورت، هم حکومت کردن برای حکمرانان مشکل میشود و هم تحمل زندگی اجتماعی برای مردمی که با دولتی سروکار دارند که سرمایه اجتماعی ندارد و مردم به حرفهایش اعتماد ندارند. البته منظور من از دولت، قوه مجریه نیست و دولت را به معنای عام کلمه یعنی طبقه سیاسی حاکم و مجموعه قوای حاکمیتی به کار میبرم. هرقدر رابطه بین مردم و دولت بهتر شود، همکاری و همراهی بیشتری صورت خواهد گرفت و مسائل به شکل بهتری پیش میرود. مشکلی که ما در سالهای اخیر، بهخصوص در دو سه سال گذشته با آن مواجه بودهایم، این است که به نظر میرسد دولت بخش زیادی از سرمایه اجتماعی خود را از دست داده است.
فکر میکنید دلیل از دست رفتن سرمایه اجتماعی دولت چه بوده است؟
دلایل مختلفی برای این اتفاق وجود دارد. اولاً وعدههای دولت عملی نشده، ثانیاً گزارشهای متعددی از فساد در ارکان مختلف منتشر شده و ثالثاً تصمیمگیریهای دولت برای مردم توجیهپذیر نبوده است. ضمن اینکه وقتی مردم میبینند نرخ ارز ظرف مدت کوتاهی سه تا چهار برابر میشود یا قیمت بنزین یکباره به سه برابر افزایش مییابد، به این نتیجه میرسند که تدبیر خوبی بر نظام تصمیمگیری حکمفرما نیست.
اشکالات نظام تدبیر به سرمایه اجتماعی لطمه میزند و ترمیم آن ضرورت دارد. البته مسائل فنی مربوط به چگونگی تعیین نرخ ارز، قیمت بنزین و سایر حاملهای انرژی و امثال آن هم در جای خود باید مورد بحث کارشناسی قرار گیرد، ولی نباید فقط به بحث کارشناسی اکتفا کرد و توجه به افکار عمومی را فراموش کرد. اگر دولت بالاترین توان کارشناسی را هم به خدمت بگیرد، اما نتواند مردم را قانع کند و احساس مردم این باشد که تصمیمات غلطی به زیان آنها گرفته شده، مشکل ایجاد میشود. مردم باید بحثهای کارشناسی را بشنوند و درک کنند تا با نتایج آن همراه شوند. این هنر حکومتداری است.
امروز در عوض فشارهای اقتصادیای که به مردم وارد شده، از ارائه بستههای جبرانی مالی به 18 میلیون خانوار سخن گفته شده و نوعی افزایش یارانه نقدی پیشبینی شده است. ارزیابی شما از اثر این نوع پرداختها بر همراهی مردم با دولت چیست؟ آیا جبران مالی میتواند کافی باشد؟
این سوال بسیار خوبی است که جوانب مهمتری از مساله را وارد بحث ما میکند. به نظر من عکسالعمل خشمگینانه گروهی از مردم نسبت به تصمیم دولت درباره تغییر قیمت بنزین به این معنا نیست که آنها صرفاً از گران شدن بنزین ناراحت هستند یا هزینهای که به آنها تحمیل شده باید به نوعی جبران شود. البته گرانی بنزین در عصبانیت آنها نقش دارد، ولی تنها مساله نیست و به نظر من مهمترین مساله هم نیست. علت عصبانیت مردم مجموعه رفتارهایی است که از دولت و حاکمیت میبینند، نه صرف یک کار. این سادهانگاری است که نارضایتی مردم را به گرانی بنزین تقلیل دهیم؛ چنین تصوری همانند تصورات حاکم بر بدنه کارشناسی سازمان برنامه و بودجه است که میخواستند -و هنوز هم میخواهند- همه مسائل مردم را با چند سبد و بسته کالایی حل کنند. معلوم است که این افراد اصلاً داستان را نفهمیدهاند. به نظر من اگر مردم ناراحت و عصبانی هستند، به خاطر آن است که احساس میکنند در ماجرای تصمیم اخیر به آنها توهین شده است. یعنی این تصمیم به شکلی گرفته شده که گویا دولت به مردم اعتماد ندارد. دولتمردان قبل از اعلام تصمیم اخیر، حرفهای دیگری میزدند، اما یکباره تصمیمی کاملاً خلاف جهت آن صحبتها گرفتند. این یک رفتار توهینآمیز برای مردم است و به سرمایه اجتماعی دولت لطمه میزند. دولتمردان باید متوجه باشند که با تعریف بسته حمایتی و یارانه و سیاستهای جبرانی مالی نمیتوانند این سرمایه اجتماعی را ترمیم کنند و مساله به نوع دیگری ادامه پیدا خواهد کرد. مجموعه حکومتی ما باید به فکر بازسازی رابطه خود با مردم باشد و اعتمادی را که لطمه دیده، ترمیم کند. این اعتماد ترمیم نخواهد شد، مگر آنکه در درجه اول قوای حکومتی ما به جای اینکه دائماً در حال افشای یکدیگر باشند، از خود همدلی و یکپارچگی نشان دهند. متاسفانه سیگنالهایی که به جامعه داده میشود این تصور را ایجاد میکند که گویا در داخل ارگانهای حکومتی اختلافات و تضاد منافع جدی وجود دارد. اگر مردم احساس کنند که حکمرانان در درون خود دچار تضاد اندیشه و فکر شدهاند، نمیتوانند مسائلشان را حل کنند و هر روز علیه یکدیگر افشاگری میکنند، اعتماد آنها به نظام سیاسی لطمه میبیند و عصبانیتشان افزایش مییابد.
حتی در موضوع مبارزه با فساد که در ماههای اخیر مورد تاکید فراوان بوده، به نظر میرسد هنوز تمام قوای حکومتی یکدل نشدهاند و حرف واحدی نمیزنند. وقتی یک عده فسادهایی را افشا میکنند، عده دیگر میگویند: «این کافی نیست. فسادهای دیگری هم هست که باید گفته شود.» اینها سیگنالهایی است که به مردم این تصور را میدهد که در درون حکومت توافقی وجود ندارد و مهمتر از آن گویا حاکمان به مردم اعتماد ندارند و گروهها و جناحهای سیاسی میخواهند سر مردم کلاه بگذارند. متاسفانه این احساسی است که ارگانهای حکومتی به مردم القا کردهاند و این باید ترمیم شود.
شما از سیگنالهایی که سیاستمداران به مردم میدهند، حرف زدید، اما سیگنالهایی که مردم در قالب انتقادات و اعتراضاتشان به حکمرانان میدهند، چیست؟ سیگنالی که حکومت باید از نارضایتی و عصبانیت مردم بگیرد، چیست؟
دولتمردان باید متوجه باشند که عصبانیت مردم تنها یک وجه ندارد. افزایش قیمت بنزین جرقه خشم و عصبانیت مردم را زده و بهانه اعتراض آنها شده، اما نارضایتی محدود به این مساله نیست و جنبههای مختلفی دارد. اگر دولتمردان به شعارهای معترضان در روزهای اخیر توجه کنند، به این واقعیت پی میبرند که مساله مردم فقط بنزین نیست.
همین هفته گذشته وقتی اعتراضاتی در کشور رخ داد، شبکه اینترنت و امکان ارتباط با خارج با محدودیتهای جدی مواجه شد. ممکن است گفته شود این یک ضرورت امنیتی بوده است. ما متخصص مسائل امنیتی نیستیم و راجع به آن اظهارنظر نمیکنیم، اما سوالمان این است که مبانی عقلانی این تصمیمگیری چیست و تا چه زمانی میتواند ادامه پیدا کند؟ نباید فراموش کرد که نتیجه چنین تصمیماتی میتواند راضی کردن یا عصبانی کردن مردم باشد. شاید مردم بپذیرند که بنا به دلایل امنیتی، طی مدتی کوتاه و معقول، کنترلهایی روی اینترنت اعمال شود، ولی اگر این کار طولانی شود... .
مثل تجربه فیلتر شدن تلگرام...
دقیقاً. چنین محدودیتهایی نباید طولانی و نامعقول باشد. تلگرام، مثال خوبی است. از یک طرف این اپلیکیشن فیلتر شد، از طرف دیگر ویپیانهای متعدد در اختیار مردم گذاشته شد تا از سد فیلترینگ بگذرند و از تلگرام استفاده کنند. این کار چه معنایی دارد؟ غیر از اینکه مردم را عصبانی و ناراضی کند، چه فایدهای بر آن مترتب است؟ مردم احساس میکنند یک عده این وسط در حال سوءاستفاده هستند؛ یعنی میخواهند ویپیانهایشان را بفروشند، اما برای این کار مصلحت ملی را بهانه میکنند. واقعیت این است که آنچه اینجا لطمه میخورد، سرمایه اجتماعی و حیثیت حکومت است. دولتمردان باید به این مساله توجه کنند و مردم را صغیر تصور نکنند.
اشاره کردید که رابطه مردم و ساختار سیاسی نیاز به بازسازی دارد. فکر میکنید این بازسازی چگونه ممکن است؟ اشتباهاتی که در گذشته رخ داده -و وضع را به شرایط امروز رسانده و نباید تکرار شود- کدام است؟
در درجه اول، تصمیمات دولت و مجموعه حاکمیت باید انسجام داشته باشد. انسجام حول محور منافع عمومی و منافع ملی معنا پیدا میکند، نه منافع یک جناح یا گروه سیاسی. امروز دعواهای جناحی آنقدر بالا گرفته که به نظر میرسد منافع ملی گم شده است. ما یک رئیسجمهور داریم که -چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم- منتخب مردم و رئیس قوه مجریه است، اما یک عده آنقدر توهینآمیز با او برخورد میکنند که گویی عامل یک قدرت خارجی است. رادیو و تلویزیون را ببینید، برخی مجامع رسمی حکومتی را نگاه کنید، نوع رفتار آنها با رئیسجمهور به سرمایه اجتماعی حاکمیت لطمه میزند. اینها مسائلی است که باید اصلاح شود. مجموعه دولتمردان و قوای حکومتی ما باید در درجه اول به منافع ملی فکر کنند، نه منافع جناحی. ضربه زدن و بیآبرو کردن قوه مجریه، ممکن است در کوتاهمدت برای یک جناح خاص منافعی ایجاد کند، ولی نهایتاً آنها هم متضرر خواهند شد. چون با ضربه خوردن سرمایه اجتماعی، کل نظام حکومتی لطمه میبیند و منافع ملی زیر سوال میرود. اینها سیگنالهای بدی به مردم میدهد. مردم احساس میکنند کسانی که بر آنها حکومت میکنند، برای منافع خاص خود میجنگند، نه برای منافع ملی. این سیگنالی بسیار بد و نابودکننده سرمایه اجتماعی است و برای آینده کشور بسیار خطرناک است.
هفته گذشته چند روز ناآرامی در برخی مناطق کشور تجربه شد. اگر این ناآرامیها را تمامشده یا در حال پایان فرض کنیم، در هر حال فشارهای اقتصادی همچنان بر دوش مردم سنگینی میکند. فکر میکنید چه راهی برای کاهش این فشارها و جلب رضایت مردم در اختیار دولت است؟ مثلاً آیا میتوان با اعطای آزادیهای اجتماعی یا سیاسی بیشتر سطح تحمل مردم را بالاتر برد؟
بله، قطعاً میتوان این کار را کرد. در کنار اعطای آزادیهای اجتماعی و سیاسی، من بر توضیح بیشتر تصمیمات برای مردم تاکید دارم. وقتی مسوولان تصمیمی میگیرند، باید آن را به خوبی برای مردم توضیح دهند و توجیهاتش را ارائه کنند. یعنی کارشناسان دولت با همکاری صداوسیما دلایل تصمیمات را برای مردم توضیح دهند، تا مردم بدانند تصمیمگیریهایی که در کشور صورت میگیرد به چه ترتیبی و با چه مبنای کارشناسی صورت گرفته است. به عنوان مثال مردم باید بدانند چرا مصلحت در این است که قیمت بنزین تغییر کند؟ هرچه اینها بیشتر و بهتر برای مردم توضیح داده شود، عصبانیت آنها کمتر شده و همراهی و همکاریشان بیشتر میشود. به هر حال مردم متوجه میشوند که وقتی مملکت با مشکلات اقتصادی مواجه است و تحریمهای خارجی هم تشدید شده، برای پشت سر گذاشتن مجموعه این شرایط دشوار، لازم است با دولت همراهی کنند. اما همراهی مردم نیازمند آن است که فرآیند تصمیمگیریها برایشان توضیح داده شود، نه اینکه یکباره تصمیمی گرفته و به آنها ابلاغ شود و انتظار داشته باشیم مردم فقط آن را اجرا کنند. دولتمردان باید به صراحت بگویند «ما در این شرایط قرار داریم، کارشناسان هم این نظر را دادهاند، انتقادات شما را هم خواهیم شنید. در یک بحث عمومی به جمعبندی و نتیجه مورد اجماع میرسیم و آن را به اجرا میگذاریم.» اگر این روش اتخاذ شود، میتوان با آرامش پیش رفت.
اینها کارهایی است که دولت باید انجام دهد، اما دولت در عین حال باید اشتباهات گذشته خود را هم متذکر شود و بابت آنها عذرخواهی کند. اقتصاددانان بیش از پنج سال است (از سال 93 تا 98) که دائماً توضیح و هشدار داده و از مقامات مسوول خواهش کردهاند که نرخ ارز و قیمت حاملهای انرژی را به تدریج اصلاح کنند، تا مجبور نشوند یکباره دست به اقدامات چکشی بزنند، اما دولتمردان نهتنها این کار را نکردند، حتی در موضعگیریهایشان احتمال آن را هم رد میکردند. اگر مصاحبههای مقامات مسوول دولت در مورد تعیین قیمت حاملهای انرژی از سال 93 تا چند هفته قبل را مرور کنید، میبینید که مرتباً میگفتند «الان وقتش نیست، الان وقتش نیست.» پس وقتش چه زمانی است؟ حالا که آقایان زمان را مناسب تشخیص دادند، نتیجهاش چیزی شد که داریم میبینیم! شما ببینید مسوولان سازمان برنامه و بودجه در سالهای گذشته راجع به این مساله چه حرفهایی زدهاند و حرفهایشان چقدر معقول بوده است؟ من فکر میکنم کسانی که عامل اتخاذ این تصمیمات غلط بودهاند باید به اشتباهاتشان اقرار و از مردم عذرخواهی کنند. بالاخره یک نفر مسوول این کار بوده که به توصیههای کارشناسی گوش نداده است. او باید درباره اشتباهاتش توضیح دهد و از مردم عذرخواهی کند. این کار میتواند برای مردم تشفی خاطر ایجاد کند. اگر مردم ببینند که وقتی مسوولان اشتباه کنند، به اشتباهشان اقرار و آن را اصلاح میکنند، امیدوار میشوند. این کار باعث میشود جو آرام شده و از اشتباهات آینده جلوگیری شود.
گروههای مختلف جامعه به طرق متفاوتی از دشواریهای اقتصادی تاثیر میپذیرند؛ حاکمیت چه نوع سیاستهایی باید در پیش بگیرد تا شرایط سخت اقتصادی منجر به خرد شدن گروههای کمدرآمدتر نشود و موجبات نارضایتی آنها را فراهم نکند؟ آیا سیاستهایی مثل یارانه ارزی 4200تومانی یا پرداخت نقدی همگانی میتواند فایدهای داشته باشد؟
نخیر، اینگونه سیاستها از نظر کارشناسی کاملاً مردود است. امروز در داخل دولت و سازمان برنامه و بودجه هم خیلیها فهمیدهاند که این سیاستها کارساز نیست و باید اصلاح شود. راجع به یارانهها، اقتصاددانان و کارشناسان از ابتدای دولت اول حسن روحانی در سال 92 تاکید میکردند که این یارانهها نباید عمومی باشد. برای اینکه یارانه به دست افراد مستحق برسد، باید از حالت عمومی خارج شود و با شناسایی اقشار آسیبپذیر به آنها پرداخت شود. ما شش سال است که این حرف را میزنیم. بارها و بارها گفتهایم شناسایی ثروتمندان نشدنی است، باید اقشار آسیبپذیر و کمدرآمد را شناسایی کرد و کار کارشناسی را روی آنها متمرکز کرد. الان هم اگر منابعی ایجاد میشود، باید به آنها اختصاص داد، نه به عموم مردم یا ثروتمندان. اما گوش شنوایی در کار نیست و حتی حالا هم به نظر میرسد در حال تکرار همان روشهای قبلی هستند. متاسفانه مجموعه بدنه دولت در این سالها به حرف اقتصاددانان گوش نداده و امروز در حال پرداخت تاوان و هزینه آن است.