وضعیت قرمز
واکاوی سیاستهای جمعیتی در ایران در گفتوگو با شهلا کاظمیپور
ایران در مرحله اول سالخوردگی جمعیت قرار دارد؛ جملهای که بسیاری از کارشناسان روی آن تاکید میکنند و معتقدند نرخ رشد طبیعی جمعیت ایران، در حال حرکت به سمت صفر است و پیشبینی میشود در سال ۱۴۲۰ و شاید زودتر نرخ رشد جمعیت صفر شود. در همین رابطه شهلا کاظمیپور، جمعیتشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، معتقد است که سالخوردگی جمعیت سه مرحله مختلف دارد. در مرحله اول 7 تا 14 درصد، در مرحله دوم 15 تا 21 درصد و در مرحله سوم بالای 21 درصد از جمعیت کشور سالخورده میشوند. ایران در حال حاضر وارد مرحله اول سالخوردگی شده است و تا سال 1415 مرحله دوم را تجربه خواهد کرد و در نهایت در سال 1425 وارد مرحله سوم میشود. حال اینکه چرا نرخ فرزندآوری در کشور ما کاهش یافته و از آن مهمتر اینکه چرا سیاستها و برنامههای جمعیتی در ایران آنگونه که باید موفقیتآمیز نبوده موضوع گفتوگویی است که در ادامه میخوانید.
ایران در مرحله اول سالخوردگی جمعیت قرار دارد؛ جملهای که بسیاری از کارشناسان روی آن تاکید میکنند و معتقدند نرخ رشد طبیعی جمعیت ایران، در حال حرکت به سمت صفر است و پیشبینی میشود در سال ۱۴۲۰ و شاید زودتر نرخ رشد جمعیت صفر شود. در همین رابطه شهلا کاظمیپور، جمعیتشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، معتقد است که سالخوردگی جمعیت سه مرحله مختلف دارد. در مرحله اول 7 تا 14 درصد، در مرحله دوم 15 تا 21 درصد و در مرحله سوم بالای 21 درصد از جمعیت کشور سالخورده میشوند. ایران در حال حاضر وارد مرحله اول سالخوردگی شده است و تا سال 1415 مرحله دوم را تجربه خواهد کرد و در نهایت در سال 1425 وارد مرحله سوم میشود. حال اینکه چرا نرخ فرزندآوری در کشور ما کاهش یافته و از آن مهمتر اینکه چرا سیاستها و برنامههای جمعیتی در ایران آنگونه که باید موفقیتآمیز نبوده موضوع گفتوگویی است که در ادامه میخوانید.
♦♦♦
همانطور که در جریان هستید، اخیراً مباحثی حول موضوع فرزندآوری در ایران مطرح شده است و سیاستگذاران اعلام کردهاند که حمایت جدی از سیاستهای جمعیتی و افزایش نرخ فرزندآوری خواهند داشت. لطفاً در ابتدا بفرمایید که نرخ باروری به چه معناست؟ و طی دهههای اخیر، فرزندآوری در کشور ما چه روندی را طی کرده و بفرمایید دلایل اصلی کاهش فرزندآوری در کشور چیست؛ و چرا میل به زادوولد کم شده و به این وضعیت رسیدهایم؟
در جمعیتشناسی شاخصی به نام میزان باروری کل (TFR) داریم که برابر است با تعداد فرزندانی که یک زن در سنوات زناشویی به دنیا میآورد، هر سال با فرمولی، تعداد کل فرزندان زنان را محاسبه و میانگین آن را برای آن سال قائل میشویم که در حال حاضر برای ایران، این عدد حدود 6 /1 فرزند است؛ در حالی که در دهه 60، میانگین تعداد فرزندانی که زنان به دنیا میآوردند؛ اعم از اینکه زنده بمانند یا فوت کنند، هفت فرزند بود. اما به مرور زمان این نرخ کاهش پیدا کرد و در سال 1385 به 8 /1 فرزند رسید. البته بعد از آن، در سال 1395 مقداری این عدد افزایش یافت و به حدود دو رسید ولی پس از آن، مجدد کاهشی شد و اکنون نیز کاهشی است. عدد دیگری که به آن استناد میکنیم، شاخص سطح جایگزینی است که حدود 1 /2 فرزند است. بدین معنا که اگر در جامعهای، هر پدر و مادر با دو فرزند جایگزین شود، جمعیت آن کشور ثابت میماند. آن 1 /0 هم برای این است که احتمال مرگ زنان از بدو تولد تا سنین 50سالگی را که سن باروری است، لحاظ میکنند. البته این عدد، مربوط به کشورهای توسعهیافته است و برای کشورهایی که توسعهیافته نیستند، حتی 5 /2 فرزند هم در نظر گرفته میشود؛ به این معنا که اگر در جامعهای هر پدر و مادر با 5 /2 فرزند جایگزین شود جمعیت ثابت میماند.
برای داشتن تصویری کلی از ساخت جمعیت در هر کشوری، میتوان جمعیت را در سه گروه عمده سنی بررسی کرد: زیر 15 سال، بین 15 تا 64 سال و 65 سال به بالا. اگر کشوری بیش از 40 درصد جمعیتش زیر 15 سال باشد میانگین جمعیتی این کشور جوان است. جمعیت ایران هم تقریباً تا اواخر دهه 70 جوان بود، زیرا بیش از 40 درصد جمعیت کشور زیر 15 سال بود. اگر کشوری بیش از دوسوم جمعیتش در سن فعالیت یعنی بین 15 تا 64 سال باشد؛ این کشور در پنجره یا فرصت جمعیتی قرار دارد. ایران از سال 1385 تا سال 1425 در این پنجره قرار خواهد داشت. اگر کشوری بیش از هفت درصد جمعیتش بالای 65 سال باشد آن کشور سالخورده است. ایران از سال 1400 به بعد وارد مرحله اول سالخوردگی جمعیت شده است، به این معنا که بیش از هفت درصد جمعیت کشور 65 سال به بالا هستند. سالخوردگی جمعیت سه مرحله مختلف دارد. در مرحله اول 7 تا 14 درصد، در مرحله دوم 15 تا 21 درصد و در مرحله سوم بالای 21 درصد از جمعیت کشور سالخورده میشوند. ایران در حال حاضر وارد مرحله اول سالخوردگی شده است و تا سال 1415 مرحله دوم را تجربه خواهد کرد و درنهایت در سال 1425 وارد مرحله سوم میشود. سالخوردگی جمعیت در ایران دو دلیل عمده دارد: اول، موالید بالای دهه 60 است که باعث شده تعداد دهه شصتیهایی که قرار است سالمند شوند زیاد شود و دلیل دوم، سیاستهای کاهش نرخ باروری است که از اواسط دهه 70 اجرا شد.
به سیاست کاهش نرخ باروری در دهه 70 به عنوان یکی از دلایل سالخوردگی جمعیت اشاره کردید. به نظر شما چرا سیاستگذاران در آن زمان به این نتیجه رسیدند که جمعیت کشور باید کاهش پیدا کند؟
جمعیت ایران در دهه اول انقلاب رشدی نزدیک به چهار درصد داشت. البته بخشی از این رشد ناشی از مهاجرت بود اما رشد طبیعی جمعیت 4 /3 درصد بود که در سطح جهانی رقم بالایی بود. رشد فزاینده جمعیت مشکلات و معضلات عدیدهای از کمبود شیرخشک و واکسن تا کمبود مدرسه را به وجود آورد. جمعیتشناسان در همان زمان پیشبینی کردند که اگر این روند به همین شکل ادامه پیدا کند در مراحل بعد با مشکلات دیگری مانند کمبود دبیرستان، دانشگاه و مسکن مواجه خواهیم شد. در نتیجه تصمیم بر این شد که رشد فزاینده جمعیت کاهش پیدا کند. البته این به معنای کاهش جمعیت نیست. از آن تاریخ تاکنون جمعیت کشور کاهش پیدا نکرده است. برای مثال در سال 1365 جمعیت ایران حدود 50 میلیون نفر بوده و در حال حاضر حدود 87 میلیون نفر است؛ یعنی در هر سال تقریباً یک میلیون نفر به جمعیت کشور اضافه شده است. بنابراین این سیاست در زمان خود به دلیل مسائل و مشکلاتی که وجود داشته سیاست کاملاً درستی بوده است.
آمارهای سازمان ثبتاحوال نشان میدهد که میزان موالید از سال 13۹۶ کاهش پیدا کرده، بهطوری که از آن تاریخ تا آذرماه ۱۴۰۲، هر سال حدود ۱۱۰ هزار نفر از تعداد نوزادان بهدنیاآمده کم شده است. همچنین از سال 13۹۵ درصد رشد موالید منفی شده است. این در حالی است که در دو دهه گذشته برنامهریزیهای متعددی برای تغییر نرخ فرزندآوری در کشور انجام شده که مهمترین آنها قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت است. به نظر شما چرا چنین برنامههایی مورد اقبال عمومی قرار نمیگیرند؟
البته قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت دو سال و نیم است که به مرحله اجرا درآمده است و در این مدت کوتاه نمیتوان گفت که موفقیتآمیز بوده است یا خیر؛ ممکن است این قانون در درازمدت به نتیجه برسد. اما اینکه چرا چنین برنامههایی مورد اقبال عمومی قرار نمیگیرند به این خاطر است که بسیاری از این سیاستها (سالم بودن فرزند، تحت پوشش بیمه بودن و تغذیه سالم) برای مادر و فرزند جنبه رفاهی دارد که باید قبل از اینها اجرا میشد. اگرچه به نظر من این سیاستها برای افزایش جمعیت لازم است، اما کافی نیست.
بسیاری از سیاستمداران در جهان به دنبال حمایت از افزایش تعداد موالید در کشور خود هستند. دونالد ترامپ متعهد شده است در صورت بازگشت به کاخ سفید مزایایی را در نظر بگیرد. در فرانسه نیز حدود 5 /3 تا 4 درصد تولید ناخالص داخلی به سیاستهای خانواده اختصاص پیدا میکند. کره جنوبی هم پرداختهایی به ارزش 70 هزار دلار به ازای هر فرزند انجام میدهد. آیا راهکارهایی چون افزایش مشوقهای اقتصادی میتواند مشکل زادوولد را در ایران حل کند؟
به نظر من کپیبرداری از سیاستهایی که کشورهای دیگر اتخاذ میکنند کاملاً اشتباه است. ممکن است اعمال سیاستهای مالی برای جوانی جمعیت در یک کشور نرخ زادوولد را افزایش دهد، اما این به این معنا نیست که اعمال این سیاست در کشور ما هم همین نتیجه را دربر داشته باشد. هر کشوری معضلات خودش را دارد. اتخاذ هرگونه سیاست و برنامه در ایران مستلزم سه گام مهم است: گام اول این است که ما وضع موجود را به خوبی بشناسیم، گام دوم این است که باید ببینیم میخواهیم به چه هدفی برسیم و در نهایت گام سوم اتخاذ سیاستها و راهبردهایی برای رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب است. بنابراین ما در ایران باید مطالعه کنیم و ببینیم که مشکل اصلی چه چیزی است و بعد برای آن نسخه بپیچیم.
بهطور مشخص، چه نسبتی بین شرایط اقتصادی و زادوولد وجود دارد و مسائل اقتصادی تا چه حد و چگونه میتواند بر این موضوع تاثیر بگذارد؟
تحقیقات زیادی انجام شده و طرحهای پژوهشی که خود بنده هم اجرا و مطالعه کردم نشان داده است که خانوادهها هم به ازدواج و هم به فرزندآوری علاقهمند هستند. نظرسنجیها نشان میدهد که میانگین تعداد فرزند دلخواه برای آقایان 4 /2 فرزند و برای خانمها 2 /2 است که میانگین کلی میشود 3 /2 درصد؛ به این معنا که بهطور متوسط هر خانوادهای تمایل دارد بالای دو فرزند داشته باشد (حالا برخی سه، برخی دو و برخی یک فرزند میخواهند و معدودی هم فرزند نمیخواهند). اگر به این تمایل پاسخ داده شود رشد جمعیت به خوبی پیش خواهد رفت اما در حال حاضر میانگین تعداد فرزندان به 6 /1 فرزند رسیده است. متاسفانه این رقم از تعدادی که خود زوجین هم اعلام کردند کمتر است. اما چرا؟ ما تحقیقی را با عنوان «نیات برآوردهنشده باروری» انجام دادیم که بفهمیم چرا با وجود اینکه زوجین فرزند بیشتری میخواهند اما بچه کمتری به دنیا میآورند؟ مشکل اصلی مسائل اقتصادی است اما باید در نظر داشته باشیم که منظور از مسائل اقتصادی فقر نیست. استنباط ما از بحث اقتصادی اشتباه است. زمانی که یک زوج تحصیلکرده میگویند ما به دلیل مشکلات اقتصادی بچهدار نمیشویم به این معنا نیست که فقیر هستند، بلکه به این معناست که نمیتوانند آیندهای را برای فرزند خود ترسیم کنند. اما کارگزاران سیاسی این برداشت اشتباه را دارند و گمان میکنند که با دادن وام میتوانند مشکلات اقتصادی را حل کنند. این در حالی است که مشکلات اقتصادی که در کشور وجود دارد با دادن وام حل نمیشود. مباحث و مشکلات اقتصادی را باید در سطح کلان حلوفصل کرد. در مرحله اول باید تحریمها برداشته شود تا تورم کاهش پیدا کند تا مردم بتوانند برای آینده برنامهریزی کنند.
برخی از کارشناسان بر این باورند که مولفههای فرهنگی یکی از مهمترین عوامل در کاهش فرزندآوری است. این در حالی است که دولتمردان ما میگویند مسائل اقتصادی اهمیت بیشتری دارد. نظر شما در این مورد چیست؟
بله، یکی از عوامل کاهش باروری در ایران بهخصوص برای افراد تحصیلکرده یا کسانی که تمکن مالی دارند، مربوط به مولفههای فرهنگی است که نمیتوان آن را با بخشنامه تغییر داد. بسیاری از زوجین میگویند که ما میخواهیم فرزند کمتر اما با کیفیت بالاتری داشته باشیم. اینکه خانوادهها میگویند از پس هزینه فرزند بیشتر برنمیآیند به این معنا نیست که فقیر هستند، بلکه به این معناست که میخواهند فرزندشان از کیفیت زندگی بالاتری برخوردار باشد. اینکه دولتها بگویند ما میخواهیم فرهنگ را تغییر دهیم، گزاره درستی نیست. قطعاً اگر کارگزاران سیاسی کشور زیربناهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را مهیا کنند نگرانیهای زوجین برای تامین زندگی کاهش پیدا میکند و به دنبال آن فرزندآوری هم افزایش پیدا میکند.
به عنوان آخرین سوال بفرمایید که دولت چطور میتواند این روند را تغییر دهد؟
دولتها باید نگران باشند و برنامهریزیهای لازم را انجام دهند. اما این برنامهریزیها نباید در سطح خرد باشد. شما وام ازدواج را در نظر بگیرید؛ زوجین تا سالها بدهکار میشوند و باید قسط بدهند و همین مسئله باعث میشود فرزندآوری را به تاخیر بیندازند. برنامهریزی و سیاستهای کلان دولت است که میتواند کارساز باشد. من در یکی از بحثها به این موضوع اشاره کردم که کشور در پنجره جمعیتی قرار دارد و باید از این فرصت بهره لازم را ببرد. بسیاری از کشورها برای بهرهگیری از پنجره جمعیتی، سیاست مهاجرپذیری را اتخاذ میکنند اما در ایران نهتنها سیاست مهاجرپذیری بیمارگونه است، بلکه نیروی کار جوان ما در حال مهاجرت از کشور است. بنده بارها در صحبتهایم عرض کردم که یک کشور چقدر باید هزینه کند تا سالی 100 هزار تا 200 هزار بچه بیشتر به دنیا بیاید؟ حتی اگر این سیاست به خوبی در کشور ما اجرا شود این بچه بزرگ میشود و هیچ امیدی به آینده ندارد، از امکانات موجود ناراضی است و درنهایت تصمیم به مهاجرت میگیرد. حتی خود مسئولان میگویند سالانه 200 هزار جوان به خارج از کشور مهاجرت میکنند. این یعنی سیاست جوانی جمعیت جواب نداده است و در بهترین حالت ممکن است فقط به تولید موالید منجر شود. نکته آخر اینکه متاسفانه همچنان نرخ مرگومیر در ایران بالاست. بسیاری از جمعیت جوان و میانسال ما بر اثر تصادفات جادهای، آلودگیهای زیستمحیطی و کمبود کیفیت مواد غذایی از بین میروند. اگر ما نگران افزایش جمعیت هستیم باید جمعیت فعلی را زنده نگه داریم، نه اینکه اینها را از بین ببریم به بهای اینکه میخواهیم بچه بیشتر به دنیا بیاوریم.