اعتماد نهادی و ماجرای بنزین
در چه شرایطی میتوان توقع داشت مردم فشارهای اقتصادی را تحمل کنند؟
بازگشت تحریمها بر اقتصاد ایران، تاثیر زیادی بر معیشت خانوارهای ایرانی داشت، فشار مضاعف بر فروش نفت نیز دولت را با کسری بودجه قابل توجهی مواجه کرده است. بخش عمدهای از خانوارها در این شرایط با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند.
بازگشت تحریمها بر اقتصاد ایران، تاثیر زیادی بر معیشت خانوارهای ایرانی داشت، فشار مضاعف بر فروش نفت نیز دولت را با کسری بودجه قابل توجهی مواجه کرده است. بخش عمدهای از خانوارها در این شرایط با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند.
این فشار هم به اشکال مختلف خود را نشان میدهد، تازهترین نمونه فشار اقتصادی که مردم را نگران کرد، اعلام نرخ جدید بنزین و سهمیهبندی حاملهای انرژی بود. طبق اعلامیه دولت برای خودروهای شخصی ماهانه ۶۰ لیتر بنزین در کارت سوخت شارژ میشود و قیمت هر لیتر بنزین سهمیهای ۱۵۰۰ تومان و نرخ آزاد بنزین ۳۰۰۰ تومان خواهد بود.
دلایل زیادی برای افزایش قیمت سوخت و حاملهای انرژی از سوی کارشناسان مطرح شده است. از جمله آنکه ۱۸۰ هزار میلیارد تومان یارانه برای مصرف بنزین در کشور پرداخت میشود، اما مساله اصلی عدم توازن پرداخت این حجم یارانه بین مردم است. زیرا تنها صاحبان خودرو که حدود 50 درصد خانوارهای ایرانی هستند، به صورت مستقیم از این یارانه بهرهمند میشوند و نیم دیگر که اتفاقاً جزو اقشار ضعیف هستند از این یارانهای که از جیب همه مردم است، بیبهرهاند. همچنین تفاوت زیاد قیمت سوخت در ایران با کشورهای همسایه که تا ۱۵ برابر بیش از ایران بود، باعث قاچاق سوخت به کشورهای همسایه شده است. در نتیجه قسمتی از یارانهای که برای رفاه مردم هزینه میشود، به دست قاچاقچیان و مردمان کشورهای همسایه میرسد.
از سوی دیگر، پایین بودن قیمت بنزین رابطه مستقیمی با آلودگی هوا دارد. معصومه ابتکار رئیس اسبق سازمان حفاظت محیط زیست در این باره اعلام کرد که بر اساس مطالعات صورتگرفته در سال ۸۹ مردم حدود ۹ میلیارد دلار به خاطر مسائل محیط زیستی خسارت دیدند و میزان این خسارت هماکنون به حدود ۳۰ میلیارد دلار در سال رسیده است. هزینه اقتصادی آلودگی هوای تهران بین ۱۲ تا ۱۵ هزار میلیارد تومان است. این در حالی است که با اصلاح قیمت بنزین، به نوعی مصرف نیز منطقیتر میشود و آلودگیهای زیستمحیطی نیز کاهش مییابد.
پایین بودن قیمت سوخت با تعداد کشتههای سوانح رانندگی نیز رابطه مستقیمی دارد. پایین بودن قیمت بنزین، مسافرت با وسیله نقلیه شخصی را به صرفهتر از وسایل حملونقل عمومی میکند. این در حالی است که هر سال تعداد زیادی از هموطنانانمان در حوادث رانندگی جادهای و با وسیله نقلیه شخصی خود جان خود را از دست میدهند. بنابراین با اصلاح قیمت بنزین و منطقی شدن مصرف میتوان از چنین خسارت بزرگی که با جان مردم ارتباط دارد جلوگیری کرد.
در حالی که بهبود وسایل حملونقل عمومی درونشهری و برونشهری از الزامات کاهش سوانح جادهای و آلودگیهای محیطی است، محدودیتهای بودجه اجازه توسعه ناوگان حملونقل عمومی را که بهطور معمول نیازمند منابع مالی هنگفتی است، نمیدهد. با اصلاح قیمت بنزین عملاً امکان برنامهریزی بهتر برای این مساله و تخصیص بخشی از این درآمد به آن به وجود میآید.
بر این اساس شکی نیست که اصلاح قیمت بنزین تصمیم سختی بود که دولت ناگزیر بود آن را هرچه سریعتر اتخاذ کند. گرچه بهجای آنکه دیرهنگام و ناگهانی اعلام شود، میبایست قیمت بنزین به صورت پلکانی و به تدریج در طول سالیان گذشته افزایش مییافت.
اما نکته مهم برای ایجاد همراهی مردم با تصمیمات سخت این روزهای دولت آن است که در درجه نخست دولت میبایست با مردم با استدلال و ادبیات اقناعی سخن میگفت. اتخاذ چنین تصمیماتی که به نوعی همه مردم آن را در وضعیت خود موثر میدانند، نیازمند مقدمهچینی در عرصه عمومی و ایجاد همدلی در جامعه است. چگونه مسوولان انتظار داشتند مردم را با تصمیمی فیالبداهه، یکباره و شبانه مواجه کنند و بیهیچ اعتراضی همراهی کنند؟
بهجای آنکه مسوولان بدون هیچ توضیحی به یکباره قیمت بنزین را افزایش دهند، میشد با همراهی رسانهها دلایل اجرای این سیاست، نحوه اجرای آن، چگونگی کنترل تورم پس از افزایش قیمت حاملهای سوخت، نحوه هزینهکرد مابهالتفاوت و... به اطلاع مردم رسانده شود. واضح است که در شرایط نگرانی مردم همیشه مخالفان سیاسی درون ساخت قدرت و فرصتطلبان خارج از ساخت قدرت با ابزارهای قوی تخریبی درصدد ماهیگیری در هوای مهآلود و آبهای گلآلود هستند.
شاید گفته شود که حتی اگر این اطلاعات به مردم داده میشد، اعتراضات شکل میگرفت. این گفته از آن جهت درست است که پیشنیاز همراهی با درخواستهای مسوولان، فضای اعتماد متقابل بین مردم و حاکمیت است. در حالی که سالهاست جامعهشناسان هشدار میدهند که تخریب سرمایه اجتماعی و ابعاد آن باعث میشود روزی که به این سرمایه احتیاج است از ما دریغ شود. سطح پایین اعتماد نهادی بین مردم و حاکمیت باعث شده که مردم حرفهایی را که از دولتمردانشان میشنوند، باور نکنند و تسلیهای مسوولان نگرانیهایشان را برطرف نسازد. تخریب اعتماد نهادی زمانی سرعت میگیرد که مردم بین خود و حاکمانشان مرزبندی خودی و غیرخودی میبینند؛ مختلسانی را میبینند که میلیارد میلیارد ثروت جامعه را بالا کشیدند و برخی از آنها وقتی از کشور رفتهاند، رسوا شدهاند. اعتماد نهادی زمانی تخریب میشود که مردم احساس میکنند بین مصالح ملی و منافع حزبی شکافی پرنشدنی است، وقتی نمیتوانند درک کنند چه همسویی در اقدامات داخلی و خارجی دولتمردان با منافع ملیشان است. وقتی هر جور حساب میکنند نمیفهمند چرا ارزش پول ملیشان روزبهروز کاهش مییابد، یا چرا فرزند جوانشان پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه بیکار است. اینکه چرا دائماً در شرایط حساس کنونی قرار دارند، هرچقدر هم هر سال ریاضت اقتصادی میکشند، سال بعد بهتر نمیشود؟
افسانه نیست که مردمی آنقدر به دولت خود اعتماد داشته باشند که باارزشترین داراییهای خود را تقدیمش کنند. در مقطعی دولت کره جنوبی که با بحران بدهی خارجی قابل توجهی مواجه شده بود، دست یاری به سمت مردم دراز کرد و مردم با دادن داراییهای خود اعم از طلا و ارزهای خارجی بیش از نیاز دولت مشکل کشورشان را حل کردند. یا چرا راه دور برویم در زمان جنگ تحمیلی همین مردم عزیزترینهایشان را در راه کشور دادند.
تخریب اعتماد نهادی فرآیندی نبوده است که یک شبه اتفاق افتد و بنابراین انتظار نیست که یک دفعه ترمیم شود، مهم آن است که حاکمان به این باور برسند که یک حکومت بدون اعتماد مردم به آن نمیتواند در عرصههای مختلف توسعه پیدا کند و بدون تکیه به نیروی مردم به تنهایی از پس مشکلاتش برآید.
یکی از راههای بهبود ارتباط بین حکومت و مردم تقویت آزادیهای اجتماعی است. چه دلیلی دارد دولت برای موارد کوچک و بیاهمیت خود را مقابل مردم قرار دهد. مثلاً با ورود زنان به ورزشگاهها کلیت نظام دچار چه تهدیدی میشود که آن را تا زمانی که فیفا ورود نکند، به تعویق میاندازیم؟ برخی به گونهای عمل میکنند که گویی زنان ایرانی اصلاً در جامعه حضور ندارند، در حالی که زنان ایرانی سالهاست در همه عرصههای اجتماعی حضور پررنگی دارند.
زنان از صبح با مردان به سر کار میروند، چه در قامت پزشک، چه در قامت مهندس، چه در هیات استاد، چه در حوزههای ورزشی، حتی در مردانهترین ورزشها، زنان ایرانی حضور دارند و هیچ کس هم تاکنون نتوانسته آنها را از حضور در این عرصهها باز دارد. یا آنکه سختگیری افراطی برای حجاب، در حالی که تجربه ثابت کرده است هرچه سختگیری بیشتر، مخالفت نیز بیشتر.
مسوولان و حاکمیت برای بهبود رابطه خود با مردم، میبایست خود را با مردم در یک جناح ببینند، مثل پدری خیرخواه که از خطاهای کوچک فرزندش چشم میپوشد چون معتقد است خطرات بزرگتری در کمین فرزندش است و میبایست آن نگرانیها را برای موارد بزرگتر نگه دارد.
مردم اگر ببینند دغدغه مسوولانشان بهبود شرایط اقتصادی کشور است نه چهار تار موی دخترکان نوجوان، با دولتهایشان همراهی بیشتری میکنند تا زمانی که ببینند بین دغدغه مردم و مسوولان فاصله از زمین تا آسمان است.