معامله با جان
بازار خرید و فروش اعضای بدن در ایران چه ویژگیای دارد؟
«درآمدم ماهی 100 میلیون است، گاهی 200 میلیون؛ بستگی دارد. ولی الان خیلیها من را میشناسند. حتی بعضی از دکترها مریضهایشان را به من معرفی میکنند به همین خاطر هر روز فهرست فروشندهها و خریدارهایم زیادتر میشود.»
این بخشی از گفتوگوی روزنامه شرق با یک دلال اعضای بدن است. آن هم در سال 92؛ زمانی که درآمد ماهانه 200 میلیون تومان رویایی به نظر میرسید! مردی 39ساله، دیپلمه و به تعبیر نویسنده «آرام و اسپرت»، هشت سال قبل توانسته بود با واسطهگری اعضای بدن افراد (در قید حیات و درگذشتگان) چنین درآمدی برای خود فراهم کند. حالا نظایر او بسیارند. کسانی که با فروشندگان اعضا تماس میگیرند و میگویند کلیهات را 200 میلیون میفروشیم، به شرط آنکه 50درصدش حقالمعامله ما باشد. این بازاری است که در روزگار دشوار اقتصاد -برخلاف دیگر بازارها- رو به رونق است و به تعبیر بسیاری از تحلیلگران، دام بزرگی برای فقرا و طبقه فرودست پهن کرده.
خرید و فروش اعضای بدن در بسیاری از کشورها غیرقانونی است. البته به تعبیر منتقدان برای کسی که سالهاست درد دیالیز را تحمل میکند یا در صف انتظار دریافت پیوند کبد است قانونی یا غیرقانونی معنا ندارد. تنها حفظ جان است که اولویت دارد. در هر کشوری میلیونها کلیه وجود دارد که میتوان بدون هیچ خطری، با یک عمل جراحی معمولی، آن را اهدا کرد. پس مشکل سمت عرضه نیست. قوانین اما، به دلایل اخلاقی و حرفهای از این کار ممانعت میکنند.
در نقطه مقابل، و در ایران، سادهترین راهحل -پرداخت پول در ازای دریافت اعضای بدن افراد سالم- دارد به معضلی پیچیده تبدیل میشود. وضعیت بازار خرید و فروش اعضا در کشور حالا باب سوالات زیادی را در بین کارشناسان باز کرده است. آنها میگویند قانونی کردن اهدای اعضای بدن در یک بازار آزاد، حتی با مقررات قوی، با نگرانیهای زیادی همراه است. آیا افراد از سر فقر و تنگدستی ناچار به فروش اعضای بدن خود میشوند؟ آیا در میان فروشندگان کسانی هستند که به اجبار -خانواده- اعضای بدن خود را میفروشند؟ و آیا حضور واسطهها در مراکز درمانی، اخلاق حرفه پزشکی را تضعیف خواهد کرد؟ این سناریوهای کابوسوار ممکن است اغراقآمیز به نظر برسند اما در واقع، پشت پردهای به همین اندازه تلخ و هولناک دارند.
برخی معتقدند هرچند دریافت پول برای اهدای عضو پدیدهای ناخوشایند است اما اگر بازار جهانی تنظیمشدهای برای آن وجود داشته باشد میتواند به بسیاری از این نگرانیها پایان دهد. در سال 2015 آتلانتیک در گزارشی نوشت ایران تنها کشوری است که در آن دریافت پول در ازای عضو مجاز است و یک بازار تنظیمشده موفق در آن وجود دارد. در این گزارش آمده در دهه 1990 پس از سالها جنگ و رکود اقتصادی کشور تصمیم گرفته به جای تحمیل هزینه درمان و مراقبتهای پزشکی به بیماران اجازه دهد در ازای دریافت کلیه هزینه بپردازند. این برنامه در عرض چند سال فهرست انتظار برای پیوند کلیه را حذف کرده و این روزها بازار سیاهی برای آن وجود ندارد.
البته در همین گزارش ذکر شده که این سیستم با محدودیتهایی روبهرو است. برای مثال پیوندهای پولی برای خارجیان ممنوع است و کمبود بودجه دولت -به دلیل تورم بالا- سبب شده در مناطق کمتربرخوردار بودجهای برای پیوندهای دولتی وجود نداشته باشد یا اهداکنندگان از مراقبتهای بعدی محروم بمانند. حالا پس از گذشت پنج سال به نظر میرسد این گزارش نیازمند تجدیدنظر است. نهتنها بر فهرست بلندبالای انتظار برای دریافت عضو افزوده شده، که بازار سیاهی برای اعضای بدن در حال شکلگیری است که زمینهساز نگرانیهای جدی شده است.
کالایی شدن اعضای ارزشمند بدن البته تنها یک سوی ماجراست. کالایی که این روزها در سایتهای خرید و فروش، کانالهای تلگرامی یا حتی اینستاگرام تبلیغ میشود. سوی دیگر اما، تغییر در ماهیت، قیمت و گستره اینگونه معاملات است. در طیف سنی فروشندگان، جوانانی با سن بسیار کم حتی کمتر از 20 سال مشاهده میشود، فروش قسمتی از کبد یا مغز استخوان به آگهیها اضافه شده، آمار زنان فروشنده عضو رو به افزایش است و بازار فروش تخمک هم دارد به تجارت سیاه پرعارضهای تبدیل میشود.
اگر در گذشته نگران سلامتی بیمارانی بودیم که به دلیل نبود کلیه برای پیوند، جان خود را از دست میدادند یا ادامه زندگی برایشان با درد و هزینههای بسیار همراه بود، حالا باید نگران کسانی باشیم که به دلایل مختلف -از جمله فقر- اندامهای دیگری غیر از کلیه خود را در این بازار عرضه میکنند و به سبب شرایط دشوار زندگی و نبود مراقبتهای ویژه پس از پیوند، بسیار محتمل است سلامتی خود را نیز به خطر بیندازند.
این هم تنها جنبه دیگری از اوجگیری پدیده فروش اعضای بدن است. آنها که از منظر اقتصاد به این روایتها مینگرند در آسیبشناسی معاملات بدن، از نقش عواملی همچون فشارهای اقتصادی و تورم افسارگسیخته ایران یاد میکنند که توان تهیه حداقل معیشت را از جمعیت راندهشده به زیر خط فقر گرفته است. برای این گروه، از دست دادن عضو، دیگر صورت خیرخواهانه یا داوطلبانه ندارد؛ انتخابی در کار نیست. فقرا، بخشی از جان خود را برای تامین نان مایه میگذارند.
روایت فروش عضو در ایران جنبههای نگرانکننده دیگری هم دارد. مانند بسیاری از بازارها که دلالان و قواعد حاکم بر بازار سیاه آن را از تعادل خارج کردهاند، ورود افراد سودجو به نام واسطه هم معضلات را تشدید کرده است. پنج سال قبل سازمان بهداشت جهانی تخمین زده که وقتی یک فرد کلیه خود را پنج هزار دلار بفروشد دلالانی که آن را میخرند میتوانند آن را تا 150 هزار دلار به بیماران بفروشند. این سیستم کنترلنشده چهره دیگری از استثمار فقرا را به تصویر میکشد که در ایران نیز به شدت در حال ریشهگیری است. برخی واسطهها، تا 50 درصد مبلغ دریافتشده برای عضو را از فروشنده درخواست میکنند.
در گفتوگوهای میدانی رسانهها با متقاضیان فروش کلیه به وضوح مشخص است که اغلب این افراد در فرآیند چانهزنی با واسطهها گرفتار میشوند و در صورت فشار مالی، ناگزیر کلیه یا کبد خود را به قیمتی بسیار پایینتر به دلال عضو میفروشند.
تغییر چهره بازار فروش اعضا
در و دیوار مقابل بیمارستانها و کلینیکها شاید اولین شاهدان تبلیغات فروش اعضای بدن -و غالباً کلیه- بودند. در یک دهه گذشته فروشندگان عضو، به شیوه سنتی اطلاعات مربوط به گروه خونی و شماره تماس خود را در نزدیکی مراکز درمانی، روی دیوار یا برگههایی که بر تیر چراغبرق و کیوسک روزنامهفروشی نصب میکردند، مینوشتند. در سالهای اخیر اما بازار داغ فروش اعضای بدن به شبکههای اجتماعی نظیر تلگرام و اینستاگرام راه پیدا کرده و حتی در کنار سایر کالاها در وبسایتهای رسمی خرید و فروش مانند دیوار آگهی میشود. و البته علاوه بر کلیه، آگهیهای فروش مغز استخوان و قسمتی از کبد هم به آنها اضافه شده است.
برخی کانالهای تلگرامی تا 300 هزار عضو دارند؛ اعضایی متشکل از فروشندگان، خریداران و احتمالاً واسطهها. در این کانالها خریداران اطلاعاتی نظیر سن، جنس، عضو عرضهشده، شرایط سلامتی و اطلاعات تماس را به اطلاع خریداران میرسانند. در برخی آگهیها قیمت عضو و نام شهر -یا استان- سکونت فرد نیز درج شده است. در اغلب این آگهیها تاکید شده که عضو تنها به مشتری واقعی -و نه واسطه- فروخته میشود و در صورت بروز هرگونه مشکلی هزینه آزمایشهای انجامشده به مشتری بازگردانده خواهد شد. موارد نادری از آگهی برای فروش قرنیه به چشم میخورد که از نظر پزشکان کاملاًً ناممکن است زیرا به نابینا شدن فرد اهداکننده منجر میشود. آنگونه که وبسایت رسمی مرکز اهدای عضو بیمارستان مسیح دانشوری مینویسد، تنها کلیه، قسمتی از کبد، مغز استخوان و در موارد نادری قسمتی از ریه و روده فرد زنده قابل پیوند است.
مروری بر آگهیهای یکی از این کانالها که نزدیک به 140 هزار نفر عضو دارد، نشان میدهد:
فروشندگان عمدتاً مرد هستند و بین 20 تا حداکثر 48 سال سن دارند. 20 تا 30سالهها اکثریت را به خود اختصاص دادهاند. عمده آگهیها، مربوط به فروش «کلیه» است ولی موارد متعددی از فروش «قسمتی از کبد یا مغز استخوان» هم مشاهده میشود.
اغلب فروشندگان ساکن تهراناند (بدون ذکر منطقه). سایرین از شهرهایی نظیر کرج، شیراز، قم، دزفول، اهواز، امیدیه، اصفهان و مشهد هستند. به نظر میرسد پس از تهران، خوزستانیها در فروش عضو پیشگاماند. اغلب این افراد ذکر کردهاند که برای اهدای عضو حاضرند به هر شهری سفر کنند.
قیمت اعضا طیف نسبتاً وسیعی را در برمیگیرد. کلیه از 170 تا 350 میلیون. مغز استخوان از 100 تا 500 میلیون و قسمتی از کبد بین 150 تا 500 میلیون تومان قیمتگذاری شده است. ظاهراً فروشندگان جوانتر -که بعضاً ورزشکار بودن را جزو ویژگیهای فردی خود اعلام کردهاند- قیمت بالاتری را پیشنهاد میکنند. در برخی آگهیها نیز فروشنده قیمت را توافقی اعلام کرده است.
در برخی آگهیها علت فروش عضو یا اعضای بدن نیز آورده شده. اغلب فروشندگان مشکلات مالی، بدهی، بیکاری، ورشکستگی و گرفتاری را دلیل فروش عضو خود اعلام کردهاند. برخی مشروحتر به مواردی نظیر فوت سرپرست خانوار و ضرورت تامین معیشت بازماندگان یا از دست دادن مسکن اشاره میکنند.
تعداد آگهیهای متعلق به زنان در مقایسه با مردان معدود و قابل شمارش است. ویژگی بسیار مهم این آگهیها سن پایین فروشندگان است. در میان آگهیهای فروش کلیه توسط زنان حتی مواردی با 17 یا 21 سال سن به چشم میخورد.
و این تنها یک روی ماجراست. بازاری با این حجم عرضه و قیمتهای متنوع هم خالی از مشکل نیست. کافی است با برخی از این فروشندگان تماس بگیرید تا چهرههای دیگری از روایت برایتان آشکار شود.
در گزارشی که آبانماه 99 در سایت تجارتنیوز منتشر شده یکی از فروشندگان عضو میگوید بیش از یک سال است که میخواهد یکی از اعضای بدنش را بفروشد اما خریدار واقعی پیدا نکرده است. دیگری میگوید سال 98 کلیه همسرش را 50 میلیون تومان فروخته تا سرپناهی بخرد اما در پی آن مرد خانواده کارش را هم از دست داده است. و حالا به دنبال آن است که بخشی از کبدش را هم بفروشد تا بتواند مغازه یا ماشین بخرد و با آن کار کند!
یکی از کسانی که آگهی فروش بخشی از کبدش را منتشر کرده، به خبرنگار ایندیپندنت میگوید: هیچکس راضی نیست بدنش را بفروشد. اما من فقط دو ماه برای تهیه جهیزیه خواهر کوچکم فرصت دارم. برخی میگویند مدتهاست منتظرند و خریدار پیدا نمیشود. فروشنده کلیه هم زیاد شده و برخی از فروشندهها هم قیمت پایینتر میدهند؛ همین باعث شده بسیاری در صف فروش بمانند. در سوی مقابل، خریداران هم میگویند در بسیاری موارد فروشندگان وقتی پای معامله واقعی میآیند و از سختیهای کار مطلع میشوند به اصطلاح جا میزنند و از فروش عضو خود صرف نظر میکنند. برخی هم مشکلات مالیشان برطرف میشود و قید فروش عضو را میزنند.
بخش دیگری از روایت به اهدای اعضایی بازمیگردد که ظاهراً با منع قانونی یا پزشکی مواجهاند. یک پزشک مطلع میگوید اعضای مرکز تحقیقات پیوند و ترمیم اعضای شیراز با تاکید صریح دکتر ملکزاده، به شدت از پذیرش پیوند کبد از شخص زنده منع شدهاند و در صورت اقدام با برخورد شدید مدیریت مواجه میشوند. در سایر شهرها اما اطلاعات دقیقی در دست نیست. گفته میشود دلالان و واسطهها در میان کادر برخی بیمارستانها از رابطه و آشنایی استفاده میکنند یا حتی در مواردی که بیمار ناچار است در فهرست بلندبالای انتظار پیوند باقی بماند برخی پزشکان به خاطر اصرار خانوادهها برای نجات بیمارانشان، آنها را به دلالان بازار سیاه خریدوفروش اعضا معرفی میکنند.
چوب حراج به رحم، تخمک و اسپرم!
گرچه به نظر میرسد زنان جوان رغبت چندانی برای فروش کبد و کلیه خود ندارند اما، بازار فروش یا اجاره اعضای دیگری در میانشان گرم است. بازاری که به نظر قانونی میرسد اما آن هم با ورود دلالان، مراکز غیرحرفهای و رواج بیاخلاقی در برخی پزشکان، معضلات دیگری آفریده است.
گفته میشود دختران جوان با ویژگیهایی نظیر زیبایی، اندام متناسب، تحصیلات عالی و بعضاً بهره هوشی بالا در صف نخست اهدای تخمک هستند. برخی بیمارستانها حتی آلبومی از چهره فروشندگان تهیه کردهاند که با اطلاعات شخصی مانند ویژگیهای اعتقادی، سبک زندگی و تحصیلات و شغل همراه است. خریدارانی که حاضرند برای این کالا 4، 8 و حتی 18 میلیون تومان پرداخت کنند به جز مشخصاتی جز رنگ پوست و چهره و سن حتی مایلاند قومیت خاصی را برای اهداکننده تعیین کنند؛ شیرازیها خواهان بیشتری دارند. به جز دختران زیبا، زنان مطلقه نیز در فروش تخمک پیشگاماند.
دکتر سیمین کاظمی، جامعهشناس حوزه زنان و پزشک به ایسنا میگوید: واسطهگری و دلالی برای اهدای عضو یک امر شایع است که به اهدای تخمک نیز تسری پیدا کرده است. اهدای تخمک یک عرصه رهاشده و بدون ضوابط قانونی است که راه را برای فرصتطلبی و سودجویی عدهای از دلالان و واسطههای اطراف مراکز درمانی باز کرده است. به نظر میرسد برخی مراکز درمان ناباروری هم از فرآیند نحوه پیدا کردن اهدای تخمک مطلع هستند، اما عملاً سکوت کردهاند، چون منافع آنها ظاهراً در این سکوت و فقدان شفافیت بیشتر تامین میشود.
اگرچه «تخمککشی» کشنده نیست اما به دلیل آنکه در مدت چند ماه و با مصرف داروهای هورمونی صورت میگیرد میتواند ریسک بیماریهای زنان از جمله سرطان تخمدان را بالا ببرد. به همین دلیل برخی کلینیکها و بیمارستانها تعدد اهدای تخمک را غیرمجاز اعلام کردهاند. این در حالی است که شاهدان عینی میگویند برخی زنان به دلیل نیاز مالی به این مراکز مراجعه میکنند و عاجزانه درخواست دارند برای بار سوم یا بیشتر تخمک خود را بفروشند.
رحم اجارهای هم داستان خودش را دارد. بسته به توافق خریدار و فروشنده از 30 تا 100 میلیون هزینه هر معامله است. یک پزشک زنان در تهران میگوید: یکی از مراجعان من خانم جوان و زیبایی بود که یک بچه داشت و حاضر شده بود در ازای دریافت 100 میلیون تومان رحمش را اجاره دهد. وقتی علت را جویا شدم گفت مشکلات مالی زیادی داریم و قرار است با پول این کار همسرم پراید بخرد و با مسافرکشی هزینههای خانواده را تامین کند.
اجاره دادن رحم به این راحتیها هم نیست. احتمال پشیمان شدن مادر یا نگرانی از بازگشت او به سوی فرزند پس از سالها، باعث شده قرارداد اجاره رسمی و به صورت محضری تنظیم شود! در این قرارداد اجارهدهنده برای مثال متعهد میشود که هرگز سراغ فرزند نیاید و ادعایی برای بازپسگیری او نداشته باشد.
در کنار این همه، عرضه اسپرم هم این روزها به بازار خرید و فروش اعضا اضافه شده است. پدیدهای که البته غیرقانونی و غیرشرعی است اما در مطبها و کلینیکهای خاص، به صورت مخفیانه انجام میگیرد. جالب آنکه پزشکان میگویند مانند بانوان، آقایان خوشچهره، خوشاندام و باهوش در صف مقدم فروش اسپرم هستند. در برخی شهرها اسپرمهای فروشی به «آمپولهای تویخچالی» معروفاند و بعضاً با رضایت همسر، از پزشک یا اهداکننده درخواست میشوند.
فروش عضو یا اجاره رحم هرچه هست در ایران بازاری رو به رونق پیدا کرده که حامیان و منتقدانی دارد. مبلغی که سه دهه قبل از سوی دولت به عنوان «حق ایثار» به اهداکنندگان داده میشد جای خود را به وجهالمعامله داده، فرهنگ اهدا، با فروش و بازاریابی جایگزین شده و اقدامی که در راستای دگردوستی انجام میشد به سبب فشارهای مالی، به فرصتی برای تامین معاش قشر بیبضاعتی تبدیل شده است که برای کاهش فشارهای مالی حق انتخاب دیگری برایش باقی نمانده است.
جدال بر سر جایز دانستن یا ممانعت از بازاری که در آن اعضای بدن خرید و فروش شوند اما، همچنان میان اقتصاددانان و فلاسفه باقی است. دکتر مهدی فیضی اقتصاددان در این باره به اقتصادآنلاین میگوید: در برخی از کشورهای دنیا، مدل ایرانی بازار کلیه مورد تحسین و تشویق قرار گرفته و به عنوان الگوی موفقی شناسایی شده است. همچنین مقالاتی وجود دارد که این بازار را به علت نجات جان انسانها از نظر اخلاقی نیز تایید میکند؛ بنابراین بحث خرید و فروش کلیه بسیار پیچیده است و به سادگی نمیتوان آن را زیر سوال برد و به نظرم از لحاظ اخلاقی میتواند قابل دفاع باشد.
وی در ادامه تاکید میکند: البته رواج بازار پیوند اعضا برای حل مشکلات اقتصادی اتفاق خوبی نیست و یکی از بدترین راههایی است که میتوان برای حل مشکلات اقتصادی توصیه کرد؛ طراحی این بازار برای حل مشکلات سمت تقاضاست نه عرضه. بسیار دردناک است که انسانها آنقدر از نظر اقتصادی مستاصل باشند که مجبور شوند عضوی از بدن خود را بفروشند.
هرچه هست، در نبود فرهنگ اهدای داوطلبانه، تعمیق فقر و تشدید بیکاری و فشار اجتماعی مبتنی بر انتظارات، کنار گوشمان پدیده غیرانسانی «حراج اعضای بدن» در حال گسترش است که مقابله با پیامدهای آن شاید هزینههایی بیش از درمان بیماران کبدی و کلیوی داشته باشد.