شناسه خبر : 39703 لینک کوتاه

بحران زوال

طبقه متوسط اجتماعی تا چه زمانی دوام می‌آورد؟

 

 مریم زارعیان / جامعه‌شناس و عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی

با افزایش فشار اقتصادی حاصل از تحریم شاهد هستیم که شرایط سخت اقتصادی، فرصت‌های زندگی و انتخاب‌های افراد را محدود و محدودتر می‌کند. کسانی که تا دیروز از نظر وضعیت اقتصادی در شرایط پایداری به سر می‌بردند به خاطر مشکلات اقتصادی که برایشان پیش آمده یک یا چند پله از آنچه بوده‌اند، پایین‌تر آمده‌اند؛ برخی که دیگر توان تامین اجاره بهای محلات مرغوب شهر را نداشته‌اند، به محلات نامرغوب‌تر نقل مکان کرده‌اند، برخی دیگر نتوانسته‌اند مخارج تحصیل فرزندانشان را در مدارس غیرانتفاعی تامین کنند و ناگزیر به مدارس دولتی روی آورده‌اند، برخی خانواده‌ها هم دیگر توان تامین هزینه‌های دانشگاه فرزندانشان را ندارند. کلاس ورزش، مهمانی‌ها، مسافرت و خرید موارد غیرضروری در بسیاری از موارد حذف شده و متاسفانه می‌شنویم که حتی خرید برخی مایحتاج خوراکی ضروری نیز محدود شده است. همه اینها نشان از آن دارد که جامعه به سمت فقیرتر شدن می‌رود. دراین میان سوال این است که بر سر طبقه متوسط چه خواهد آمد؟

برای پاسخ به این سوال باید ابتدا دید طبقه اجتماعی چیست. در جامعه‌شناسی نظریاتی که به طبقه اجتماعی پرداخته است بیشتر متاثر از آرای وبر و مارکس است و می‌توان از آنها چهار معیار برای طبقات اجتماعی مختلف برشمرد: قدرت، مالکیت، ارزیابی اجتماعی و پاداش روانی.

قدرت به معنای توانایی رسیدن به هدف خود در زندگی به‌رغم برخورد با مخالفت احتمالی است. مالکیت معرف امکان تصرفی است که یک شخص در اموال و خدمات دارد. ارزیابی اجتماعی قضاوتی است که به موجب آن محبوبیت بیشتری به فلان موقعیت یا به فلان پایگاه اجتماعی می‌دهد و به طور کلی آنها را به هر دلیلی به موقعیت‌ها و پایگاه‌های اجتماعی دیگر ترجیح می‌دهد و پاداش روانی شامل آن عایدی لذت و رضایت خاطر است که از شمول عایدات قدرت و مالکیت و ارزیابی اجتماعی خارج است. در هر جامعه‌ای برای پایگاه‌های اجتماعی متفاوت سهمیه‌های متفاوتی از قدرت مالکیت و احترام اجتماعی و پاداش روانی وجود دارد؛ پس می‌توان جامعه را به قشرها و طبقات مختلفی تقسیم کرد. یعنی طبقه اجتماعی اشخاصی هستند که در یک جامعه فرصت‌های زندگی مشابهی دارند و این فرصت‌های زندگی عبارت‌اند از امکانات اختصاصی که یک شخص از لحاظ برخورداری از ثروت، از وضعیت بیرونی زندگی و تجربه شخصی دارد. سی رایت میلز فرصت‌های زندگی را شامل طیف وسیعی از امکانات می‌داند که از احتمال زنده ماندن در طول سال اول زندگی پس از تولد تا امکان آشنایی با هنرها و امکان سلامت زیستن و به طور عادی پرورش یافتن، امکان برخورداری از خدمات پزشکی و درمانی، امکان کشیده شدن به بزهکاری در نوجوانی و مهم‌تر از همه امکان دستیابی به تحصیلات دبیرستانی یا دانشگاهی را شامل می‌شود. هر کدام از این امکانات روی بقیه تاثیر می‌گذارد.

در جامعه‌شناسی گاهی از معیار شغل هم برای تشخیص طبقه اجتماعی افراد استفاده می‌کنند. یعنی افرادی که در طبقات بالا هستند برخورداری‌شان در چهار معیار فوق، از میزان مشخصی بالاتر است. در این میان خود طبقه متوسط به دو دسته طبقه متوسط بالا و طبقه متوسط پایین تقسیم‌بندی می‌شود. طبقه متوسط بالا کسانی هستند که مستقیماً پست کلیدی ندارند، اما به اندازه کافی به صاحبان قدرت نزدیک‌اند که از قبل آن درآمد بالایی داشته باشند، مانند دارندگان مشاغل آزاد پردرآمد، پزشکان، وکلای دادگستری و کارمندان عالی‌رتبه. اما طبقه متوسط پایین با اینکه خصوصیات مشترک زیادی با طبقه متوسط بالا دارند، منتها یا به دلیل مشکلات اقتصادی یا نقصانی که در تحصیلات دارند، نتوانسته‌اند به همان سطح زندگی طبقه متوسط بالا دست پیدا کنند. این افراد مشاغل نیمه‌تخصصی در ادارات، شرکت‌ها و فروشگاه‌ها دارند یا به کارهای دستی تخصصی می‌پردازند. اعضای این طبقه برای محترم شمرده شدن اهمیت زیادی قائل هستند و مختصر پس‌اندازی دارند. اینها گروهی هستند که نه دغدغه‌های سنگین مالی در جهت تامین نیازهای اولیه‌شان دارند و نه آنقدر به لحاظ اقتصادی توانایی بالایی دارند که صرفاً دنبال کارهایی بروند که طبقه فرادست جامعه انجام می‌دهد.

اما خصلت مشترک طبقه متوسط بالا و پایین، سرمایه بالای فرهنگی آن است. به طوری‌که می‌توان گفت پیشران و مغز متفکر هر جامعه‌ای طبقه متوسط آن است. به عبارتی اصحاب فکر و اندیشه، فعالان اجتماعی و تاحدودی اقتصادی و ظرفیت‌های دانشگاهی و فرهنگی و همه انسان‌هایی که می‌توانند در جایگاه خودشان پیشران باشند، در طبقه متوسط حضور دارند. از سوی دیگر افراد این طبقه ظرفیت‌ساز فرهنگی نیز هستند. آنهایی که می‌توانند ظرفیت کارآفرینی ایجاد کنند و نهادهای ریسک‌پذیر و پیش‌برنده تفکر کارآفرینی را شکل دهند نیز در این طبقه هستند. کسانی که می‌توانند به اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی معنا دهند، منتقدان اقتصادی و اجتماعی و همه کسانی که می‌توانند از ظرفیت خودشان در جهت اصلاح‌گری استفاده کنند، در این طبقه جا می‌گیرند. با این وصف می‌توان گفت که بالندگی و بزرگ شدن این طبقه با رشد و توسعه هر کشوری رابطه مستقیم دارد. کشورهایی که طبقه متوسط آنها گسترش یافته و طبقات ثروتمند و فقیر محدودتری داشته باشند، بدون تردید در مسیر رشد حرکت کرده و وارد مدار توسعه می‌شوند، آمریکا و سایر کشورهای اروپایی توسعه‌یافته نیز دارای طبقه متوسط بزرگی هستند که همچون موتور توسعه آن جامعه عمل می‌کنند؛ همین است که این کشورها در تلاش‌اند با امتیازات مختلف طبقه متوسط کشورهای دیگر را جذب کنند.

اما طبقه متوسط در ایران؛ طبقه‌ای که در تمام تحولات اجتماعی چند دهه گذشته نیروی فعال و موثر بوده، اکنون در چه وضعیتی به سر می‌برد؟ متاسفانه به نظر می‌رسد امروز کشور به دلیل تحریم، افزایش نرخ تورم، مهاجرت متخصصان و نخبگان و سیاست‌های نادرست اجتماعی و فرهنگی و... در مسیر کوچک کردن هرچه بیشتر طبقه متوسط حرکت می‌کند که این زنگ خطری برای جامعه است. گرچه آماری از تغییر طبقه اجتماعی افراد جامعه و کوچک‌تر شدن هرچه بیشتر طبقه متوسط موجود نیست، اما مشاهدات عینی به خوبی نشان می‌دهد که نابسامانی وضعیت اقتصادی هرچه بیشتر اعضای طبقه متوسط را به دهک‌های پایین درآمدی نزدیک می‌کند. رشد اقتصادی منفی پیاپی، تورم مزمن، بیکاری و... باعث شده طی یک دهه اخیر اعضای این طبقه به سمت تله فقر رانده شوند و به جای آنکه با استفاده از سرمایه فرهنگی خود به سمت طبقه متوسط بالا حرکت کنند، در سلسه‌مراتب اجتماعی به پایین سقوط کرده‌اند. از سوی دیگر، کاهش سرمایه و امید اجتماعی هر روز جمعیت بیشتری از این طبقه را به سمت خروج از مرزها هل می‌دهد. وضعیتی که اگر چاره نشود دیری نمی‌پاید که جامعه با طبقه بزرگی از فرودستانی مواجه می‌شود که روزی حاملان فرهنگ جامعه بودند و اینک برای بقا می‌جنگند. در این‌صورت از امید و تلاش و تفکر و حرکت چیزی جز یأس و سرخوردگی و نفرت باقی نخواهد ماند.

فقیرشدگی و انقباض اقتصادی طبقه متوسط و ریزش اعضای آن به سمت طبقه پایین اجتماعی باعث اختلال جدی کارکردهایی می‌شود که این طبقات برای جوامعشان دارند. طبقه متوسط آب رفته، دیگر نمی‌تواند ارزش‌ها و انگاره‌های فرهنگی متعالی قبلی را دنبال کند؛ هنر، سیاست و اجتماع دیگر دغدغه اصلی این طبقه نخواهد بود و بیش از آنکه بخواهد موتور تحول‌خواهی و توسعه باشد، دل‌نگران دغدغه‌های معیشتی روزمره‌اش می‌شود. دغدغه‌اش آنقدر تنزل پیدا می‌کند که به «نان» ختم شود. شاید به نظر برسد از آنجا که طبقه متوسط معمولاً معترض و چالشگر سیاست‌های نظام مستقر و خواهان اصلاح است، زوال آن برای آن نظام سیاسی مطلوب است. اما این رویکرد سطحی است. عقلای نظام سیاسی هر جامعه باید برای تقویت طبقه متوسط تلاش کنند چراکه آنها کانال عقلایی انتقال مطالبات اجتماعی به سیستم تصمیم‌گیری یک جامعه‌اند. از آنجا که این طبقه عمدتاً صاحبان اندیشه‌اند، پیگیری مطالباتشان از کانال‌های مدنی و قانونی و عمدتاً با حداقل خشونت صورت می‌گیرد. اما وقتی موضوع نان موضوع اصلی مطالبات می‌شود، فرهنگ به حاشیه می‌رود و با زوال طبقه متوسط حاشیه‌نشینان بر مناسبات مدنی حاکم می‌شوند.

مخلص کلام آنکه با تحدید هرچه بیشتر طبقه متوسط جامعه به دو گروه برخوردار و فقیر دوقطبی می‌شود که خود باعث شکل‌گیری رفتارهای آشفته و بی‌مبنا و قاعده‌ناپذیر است. در نتیجه می‌توان گفت آینده سیاسی ایران در گروه بازسازی و احیای طبقه متوسط است که باید هر‌چه زودتر در دستورکار قرار گیرد. همچنین سمت‌و‌سوی سیاستگذاری‌ها نیز باید به نحوی باشد که طبقات پایین درآمدی توانمند شده و به سطوح متوسط از نظر توانمندی، مشارکت اقتصادی و اجتماعی، تمکن درآمدی و اشتغال برسند. 

دراین پرونده بخوانید ...