شناسه خبر : 39997 لینک کوتاه

بدن به مثابه ابژه‌ای برای فروش

چرا جامعه‌شناسان مخالف کالایی شدن اعضای بدن هستند؟

 

 مریم زارعیان / جامعه‌شناس

از میان آگهی‌های چسبانده‌شده روی در و دیوارها، آنچه تقریباً ثابت به نظر می‌رسد آگهی فروش اعضای بدن است. این تبلیغات روی برخی دیوارها، باجه‌های تلفن و پیاده‌روهای شهر خودنمایی می‌کند: «کلیه برای فروش». این جمله به همراه شماره تلفن و گروه خونی، تنها نوشته‌ای است که روی آنها وجود دارد. با گسترش شبکه‌های مجازی این فروشندگان راه خود را در انواع صفحه‌ها و کانال‌ها هم باز کرده‌اند: «۱۹ سال دارم، مشکلات مالی زیادی داریم. کلیه فروشی دارم.»، «دختری ۲۵ساله گروه خونیA+  هستم کلیه‌ام را می‌فروشم.»، «پسری ۲۱ساله و گروه خونیB+  بدن سالم و ورزشکاری. کلیه‌ام را می‌فروشم.»، «۳۳ساله با گروه خونی B+، کلیه‌ام را می‌فروشم.» «فروش کلیه سالم. زن هستم ۲۱ سالمه نیاز به پول فوری.» «فروش کلیه و مغز استخوان گروه خون O+ سالم و جوان. به علت مشکل مالی.»

اینها بخش کوچکی از آگهی‌های متعددی است که در فضای مجازی به چشم می‌خورد. رحم اجاره‌ای و فروش تخمک و... که برای خودش بازاری جداگانه دارد. هر قسمت از بدن که بتوان آن را فروخت در معرض خرید و فروش قرار گرفته است. کبد، مو و قرنیه هم مشتری‌ها و فروشنده‌های خودشان را دارند. آنچه در همه اینها به چشم می‌خورد رفتار با بدن به مثابه کالا و ابژه است که قابل خرید و فروش است. سوال این است که چگونه می‌شود که بدن و اعضای آن به مثابه کالایی مورد خرید و فروش قرار گیرد؟ چه مکانیسم‌های اقتصادی و اجتماعی‌ای جامعه را به سمت این حرکت می‌دهد که افراد جامعه بدن خود را در معرض خرید و فروش قرار دهند؟

 

بدن به مثابه ابژه از منظر جامعه‌شناسی

داگلاس در مطالعاتش نشان می‌دهد که بدن به گویاترین شکل ممکن نمادی از هرگونه نظام کامل‌شده است؛ مرزهای بدن می‌توانند بازنمودی باشند از مرزهایی که تهدید می‌شوند یا شکننده‌اند. در مقیاس کوچک رفتار با بدن انسان قدرت‌ها و خطراتی را که در ساختار اجتماعی وجود دارد، بازتولید می‌کند. بدن امر اجتماعی را به تمثیل درمی‌آورد. رفتار با بدن از درک جمعی موجود در یک جامعه ناشی می‌شود. در جوامعی که بدن در آن به عنوان یک سوژه اجتماعی اولویت دارد، اساس فهم بدنی به خروج از تجربه فردی، نگرانی‌های فردی یا گروه‌بندی‌های فرهنگی تمایل دارد.

 تجربیات جسمانی بدن همیشه با طبقه‌بندی‌های اجتماعی که نگاهی خاص از بدن ارائه می‌دهند، تغییر می‌کند. به عقیده داگلاس (۱۹۷۰) بین این دو بدن همیشه رابطه متقابلی وجود دارد و هرکدام که قوی‌تر باشد دیگری را تحت تاثیر قرار می‌دهد. وی بدن را واسطه و مدیوم محدودشده‌ای برای بیان می‌داند. فرمی که بدن حرکت می‌کند، آرام می‌گیرد، غذا می‌خورد، گریه می‌کند، می‌خندد و... همگی فرم‌هایی هستند که از نظر اجتماعی پذیرفته شده‌اند. این است که می‌توان نحوه برخورد با بدن‌ها را در جوامع مختلف دسته‌بندی کرد یا می‌توان به آن شکل داد و نوعی طبقه‌بندی کرد. چراکه نظام ارزشی یک جامعه است که کارکردهای مختلفی برای بدن در نظر می‌گیرد. در جهان مدرن، فرد به خودی خود دارای بالاترین ارزش است و به همین دلیل وقتی بحث برداشتن قسمتی از بدن پیش می‌آید، مساله دیگر یک فرد نیست بلکه مساله ارزش‌های مربوط به حیات انسانی به صورت حاد مطرح می‌شود. چراکه بدن در اینجا به مثابه تجسم یک انسان عنوان می‌شود. همین است که در کشورهای توسعه‌یافته خرید و فروش اعضای بدن غیرقانونی است و قانونگذار نمی‌تواند به آن به عنوان مساله‌ای قابل هضم نگاه کند. در جامعه‌ای که بدن ارزش اخلاقی را از دست می‌دهد، به آن به مثابه ابژه نگاه می‌شود. ابژه‌ای که می‌تواند به اشکال مختلف مورد تعرض و دست‌اندازی قرار گیرد؛ گاهی به عنوان همنوایی با مد پذیرفته‌شده جامعه و گاهی برای برطرف کردن نیازهای اقتصادی سوژه که خود بخشی از این بدن است. اینجاست که شاهد بالا رفتن و حتی کالایی شدن بدن هستیم.

کالایی شدن اعضای بدن، به بدن انسان ارزش کالایی بی‌نظیری را در برابر تقاضاهای روبه فزونی اعضای بدن داده است. نیاز به اندام‌ها و اعضای بدن انسان بازاری را شکل داده است که در این میان بدن انسان و اعضای آن در حال تبدیل شدن به کالاهایی همچون کالاهای دیگر هستند و یگانه چیزی که مشخص‌شان می‌کند، نایابی و دسترسی مشکل به آنهاست. بدن انسان همچون یک خود دیگر در برابر انسان قرار دارد، این بدن نشانه‌ای از انسان است بدون آنکه لزوماً خود انسان باشد، زیرا انجام عملیات بریدن و جداسازی بر روی آن مشروعیت یافته است. عملیاتی که اگر بر روی یک انسان کامل و نه بر روی بدنی که چون مستقل از انسان تصور می‌شود انجام می‌گرفت، سبب ‌ترس و هراس می‌شد. به این ترتیب وحدت انسان به پراکنش می‌رسد و زندگی ظاهر یک قدرت مکانیکی را به خود می‌گیرد که بدن را که به اجزایش تکه‌تکه شده، زیر سلطه قابلیت تبدیل و مبادله تعمیم‌یافته قرار می‌دهد.

 

وضعیت اقتصادی جامعه و نگاه به بدن

جامعه همچون پدری که فرزندان خود را دربرگرفته است، متعهد به تامین نیازهای مختلف زندگی فرزندانش است، که در درجه نخست این نیازها حیاتی و ضروری است. جامعه‌ای که به هر علتی شرایط تامین این نیازها را برای فرزندانش نداشته باشد، بیمار و سرشکسته است. تحریم‌ها که روزی کاغذپاره نامیده می‌شدند، کارد تورم و بیکاری را به استخوان نحیف طبقات کم‌درآمد جامعه رسانده است. بسیاری برای امرارمعاش حداقلی به هر دری زده‌اند و هیچ فرصتی برای اشتغال در مشاغل مشروع نیافته‌اند، در این میان بعضاً توانایی‌های لازم را برای انجام کارهایی که بتواند نیازها و انتظارات مادی حداقلی خانواده را تامین کند، ندارند. به دیگر سخن توان تامین وجود ندارد، اما نیازها به قوت خود باقی است. چه چاره‌ای پیش پای کسی است که از تامین حداقل‌ها ناتوان است، چه چیز دارد که بدهد تا شرایط بهتری برای خانواده‌اش تامین کند. اینجاست که وقتی چیزی نباشد، پای بدن به میان می‌آید و به بدن به مثابه کالایی برای فروش نگاه می‌شود. فرقی نمی‌کند چه باشد، هر چیز که بشود فروخت!

 

فروش اعضای بدن در ایران و جهان

قوانین موجود در کشور ما برخلاف چیزهای دیگر در مقابل فروش اعضای بدن سکوت اختیار کرده است. در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70، دولت برای تشویق افراد برای اهدای کلیه، مبلغ یک میلیون تومان به عنوان حق ایثار مشخص کرد. فردی که کلیه خود را اهدا می‌کند می‌توانست آن مبلغ را دریافت کند. هدف از این کار تشویق به اهدای کلیه بود. در طول سال‌ها این مبلغ، ارزش خود را از دست داد و انگیزه‌ای برای اهدای کلیه به حساب نمی‌آید. به همین علت به شکل ضمنی این اجازه داده شد که گیرنده و اهداکننده کلیه، مبلغی مستقل از دولت، بین خود ردوبدل کنند و به عبارتی منع قانونی برای این خرید و فروش وجود ندارد. اما در سایر کشورهای دنیا خرید و فروش اعضای بدن به صراحت در قانون منع شده است و پیگرد قانونی دارد. چرا که جامعه به دلایل اجتماعی و اخلاقی حاضر به پذیرش قانونی شدن این بازار نیست. چرا که این اعتقاد وجود دارد که ایجاد بازاری در مورد اعضای بدن از آن جهت غیراخلاقی است که تنها فقرا به عنوان عرضه‌کننده وارد این بازار می‌شوند و این اجحاف در حق ضعیف‌ترین طبقات درآمدی است. به تعبیری بازار خرید و فروش اعضای بدن، یک انتقال نقدی از ثروتمندان به فقرا به قیمت بخشی از وجودشان است و دولت و قانونگذار نباید اجازه دهند چنین شکلی از انتقال صورت گیرد. به عبارتی نگاهی که سیستم جوامع دیگر به انسان دارند سوژه‌محور است نه ابژه‌محور.

آنچه واضح است تقاضای اعضای بدن در همه کشورها وجود دارد و عرضه نیز به موازات وجود این تقاضا شکل می‌گیرد. اما آنچه غیرقابل پذیرش است، این است که فقر و فلاکت افراد جامعه را به سمت این تجارت مشمئزکننده سوق دهد. بی‌شک برای رفع این معضل، در درجه اول باید عواملی را که به شیوع آن در جامعه منجر شده است برطرف کرد؛ مانند فقر، بیکاری و تورم. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها