عواقب کار ناتمام
چرا انسانها کارها را به پایان نمیرسانند؟
لحظه تحویل سال اخیری را که گذشت به خاطر دارید چه قولی به خودتان دادهاید؟ آیا به آن قول و حرفهایی که زدهاید پایبند بودهاید؟ به 10 سال گذشته برگردید. هر سال هنگام سال تحویل چه قولی و عهدی را برای خودتان در نظر گرفتهاید؟ آیا تا پایان سال آینده به قولهایتان عمل کردهاید؟
لحظه تحویل سال اخیری را که گذشت به خاطر دارید چه قولی به خودتان دادهاید؟ آیا به آن قول و حرفهایی که زدهاید پایبند بودهاید؟ به 10 سال گذشته برگردید. هر سال هنگام سال تحویل چه قولی و عهدی را برای خودتان در نظر گرفتهاید؟ آیا تا پایان سال آینده به قولهایتان عمل کردهاید؟ آیا افرادی را که تصمیم به ترک سیگار میگیرند دیدهاید؟ آنها اغلب قول میدهند که دیگر سیگار نکشند اما به زودی سیگار کشیدن را شروع میکنند. اگر به هر شخصی نگاه کنید، معمولاً موردی را پیدا میکنید که چالش زندگیاش است و کاری نیمهتمام دارد. یکی از مهمترین درسهایی که در مسائل شناختی آموختهام مربوط به ماهیت قولها و به پایان رساندن کارهاست. هر ترم بهطور معمول دانشجویان ترم 3 یا 4 با من درسی را میگذرانند. یکی از مباحثی که همیشه در کلاس مورد گفتوگو قرار میگیرد این است که چند نفر از آنها به قولی که سال کنکور به خودشان دادهاند وفادار ماندهاند و توانستهاند همان چیزی را که میخواهند به دست آورند؟ تقریباً اکثر افراد کلاس نتوانستند به آن چیزی که قول دادهاند پایبند بمانند. بنده نیز در سال کنکور به برنامهریزیهایی که کرده بودم به درستی عمل نکردم و بسیاری قولها و کارهای نیمهتمام از خودم بر جای گذاشتم. در سالهای بعد از کنکور متوجه شدم که این مساله همچنان در رفتار من وجود دارد. یعنی برنامهریزی و قولهایی به خودم میدهم که نمیتوانم بهطور کامل به آنها عمل کنم. زمانی که نحوه کارکرد مغز و مباحث مربوطه را میآموختم، متوجه شدم که چه آسیبی در سالهای گذشته به خودم رساندهام و باید در آینده این مساله را جدیتر دنبال کنم. از اینرو، هنگام صحبت با دانشجوها توصیهای مهم به آنها میکنم. به آنها میگویم که رویدادها و اتفاقات هرکدام به تنهایی خیلی اهمیت زیادی ندارند. اما سلسلهرویدادها و اتفاقات در کنار هم آینده و سرنوشت ما را رقم میزنند. به آنها میگویم اگر در کنکور رتبه خوبی نیاوریم، احتمالاً میتوان در سالهای آینده آن را جبران کرد، اما فردی که به قول و برنامهاش عمل نکرده و نتوانسته در کنکور رتبه بیاورد، این فرد در تمام سالهای آیندهاش نیز دچار مشکل خواهد شد. در نتیجه در سال کنکور، اینکه آزمون را چه کردهایم اهمیتی به اندازه آنکه آیا به قولمان وفا کردهایم یا خیر ندارد. چون کنکور یک رویداد است، اما آن رفتار یک ویژگی که در سالهای بعد نیز با ما خواهد ماند.
اهمیت پایدار ماندن به قولها و عهدها و به پایان رساندن هر کار مسالهای است که توسط همه افراد پذیرفته شده است و تمام افراد به مثبت بودن این ویژگی اذعان دارند. حتی به خاطر دارم که نقل قولی وجود داشت که در قدیم فردی خدمت یکی از روحانیون بلندمرتبه میرسد و میگوید که نذر کرده است هر سال محرم روضهای 10روزه برگزار کند. میگویند که آن روحانی از این تصمیم استقبال نکرده است و حتی تذکری هم به او داده است. وقتی علت را جویا میشوند، میگوید قطع شدن نذر روضهای که سالانه بوده است، در زندگی بسیار ناگوار است. به همین دلیل بهتر است نذری چنین سنگین در نظر گرفته نشود. اما به راستی چرا به پایان رساندن کارها از چنین اهمیتی برخوردار است؟
مهمترین عامل مرگ
پروفسور آریلی (Ariely) استاد دانشگاه دوک و از معروفترین اقتصاددانان رفتاری حال حاضر دنیا، در یکی از سخنرانیهای خود به نتایج یکی از آزمایشهای مهم اشاره میکند. او از افراد در ابتدا میپرسد که به نظر آنها چه عاملی در آمریکا بیش از هر چیزی آدم میکشد؟ بعد اسم چند بیماری و موارد مختلف را میآورد. در تمام این لحظات، تصور افراد بر این است که بیماریها مهمترین عامل مرگ انسانها هستند. اما در نهایت پروفسور آریلی اشاره میکند که کشندهترین عامل بر اساس تحقیقات صورتگرفته، قولهایی است که به خودمان دادهایم اما به آنها وفادار نماندهایم. او در ادامه میگوید، زمانی که فردی مشکل اضافه وزن دارد و به خودش قول میدهد که با ورزش این مشکل را از بین ببرد، اما به این عهدش وفادار نمیماند، بعداً تمام این عوامل دست به دست هم میدهد و آن فرد را از پا درمیآورد.
در این مقاله از دو زاویه به کارهای نیمهتمام نگاه خواهیم کرد. اول آنکه آسیبهای کارهای نیمهتمام چیست. دوم، چه عامل و نابخردی باعث میشود که برنامهریزی انجام دهیم و به آن پایبند نمانیم.
پایین آمدن عزت نفس
زمانی که هدفگذاری میکنیم و به آن عمل نمیکنیم، عزت نفس انسان کاهش پیدا میکند. اگر بخواهیم یک مثال خیلی ساده را در نظر بگیریم، زمانی که کتابی در دست میگیریم و با خودمان میگوییم که 30 صفحه از کتاب را میخوانیم و بعد از خواندن 20 صفحه آن کتاب را کنار میگذاریم، همین مساله کوچک باعث میشود که عزتنفس ما کاهش پیدا کند. عزتنفس یکی از گرانبهاترین و ارزشمندترین داراییهایی هر انسان است. شاید بالاترین هزینهای که هنگام عمل نکردن به قولهایمان میپردازیم، کاهش عزتنفسمان باشد. هرچند که در این بحث، به میان آوردن عزتنفس جنبه فقط اخلاقی ندارد. در نظر داریم کسی که کاهش عزتنفس شدیدی داشته باشد، ممکن است دچار اختلالات شخصیتی نیز شود.
کارهای همیشه ناتمام
یکی دیگر از خطرهایی که میتواند بسیار در آینده خطرناک باشد و تهدیدی برای سالهای زندگی افراد باشد، باوری است که درون مغز از شخصیت و ویژگیهای رفتاری آن فرد شکل میگیرد. باورها در ذهن به سختی تغییر میکنند و برای آنکه بتوان باورها را دچار تزلزل کرد باید تلاش زیادی کرد. اگر فردی در سالهای زیادی به حرفهایی که زده است عمل نکرده باشد، باوری درون مغزش شکل میگیرد که این فرد به تمام قولها و حرفهایی که میدهد عمل نمیکند. در نتیجه در آینده نیز اگر این فرد قولی بدهد یا تصمیمی بگیرد، باوری درون ذهن او وجود دارد که نشان میدهد این فرد معمولاً کارهایش را به انتها نمیرساند و در صورت انجام نشدن آن کار این فرد دچار ناراحتی نمیشود.
اما از آن طرف اگر فردی به کارهایی که قبلاً عهد کرده باشد، پایبند بوده باشد، در صورت آنکه مشکلی به وجود بیاید و خللی در انجام کار او شکل بگیرد، ذهن او دچار حیرت و اضطراب میشود و تلاش میکند او کار و تصمیمش را تا انتها به انجام برساند.
نابخردی در قولها
اما اگر بخواهیم اساسیتر به این مساله نگاه کنیم، خیلی از اوقات علت آنکه نتوانستیم به قولی که دادهایم عمل کنیم، غیرواقعگرایانه بودن آن تصمیم و تعهد بوده است. همچنان که میدانیم یک انسان عاقل به قولهایی که میدهد عمل میکند، باید بدانیم که یک انسان میتواند هنگام تصمیم و قول برای آینده عاقل نباشد و به صورت منطقی تصمیم نگیرد.
چند لحظه خودتان را در نظر بگیرید. تصور کنید که دور سفره هفتسین نشستهاید و میخواهید برای سال آینده برنامهریزی کنید. احتمالاً تمام افراد چنین ویژگیهایی برای آینده خودشان در نظر میگیرند. افراد در آینده آدمهای فوقالعادهای هستند. آنها در آینده صبور هستند، به راحتی ورزش خواهند کرد، تمام توصیههای پزشکیشان را دنبال خواهند کرد و به خوبی به کارهای خانوادهشان رسیدگی میکنند. اما مشکل این است که انسانها در آینده زندگی نمیکنند. انسانها در حال زندگی میکنند و بدبختانه در زمان حال ما انسانهای فوقالعاده، صبور، ورزشکار و... نیستیم.
پس اگر قرار باشد به قولهایمان وفادار بمانیم، بهتر است به این مساله توجه کنیم که اصلاً چه قولی باید بدهیم؟ چه قولی را نباید دنبال کنیم؟ یعنی آنکه هنگام تصمیمگیری و تصمیمهایی که میدانیم به آینده مربوط هستند، باید از خودآگاهیمان کمک بگیریم و آگاهانه دست به گرفتن تصمیم بزنیم. مطالعهای وجود دارد که نشان میدهد مردم بسیار در پیشبینی تعداد تصمیمهایی که در طول روز میگیرند غافل هستند. در این مطالعه از مردم پرسیده شد که تصور میکنند در طول روز چند تصمیم وابسته به غذا میگیرند؟ مردم بهطور متوسط حدس زدند که در طول روز 14 تصمیم در ارتباط با غذا میگیرند. اما وقتی با دقت به تصمیمهای آنها در زندگی نگاه شد، متوجه شدند که بهطور میانگین آنها در طول روز 227 تصمیم در ارتباط با غذا میگیرند.
چرا همیشه فردا برای انجام دادن کارها وقت داریم؟
اگر از شما بپرسند که امروز فرصت دارید با همسرتان برای خرید به بیرون بروید، احتمالاً اکثر شما میگویید که چنین زمانی ندارید. اما اگر از شما بپرسند هفته دیگه در همین روز فرصت دارید که با همسرتان به خرید بروید، احتمالاً تعداد زیادی جواب مثبت میدهند. اگر یک هفته بگذرد، احتمالاً شاهد خواهیم بود که تعداد زیادی از افرادی که جواب مثبت داده بودند نیز، باز هم به دلیل مشغله زیاد خرید با همسرشان را به آینده موکول کردهاند. روانشناسها نشان میدهند که افراد نسبت به زمانهای خالی در آینده پیشبینیهای اشتباهی دارند. در آزمایشی از مردم پرسیدند که چند مرتبه در هفته آینده ورزش خواهند کرد و چند مرتبه در ماه آینده؟ از گروه دیگر سوال به این صورت پرسیده شد که در یک دنیای ایدهآل، چند روز در هفته و ماه آینده ورزش خواهند کرد؟ بررسیها نشان میدهد که تفاوتی بین جواب دو گروه وجود ندارد و افراد واقعیت در آینده را با دنیای ایدهآل یکسان در نظر میگیرند.
احتمالاً شما هم این گفتوگوهای درونی با خودتان را تا به حال دیدهاید که خودتان را قانع میکنید انرژی و زمان بیشتری در آینده برای انجام کارها دارید و امروز ترجیح میدهید آنها را انجام ندهید. در واقع، ما امروز را بیخیال میشویم و با اعتماد به نفس منتظر آینده میشویم.
در آزمایشی، مشابه همان آزمایشی که از مردم برای ورزش در هفته و ماه آینده پرسیده شده بود، قسمت دیگری اضافه شد. در ابتدا از افراد پرسیده شد که در دو هفته آینده چقدر ورزش خواهند کرد. بعد از دو هفته آزمایشگرها به سراغ مردم رفتند و از آنها پرسیدند که در دو هفته گذشته چقدر ورزش کردهاند؟ عددی که ورزش کرده بودند نسبت به پیشبینیشان عدد پایینتری بود. محققان از آنها پرسیدند که تصور میکنید در دو هفته آینده مجدداً چقدر ورزش میکنید؟ نتایج نشان میدهد که آنها پیشبینی بیشتری حتی بالاتر از پیشبینی دفعه اولشان داشتهاند و به واقعیت دو هفته گذشتهشان نیز کاری نداشتهاند.
همانطور که متوجه شدید انسانها نسبت به آیندهشان پیشبینی متفاوتی دارند. اصطلاحی وجود دارد که میگوید هر فردی دو «خود» دارد. «خود کنونی» و «خود آینده». انسانها نسبت به خود آیندهشان عاقلانهتر تصمیم میگیرند و زمانی که آن لحظه آینده به لحظه حال تبدیل میشود، دیگر خبری از آن انسان منطقی و عاقل نیست. بهطور مثال، ما به راحتی در نظر میگیریم که فردا صبح قبل از شروع روز کاریمان ورزش کنیم. اما زمانی که صبح روز فردا فرا میرسد، بهانههای زیادی را کنار هم ردیف میکنیم تا از آن قول و حرفی که زدهایم فاصله بگیریم.
پژوهشگران حتی برای فهم و درک بیشتر این موضوع، آزمایشهایی با دستگاه تصویربرداری مغزی بر روی مغز افراد انجام دادهاند. افراد را درون دستگاه تصویربرداری مغزی قرار دادهاند و از آنها خواستهاند نسبت به آیندهشان تفکر کنند و تصمیم بگیرند. آنها بعد از بررسی نتایج متوجه نتیجه عجیب و جالبی شدهاند. آنها متوجه شدند که افراد زمانی که به آینده فکر میکنند، همان شبکههایی از مغزشان فعال میشود که به یک فرد غریبه فکر میکنند. یعنی به نظر میرسد که حتی از نظر پردازش در مغز نیز، تصور کارهای آینده با کارهای کنونی متفاوت است.
یکی از مشکلات رایجی که در هنگام چنین پیشبینیهایی برای آینده به وجود میآید، بحث «اعتمادبهنفس بیش از حد» است. انسانها زمانی که برای آیندهشان تصمیم میگیرند، اغلب دچار اعتمادبهنفس بیش از حد شده و بسیاری از اوقات نیز دچار سفسطه برنامهریزی میشوند.
دن آریلی در کتاب «نابخردیهای پیشبینیپذیر» میگوید زمانی که قول میدهیم به عنوان مثال پول پسانداز کنیم، در حالت سرد هستیم. زمانی که قول میدهیم ورزش کنیم یا رژیم غذایی را رعایت کنیم باز هم سرد هستیم، اما به ناگهان هنگام انجام کارها گدازههای جریان یافتهای از اشتیاق آتشین درون ما سرازیر میشود. به عنوان مثال ناگهان پیامکی از تخفیف 70درصدی فروشگاهی را دریافت میکنیم که باعث میشود قول را فراموش کنیم و بیش از مبلغی که در نظر گرفته بودیم، دست به خرید بزنیم. در اقتصاد رفتاری این مساله یک رفتار قابل پیشبینی است. اینکه هدفهای بلندمدتمان را برای رسیدن به کامیابی فوری پشت گوش بیندازیم.
راهحلی که برای چنین شرایطی دنآریلی پیشنهاد میکند سادهسازی شرایط است. او جملهای از توریو نقل میکند به این عنوان که: ساده کن! ساده کن و معتقد است که یکی از راهحلهای جلوگیری از این چالشها سادهسازی بسیار این مسائل است. بهطور مثال، اگر در نظر گرفتهاید که تنها 500 هزار تومان برای خرید تنقلات در ماه آینده هزینه بکنید، بهتر است جداگانه یک کارت بانکی برای این کار بگذارید و درون آن 500 هزار تومان را واریز کنید و زمانی که این پول به انتها رسید، دیگر تنقلاتی خریداری نکنید. حتی شاید بهتر باشد که مجدداً این کار را سادهسازی کنید. یعنی همین پول را به صورت هفتگی واریز کنید تا مدیریت آن سادهتر شود.
راهحل دیگری که برای جلوگیری از کارهای ناتمام پیشنهاد میشود ایجاد تعهد است؛ و پیشنهاد رفتاری برای ایجاد تعهد این است که تعهدتان را به فشار اجتماعی گره بزنید. به عنوان مثال اگر قصد کردهاید رژیم غذایی بگیرید، شاید استفاده از شبکههای اجتماعی راهحل خوبی برای این کار باشد. بهطور مثال در صفحه شخصی اینستاگرام خود بگویید که قصد دارید در ماه آینده رژیم غذایی مناسبی را شروع کنید و هر هفته گزارشی را اعلام میکنید که این مساله انگیزهای برای شما باشد. یا اگر فردی هستید که به زندگی شخصیتان بسیار اهمیت میدهید، میتوانید دایره این فشار اجتماعی را محدود کنید و با پیامک به افراد خانوادهتان بگویید که از این هفته رژیم غذایی را آغاز میکنید و بهطور هفتگی نتیجه را به آنها گزارش میدهید. این مساله تعهدی را برای شما به وجود میآورد تا کار را مصممتر و جدیتر دنبال کنید.
کارهای خوب اما خطرناک
یکی از مواردی که باعث میشود انسانها به سراغ کارهای نادرست بروند که در اینجا منظورمان ناتمام ماندن کارهای از پیش درنظر گرفتهشده است، بحث مجوز اخلاقی است. برای روشن شدن این مساله بگذارید در ابتدا مثالی را در نظر بگیریم. فرض کنید تصمیم میگیرید برای اضافه وزن خودتان چارهای بیندیشید. در همین راستا ورزش را آغاز میکنید. یک روز بعد از ورزش در حالی که در مسیر برگشت به خانه هستید چشمتان به شیرینیفروشی محبوبتان میافتد و با خودتان میگویید این چند روز به خوبی ورزش کردهاید و بهتر است به خودتان پاداش بدهید. در نتیجه به سراغ آن میروید و دسر شکلاتی را خریداری میکنید و میل میکنید. به این رفتار و مجوزی که به خودتان دادهاید «مجوز اخلاقی» میگویند. مجوز اخلاقی به این معناست که انسانها بعد از چند کار مثبت، به خودشان اجازه میدهند یک کار منفی نیز انجام دهند. حتی کلی مکگونیکال در کتاب ارادهاش میگوید انسانها بعد از انجام کار مثبت خودشان را به نوعی وادار به انجام کار منفی میکنند. مجوز اخلاقی یکی از مشکلاتی است که بر سر راه افراد هنگام پایبندی به قولها و تصمیمهایی که گرفتهاند به وجود میآید. فرد تصمیم میگیرد کاری را یک ماه به صورت مداوم انجام دهد، اما بعد از دو هفته با خودش میگوید بهتر است به خودش پاداشی برای کارهای انجامشده بدهد و در نتیجه کارش را نمیتواند کامل به اتمام برساند. راهحل جلوگیری از به وجود آمدن مجوز اخلاقی این است که قبل از آن که در مذاکره با خودمان قانع شویم که کار بد را انجام دهیم، از خودمان چرایی کار خوب را بپرسیم. نتایج مطالعات نشان میدهد زمانی که افراد کار خوبی انجام میدهند، اگر از خودشان چرایی آن کار را بپرسند، 69 درصد افراد دچار مجوز اخلاقی نمیشوند.
یکی دیگر از راهحلهایی که برای انجام کارها و به سرانجام رساندن آنها پیشنهاد میشود، در نظر گرفتن پاداش است. مغز نسبت به دریافت پاداش واکنش ویژهای از خودش نشان میدهد و برای دریافت آن انگیزه انجام کار را پیدا میکند. بهطور مثال اگر کسی تصمیم به انجام ورزش صبحگاهی میگیرد، بهتر است پاداشی را برای این کار نیز در نظر بگیرد تا هر روز به خاطر دریافت آن پاداش هم که شده مغز انگیزه انجام کار را پیدا کند. پاداشها باعث ترشح دوپامین در مغز میشوند و دوپامین نیز باعث جذب توجه به همان مساله میشود. یعنی اگر شما پاداش دویدن صبحگاهیتان را نوشیدن یک فنجان قهوه بگذارید که هر روز به آن نیاز دارید، مغز برای رسیدن به آن یک فنجان قهوه هم تلاش میکند کار تعریفشده را به سرانجام برساند.