عوامل سیاسی انتخاب مجدد روحانی در گفتوگو با مهدی مطهرنیا
در اهمیت امنیتیزدایی و آزادی فضای مجازی
مهدی مطهرنیا معتقد است مجموعه فعالیتهای دولت یازدهم توانسته است فضای مناسب برای احیای مطالباتی چون رشد و توسعه اقتصادی، جامعه مدنی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را احیا کند و آگاهی سیاسی در بین طبقه متوسط را افزایش دهد.
حسن روحانی موفق شد با جلب مشارکت گسترده مردم و استفاده از مجموعه شرایطی که در فضای سیاسی و اجتماعی پیش آمده بود، برنده انتخابات دوازدهمین دوره ریاستجمهوری باشد. مهدی مطهرنیا، استاد علوم سیاسی معتقد است امنیتیزدایی و آزادی فضای مجازی که دولت یازدهم بر آن اصرار و پافشاری داشت یکی از مولفههای مهم و اثرگذار در این پیروزی است؛ چراکه منجر به تشکیل فضایی شد که حامیان او و گروههای اصلاحطلب و اصولگرا بتوانند طبقه متوسط و تودههای طبقات پایینتر را به نفع او بسیج کنند. این تحلیلگر سیاسی معتقد است مجموعه فعالیتهای دولت یازدهم توانسته است فضای مناسب برای احیای مطالباتی چون رشد و توسعه اقتصادی، جامعه مدنی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را احیا کند و آگاهی سیاسی در بین طبقه متوسط را افزایش دهد.
♦♦♦
انتخابات اخیر ضمن اینکه صحنه مشارکت گسترده و احتمالاً دور از انتظار مردم بود، نتیجه آن انتخاب مجدد حسن روحانی به عنوان رئیسجمهور بود. این انتخاب را بهطور کلی چگونه تحلیل میکنید و دلیل اقبال مردم به این انتخابات و برگزیدن رئیسجمهور مستقر برای تداوم مسیر را چه میدانید؟
برای پاسخ دادن به این پرسش باید مساله را در چند سطح و لایه و با توجه به حداقل هشت پیشران اصلی مورد توجه قرار داد. پیشرانهای اجتماع، فناوری، اقتصاد، اکولوژی، سیاست، فرهنگ، نیروی انسانی و امنیت باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند تا بتوان به یک پاسخ نسبتاً مشخص و دقیق رسید. در سطح نخست باید به اجتماع توجه وافی داشت. در صحنه اجتماعی بعد از سه دهه که از انقلاب میگذرد و در آستانه ورود به دهه چهارم شاهد شکل گرفتن طبقه متوسط و نهادینه شدن آگاهی طبقاتی هستیم. اگر چه این طبقه متوسط از دهههای قبل از انقلاب اسلامی شکل گرفت اما دانایی در طبقه متوسط به مرور از دانش به فهم و از فهم به ادراک تبدیل شده است. این دانش، فهم و ادراک در جامعه امروز آرامآرام به دانایی تبدیل شده است. نوع رای دادن مردم و به ویژه طبقات متوسط جامعه و طبقات تودهوار جامعه به سمت لیستها نشانه همین امر است. در سطح دوم یعنی تکنولوژی باید توجه ویژهای به فناوریهای ارتباطی و نقش آن در نقلوانتقال آزاد اخبار و اطلاعات داشت. امروز نمیتوان مانند دهههای گذشته تنها به صداوسیمای ملی با حرکتهای جناحی اکتفا کرد. در دو دهه ابتدای انقلاب شاهد انتخاباتی بودیم که بحث رقابت در آنها داغ نبود و نامزدهای قدرتمندی حضور داشتند که پیروزی آنها از پیش تعیینشده به نظر میرسد و حتی رقبایی که در برابر آنها قرار میگرفتند نیز از ابتدا به پیروزی خود باور نداشتند. این سخن به معنای انحراف در انتخابات نیست، منظور این است که فاصله توجه به رقبا در جامعه بسیار زیاد و نابرابر بود. بعضی از نامزدها جایگاه بسیار ویژهای داشتند و دیگر نامزدها هم میدانستند که شانس چندانی برای رقابت با آنها ندارند. از طرف دیگر نوع تبلیغات موجود در جامعه محدود به شبکههای ارتباطی معین و محدودشدهای بود که توجه به سمت یک نامزد را کانالیزه میکرد. در انتخابات دوم خرداد 76 در ایران شاهد نوعی فضای رقابتی بین نامزدها و اصل غافلگیری انتخاباتی بودیم اما مجدد از سال 1384 به بعد فضای تبلیغاتی مجدد در انحصار صداوسیما و شبکههای محدود موجود قرار گرفت. با ورود به دهه 1390 و پیدایش فناوریهای ارتباطاتی و توسعه اینترنت فاصلهها کم شد. با مرگ فاصلهها به واسطه فعالیت اپلیکیشنهای مختلف در فضای مجازی، که به تعبیر من واقعیت موازی با واقعیت زندگی ماست، جریان آزاد اطلاعات امکان نشر پیدا کرد و آگاهی مردم را افزایش داد. به نحوی که هدایت آن در یک کانال خاص ممکن نشد.
در بخش اقتصاد باید توجه داشته باشیم که یک طبقه متوسط متکی بر اقتصاد آزاد به تدریج شکل گرفته که میزان ارتباط آن با تجارت آزاد افزایش یافته است چراکه ظرفیت جذب کارمند و استخدام دولتی کاهش یافته و اغلب مردم در بخش خصوصی مشغول شدهاند. همچنین تجارت بینالمللی به معنای مراوده بین مردم در کشورهای مختلف و نه دولتهای مختلف، زمینهسازی کرده است تا مردم با وجود تمام تنگناهای اقتصادی، به تدریج از استقلال اقتصادی برخوردار شوند. در نتیجه جامعه ملی احساس کرده است که بهجای وابسته بودن به اقتصاد دولتی باید استقلال خود را کسب کند. در سطح چهارم و در پیشران اکولوژی یا زیستبوم، جامعه ما در یک وضعیت پرمعنا با گذشته خود قرار دارد و با دیگر جوامع نیز رابطه تنگاتنگی پیدا کرده است. در چارچوب فناوریهای ارتباطی امروز زیستبوم تبدیل به یک واقعیت موازی شده که دو چالش را ایجاد کرده است؛ یکی چالش تطبیقی و دیگری چالش تاریخی. در چالش تطبیقی مردم جامعه خود را با دیگر جوامع مقایسه میکنند و این پرسش برایشان پیش میآید که چرا زیستبوم آنها یعنی ایران در مقایسه با جوامعی که تا همین چند دهه قبل رسیدن به ایران آمال و آرزویشان بود، عقب مانده است. از طرف دیگر در چالش تاریخی خود را با گذشته خود مقایسه میکنند. این دو چالش در کنار هم شدت پیدا کرده و در نتیجه مطالبه توسعه و پیشرفت در بستر آزادیهای مدنی و حیات پویای سیاسی نیز گسترش یافته است. این چالشها در پیشران پنجم یعنی سیاست موجب شده است که مردم ایران دنبال حل شکاف بین سه مولفه پاناسلامیسم، پانایرانیسم و پانمدرنیسم باشند. یعنی تمام توان خود را خرج کنند تا نسبت اسلامیت و ایرانیت را با یکدیگر و نسبت این دو را با پیشرفتهای امروز یعنی مدرنیته دریابند. از نظر سیاسی ملت ایران با تمام مشکلات اقتصادی موجود، جهتگیری خود را به سمت ایجاد فضای باز سیاسی قرار داده است و میداند که برخلاف تمام کشورهای پیشرفته جهان که اقتصاد، سیاست را مهار کرده است و به آن شکل و محتوا میدهد در ایران این سیاست و قدرت سیاسی است که مقوله اقتصاد و معیشت را تحت تاثیر قرار میدهد. مردم ایران به خوبی آگاه شدهاند که در کشورهای آزاد دنیا اقتصاد حوزه سیاست را ارتزاق میدهد و این سیاستمداران هستند که از جغرافیای اقتصادی برمیخیزند اما در ایران این قدرت سیاسی است که جغرافیای اقتصادی را کنترل میکند. پیشران بعدی سطح ارزشی و فرهنگی است. در این حوزه ملت ایران دریافته است که آنچه میتواند موجب حفظ دیانت و اصول و ارزشهای دینی شود ایجاد یک فرهنگ عمومی مبتنی بر اراده ملی در حوزه ارزشهای سیاسی است. به این معنا که اگر میخواهد اصول و ارزشهای دینی و فرهنگ و تمدن ملی خود را حفظ کند باید در شکلگیری یک جامعه پویا و پایا از طریق شرکت در رویدادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی مشارکت کند. در نتیجه انتخابات و رای دادن در آن را یک مقوله ارزشی میداند که میتواند مسیر تکاملی جامعه را با کمترین هزینه به سمت هدف معین هدایت کند. بعد از وقوع انقلاب اسلامی سه موج دموکراسیخواهی دیده میشود. موج اول همان وقوع انقلاب است که با وجود اسلامی بودن، به جمهوری اسلامی ختم میشود و این جمهوریت مردم هستند که به اسلام و حکومت احکام اسلامی بر حیات خود رای میدهند. موج دوم دموکراسیخواهی در ایران مربوط به دوم خرداد 76 است که به اعتباری میتوان آن را معطوف به دموکراسی نوین دانست. در خرداد 76 مردم اجازه نمیدهند اصل جمهوریتشان مستحیل شود. بعد وارد انتخابات 92، 94 و 96 میشویم که به عینه میبینیم مردم به دانایی و شعور بالایی از نظر سیاسی دست یافتهاند. موج سوم دموکراسیخواهی (یا موج دوم دموکراسی نوین) در انتخابات 29 اردیبهشت 96 به نمایش گذاشته میشود که به چشم مشاهده کردیم.
در سطح نیروهای انسانی ایجادکننده تحول، ما قشر جوانی را میبینیم که بهرغم تمام تغییر و تحولات، به یک بلوغ سیاسی ناشی از تجربیات نسلهای قبلی دست پیدا کرده و به این نتیجه رسیده است که با یک همگرایی ملی در مسیر انتخاب بهتر نسبت به گذشته و استفاده از حداقل تواناییهای موجود و آزادیهای سیاسی که میتواند داشته باشد با حداکثر قدرت به میدان آید و از حداقلها به حداکثر پیروزی دست پیدا کند. در انتخابات اخیر ما شاهد یک گام مثبت دیگر بودیم و آن ارتباط طبقه متوسط مدرن با طبقه متوسط سنتی یا لااقل بخش منطقی طبقه متوسط سنتی است بهطوری که اصولگرایان معتدل و منطقی در کنار اعتدالیون و اصلاحطلبان نیروی انسانی این بخش را تشکیل میدهند.
در پیشران امنیت نیز مردم ایران دریافتند که اگر میخواهند امنیت ملی را حفظ و با رویدادهایی چون تحریم مقابله کنند باید مصرانه و پایفشارانه حیات سیاسی خود را جدی گرفته و با مشارکت بالا در انتخابات به واقع پیامی محکم برای ایجاد غشای امنیتی ایجاد کنند. این هشت پیشران باید همگی مورد توجه قرار گیرند تا به اهمیت انتخاب و دلیل این انتخاب پی برد. انتخاباتی که با مشارکت بالا منتج به انتخاب مجدد روحانی میشود.
در بخش پیشران سیاست، بحث پاناسلامیسم، پانایرانیسم و پانمدرنیسم را مطرح کردید، از نظر شما عملکرد دولت آقای روحانی طی چهار سال گذشته در این حوزه چطور بود؟ به نظر شما توانست به برقراری ارتباط بین این سه وجه آنگونه که در جامعه ایران نیاز است کمک کند؟
شاید بتوان گفت یکی از معیارهای موفقیت دولت روحانی در دوره اول، حال آگاهانه یا ناآگاهانه تلاش برای حل این معضل بود. دولت روحانی با وجود اینکه از سوی یک روحانی، به معنای معمم و طلبه، اداره میشد سابقه حضور در مجلس خبرگان رهبری را دارد و سالها کار امنیتی کرده است، نوعی نگرش فرهنگی به جامعه ملی را از خود نمایش داد. روحانی سعی کرد به جای آنکه خود را حاکم بداند و رئیس قوه مجریه بخواند، وکیلالرعایا بداند و خود را به معنای فردی مسوول و وکیل از سوی مردم بشمارد. روحانی با تمام سوابق قبلی در نهادهایی با پایه مذهبی و امنیتی و جانشین فرمانده جنگ تلاش کرد به ارزشهای فرهنگ ملی ایرانیان توجه داشته باشد و نه با نوعی ایرانزدگی اسلامایرانیِ دولت نهم و دهم، بلکه با یک ایرانیت اصیل پذیرنده اسلام اصیل با مردم و جامعه مقابل خود روبهرو شود و در عین حال بر حل و فصل مسالهای به نام برجام منطق عقلانی خود را و عقلانیت منطقی خود را در جهت گسترش تعامل با نظام بینالملل و به ویژه غرب به نمایش بگذارد. از اینرو باید بگویم پاناسلامیسم، پانایرانیسم و پانمدرنیسم در دولت آقای روحانی نسبت به دولتهای دیگر بیشتر یا حداقل همگن و موازی با دولت اصلاحات مورد توجه قرار گرفت و امید میرود که در دولت دوازدهم این مقولات با آگاهی و دانایی بیشتر مورد توجه دولت دوازدهم قرار بگیرد تا بتواند بسیاری از مسائل ریشهای را که از منظر تاریخی به دردهای مزمن جامعه ملی ما تبدیل شده است آرامآرام حل و به واسطه حل این بحرانها، زمینههای پیشرفت و توسعه ایران آینده را بیش از گذشته فراهم کند.
یکی از مسائلی که از آن به عنوان نقطه قوت آقای روحانی اشاره میشود، سیاست خارجی و مساله برجام است. از نظر شما در سیاست داخلی آیا دولت آقای روحانی توفیقی داشته است؟
امنیتیزدایی از فضای سیاسی و ایجاد امنیت اجتماعی بیشتر برای مردم از نقاط مثبت دولت آقای روحانی است. کابوس دهه 80 در حوزه مسائل سیاسی از جمله قطع حتی ریزرسانهای مانند پیامکها در زمان انتخابات، همچنین تلاش در جهت قطع اینترنت و کمسرعت کردن آن، بستن فضای مجازی و امنیتیکردن محافل علمی چون بختکی بر سینه جامعه بود. دولت یازدهم امنیتیزدایی را در دستور کار خود قرار داد و توانست آرامآرام امنیت اجتماعی و به پیروی از آن نوعی آرامش سیاسی را به جامعه تزریق کند که در انتخابات اخیر هم میوه آن را چید. فضای مجازی در اختیار مردم و افرادی قرار داشت که با تمام قدرت به تبادل آزاد اطلاعات در بزنگاههای تاریخی پرداختند. حتی کسانی که حضور در این فضا و در شبکههای اجتماعی را ناروا و غیرمجاز اعلام کرده بودند، از آن استفاده کردند. اما موج طرفداران آقای روحانی و دولت از آن بهترین استفاده را برد. این اقدام مناسب در حوزه سیاست داخلی در واقع حرکتی ماندگار بود که دولت روحانی انجام داد و توانست تا حدود زیادی این فضای گفتمان را به جامعه ارزانی کند. اگرچه قبل از انتخابات چند نفر از مدیران گروههای مجازی پرطرفدار اصلاحطلب دستگیر شدند اما این دولت بود که تلاش کرد باز هم آزادی نسبی موجود را حفظ کند و حتی از بازداشتشدهها حمایت کند؛ اگرچه این حمایت منطبق با توقعات موجود نبود اما در عین حال کوشش دولت را برای مردم به اثبات رسانید.
یکی از گروههای سیاسی که هم در طول چهار سال گذشته و هم در دوران انتخابات بهطور کامل از آقای روحانی حمایت کردند، اصلاحطلبان بودند. به نظر شما توقعات اصلاحطلبان در طول چهار سال آینده از دولت اعتدالگرای آقای روحانی برآورده خواهد شد؟
اصلاحطلبان در اواخر دهه 70 و آغاز دهه 80 مملو از تئوریهای آرمانخواهانه بودند. آنها دانایی را در خود انباشته داشتند اما مجرب نبودند. فقدان تجربه از منظر سیاسی موجب شد که آنها در سال 84 زمینههای ورود پوپولیسم کور را به جامعه ایران فراهم کنند. محمود احمدینژاد که شعارهای عوامفریبانهای داد، دونکیشوتوار به مظاهر ترقی ناشی از اصلاحات هجمه برد و رابینهودگونه سعی کرد داستان توزیع ثروت در میان مردم را مطرح کند. او مسیحگونه خود را قدیس نامید و هاله نور را دور خود دید. او به معنای واقعی نماد مشیای بود که من پوپولیسم کور مینامم. به هر ترتیب باید بپذیریم که اصلاحطلبی رادیکالیستی در ایجاد زمینه برای ظهور این پوپولیسم، حداقل نقش را داشت و این ناشی از غیرمجرب بودن اصلاحطلبان یا افسران دموکراسی نوین ایران بود. اما در دهه 80 به خاطر تلاطمهایی که از سال 84 تا 92 پیش آمد، افسران دموکراسی نوین در ایران با هزینههای بسیار بالا ولی با توجه به دانایی خود، تجربههای گرانسنگی اندوختند و با استفاده از تجربههاست که امروز از شخصیتی مانند حسن روحانی تمامقد حمایت میکنند. فراموش نکنیم که همین اصلاحطلبان دانا و دانایان اصلاحطلب بودند که بیشترین هجمه را به پدر معنوی دموکراسی نوین ایران یعنی آیتالله هاشمی وارد آورده بودند اما آنها براساس تجربه اندوختهشده در نیمه دوم دهه 80، فهمیدند که باید در کنار آیتالله هاشمی قرار گیرند و از نزدیکترین فرد و دانشآموخته مکتب او یعنی حسن روحانی حمایت کنند. آنها بیتردید میوه این حمایت و تجربه را از درخت تحولات کنونی در آینده خواهند چید.
با توجه به سیاستهایی که دولت آقای روحانی داشته و احتمالاً ادامه میدهد، به نظرتان در پایان دوره با چه وضعی مواجه میشویم؟ آیا ممکن است دوباره گرفتار مسائلی مثل پوپولیسم شویم؟
معتقدم که آینده ایران نویدبخش است اگرچه در دوران گذار، با وجود ریسک و بحران، باید هزینههای بسیار زیادی پرداخت کرد و پرداخت این هزینهها برای مردم ما سخت خواهد بود. اگر این دانایی در مردم ما گسترش پیدا کند و بخشی از جامعه ملی که با صندوقهای رای قهر کردند در پرتو افزایش سطح دانایی و آگاهی بر اساس دکترین فرهنگپروری از پایین و پرسمان از بالا از سوی تحولخواهان دموکرات در چهارساله آینده دنبال شود ما خواهیم توانست با کمترین هزینهها و بیشترین بهرهها گام مهمی در گسترش دموکراسی قومیشده اصیل ایرانی با محتوای اصالت دینی برداریم. بهگونهای که شکافهای عمده پانایرانیسم، پاناسلامیسم و پانمدرنیسم کاملاً حل شود. میتوانیم گامهای مهمی در رشد و توسعه ملی نهتنها در بخش اقتصادی که در بخش سیاسی-فرهنگی هم برداریم و پرشتابتر از گذشته و با امید بیشتر در جهت گذار از این وضعیت عمل کنیم. من تاکید دارم که نباید به فشار از پایین و چانهزنی از بالا بیندیشیم. نباید به این نقطه فکر کنیم که میتوانیم مردم را در حوزه عقلانیت ابزاری قرار دهیم، بلکه باید به فرهنگپروری در پایین یعنی نزدیک شدن به تودههای مردم و ایجاد حرکت در آنها در چارچوب قوانین و مقررات پذیرفتهشده جامعه ملی و نظام حاکم بر این جامعه ملی روی آوریم. ستون فقرات دموکراسی تودههای مردم شامل طبقه متوسط و طبقه پایین جامعه است. توده، بخش فعال جامعه است نه بخش منفعل. در تودهها باید حرکت ایجاد کرد نه اینکه آنها را تحریک کرد. فرق پوپولیستها با دموکراسیخواهان تودهگرا در آن است که آنها تودهها را منفعل و شایسته تحریک از طریق تحقیر عقدههای شخصیتی و مالی میدانند اما دموکراسیخواهان، تودهها را فعال و شایسته ایجاد حرکت و احترام میدانند. این تفاوت بین دموکراسیخواهان تودهگرا با پوپولیستهای عوامفریب است. از اینرو جهتگیری در واقع آینده باید به طرف جذب تودهها، دانا کردن آنها و آگاهی بخشیدن بیشتر به آنها قرار بگیرد و از طرف دیگر همین نخبگان و سرآمدان فعال باید بسیار مصرانه و کوشا مطالبات مردم را از دولت خواهان شوند و این خواست مطالبات نیز باید در چارچوب مقررات و نقد منصفانه و دفاع معقولانه قرار بگیرد و این پرسمان از بالا موجب شود تا حرکت در میان نخبگان نیز برای پاسخگویی بیشتر و شتاببخشی به حرکت در جهت خدمت به ملت ایجاد شود.