تحلیل انتخابات ریاستجمهوری از منظر جامعهشناسی سیاسی
برنامهای که مردم برای سیاستمداران نوشتند
انتخابات 29 اردیبهشت 1396 با سردی آغاز شد و با حرارتی پیشبینینشده پایان یافت. سردیاش بدان علت بود که تصور عمومی در روزهای پیش از مناظرهها این بود که دولت اول حسن روحانی، کاری درخور نکرده است و رقیبانش هم در دوران هشتساله ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، کارنامه موفقی نداشتهاند.
انتخابات 29 اردیبهشت 1396 با سردی آغاز شد و با حرارتی پیشبینینشده پایان یافت. سردیاش بدان علت بود که تصور عمومی در روزهای پیش از مناظرهها این بود که دولت اول حسن روحانی، کاری درخور نکرده است و رقیبانش هم در دوران هشتساله ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، کارنامه موفقی نداشتهاند. این تلقی اجتماعی که کارشناسان، بهویژه اقتصاددانان، از جهاتی با آن موافق بودند، رایدهندگان را سر دوراهی انتخاب قرار داده بود. در این مرحله، بیشتر مردم ایران تماشاگر رفتار دو گروه بازیگر سیاسی بودند که در کنار حسن روحانی و روبهروی او صفآرایی کرده بودند. بازیگران سیاسی با دو رویای متفاوت به میدان آمده بودند. روحانی از ضرورت استمرار پروژههای نوسازی داخلی و تشنجزدایی میگفت و رقیبانش این برنامه را ادامه رکود اقتصادی و وانهادگی در برابر دشمن خارجی تعبیر میکردند. رقیبان روحانی هم منادی تغییر و ایجاد عدالت اقتصادی بودند که در چشم رقیبان، بازگشت به گذشته و روزگار ادبار اقتصادی و فشار خارجی به شمار میرفت. این دوگانه معارض، تا زمان مناظرههای تلویزیونی، رایدهندگان را بلاتکلیف نگه داشت؛ اما با آغاز این مناظرهها، بهویژه مناظره سوم، داستانی دیگر رقم زده شد و به انتخاباتی انجامید که آیندگان به احتمال زیاد آن را از نقاط عطف تاریخ جمهوری اسلامی خواهند نامید. جانمایه این نقطه عطف و بزنگاه تاریخی، ناسوتی کردن همیشگی سیاست و سیاستمداران ایرانی بود. ناسوتی شدن سیاست در ایران عصر جمهوری اسلامی پیشتر در دوم خرداد 1376 آغاز شده بود؛ اما گویی حرکت برآمده از نگاه رئیس دولت اصلاحات بیشتر واکنشی و تودهای و آغشته به سوءتفاهم بود تا مبتنی بر دریافت دقیق از گفتههای وی. اما حرکت 29 اردیبهشت سنجیده و عاری از هرگونه سوءتفاهم و ایضاً مستقل از نگاه حسن روحانی بود. آنچه در این انتخابات رخ داد ناسوتی شدنی بهنگام بود که در وهله نخست نتیجه انتخابات را رقم زد و در وهله بعد بذرهای نظم و نسقی تازه را کاشت که خوانشِ گذشته را حتماً دگرگون میکند و بر آینده نیز احتمالاً تاثیری پایدار خواهد گذاشت. مراد از ناسوتی شدن، دوری گزیدن رایدهندگان از ارزشهای دینی و اخلاقی و تن دادن به زخارف نیست؛ بلکه کاملاً برعکس، تمشیت امور اقتصادی و مادی را ضرورت اولیه قرار دادند و وعده اقتصادی را نقطه قوت و وجه ممیزه رقیبان حسن روحانی به شمار نیاوردند. ترکیب آرای روستاها و شهرهای کوچک واگوی این واقعیت بهجتآور هستند که نیازمندان، دست نیاز به سوی دولت دراز نکردند بلکه از نهاد دولت، بهبود فضای کسبوکار و در راس آن آزادی را طلب کردند.
تفوق مطالبات سیاسی بر مطالبات اقتصادی آن هم در روزگار عسرت و تنگدستی، نشانه تحول مفهوم دولت و سیاست نزد رایدهندگان ایرانی است. این تحول، دولت را از جایگاه پستی که در سالهای 1384 تا 1392 بدان تنزل کرده بود، خارج کرد و در جایگاهی تازه نشاند که از حیث شکلی اعاده دوران پیش از 1384 است و از جنبه محتوایی، ارتقای نهاد دولت به باشگاه اراده آزاد شهروندان به شمار میرود. این منزلت تازه دولت، صفبندیهای بنیادی جامعه مدنی را در همین مدت کوتاه دگرگون کرده است و به احتمال زیاد آهنگ این دگرگونی در آینده شتاب بیشتری خواهد گرفت. مختصات این دگرگونی و آثار احتمالی آن چنین است:
به طور معمول گفته میشود رابطه شهروندان با دولت (در معنای موسع و فراتر از قوه مجریه) به یکی از اشکال سهگانه زیر است. گروهی از شهروندان، همراهان اعتقادی حکومتاند. این گروه، مطالبات و نیازهای خود را تابع مصالح و مقتضیات ایدئولوژی دولت میدانند و با خوب و بد آن میسازند. در بیشتر نظامهای سیاسی متعارف جهان، بیشتر شهروندان در این گروه قرار میگیرند. اعضای این گروه همواره با سیمای رحمانی دولت روبهرو میشوند. گروه دوم، شهروندانی هستند که دولت را ابزار و کارگزار تامین منافع خود میدانند. وفاداری این گروه به دولت بستگی تام دارد به توانایی دولت در زمینه پاسخگویی به تمنیات آنها و ابزار کنترل دولت بر آنها نیز ارائه خدمات و تفویض امتیازات است. تودههای این جمع به خدمات عمومی دولت راضیاند و نخبگان آن چشمداشت امتیازات و فرصتهای بزرگ اقتصادی دارند. پیوند این گروه با دولت مشروط است و سود و زیان معامله است که رابطه آن را با دولت تنظیم میکند. اینان با چهره معاملاتی دولت سروکار دارند. امروز دوست دولتاند فردا شاید رقیب یا حتی خصم آن شوند. گروه سوم، ناراضیانی هستند که همراه ایدئولوژیک دولت نیستند و خدمات عمومی و امتیازات را یا نمیخواهند یا به آن دسترسی ندارند. ایدئولوژی این گروه با ایدئولوژی دولت فرق دارد و حتی ممکن است کاملاً معارض آن باشد. چنین گروهی غالباً با سیمای خشونتبار حکومت سروکار دارد. در این تقسیمبندی سهگانه هرقدر همراهان اعتقادی دولت بیشتر باشند، نیاز دولت به معامله با جویندگان خدمات و امتیازات، همچنین نیاز به سرکوب گروه سوم کمتر میشود.
رابطه دولت و شهروندان ایرانی در همه 38 سال گذشته مبتنی بر همین سهگانه متعارف بوده با این تذکار که ترکیب جمعیتی این گروهها در دورههای مختلف عوض شده است. در دهه 1360 جمعیت وفاداران ایدئولوژیک پرشمار بود؛ جمعیت معاملهگر قابل توجه بود و ناراضیان مخالف ایدئولوژی رسمی که متقاضی خدمات و امتیازات هم نبودند، بسیار کمشمار بود. در دهههای 1370 و 1380 به تدریج از گروه اول کاسته شد و بر گروههای دوم و سوم، بهویژه معاملهگران متقاضی خدمات و امتیازات افزوده شد. چنین وضعی، قهراً پایههای ثبات و استحکام دولت را سست میکند و نیاز دولت به افزایش رفاه عمومی افزایش مییابد. در انتخابات ریاست جمهوری 1392 این عدم تعادل قدری ملایم شد و بر شمار همراهان ایدئولوژیک افزوده شد و از شمار منکران ایدئولوژیک یا گروهی که اصطلاحاً برانداز خوانده میشوند کاسته شد.
فضای انتخاباتی امسال، ابتدا گسلهای میان این گروههای سهگانه را فعال کرد و نمایندگان ایدئولوژی و منافع خاص، تبلیغات انتخاباتی را با حمله برقآسا و تا حدودی غیرمنتظره به دولت آغاز کردند. دو رقیب اصلی حسن روحانی یعنی ابراهیم رئیسی و محمدباقر قالیباف نمایندگی گروههای ایدئولوژیک و جوینده خدمات و امتیازات را بر عهده گرفتند و رودرروی حسن روحانی ایستادند و منکران ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در همان قالبهای پیشین به انکار کل انتخابات پرداختند. حسن روحانی که با استراتژی دووجهی رئیسی و قالیباف عملاً نمایندگی ایدئولوژیک و تامین خدمات عمومی و منافع خاص را از دست داده بود و قهراً نمیتوانست با گروه برانداز همباز شود، لاجرم راهی تازه برگزید که برایش جایگاهی تازه به ارمغان آورد.
گفتار سیاسی حسن روحانی در دو هفته آخر تبلیغات انتخاباتی، معطوف به «مساله ایران» شد که در تبلیغات رقیبان درونسیستمی و منکران برونسیستمی جایی نداشت. «مساله ایران» گفتمان بقای ملی و دفع خطرات عاجل بود که عارف و عامی را تکان داد. این تکان خوردن، موجب خودآگاهی ملی تازهای شد که در انتخابات ادوار قبلی، حتی در دوم خرداد 1376 یا اساساً وجود نداشت یا بسیار کمرنگ بود. این گفتمان توانست گسل میان همراهان ایدئولوژیک و جویندگان خدمات و امتیازات را پر کند و از شمار منکران نظام سیاسی بکاهد. در واقع رایدهندگان ایرانی، برخی با آگاهی و برخی به تجربه، به دولت جمهوری اسلامی کمک کردند که سهگانه معارض «ایدئولوژی، تامین منابع و سرکوب» را در مساله ایران مستحیل کنند و به کل نظام سیاسی از جمله قوه مجریه فرصت دهند با چیره شدن بر کاستیها و ناکارآمدیهایش از فعال شدن دوباره گسلها در سپهر ملی جلوگیری کند. این فرصتی تاریخی بود که شاید دیگر نتوان مردم را به اعطای آن مجاب کرد. مردم قامت تاخورده دولت را از زیر وعدههای تحقیرآمیز و غالباً ناممکن بیرون کشیدند و بر آن خلعت قدرت و اخلاق و تعهد پوشاندند و حال با سیاستمداران است که از این قامت افراشته و خلعت آراسته پاسداری کنند.