هزینه فرصت اعتماد
اثر اعتماد بر رشد اقتصادی چیست؟
تحقیقات اقتصادی نشان میدهد در کشورهایی که اعتماد عمومی به سیاستگذار در سطح پایینی قرار میگیرد، سرمایهگذاری به مقدار قابل توجهی افت میکند و در نتیجه رشد اقتصادی دچار کاهش میشود. پل زاک (Paul J. Zak) از دانشگاه کلرمونت و استفان ناک (Stephen Knack) در مقالهای که سال 2001 برای بانک جهانی نوشتهاند توضیح دادهاند که کاهش سطح اعتماد در جوامع باعث کاهش نرخ سرمایهگذاری و در نتیجه رشد اقتصادی میشود و جوامع با سطح اعتماد پایین میتوانند در تله فقر گیر کنند. این مقاله که با عنوان اعتمادسازی: سیاستگذاری عمومی، اعتماد بینفردی و توسعه اقتصادی (Building trust: public policy, interpersonal trust and منتشر شده است اشاره میکند که .economic development) اعتماد بینفردی بهطور اساسی بر رشد اقتصادی تاثیر میگذارد، و اعتماد بینفردی برای توسعه اقتصادی لازم و ضروری است. به منظور نشان دادن توانایی سیاستگذاران در تاثیر بر سطح اعتماد، این مقاله یک مدل رسمی از سیاستگذاریهای عمومیای را که باعث ایجاد اعتماد میشود طراحی کرده است (این مقاله مدلی از سیاستگذاریهای عمومی را که باعث ایجاد اعتماد میشود طراحی کرده است تا سیاستگذاران با استفاده از آن قادر به تاثیر بر سطح اعتماد افراد شوند).
هنگامی که سیاستگذاران به دنبال ایجاد رشد اقتصادی هستند، از این مدل برای تامین بودجه بهینه برای سیاستهای افزایش اعتماد استفاده میکنند. سیاستهای بررسیشده شامل مواردی است که آزادی نهاد را افزایش میدهد، باعث ساخت فرهنگهای مدنی میشود در حالی که اجرای قرارداد را افزایش میدهد و نابرابری در درآمد را کاهش میدهد و همچنین سطح تحصیلات را افزایش میدهد. با آزمایش پیشبینیهای این مدل، درمییابیم که فقط آزادی، توزیع مجدد انتقالات و آموزش بهطور کارآمد باعث رفاه و کامیابی میشود. سیاستگذاران با توجه به این مدل میتوانند با تقویت حاکمیت قانون، کاهش نابرابری و تسهیل درک بینفردی اعتماد را افزایش دهند. زاک و ناک در پژوهش خود نشان دادند که اعتماد بینفردی تاثیر قابل توجهی در رشد اقتصادی دارد زیرا اعتماد بر هزینههای معاملات مرتبط با سرمایهگذاری تاثیر میگذارد. تجزیه و تحلیل آنها نشان میدهد که اگر اعتماد کافی وجود نداشته باشد، سرمایهگذاری اندکی انجام میشود، و در این صورت رشد اقتصادی غیرقابل تحقق است، و در نتیجه جامعه در دام فقر گرفتار میشود. حتی در یک اقتصاد در حال رشد، اعتماد بینفردی یک محرک اقتصادی قدرتمند تلقی میشود: افزایش 15درصدی سهم افرادی که گزارش میکنند دیگران در کشورشان قابل اعتماد هستند، رشد تولید سرانه یک درصد را برای هر سال پس از آن به همراه دارد. همچنین در ادامه این موضوع، رشد اقتصادی یک چرخه سودمند را ایجاد میکند زیرا سود حاصل از آن اعتماد بینفردی را افزایش میدهد. از آنجا که اختلاف در اعتماد بهطور مستقیم باعث اختلاف در عملکرد اقتصادی میشود، اگر اعتماد از سیاست تاثیر پذیرد، در نتیجه نفوذ قابل توجهی برای سیاستگذارانی که میخواهند استاندارد زندگی را تحت تاثیر قرار دهند، فراهم میآورد.
به نظر میرسد محققان در این بخش مقاله به خوبی توضیح میدهند که برای بالا بردن استاندارد زندگی مردم در حالی که این استاندارد از رشد اقتصادی نشات گرفته است، نیاز به اعتمادسازی بین افراد و سیاستگذار است.
اعتماد و سیاستگذاری عمومی
زاک و ناک در این مدل نشان میدهند که اعتماد بهطور درونزا در میان فعالان اقتصادی ظاهر میشود تا هزینههای معاملات ناشی از اطلاعات نامتقارن و پرهزینه را کاهش دهند. آنها خاطرنشان کردند که اعتماد به پنج مولفه بستگی دارد: موسسات رسمی که قراردادها را اجرا میکنند؛ هنجارهای اجتماعی که تقلب را مهار میکنند؛ ناهمگنی اجتماعی و اقتصادی که عدم تقارن اطلاعاتی را تشدید میکند؛ ثروت؛ و درآمد. همچنین دو مورد اخیر با تعیین
هزینه-فرصت جبران خسارت، بر واکنش افراد نسبت به تقلب تاثیر میگذارد. این پنج عامل 70 درصد واریاسیون اعتماد بینفردی در کشورهای مختلف را نشان میدهد. مدل موجود در مقاله حاضر سیاستهای موثر بر مولفههای سازنده اعتماد را مشخص میکند و از این طریق قابلیت دستکاری اعتماد از سوی سیاستگذار را تعیین میکند.
آنها همچنین در بخش نتیجهگیری این مقاله به سراغ تجزیه و تحلیلها میروند و خاطرنشان میکنند که اعتماد مستقیماً با افزایش ارتباطات و آموزش (تحصیلات)، و بهطور غیرمستقیم با تقویت نهادهای رسمی که قراردادها را اجرا میکنند و کاهش نابرابری درآمد ایجاد میشود.
در میان سیاستهایی که این عوامل را تحت تاثیر قرار میدهد، فقط آموزش، انتقال توزیع مجدد و شاید آزادی معیار کارآمدی هستند که هزینه سیاستها را با منافع شهروندان از نظر سطح زندگی بالاتر مقایسه میکند. علاوه بر این، نتایج نشان میدهد که سیاستگذاری خوب یک چرخه سودمند را آغاز میکند: سیاستهایی که اعتماد را بهطور کارآمد افزایش میدهند، سطح زندگی را بهبود میبخشند، آزادیهای مدنی را افزایش میدهند، موسسات را تقویت میکنند و فساد را کاهش میدهند، و دوباره اعتماد را افزایش میدهند. اعتماد، دموکراسی و حاکمیت قانون پایه و اساس پایداری رفاه است.
زاک 58ساله که بخش زیادی از تحقیقاتش به اعتماد ارتباط دارد، مقالات متعددی در این مورد منتشر کرده است. از آنجا که او در بحثهای عصبشناختی تخصص دارد، تحقیقهای جالبی را در مورد اعتماد انجام داده است. او در بخشی از تحقیقاتش اشاره میکند که هورمون اکسیتوسین باعث افزایش اعتماد انسانها میشود. او همچنین مقاله دیگری را منتشر کرده است که در آن به این موضوع اشاره میکند که هورمون اکسیتوسین باعث افزایش سخاوت انسانها میشود. یعنی هنگامی که هورمون اکسیتوسین در بدن افراد ترشح میشود آنها به یکدیگر بیشتر اعتماد میکنند و همچنین بخشندگی بیشتری از خودشان نشان میدهد. سیاستگذار باید به این مساله دقت زیادی داشته باشد. او باید بداند که در صورت کاهش اعتماد عمومی، ضربههای زیادی را میتواند در بلندمدت متحمل شود. در ادامه مقاله تحقیقات دیگری از اقتصاد رفتاری را بررسی میکنیم که نشان میدهد اعتماد چطور میتواند از بین برود و در نهایت از بین رفتن اعتماد چطور میتواند باعث پیچیدگی سیستم و افزایش هزینههای سیستم شود.
حق اشتباه نداریم
تا به اینجای بحث متوجه شدیم که اعتماد میتواند بر روی رشد اقتصادی تاثیرگذار باشد. اما اکنون به دنبال آن هستیم که نکته مهم دیگری را مورد بحث قرار دهیم. در مساله اعتماد حق اشتباه نداریم. یعنی آنکه سیاستگذار نمیتواند به خودش فرصت اشتباهاتی را بدهد که منجر به بیاعتمادی عمومی شود. این مسیری نیست که بتوانیم به راحتی بازگردیم. از دست دادن اعتماد و بهدست آوردن اعتماد مسائلی یکسان نیستند. اگر اعتماد را از دست دادیم، آنگاه احتمال آن وجود دارد که دیگر در آن مساله هیچگاه نتوانیم اعتماد را جلب کنیم. آزمایشهای رفتاری نیز همین مساله را نشان میدهند. در آزمایشی که بر روی گروهی از افراد انجام شد، مساله اعتماد را سنجیدند. در این آزمایش افراد عادی به عنوان شرکتکننده حضور داشتند. سناریوی آزمایش به این صورت بوده است که به افراد مبلغی پول داده میشده است که اگر آن را سرمایهگذاری میکردند در نهایت سودی به مبلغ خودشان و دیگر سرمایهگذاران تعلق میگرفته است و مبلغ اولیه و سود نهایی بین تمام افراد شرکتکننده در آزمایش تقسیم میشده است. در این آزمایش اگر کسی پولش را سرمایهگذاری نمیکرده است، باز هم در پایان سود دیگران نیز به او تعلق میگرفته است. وقتی آزمایش آغاز شد، تمام افراد به دلیل حداکثرسازی سودشان به سراغ سرمایهگذاری میرفتند و در پایان مبلغ را دریافت میکردند. بعد از چند دور آزمایش، فردی تصمیم میگیرد که دیگر پولش را سرمایهگذاری نکند. بقیه شرکتکنندگان از سود تعلقگرفته پایان آن بخش متوجه میشوند که یکی از افراد پولش را در این بخش سرمایهگذاری نکرده است.
این مساله نشان میدهد که یک نفر از بقیه بیشتر سود کرده است و توانسته بدون سرمایهگذاری، از سود دیگران نیز بهره ببرد. همین مساله باعث میشود بیاعتمادی بین شرکتکنندگان شکل بگیرد. آزمایشگرها گزارش میکنند که تا پایان این آزمایش دیگر هیچگاه اتفاق نیفتاد که تمام افراد در این سرمایهگذاری شرکت کنند. حتی بعد از چند دور که چند نفر از شرکتکنندگان پولشان را مجدداً سرمایهگذاری کردند، باز هم در دور بعدی آزمایش هیچکس پولش را سرمایهگذاری نکرد. یعنی آن اعتمادی که از بین رفت، مجدداً شکل نگرفت و به حالت قبلی بازنگشت. به همین علت میگویم که در مساله اعتماد، حق اشتباه نداریم. اگر یک فرد اعتماد را از بین ببرد، دیگر افراد نیز به آن سیستم بدبین میشوند و دیگر اعتماد نمیکنند.
اما اصلاً چرا اعتماد ازدسترفته به این راحتی و شاید هیچوقت بازنمیگردد؟ برای این منظور باید کمی در مورد سیستم تفکر انسانها بدانیم. به عنوان مثال پروفسور زالتمن (Gerald Zaltman) میگوید انسانها حدود 90 تا 95 درصد تصمیمهای خریدشان در ناخودآگاهشان گرفته میشود. در تصمیمهای دیگر نیز بیشتر سهم تصمیمگیری با اختلاف زیادی متعلق به ناخودآگاه است. اما چرا چنین سهمی را ناخودآگاه به خودش اختصاص میدهد؟
دنیل کانمن (Daniel Kahneman) اقتصاددان رفتاری که جایزه نوبل سال 2002 را دریافت کرده است در کتاب معروفش به نام تفکر، سریع و کند میگوید سیستم تصمیمگیری در انسانها به دو صورت انجام میگیرد. سیستم تفکر سریع که به سیستم یک معروف است و سیستم تفکر کند که به سیستم دو شناخته میشود. اینکه به صورت فردی نگاه میکنید و در زمان بسیار اندکی متوجه خشم آن فرد میشوید، استفاده مغز شما از سیستم یک یا سریع فکری است. یعنی با سرعت خیلی زیادی قضاوتش را انجام میدهد. اما زمانی که تصمیمهای بسیار سختی میخواهید بگیرید که به درستی گزینهها شک میکنید و زمان زیادی را به فکر کردن در مورد آن موضوع اختصاص میدهید، استفاده شما از سیستم دو یا کند فکری است.
شاید با خودتان بیندیشید که اصلاً چرا مغز باید دو سیستم فکری داشته باشد؟ چرا همیشه به درستی و با سرعت پایین فکر نمیکند؟ علت این موضوع به مسائل تکاملی انسان در طی سالیان بسیار دور برمیگردد. انسانهای اولیه مشکل تامین غذا داشتهاند. بهنظر میرسد که هر زمان اراده میکردهاند نمیتوانستند به غذا دست پیدا کنند. از طرفی مغز انسان در حالی که تنها دو درصد اندازه بدن یک انسان را دارد اما مقدار انرژی مصرفیاش بسیار متفاوت است. مغز در حدود 20 درصد انرژی بدن را مصرف میکند. انسان به صورت تکاملی در مسیری قرار گرفته است که کمتر از مغزش استفاده کند، به دلیل اینکه مغز بسیار پرهزینه و پرمصرف است. به همین منظور، انسان بسیار به سمت تصمیمگیریهایی حرکت کرده است که سریع هستند و نیاز به تامل زیادی ندارند. در این مسیر سعی میکند از الگوها و میانبرهای ذهنی به خوبی استفاده کند. اما این مساله و استفاده از سیستم سریع فکری در حالی که بسیار برای انسان مفید بوده است در مواقعی خطاهایی را از خودش به جای گذاشته است.
شرایط اکنون چنین است. سیستم تفکر کند انسان هر زمانی که استفاده نشود، باعث میشود که آن انسان هر چیزی را باور کند. به دلیل آنکه سیستم سریع فکری سادهلوح است و شرایط را اصطلاحاً بالا و پایین نمیکند. این مساله وظیفه سیستم کند فکری انسان است که شک کند یا مسالهای را باور نکند. اما اگر این سیستم فعال نباشد، ما همه چیز را باور میکنیم و اصلاً به چیزی شک نمیکنیم.
بگذارید همینجا برگردیم به مساله اعتماد و ارتباطش به این موضوع را شفاف کنیم. انسانها زمانی که تصمیم بگیرند به چیزی اعتماد نداشته باشند، دیگر تمام آن مسائل را با سیستم سریع فکری ارزیابی و قضاوت میکنند. یعنی فرض کنید روزنامه یا رسانهای است که نادرستی اخبارش چندینبار برای همه اثبات شده است. اکنون برخی از مردم احتمالاً مبنای خودشان را بر این میگذارند که دیگر به آن مجموعه اعتماد نداشته باشند. آن مجموعه هر زمانی که خبری را منتشر کند، آن دسته از افراد با تفکر سریع و بدون فکر کردن آن را دروغ تصور میکنند و اصلاً به درستی یا اشتباه بودن آن فکر نمیکنند. امروز زنگ خطر برای سیاستگذار بسیار جدی است. از آنجا که در طی چند سال اخیر تصمیمهایی گرفته شده است که در نهایت وعده و قولهای سیاستگذار به سرانجام نرسیده است، امروز برخی از مردم احتمالاً تصمیم میگیرند سیاستگذاران را بهطور کل بر مبنای فرد یا گروهی در نظر بگیرند که هیچگاه درست نمیگویند و اصلاً قابل اعتماد نیستند. شاید این مساله یکی از خطرناکترین و بزرگترین ریسکهایی است که امروزه سیاستگذار درگیرش شده است. امروز برخی از مردم تصمیم گرفتهاند که دیگر به بخشی از سیاستگذارها اعتماد نکنند. این مساله هزینههای سیاستگذاری را بسیار بالا میبرد. سیاستگذار حتی از فرصتهای بهوجودآمده در زمان کرونا برای جلب اعتماد مردم به خوبی نتوانسته استفاده کند. سیاستگذار میتوانست با اقداماتی مشهود در جهت بالا بردن اعتماد عمومی در این شرایط دشوار بخشی از اعتمادی را که دچار چالش شده است سروسامان بدهد.
آزمایشهای دیگری وجود دارد که نشان میدهد افراد هرگاه دچار تخلیه ذهنی شده باشند راحتتر تحت تاثیر جملات قانعکننده اما توخالی قرار میگیرند. این روزها مردم به دلیل شوکهای اقتصادی که به آنها وارد شده است و همچنین تاثیری که کرونا بر زندگی آنها گذاشته است، راحتتر و سریعتر دچار تخلیه ذهنی میشوند. سیاستگذار اگر میداند و معتقد است که برای رشد اقتصادی نیاز به جلب اعتماد دارد، باید بداند امروز سرمایه اعتماد عمومی در خطر جدی قرار دارد.
بدون اعتماد، سیستم پرهزینه
پروفسور آریلی (Dan Ariely) مثال بسیار جالبی را در مورد اعتماد مطرح میکند. او میگوید به یکی از کشورهای آفریقای جنوبی رفته است و برای خرید خودکاری وارد فروشگاه میشود. زمانی که خودکار مورد نظرش را انتخاب میکند، فردی قیمت خودکار را بر روی کاغذ مینویسد و او را به بخش دیگری از فروشگاه میفرستد. سپس فرد دوم نیز کاغذ جدیدی به او میدهد و او را به سمت دیگری از فروشگاه میفرستد. و باز هم این اتفاق بار دیگری رخ میدهد و نفر دوم نیز کاغذ را از او میگیرد و کاغذ سومی را به او میدهد تا در نهایت او مبلغ خودکار را پرداخت کند. او میگوید فقط خودش در آن لحظه در فروشگاه بوده است ولی سه مرتبه به او کاغذ متفاوت داده شده است. علت چیست؟ صاحب فروشگاه، به اعضای فروشگاه اعتماد نداشته است. او با این مثال ساده توضیح میدهد که نبود اعتماد، هزینه یک سیستم را به شدت افزایش میدهد و همچنین باعث پیچیدهتر شدن سیستم میشود.
سیاستگذار نیز باید این مساله را به درستی درک کند. از بین رفتن اعتماد، هزینه سیستم را افزایش میدهد. هزینهای که میتواند با هوشمندی آن را حذف کند، در صورتی که اعتماد را در سیستم نگه داشته باشد. اما نکته دیگری را نیز باید در نظر بگیریم. چه زمانی دو طرف به یکدیگر اعتماد میکنند؟ فرض کنید وارد رستورانی شدهاید و مدیر سالن برای دریافت سفارش شما به میز شما مراجعه میکند. نفر اول میز سفارش چلوکباب بختیاری میدهد. او میگوید به نظرم چلوکباب بختیاری برای امروز خیلی مناسب نیست. بهتر است چلوکباب کوبیده را انتخاب کنید. از آنجا که قیمت چلوکباب کوبیده پایینتر است احتمالاً به او اعتماد میکنیم. در این شرایط احتمالاً نفرات دیگر میز هم به مدیر سالن اعتماد میکنند. حال همین سناریو را با داستانی متفاوت در نظر بگیریم. وارد رستوران میشوید و به مدیر سالن سفارش چلوکباب بختیاری میدهید. او به شما میگوید که این انتخابی مناسب نیست، و بهتر است امروز شیشلیک میل کنید. از آنجا که قیمت شیشلیک بالاتر است، به نظر شما نفرات دیگر میز به مدیر سالن اعتماد میکنند؟ احتمالاً خیر. چرا این اتفاق میافتد؟ در سناریوی اول مدیر سالن برخلاف منافع خودشان ما را راهنمایی کرده است پس به او اعتماد میکنیم. اما اگر او ما را به سمت منافع بیشتر خودش راهنمایی کند، افراد دیگر اعتماد زیادی به او نمیکنند.
تضاد منافع یکی از جدیترین مسائلی است که میتواند در بحث اعتماد چالش ایجاد کند. سیاستگذار اگر به سمتی نرود که برخلاف منافع خودش و به سود منافع مردم قدم بردارد، احتمالاً نمیتواند انتظار آن را داشته باشد که مردم به او اعتماد کنند. و میدانیم که اگر اعتماد شکل نگیرد، هزینه سیستم بالا میرود. همچنین نمیتوانیم در شرایطی که اعتماد وجود ندارد انتظار رشد اقتصادی را داشته باشیم.