تغییر دکترین
گفتوگو با حسین مرعشی درباره راههای ترمیم سرمایه اجتماعی دولت
وقتی دولت جدیدی روی کار میآید تا زمانی که مردم، این دولت را در پیگیری وضعیت خود صادق ببینند، به برنامههایش اعتماد میکنند. اما همینکه دولت مستقر از مردم فاصله بگیرد، مردم نیز اعتمادشان را از دست میدهند. مسعود پزشکیان بارها تاکید کرده که با مردم صادق است و دروغ نخواهد گفت. او در جمع اقتصاددانان گفت: «بنده به مردم قول میدهم که در این مسیر صادقانه با آنها سخن بگویم و به آنان اطمینان میدهم که همانگونه که تاکنون هیچگاه دروغ نگفتهایم، پس از این نیز هرگز از من دروغ نخواهند شنید.» به نظر میرسد آقای پزشکیان تا امروز بر این عهد پایبند بوده اما موضوع این است که به خاطر عملکرد بد سیاستمداران در گذشته، جامعه دیگر سخنان مسئولان فعلی را هم جدی نمیگیرد. اکنون این پرسش مطرح است که راهحل احیای اعتماد در دولت چهاردهم چیست؟ جامعهشناسان میگویند کل نظام حکمرانی باید برای ارتقای سرمایه اجتماعی تلاش کند و این تلاش فقط به دولت مربوط نمیشود. ضمن اینکه بسیاری از مواردی که در گذشته و حال، سرمایه اجتماعی را کاهش داده، از حیطه اختیارات دولت خارج است. حسین مرعشی هم معتقد است؛ اصلاح امور باید از سوی کل حاکمیت رقم زده شود. نظام حکمرانی باید به یک انسجام درونی برسد و بعد تصمیم بگیرد. زیرا هنوز جا برای ترمیم هست چون ایران ظرفیتها و امکانات بسیار خوبی دارد اما باید دکترین اداری و دکترین ایران تغییر کند. دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، بر این گزاره تاکید میکند که باید در وهله اول یک نظرسنجی علمی داشته باشیم تا ببینیم که هرکدام از عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، ناکارآمدی حکومت، عقبماندگی خدمات مناطق شهری و آلودگی و ترافیک و... سهمشان در نارضایتی عمومی که الان وجود دارد چقدر است و سپس از درشتترین عوامل به حل کردن هرکدام از مسائل اقدام کنیم.
♦♦♦
اقتصاددانان معتقدند چالشها و شکافهای ژرف اجتماعی و شکنندگی سرمایه اجتماعی، انجام اصلاحات اقتصادی را با مانع روبهرو کرده است. جامعهشناسان نیز بر این موضوع صحه میگذارند و شاید برای نخستینبار است که میان سیاستمداران و جامعهشناسان بر سر یک گزاره، اتفاق نظر وجود دارد. پرسشی که مطرح میشود این است که از نظر سیاستمداران، سرمایه اجتماعی چیست و چگونه به خطر افتاده است؟
پایه اصلی سرمایه اجتماعی از نظر سیاستمداران، رضایت مردم است. رضایت مردم، نه رضایت حاکمان. مردم باید از خودشان، زندگی، شهر، اقتصاد، آبادی، فرهنگ و موقعیت کشورشان رضایت داشته باشند. بنابراین نمیتوان این موضوع را انکار کرد که در بعد اولیه، یکی از مهمترین و اصلیترین سرمایههای اجتماعی، رضایت جامعه است. این رضایت از حال خوش فردی انسان شروع شده و تا حال خوش خانواده در درون خودش و تا رضایتمندی کامل از مسائل و شرایط کشور ادامه پیدا میکند. البته این بخش اول قضیه است؛ در نتیجه شهروندانی که از زندگیشان راضی هستند میتوانند نسبت به همنوعشان مسئولیتپذیر باشند و به ارتقا و بهرهوری کشور کمک کنند.
یعنی شما معتقد هستید سرمایههای انسانی اولین سرمایههایی هستند که باید در اولویت محافظت حاکمیت و دولت قرار گیرد؟
دقیقاً همینطور است. اولین سرمایه، رضایتمندی مردم است و بعد ابعاد دیگری از جمله حساسیت نسبت به آینده کشور، دخالت و حضور در عرصههای سیاسی و مشارکتهای اجتماعی پیدا میکند. در واقع دفاع از کشور و اهمیت دادن به کشور سرمایههای مهم ما هستند و گذشت و ایثارگری در مقابل منافع ملی، سرمایههایی هستند که به دنبال آن میآید.
برخی معتقدند ناترازیهای اقتصادی و اجتماعی به صورت چرخهای عمل میکنند. یعنی ناترازیها باعث نارضایتی میشود و سرمایه اجتماعی حاکمیت را تنزل میدهد و سرمایه اجتماعی پایین، باعث میشد که اصلاحات اقتصادی در دستور کار قرار نگیرد. اصلاحات باید از کجا آغاز شود؟ ابتدا باید سرمایه اجتماعی را ترمیم کرد و بعد سراغ اصلاحات اقتصادی رفت یا برعکس؟
همه اینها مجموعههای بههمپیوستهای هستند. مثلاً در حال حاضر اقتصاد بدون اصلاح در روابط خارجی نمیتواند بهبود پیدا کند. در عین حال داشتن روابط خارجی خوب و نشستن پای میز مذاکره باید بهوسیله یک اقتصاد نیرومند پشتیبانی شود. بنابراین اینها نمیتوانند از هم جدا باشند. اما آنچه اهمیت دارد این است که باید ببینیم نارضایتیهایی که در مردم وجود دارد هرکدام چه بخشی از مشکل را تشکیل میدهند؟ متناسب نبودن دخلوخرج خانوادهها، نامناسب بودن حقوق بازنشستگان، شاغلان و کارگرها و تورم روزافزون که هر روز زندگی مردم را بیشتر تحت فشار قرار میدهد، از عوامل مهم سختی زندگی و نارضایتی مردم است. در کنار آن گاهی اوقات بیحرمتیهای سیاسی، نبود آزادیهای فردی، کاهش قدرت انتخاب در عرصههای سیاسی، مداخله بیش از حد در زندگی شخصی و کسبوکار افراد، فرسودگی و ناکارآمدی سیستمهای حملونقل شهری و ترافیکهای سنگین در شهرهای بزرگ، کیفیت کم خدمات در فرودگاهها و شرکتهای هوایی بخش بزرگی از نارضایتیها را ایجاد میکند و هرکدام از اینها در مشکل کاهش سرمایه اجتماعی سهم بسزایی ایفا میکنند، بنابراین در وهله اول باید دید بر پایه نظرسنجی علمی، کدام یک از اینها در نارضایتی عمومی سهم بیشتری دارد.
از نظر من مهمترین فشاری که در حال حاضر به جوامع ما آمده و سرمایه اجتماعی کشور را از بین برده، اقتصاد و فشارهای اقتصادی است. اگر اقتصاد را یک اصل در نظر بگیریم، برای حل این مسئله اولین قدمی که باید برداشته شود تعیین تکلیف سیاست خارجی و حل مسائل منطقهای و بینالمللی است. یعنی روابط خارجی ایران در سطح روابط منطقهای و بینالمللی حلوفصل شود و تدبیری اندیشیده شود که ما بتوانیم اقتصادمان را بهتر اداره کنیم و فشار زندگی را از روی مردم کم کنیم. این برداشت من است اما باز تاکید دارم که بهتر است با یک نظرسنجی علمی ببینیم هرکدام از این عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، ناکارآمدی نظام حکمرانی، عقبماندگی خدمات مناطق شهری و آلودگی و ترافیک و... سهمشان در نارضایتی عمومی که اکنون وجود دارد چقدر است و سپس از درشتترین عوامل به حل کردن هرکدام از مسائل اقدام کنیم.
به نظر شما دیر نشده است؟ در شرایط فعلی وضعیت به گونهای هست که بتوان ناترازیها را حل کرد و در عین حال سرمایه اجتماعی را تقویت کرد یا شرایط، بحرانیتر از آن چیزی است که فکر میکنیم؟
هنوز جا برای ترمیم هست زیرا کشور ما ظرفیتها و امکانات بسیار خوبی دارد. باید دکترین اداری و دکترین ایران در وهله اول و اولویتهای کشور در گام بعدی تغییر کند. شاید بتوانیم بگوییم که اولویت اول کشور ایران است، بنابراین باید متوجه باشیم که ابتدا مسائل ایران را حل کنیم. تغییر دکترین جمهوری اسلامی ایران اهمیت دارد. در غیر این صورت هیچیک از مشکلات ایران بدون این تغییر اصلاح نمیشود. این مسئله انکارناپذیر است که اولویت ایران باید اقتصاد باشد. دکترین کشورمان باید از اتکا به سیاستهای منطقهای پیشرو، به اولویت اقتصادی تغییر پیدا کند. بنابراین اگر اقتصاد، اولویت اول نظام حکمرانی شود و قرار بر این باشد که بخواهیم جایگاه کشور را در منطقه و سطح جهانی ارتقا دهیم، اولین گام اصلاح روابط بینالمللی است. زیرا بدون اصلاح در روابط بینالمللی، هیچیک از مسائل کشور قابل حلوفصل نیست. یعنی رشد پایین و بیثبات اقتصاد نمیتواند مشکلات کشور را حل کند. مسئله دیگر محصور شدن کشور است که باید این مسئله هم حلوفصل شود. دلیلی ندارد که یک نظام سیاسی خودش، کشور، دولت یا ملتش را در یک منطقه امن مستقر نکند. دلیلی ندارد که ما با کشوری مثل آمریکا که دارای قدرت اقتصادی است، تکنولوژیهای برتر دنیا را در اختیار دارد، از بازار بسیار بزرگی برخوردار است، نسبت به تمام کشورها قدرت نظامی برتری دارد و در منطقه خاورمیانه هم اثرگذار است، برای همیشه در حال مخاصمه باشیم. ما میتوانستیم در گذشته به ترک مخاصمه برسیم. اکنون نیز لازم نیست که روابطمان را با آمریکاییها برقرار کنیم و کار سنگین و درازمدت با آنها انجام دهیم، اما دلیلی هم ندارد که این همه در حال مخاصمه باشیم. از گذشته تاکنون، در منطقه خاورمیانه، در بعضی از مسائل مواضع ما با آمریکاییها نزدیک بوده. مثلاً حذف صدام و حزب بعث در عراق. وقتی آمریکاییها تصمیم گرفتند پس از حمله عراق به کویت، صدام را سرنگون کنند، ما در آنجا با آمریکا همجهت بودیم و منافع ما با منافع آنان همجهت بود. بعد از آن نیز چنین بود، آنها در عراق به دنبال یک دولت متکی به رای مردم بودند. ما نیز که دوستان کرد و دوستان شیعه در عراق داشتیم و همگی اکثریت قاطع را تشکیل میدادند منافع داشتیم.
به عنوان یک سیاستمدار، در طول سالهای پس از انقلاب همواره در بطن مسائل حضور داشتهاید. به نظر شما کدامیک از دولتها در زمینه ناترازیهای امروز کشور نقش اساسی داشتند؟
به صورت کلی نمیتوان گفت که کدام دولت بیشترین نقش را در تشدید ناترازیهای اقتصادی داشته است. برخی از دولتها دولتهای موفقی بودند و برخی دولتها ناموفق عمل کردند اما بدون ارزیابی دیگر نهادهای تصمیمساز هم نمیشود به تنهایی عملکرد دولتی را ارزیابی کرد. اما این یک واقعیت است که انحراف در سیاستهای اقتصادی از دوره محمود احمدینژاد شروع شد. در دوره آقای خاتمی، در طول هشت سال ایران تقریباً حدود 100 تا 120 میلیارد دلار درآمد ارزی داشته است. در دولت آقای احمدینژاد 650 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است بنابراین خروجی دولت آقای خاتمی با خروجی دولت آقای احمدینژاد با داشتن منابع سنگین بسیار با هم متفاوت است. اما آمارها نشان میدهد که سرمایهگذاری در دوره آقای احمدینژاد منفی شده است. خالص اشتغال هم عدد ناچیزی بوده اما فساد تشدید شده است. گروههای ذینفع در این دوره قدرت گرفتند و پایههای تخریب اقتصاد ایران در همین دوره گذاشته شد.
در حال حاضر دولت سعی میکند اندک اصلاحاتی در حوزه مسائل اجتماعی ایجاد کند تا زمینه را برای اصلاحات اقتصادی فراهم آورد اما اقتصاددانان این اصلاحات را ناکافی میدانند و جامعهشناسان هم فهرست بزرگی از اصلاحات اجتماعی را روی میز دولت چهاردهم گذاشتهاند. به نظر شما سرعت دولت در اصلاحات اقتصادی و اجتماعی زیاد از حد پایین نیست؟
هنوز برای ارزیابی عملکرد دولت خیلی زود است. البته در حال حاضر هیچ چشماندازی از آقای رئیسجمهور و دولت نداریم که ایران را به چه سمتی میخواهند ببرند. فعلاً علاقهمند هستند اختلافات داخلی را با خطمشی وفاق ملی که در پیش گرفتهاند کم کنند تا شاید پیشرفتی در مسیر کشور حاکم شود. اما هنوز چشماندازی از دولت ارائه نشده که بتواند علامتی باشد که ببینیم آینده ایران به چه سمتی خواهد رفت. با این حال همانطور که اشاره کردم، دولت باید کار را از جایی شروع کند که به احیای سرمایه اجتماعی بیشترین کمک را میکند. بهطور مثال، دست کشیدن از دخالت در زندگی و کسبوکار مردم و رفع تحریمها و بهبود روابط خارجی میتواند اثر ملموس در زندگی مردم بگذارد. من اخیراً همهجا این مسئله را تکرار کردهام؛ مسئله ما با آمریکا وارد فاز کاملاً جدیدی شده است. این الزاماً به بنبست مهمتری منتهی نخواهد شد و میتواند به گشایش منتهی شود؛ تقریباً همه چیز در منطقه خاورمیانه روی میز و شفاف است. ایران حذفشدنی نیست و در معادلات خاورمیانه نیز ایران تعیینکننده نهایی نیست. هم ایران باید بپذیرد که تنها بازیگر منطقه نیست و هم آمریکاییها و غربیها و عربها باید بپذیرند که بدون ایران مسائل منطقه قابل حل نیست. خود این مسئله در واقع طرفین را در خاورمیانه به واقعگرایی و واقعبینی هدایت میکند. اگر نظام حکمرانی در این زمینه به جمعبندی خوبی برسد و بتواند مشکل تحریمها و FATF را حل کند، به خودی خود، مشکلات زیادی را مرتفع میکند. در این صورت، نظام حکمرانی برادریاش را به جامعه ثابت میکند و آنوقت از مردم طلب تحمل و صبر بیشتر میکند تا بتواند برخی از ناترازیهای اقتصادی را حلوفصل کند. اگر این بدهبستان صورت نگیرد، مردم تحمل اصلاحات اقتصادی را ندارند و ممکن است عواقب غیرقابل پیشبینی به دنبال داشته باشد.
نکته دیگری که مطرح میشود این است که کل نظام حکمرانی باید برای ارتقای سرمایه اجتماعی تلاش کند و این تلاش فقط مربوط به دولت نیست. نظر شما چیست؟ چرا بازسازی سرمایه نظام حکمرانی ضروری است؟
ببینید اساساً اینکه ما در ایران بین دولت و حاکمیت تفکیک قائل هستیم غلط است. در تمام دنیا دولت یعنی حاکمیت، اما اینجا ما یک دولت به نام قوه مجریه تشکیل دادهایم و یک حاکمیت مجزا؛ بنیان این نگاه غلط است. هرگاه ما حاکمیتی در قالب یک دولت نداشته باشیم، یعنی یک دولت حاکم نداشته باشیم، کارها هیچ سامانی نمیگیرد. این حداقل نیاز بهبود مسائل کشور است. مگر میشود شما دو کشور را تجزیه کنید و بعد چیزی به نام دولت داشته باشید که چنین چیزی خدا هم نیافریده است. این نقص قانون اساسی ماست که تعریف حاکمیت را از دولت و دولت را از حاکمیت جدا میکند؛ البته در واقعیت هم الان جداست. یعنی این پایه و اساس کار است و تا این مسئله درست نشود، هیچ اصلاحی در کشور اتفاق نمیافتد. بنابراین حتماً درست است و اصلاح امور باید از سوی کل حاکمیت رقم زده شود. نظام حکمرانی باید به یک انسجام درونی برسد و بعد تصمیم بگیرد.
به عنوان سوال پایانی، چرا سرعت اصلاحات اجتماعی در ایران پایین است؟
فقط میتوان در یک جمله گفت که سرعت همه اصلاحات پایین است، از جمله اصلاحات اقتصادی. به عنوان مثال همانطور که رئیس مجلس هم گزارشی ارائه کرد، هر روز 30 میلیون بشکه انواع سوخت از کشور قاچاق میشود و ناترازی در انواع مصادیق انرژی به بدترین شرایط خود رسیده است. در چنین وضعیتی هرچه زودتر باید برای ناترازی انرژی کاری کرد اما هیچ مرجعی علاقه ندارد مسئولیت این وضعیت را بر عهده گیرد.