بازسازی پایههای اعتماد
چرا احیای سرمایه اجتماعی نظام حکمرانی ضروری است؟
کشور درگیر ناترازیهای بزرگی در عرصههای مختلف انرژی، اقتصادی و زیستمحیطی است. این ناترازیها، حیاتیترین مسئله امروز جامعه ما به شمار میروند. از طرف دیگر بین نظام حکمرانی و جامعه شکاف وجود دارد و این در حالی است که کشور ناگزیر از اصلاحات اقتصادی است، اما به دلیل سرمایه اجتماعی اندک و اعتماد پایینی که جامعه نسبت به نهاد سیاسی دارد، با این اصلاحات همراهی نمیکند. پس، سوال این است که نظام حکمرانی برای کاهش هزینههای اصلاحات اقتصادی چگونه میتواند سرمایه اجتماعی را ارتقا ببخشد؟ جامعهشناسان میگویند کل نظام حکمرانی باید برای ارتقای سرمایه اجتماعی تلاش کند و این تلاش فقط به دولت مربوط نمیشود. ضمن اینکه بسیاری از مواردی که در گذشته و حال، سرمایه اجتماعی را کاهش داده، از حیطه اختیارات دولت خارج است. مریم زارعیان، جامعهشناس، در نشست «هماندیشی برای اقتصاد ایران» گفت: «در هر حوزهای میشود به مواردی اشاره کرد که در حیطه وظایف هر دستگاه وجود دارد و حلوفصل آن میتواند به ارتقای سرمایه اجتماعی و افزایش اعتماد جامعه به نظام حکمرانی منجر شود.» در حال حاضر دولت سعی میکند اندک اصلاحاتی در حوزه مسائل اجتماعی ایجاد کند اما اقتصاددانان این اصلاحات را ناکافی میدانند. چنانکه مسعود نیلی میگوید، «در حال حاضر ممکن است تصور سیستم تصمیمگیری در ایران این باشد که انعطاف زیادی نشان میدهد که مثلاً استاندار یک استان را از اهل تسنن انتخاب کرده است، اینها خوب است اما در شرایط فعلی انعطافهای ملموستری لازم است».
سرمایه اجتماعی پزشکیان
وقتی دولت جدیدی روی کار میآید تا زمانی که مردم، این دولت را در پیگیری مسائل خود صادق ببینند، به برنامههایش اعتماد میکنند. اما همینکه دولت از مردم فاصله بگیرد، مردم نیز اعتمادشان را از دست میدهند. مسعود پزشکیان بارها تاکید کرده که با مردم صادق است و دروغ نخواهد گفت. او در جمع اقتصاددانان گفت: «بنده به مردم قول میدهم که در این مسیر صادقانه با آنها سخن بگویم و به آنان اطمینان میدهم که همانگونه که تاکنون هیچگاه دروغ نگفتهایم، پس از این نیز هرگز از من دروغ نخواهند شنید.»
به نظر میرسد آقای پزشکیان تا امروز بر این عهد پایبند بوده اما موضوع این است که به خاطر عملکرد بد سیاستمداران در گذشته، جامعه دیگر سخنان مسئولان فعلی را هم جدی نمیگیرد. این مسئله به یک شاخص تبدیل شده است، چون در گذشته بارها روسای جمهور، وزرا و معاونان و روسای سازمانهای دولتی حرفهایی زدند که نتیجهای دربر نداشته و اساساً از این عرصه علامت مثبتی به مردم مخابره نمیشود. نظام حکمرانی با این رویکرد منزلت خودش را از بین برده است و به همین دلیل بازسازیِ سرمایه اجتماعی به عنوان یک ضرورت فوری اهمیت مضاعف دارد. در این پرونده با مشورت و راهنمایی دکتر سمیه توحیدلو، جامعهشناس، وضعیت سرمایه اجتماعی نظام حکمرانی را بررسی میکنیم.
اهمیت سرمایه اجتماعی
جامعهشناسان سرمایه اجتماعی را به چند بخش اصلی تقسیم میکنند. از نظر سمیه توحیدلو، نخست بحث Trust یا اعتماد است و میتواند بین افراد و نهادهای عمومی وجود داشته باشد که به آن «اعتماد نهادی» میگویند. مانند اعتمادی که مردم به پلیس، معلمان و روحانیت دارند. دیگری «اعتماد اجتماعی-عمومی» است که روابط فردی، روابط گروهی و روابط بینگروهی را در شبکههای اجتماعی تعریف میکند. اخیراً با توجه به اینکه در فضای مجازی، ارتباطات مجازی هم شکل گرفته، با نوعی سرمایه اجتماعی منتج از حضور در شبکههای اجتماعی هم مواجهیم که روابط گروهها و مدل فعالیت آنها را در بستر فضای مجازی شکل میدهد. مولفه سوم، «هنجارهای مشترک و ارزشها» هستند. اینکه جامعهای دارای ارزشهای پایه باشد، این امکان را فراهم میکند که افراد روابط بهتر و باکیفیتتری با هم داشته باشند. ارزشهای مشترک از جمله باورهای فرهنگی و اخلاقی میتواند نمونههایی از این دست محسوب شود. مولفه چهارم، مولفه «مشارکت اجتماعی» است. مشارکت اجتماعی را به دو شکل میبینیم؛ اول، فعالیت افراد در تشکلها و حضور قاعدهمند در عرصه عمومی، مدنظر است. دیگری هم که از مهمترین مدل مشارکتها محسوب میشود، «مشارکت سیاسی» است. یعنی حضور در انتخابات، فعالیت در احزاب، یا حتی فعالیتهای اعتراضی که هرکدام نشاندهنده میزان سرمایه اجتماعی از منظر مشارکت سیاسی شهروندان است.
موضوع دیگر بحث «انسجام اجتماعی» است. یعنی یکی از مولفههای مهم سرمایه اجتماعی برای یک جامعه بهخصوص از دید حکمرانان، میتواند همبستگی اجتماعی باشد که یکی از مدلهای انسجام اجتماعی است که نشان میدهد چقدر افراد به هم نزدیک هستند و چقدر امکان انجام فعالیتهای مشترک را دارند. در این میان، یکی از موضوعات بسیار مهم انسجام اجتماعی، احساس تعلق است. یعنی افراد نوعی حس مشترک هویت و تعلق داشته باشند. وقتی در جامعهای افراد احساس تبعیض قومی، نژادی، جنسیتی، سیاسی و مذهب داشته باشند، احساس تعلق تقویت میشود. توجه به مولفههایی مثل ملیگرایی، وطنگرایی و حتی تقویت تعلقات مذهبی میتواند انسجام اجتماعی را بالا ببرد. البته عواملی هم وجود دارند که میتوانند احساس تعلق را کاهش دهند.
در این میان مولفه بسیار مهم دیگر که در حال حاضر بیشتر به آن میپردازند بحث «امید به آینده» و داشتن چشمانداز است. اینکه چقدر افق افراد وسیع است. مسائل را بلندمدت میبینند یا کوتاهمدت؟ در این بخش چگونگی شرایط اجتماعی و نوع مداخله حکمرانان بسیار اثربخش است زیرا افق اجتماعی بلندمدت بر بسیاری از مولفههای بعدی اعم از ریسکپذیری، سرمایهگذاری و موضوعات مرتبط بر آن اثر میگذارد.
به اعتقاد سمیه توحیدلو، کاهش شکافها، نابرابریها، تبعیضهای مختلف، افزایش شفافیت، کاهش فساد، رانت و امثالهم، عکسالعملها یا تصمیمگیریهای موردپذیرش اجتماعی، همه اینها میتواند باعث افزایش مشارکت عمومی و اعتماد اجتماعی نهادی شود. این جامعهشناس میگوید: «سرمایه اجتماعی را صرفاً از رابطه میان نهاد جامعه و دولت نباید دید.»
جامعه دوپاره ایران
به باور جامعهشناسان آنچه اهمیت دارد این است که صرفاً سرمایه اجتماعی در میان گروههای کوچک باقی نماند، یعنی بینفردی تعریف نشود و باید بتواند افراد را از بیرون بپذیرد و گروههای بزرگتری ایجاد کند و هم بتواند با گروهها و نهادهای اجتماعی دیگر گفتوگو و رابطه تنظیمشدهای ایجاد کند. این موضوع است که سرمایه اجتماعی را بالا میبرد و مولفهها و ملزومات خودش را هم خواهد داشت.
به باور جامعهشناسان، جامعه ما در حال حاضر به «جامعه دوپاره» تبدیل شده است که به آن «جامعه دوقطبی» یا «دوجامعهگی» هم میگویند. پیمایشها نشان میدهد دوقطبی شدن جامعه ایران در آمارهای منتشرشده بعد از سال 1401 بیشتر نمایان شده است.
توحیدلو توضیح میدهد که «در پیمایش ارزشها و نگرش ایرانیان در سال 1402، برخلاف سه دوره قبل افراد کمتر در موقعیت میانه ایستادند و بیشتر در دو بازه «خیلی کم» یا «خیلی زیاد» موضع گرفتند. در شرایط فعلی هم، هرچند روشهایی برای پیدا کردن انسجام وجود دارد، اما نظام حکمرانی با مسائل متعددی مواجه است که این انسجام را دور از دسترس نگه میدارد». اما این مسائل چیستند و چگونه میتوانند مانع انسجام شوند؟ توحیدلو میگوید: «حاکمیت یکدستی وجود ندارد و نظام حکمرانی باید تصمیمهایی بگیرد که وفاقآفرین باشند. کنشگران و نخبگان جامعه هم باید کمک کنند که فاصله اجتماعی کمرنگتر شود. این ماموریت با دولت نیست، بلکه امکان گفتوگوی میان شهروندان است. امکان گفتوگو میان کسانی است که در گروههای مختلف فکری، ارزشی و هنجاری قرار دارند. این جامعه امروز ماست؛ دوکوهانی شدن جامعه باعث شده که حتی حکمران هم نتواند تصمیم بگیرد که با کدامیک از دو طرف همگرا شود. اگر صرفاً به اکثریت نگاه کند، بخشی از هسته نزدیکان و هسته سخت قدرت را از دست میدهد و اگر روی هسته سخت قدرت و نزدیکان و کسانی که با ارزشها و هنجارهای مشترک حکمرانی همنوایی بیشتری دارند، بایستد، بخش بیشتری از جامعه و اعتماد عمومی و مشارکت و مشروعیت را از دست میدهد. برای همین در نقطه سختی قرار گرفته اما ناممکن نیست.
به عقیده توحیدلو؛ در حال حاضر با شکاف سیاسی بسیار نگرانکنندهای مواجهیم. بیاعتمادی به نهادهای رسمی بسیار بالاست. در تمام نظرسنجیها و پیمایشهای ملی، نسبت به نهادهای مهم حکمرانی بیشترین میزان بیاعتمادی وجود دارد. یعنی از بازار گرفته تا روحانیت و نهادهای دولتی تا پلیس، همه در معرض بیاعتمادی قرار دارند. به نظر میرسد تنها گروههایی که کمی به آنها اعتماد وجود دارد معلمان و استادان دانشگاهها هستند؛ اما باید خاطرنشان کنیم که حتی اعتماد به این گروههای فرهنگی هم در حال تقلیل است. یعنی طبق نظرسنجیهایی که وجود دارد، اعتماد به گروههایی که به نوعی به فضای ایدئولوژیک دولتی وابسته هستند، بسیار پایینتر است.
از طرفی به شکل جدی قطبیسازیهای سیاسی داریم. یعنی با وجود فضایی که وجود دارد همین جامعه دوپاره اثر خودش را در فضای سیاسی گذاشته و دستهبندیهای سیاسی در تقابل با یکدیگر شکل گرفته است. شکافهای هویتی و قومی نیز وجود دارد. احساس تبعیض در همهجا بهشدت بیداد میکند. فقر و نابرابریها، تضعیف در آموزشهای عمومی، نداشتن فرصتهای اولیه و شایسته در مورد بحثهایی مثل آموزش، بهداشت و مسکن و حتی حداقلهای رفاهی محسوس است و یک کشور یکپارچه وجود ندارد. مهاجرت نخبگان را هم داریم؛ مهاجرتهای داخلی هم داریم، یعنی در واقع مهاجرت از مرکز به حاشیه و یک مهاجرت از وطن به خارج از وطن. به عقیده خانم توحیدلو؛ «متاسفانه یک فردگرایی خودخواهانه به خاطر از دست رفتن فضای اخلاقی لازم برای همبستگیها ایجاد شده است. نهادهای سنتی نقشهایشان را از دست دادهاند و نهادهای جدی جدید شکل نگرفتهاند. از منظر سیاسی به نظر میرسد آنچه عامل افزایش مشکلات ما در سرمایه اجتماعی است، موضوع سرکوبها و عدم پاسخگویی به اعتراضها و نیازهای افراد و در وهله بعدی بیگانگیهای سیاسی و نبود شفافیت و فساد نهادی و انواع رانتهایی است که وجود دارد».
بهترین وضعیت ما دوران خاتمی بود
در ادامه سمیه توحیدلو تاکید میکند که بهترین وضعیت ما چه از منظر اقتصادی و چه از منظر اجتماعی (توسعه همهجانبه) متعلق به دولت آقای خاتمی بوده است. به دلیل اینکه دولت آقای خاتمی با شعار جامعه مدنی آمد. در این دولت عرصههای عمومی مهم بود؛ روزنامهها شکل گرفتند. گروههای مختلف فعالیتشان را آغاز کردند و ابزارهای کنترل و خشونت نهاد حاکمیت، آنچنانکه در دهه 90 و سالیان اخیر اعمال شده، کمتر اعمال میشد. همه اینها نشاندهنده این است که آن دوره ما سرمایه اجتماعی بالاتری داشتیم. نیاز نیست از مولفههای تحلیلی بگوییم، به نظر میرسد به لحاظ آماری هم این مولفهها در همه پیمایشهایی که در حوزه سرمایه اجتماعی انجام شده در آن دوره وضعیت بهتری را نشان میدهد.
در مجموع آنطور که به نظر میرسد، دولت، حکمران اجرایی جامعه است. آن که تصمیم میگیرد و قانون میگذارد. آن که نظارتکننده این قوانین است و دولتها و حاکمیتهای موازی تصمیمگیرنده در جامعه ما هستند و عملاً نقششان بسیار پررنگ است نهادهای امنیتی و نظامی هستند که کاملاً در حوزه سیاسی و اجرایی در جامعه نقش بازی میکنند، بنابراین بخشی از موضوع تحریمها و روابط ما با دنیا که روی مسائل سیاسی، اجرایی و اقتصادی بهشدت اثرگذار است، در خارج از حیطه تصمیمگیری دولت چهاردهم و اساساً دولتهاست. اما در سطح دولت باید اصلاحاتی اعم از رفع انحصار، استقلال قوا، تمرکززدایی، انتقال قدرت به قدرتهای محلی و بخشی یا در واقع اصلاحات در ساختار قدرت انجام شود. آنچه اهمیت بیشتری دارد، تقویت حاکمیت قانون است. یعنی تدوین قانون شفاف و منسجم و اجرای بدون تنازل قانونی که همه به آن معتقد هستند. تضمین استقلال قضایی، عدم ورود بخشهای نظامی و امنیتی به مقولههای سیاسی و اقتصادی، شفافیت و پاسخگویی و ایجاد سازوکارهایی که میتواند بر عملکردها نظارت کند و از طرف دیگر انتشار شفاف سیاستها و تصمیمگیریها، بودجه و لایههای ذیل بودجه و نوع عملکرد میتوانند به شفافیت و افزایش اعتماد عمومی کمک کنند. در سطح جامعه نیز باید نهادهای مدنی تقویت و به تشکیل NGOها با بالا بردن فرهنگ مشارکت، ترویج ارزش دموکراتیک، پذیرش تنوع و گفتوگوی سازنده از طریق امکانهایی که در دانشگاهها و نهادهای تخصصی علمی شکل میگیرد، کمک شود. آموزش شهروندی از طریق ترمیم رسانهها و رسانه صداوسیما که عملاً هیچکدام از اینها را انجام نمیدهد و اکنون در نقش ایجادکننده شکاف عمل میکند؛ ترویج برنامههای عدالت اجتماعی، تنوع فرهنگ و زبان و ایجاد احساس تعلق همه اقوام و زبانها و همه بخشها به جامعه ایران از طریق پذیرش تنوعهای محلی، همه نکاتی است که به نظر توحیدلو برای اصلاحات مهم است. به باور او، خشونتورزی، تخریب، انقلاب و شورش، آسانتر از اصلاح و ساختن به دست میآید. ساختن همیشه سخت است و اصلاحات اجتماعی سختتر. خصوصاً اگر اصلاحات اجتماعی به نفع عدهای نباشد و وضعیت موجود کاسبان و ذینفعان خودش را داشته باشد. در هر حوزهای، بحث تحریم، فیلترینگ، رانتخواری، ارزشهای مالی و بحث قاچاق و ذینفعان ریشه در نهاد حاکمیت دارد. به هر حال مسیری طی شده و در جامعه دوگانگی به وجود آمده است، بنابراین باید این دوگانگی صرفاً با گفتوگو و ایجاد فضایی گفتمانی کمرنگ شود تا امکان اینکه آرامآرام به مسئلههایمان بپردازیم فراهم شود. بنابراین کارهای یکباره اتفاقاً فضا را به سمتی میبرد که از حالت وفاق به معنای اصلیاش، نه آنچه میبینیم، خارج شود. این استاد دانشگاه همچنین هشدار میدهد که متاسفانه ما بخش زیادی از سرمایههای انسانیمان را از دست دادهایم. نه به این شکل که از سرمایه انسانی خالی باشیم، اما انواع مهاجرتها و ممنوعیتها برای بهکارگیری نیروهای شایسته، متخصص و نیروهایی که میتوانند حل مسئله کنند به دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عاملی شده برای اینکه تعداد شایستگانی را هم که امکان دارد بتوانند در نهادهای بوروکراتیک در این دموکراسی سخت کاری انجام دهند، کم کرده است. گاهی وقتها کارهای اصلاحی به دست افراد ناتوان یا اشتباهی انجام میشود و امید ما را به حتی اندکی اصلاح هم از بین میبرد. بنابراین سخت است. امید میخواهد و باید بدانیم که ما به ساختن جامعهای بدون هرگونه جوزدگی، هیجان و تکانشهای روانی، سیاسی و اقتصادی محکومیم.