ریشههای پرخاش
چه ارتباطی میان پرخاشگری جامعه و رکود اقتصادی وجود دارد؟
انسان در حالتهای روحی متفاوتی که دارد، قضاوتها و تصمیمگیریهایش دچار تغییر میشود. یکی از مسائلی که بر روی حالت روانی یک جامعه تاثیر میگذارد، وضعیت اقتصادی آن جامعه است. پژوهشگران زیادی در طی سالیان گذشته تحقیقاتی را انجام دادهاند که نشان داده یک جامعه در وضعیت اقتصادی مناسب یا بالعکس آن دچار چه رفتارهایی میشود. در این مقاله قصد داریم به پرخاشگری در دوران رکود بپردازیم.
سلامت روان در دوره رکود اقتصادی
برآورد شده است که رکود اقتصادی بهطور قابل توجهی بر سلامت و رفاه جامعه تاثیر میگذارد. به ویژه گروههای آسیبپذیر تحت تاثیر قرار میگیرند. کشورهایی که آخرین رکودشان از سال 2007 آغاز شده است، بیشترین آسیب را دیدهاند و شرایط زندگی و کار بهطور قابل توجهی بدتر شده است. نرخ بیکاری به دلیل کاهش رشد جهانی و به تبع آن وخیم شدن وضعیت بازار کار افزایش یافته و وضعیت کار با خطر بیشتری روبهرو شده است. به عنوان مثال، تقریباً نیمی از شهروندان اروپا گزارش دادند که حداقل یک نفر از آشناهایشان به دلیل بحران، کار خود را از دست داده است. نرخ استخدام غیرداوطلبانه نیمهوقت نیز از ابتدای رکود اقتصادی در حال افزایش است. بهطور کلی، مردم نسبت به از دست دادن شغل خود ترس بیشتری را تجربه میکنند، زیرا رقابت برای استخدام در حال افزایش است و یافتن سریع کار بعید به نظر میرسد. تخمین زده میشود حتی اگر چشماندازهایی برای بهبود اقتصادی وجود داشته باشد، بازارهای کار زمان میبرد تا بهبود یابد. سطح فقر و محرومیت اجتماعی، عمدتاً در گروههایی که قبلاً در معرض خطر بودند بدتر شده است.
در طی رکود اقتصادی، افراد بیشتری گزارش کردهاند که در معرض خطر ناتوانی در تحمل هزینههای غیرمنتظره و حتی مواجهه با مشکلات پرداخت قبوض عادی یا خرید مواد غذایی در سال آینده قرار دارند. سلامت جامعه در گرو زمینه اقتصادی-اجتماعی، سیستمهای رفاهی، بازارهای کار، سیاستهای عمومی و ویژگیهای جمعیتشناختی کشورهاست. دلایل محکمی وجود دارد که این باور را ایجاد میکند که تغییرات در این عوامل تعیینکننده، ممکن است در بهزیستی روانی جمعیت نیز تاثیر بگذارد. بنابراین سلامت روان یک حوزه از بهداشت و سلامت است که تحت تاثیر رکود اقتصادی قرار میگیرد و آسیبپذیر است، به ویژه اگر اختلالات روانی قبل از شروع بحران شیوع بالایی داشته باشند. با وجود این، برخی از نویسندگان استدلال کردهاند که ارتباط بین اقتصادهای طرف قرارداد و سطح رفاه ممکن است الگوهای مختلفی از تاثیرات مثبت و منفی را نشان دهد. با این حال، رکود اقتصادی فعلی احتمالاً از طریق افزایش مولفههای خطرزای اجتماعی-اقتصادی از قبیل بیکاری، فشار مالی، بدهیها و مشکلات مرتبط با شغل باعث تشدید و تقویت مشکلات روانی میشود.
افرادی که با چنین تغییرات عمدهای در زندگی روبهرو هستند بیشتر در معرض بیماریهای روانی هستند. همچنین این نظریه مطرح شده است که فشار اقتصادی و بیکاری تاثیر مخربی بر خانوادهها، به ویژه کودکان دارد زیرا خانواده مهمترین نهاد برای رشد سالم آنهاست.
بهطور کلی، شواهدی در مورد تاثیر بحرانهای اقتصادی و رکود اقتصادی بر سلامت روان به دست آمده است، اما مطالعات جامعی وجود ندارد. دادههای اپیدمیولوژیک مقایسه تغییرات در وضعیت سلامت قبل و بعد از رکود اقتصادی، ارتباط منفی با سلامت روان و افزایش مشکلات سلامت روانی را گزارش میکند. با این حال، اندازهگیری گسترش و مدت زمان این تاثیرات و جداسازی دقیق عوامل علی، چالشبرانگیز به نظر میرسد. با وجود این، مطالعات مقطعی مکرر به برآورد بهتر تغییرات جامعه قبل و بعد از دوره رکود اقتصادی کمک کرده است.
از نظر تخصیص جغرافیایی، بیشتر تحقیقات در اروپا و آمریکای شمالی در طول دوره این بررسی (2014-2004) انجام شده است. برخی از کشورهایی که بیشتر در معرض رکود اقتصادی قرار داشتند (یونان، اسپانیا و ایتالیا) تغییرات در سلامت روان در جمعیت خود را بررسی کردند، گرچه آنها این کار را با استفاده از بررسی مقطعی مکرر یا تجزیه و تحلیل زیستمحیطی انجام دادند. ما هیچ مطالعه خاصی از ایرلند یا پرتغال در مورد تاثیرات رکود اقتصادی بر سلامت روان پیدا نکردیم. ما به شدت معتقدیم که تحقیقات این کشورها میتوانست به درک بهتری از پیامدهای رکود کمک کند، زیرا تاثیر آن بر سلامت روان بسیار متفاوت است، و با توجه به نحوه اجرای اقدامات ریاضت اقتصادی و سیاستها رکود تاثیر متفاوتی دارد. بهعلاوه تعداد بسیار محدودی از مطالعات از کشورهای کمدرآمد و متوسط وجود دارد، بهرغم این واقعیت که دلایل محکمی وجود دارد که احتمال میدهد این کشورها به شدت تحت تاثیر رکود اقتصادی قرار بگیرند، به خصوص به این دلیل که در این کشورها بودجههای سلامت (به ویژه خدمات سلامت روان) حتی قبل از رکود کم و محدود است. ما استدلال میکنیم که تحقیقات از این کشورها به دلیل محدودیتهای احتمالی مادی و مالی، مشکلات طراحی تحقیق و آمار و دشواری قابل تامل در نوشتن به انگلیسی، موانع قابل توجهی در انتشار در مجلات گسترده ایجاد میکند. بنابراین ما استدلال میکنیم که این بازنمایی کم تحقیق ممکن است منجر به نتیجهگیری محدود شود.
با وجود این مطالعات موجود در این بررسی تایید میکند که دورههای رکود اقتصادی با افزایش شیوع پریشانی روانشناختی و اختلالات روانی شایع، اختلالات مواد و در نهایت رفتار خودکشی ارتباط دارند. بهرغم اینکه اعتبار خودگزارشدهی محدود است، دادههای مربوط به رفتار سوءمصرف الکل نشان میدهد که هرگونه افزایش شیوع آن ممکن است مربوط به نرخ بیکاری باشد. علاوه بر این اضافه میکنیم که ممکن است رکود اقتصادی منجر به افزایش شیوع مصرف سیگار و مواد غیرقانونی شود، زیرا ادبیات نشان میدهد این مکانیسم مقابلهای است که برای کمک به مقابله با بیکاری و آشفتگی اقتصادی استفاده میشود. با این حال، این تاثیر ممکن است بسته به مشخصات مصرفکنندگان مواد، متفاوت باشد. مصرفکنندگان تفریحی ممکن است با قرار گرفتن در بحران مالی میزان سوءمصرفشان کاهش یابد، در حالی که سایر افراد که وابستگی بیشتری دارند ممکن است در واقع الگوهای خطرناکتری از سوءمصرف مواد مانند تزریق یا نوشیدن زیاد را اتخاذ کنند. تجزیه و تحلیل بیشتر در مورد این زمینهها هنوز لازم است.
اگرچه گزارشهای مربوط به رشد خودکشی و اقدام به خودکشی در کشورهای در حال رکود به پیچیدگی پدیده، زمینه فرهنگی و کیفیت مجموعه دادهها و خودگزارشدهی که نسبت به سوگیری یادآوری آسیبپذیر است بستگی دارد، اما با ایده قبلی مبنی بر اینکه خودکشی بیشتر در مناطق دارای محرومیت اقتصادی-اجتماعی، چندپارگی اجتماعی و بیکاری رایج است، سازگار است. بهعلاوه، بسیاری از شواهد حاصل از این بررسی نشان میدهد بیکاری، کار ناپایدار، بدهی و محرومیت مالی بهطور قابل توجهی با مشکلات سلامت روان مرتبط است.
دادههای غیرمستقیم این دیدگاه را تایید میکند که ممکن است خانوادهها و فرزندان بهطور نامتناسبی تحت تاثیر رکود اقتصادی قرار بگیرند، که با مدل استرس خانوادگی سازگار است. بسیاری از اختلالات روانی غالباً در سنین بلوغ یا جوانی شروع میشوند. بزرگ شدن در یک محیط چالشبرانگیز میتواند جوانان را در موقعیت بسیار آسیبپذیر قرار دهد. شواهد بهروز نشان میدهد که 27 درصد از جوانان اروپایی زیر 18 سال در معرض خطر فقر یا محرومیت اجتماعی قرار دارند و با توجه به افزایش تعداد افراد بیکار و محروم، این شاخص نگرانکننده به نظر میرسد. عدم محافظت از سلامت روان جوانان و استفاده از انرژی آنها ممکن است نشانگر این باشد که احتمالاً با از دست دادن طولانیمدت بهرهوری بزرگسالان روبهرو خواهیم شد. بهطور غیرمنتظره، شکاف تحقیقاتی قابل توجهی در مورد تاثیرات رکود اقتصادی بر خانوادهها و کودکان وجود دارد. درک بهتری از این تاثیرات میتواند از طریق تحقیقات متمرکز بر چگونگی تاثیر از دست دادن شغل و فشار اقتصادی بر اعضای خانواده حاصل شود.
اخبار بد، اوقات تلخ، و خشونت: ارتباط میان آشفتگی اقتصادی و پرخاشگری
هر جامعهای رکودهای اقتصادی دورهای را تحمل میکند که فشار و استرس اقتصادی و شخصی برای بسیاری از مردم ایجاد میکند. این فشارها چه از طریق افزایش هزینهها (به عنوان مثال قیمت بنزین) یا کاهش ارزش سرمایهگذاریها (به عنوان مثال سهام بورس یا املاک)، چه از طریق از دست دادن درآمد (به عنوان مثال بیکاری) بر مردم تحمیل میشود. تاثیرات چنین رویدادهای منفی اجتماعی بر افراد ممکن است باعث ترس، ناامیدی، استرس و /یا خصومت و پرخاشگری شود. گزارشهای خبری در مورد این تغییرات اقتصادی منفی ممکن است حتی کسانی را تحت تاثیر قرار دهد که بلافاصله یا با شدت زیاد تحت تاثیر تغییرات اقتصادی قرار نمیگیرند و منجر به تغییرات بالقوه در متغیرهای هیجانی و رفتاری مرتبط با استرس شود. اگرچه برخی تحقیقات اخیر نشان میدهد که تغییرات اقتصادی منفی به افزایش خشونت مرتبط است، اما کار بسیار کمی در مورد چگونگی عملکرد چنین اثراتی وجود دارد. هدف از تحقیق حاضر آزمایش این فرضیه است که استرس و هیجانات مربوط به پرخاشگری از تغییرات اقتصادی منفی در سطح جامعه ناشی میشود و چنین تغییراتی قسمت قابل توجهی از واریانس پرخاشگری را تشکیل میدهد. یک مطالعه همبستگی و یک مطالعه تجربی این فرضیهها را آزمایش کرده است.
تغییرات منفی اجتماعی و پرخاشگری
یافتههای تجربی این فرضیه را که پرخاشگری در زمان فشار اقتصادی افزایش مییابد تایید کرده است. با استفاده از مجموعه تجزیه و تحلیلها، محققان نشان دادند که تغییرات در نرخ بیکاری با شاخصهای خشونت رابطه مثبت دارد. بهطور مشابه رابطه منفی معناداری بین تولید ناخالص داخلی و جرم یافت میشود. محققان رابطه بین فعالیت حفاری نفت و جرائم خشن را بررسی کردند. آنها دریافتند که با کاهش فعالیت نفتی، حمله شدید و قتل افزایش مییابد. سرانجام، لانداو (1997) رابطه منفی بین خودگزارشدهی وضعیت اقتصادی (اعداد بالاتر نشاندهنده وضعیت اقتصادی مثبتتر) و نرخ قتل در کشور برای مردان و زنان را نشان داد. بهطور کلی، این یافتهها حاکی از آن است که تغییرات اقتصادی منفی به پرخاشگری در دنیای واقعی مربوط میشود. اگرچه این نکته آموزنده است، اما چنین دادههایی محدود هستند: دادهها در سطح کلان یا اجتماعی اندازهگیری میشوند تا سطح فردی. بنابراین مجموعه تجزیه و تحلیلها نمیتواند بینشی در مورد چگونگی تاثیرپذیری افراد از تغییرات منفی اجتماعی جامعه ارائه دهد.
برخی تحقیقات فرآیندهای بنیادین ارتباط فشار اقتصادی با پرخاشگری در سطح فردی را توضیح داده است. به عنوان مثال، دادههای خودگزارشدهی بیکاری را به خصومت زیاد و صفت پرخاشگری پیوند میدهند. علاوه بر این محققان رابطه منفی بین وضعیت اجتماعی-اقتصادی (SES) و پرخاشگری پیدا کردند. سرانجام، چندین محقق دریافتند که سطح افسردگی و رضایت از رابطه بین فشار اقتصادی و شاخصهای مختلف پرخاشگری را تعدیل میکنند. فقط یک مطالعه تجربی منتشرشده این فرضیه را آزمایش کرده است که اخبار اقتصادی منفی رفتار پرخاشگرانه را افزایش میدهد. فیشر و همکارانش از دانشجویان کارشناسی روانشناسی خواستند که یک بیانیه یکصفحهای را بخوانند که در آن گفته شده بود احتمال بیکاری آنها طی دو سال آینده زیاد (80 درصد) یا کم (20 درصد) است. رفتار پرخاشگرانه با توجه به مدت زمانی که شرکتکنندگان دستان سایر شرکتکنندگان را در آب یخ نگه داشتند اندازهگیری شد. رفتار پرخاشگرانه در مورد شرکتکنندگانی که بیانیه بیکاری با درصد بالا را خواندند در مقایسه با افرادی که متن بیکاری با درصد کم را خواندند بالاتر بود. بهطور خلاصه، این آزمایش نشان داد که بیکاری پرخاشگری را افزایش میدهد. رایجترین نظریهای که برای توضیح ارتباط آشفتگی اقتصادی با پرخاشگری زیاد استفاده میشود، برخی از نسخههای فرضیه ناکامی-پرخاشگری است. برکوویتز (1989) استدلال کرد دلیل اینکه ناکامی به پرخاشگری مربوط میشود این است که ناکامی یک رویداد منزجرکننده است، که باعث ایجاد عاطفه منفی میشود، یا فرار، یا رفتارهای پرخاشگرانه را در فرد به وجود میآورد. جالب است که فیشر و همکارانش در سال 2008 تاثیر ناچیزی از بیکاری در ناکامی یافتند که نشان میدهد ناکامی نقش واسطهای در تاثیر بیکاری بر پرخاشگری ندارد. اگرچه ناکامی احتمالاً تغییرات منفی در جامعه ایجاد میکند، اما عوامل گسترده دیگری، مانند استرس تجربهشده، ممکن است یک واسطه قابل قبول یا کامل باشد. تغییرات منفی در اقتصاد، قیمت بنزین و بیکاری، همه این موارد استرسزا هستند. بنابراین فرضیه سرخوردگی و پرخاشگری ممکن است رابطه بین فشار اقتصادی و پرخاشگری را کاملاً توضیح ندهد، همانطور که قبلاً تصور میشد. مطابق نظریهپردازی انجامشده، چندین مطالعه نشان داده است که فشار اقتصادی با عوامل منفی بیشماری ارتباط دارد، اما فقط ناشی از ناکامی نیست. محققان در مدل استرس خانوادگی خود، شواهدی را دریافتند که فشار اقتصادی (به عنوان مثال، از دست دادن درآمد، افزایش نسبت بدهی به دارایی، کار ناپایدار و درآمد سرانه پایین) بهطور قابل توجهی درگیری مالی والدین و نوجوانان، درگیریهای زناشویی و خصومت و پرخاشگری والدین در یک سال آینده را پیشبینی میکند. علاوه بر این، مشخص شد که موج اول فشار اقتصادی با مشکلات بیرونی نوجوانی (از جمله پرخاشگری) در دو سال آینده ارتباط دارد، که افسردگی والدین، درگیریهای زناشویی و خصومت نقش واسطهای دارند. علاوه بر مدل استرس خانوادگی محققان دریافتند که فشار اقتصادی با آشفتگی روابط ناشی از متارکه زوجین نیز ارتباط دارد. با وجود شواهدی که نشان میدهد شاخصهای مختلف تغییرات منفی اجتماعی و فشار اقتصادی خودگزارششده با چندین عامل (از جمله پرخاشگری) ارتباط دارد، محققان بر این باور هستند که در زمینه توضیح چنین روابطی در زمینه پرخاشگری، همچنان تحقیقات کمی وجود دارد. مدل پرخاشگری عمومی مبانی نظری گستردهای برای توضیح رابطه بین تغییرات منفی اجتماعی و رفتار پرخاشگرانه ارائه میدهد. این نظریه معتقد است که شخصیت و متغیرهای موقعیتی میتوانند بهطور افزایشی یا تعاملی بر وضعیت داخلی فعلی فرد که متشکل از احساسات، شناخت و برانگیختگی فیزیولوژیک است، تاثیر بگذارند. این متغیرهای داخلی روند ارزیابی و تصمیمگیری را هدایت میکنند که در نهایت منجر به رفتاری متفکرانه یا تکانشی میشود، همچنین باعث میشوند فرد پرخاشگرانه یا غیرتهاجمی رفتار کند. تغییرات منفی اجتماعی ممکن است به عنوان یک متغیر موقعیتی تحریککننده تصور شود، که ممکن است سطح احساسات پرخاشگرانه، شناختهای پرخاشگرانه و /یا برانگیختگی را افزایش دهد.
از نظر ما، مدل پرخاشگری عمومی میتواند مکانیسمهای داخلی پیشبین پرخاشگری ناشی از فشار اقتصادی را در مقایسه با مدل استرس خانواده بهتر بیان کند. مدل پرخاشگری عمومی دو مجموعه متمایز از پیشبینیها را انجام میدهد. اول، استرس ناشی از چالشهای اقتصادی در سطح جامعه باید با رفتار پرخاشگرانه ارتباط مثبت داشته باشد. علاوه بر این، این اثر باید توسط سطوح خصومت میانجیگری شود. مدل استرس خانوادگی بیانگر این است که استرس اقتصادی، خصومت والدین را پیشبینی میکند (مطابق با مدل پرخاشگری عمومی). با این حال، مدل ما فرآیندهای روانشناختی را توضیح میدهد که چنین یافتههایی را توضیح داده و تبیین میکند. دوم، قرار گرفتن در معرض اخبار منفی اقتصادی باید احساس پرخاشگرانه (برای مثال خصومت) را افزایش دهد. این تاثیر کوتاهمدت باید با توجه به نگرانی هر شخص در مورد اخبار ناخوشایند اقتصادی میانجیگری شود. این پیشبینی را نمیتوان بهطور کامل با مدل استرس خانوادگی، که تغییرات طولانیمدت ارتباط میان پرخاشگری با تغییرات منفی اجتماعی را آزمایش میکند، توضیح داد. رویهمرفته، مدل ما بیان میکند که استرس ناشی از حوادث اقتصادی باید به رفتار پرخاشگرانه مربوط شود زیرا برخی از متغیرهای حالات داخلی (به عنوان مثال احساسات پرخاشگرانه، خصومت) افزایش مییابد، و دلیل اینکه خصومت با اخبار اقتصادی ناخوشایند افزایش مییابد تا حدی به دلیل افزایش استرس خودگزارششده است.
مطالعات کمی وجود دارد که پیامدهای روانشناختی تغییرات اقتصادی منفی جامعه را آزمایش کرده باشد. مطالعات نشان میدهد که در سطح فردی، استرس ناشی از تغییرات اجتماعی منفی با متغیرهای مرتبط با پرخاشگری ارتباط دارد، این نتایج با استفاده از طرحهای همبستگی و تجربی به دست آمده است. از همه مهمتر، در مورد فرآیندهای بنیادین نیز توضیحاتی ارائه شد. مطالعه ابتدایی نشان داد که خصومت ناشی از استرس اقتصادی بهطور مثبت با رفتار پرخاشگرانه فیزیکی فعالانه و منفعلانه ارتباط دارد، در حالی که مطالعه دیگر نشان داد کلیپهای خبری استرسزا درباره اوضاع اقتصادی نامناسب باعث افزایش تاثیرات پرخاشگرانه از طریق استرس میشوند.