جامعه ما نیازمند گسستن از دولت است
مشارکت اجتماعی چگونه به سرمایه اجتماعی تبدیل میشود؟
هر روز که میگذرد گوشهای از این دنیای بزرگ و گاهی بیدروپیکر مجازی میخوانیم و میشنویم که فردی و شاید هم گروهی جایی رفتهاند و کار نیکی درانداختهاند.
هر روز که میگذرد گوشهای از این دنیای بزرگ و گاهی بیدروپیکر مجازی میخوانیم و میشنویم که فردی و شاید هم گروهی جایی رفتهاند و کار نیکی درانداختهاند. از انواع کارهای خیر گرفته تا اهدای عضو تا انواع محافظتهای محیط زیستی و... . کافی است اتفاقی بیفتد و درکنار همه ضعفهایی که داریم مشارکت خیل کثیری از مردم را برای انواع کمک و همدلی ببینیم و ذوق کنیم. صفهای بلند اهدای خون تا انواع مشارکت در حوادث غیرمترقبه. کارهایی که خوشایندمان است و عاملی میشود که فکر کنیم مردممان در حل بحرانهای فراگیر بسیج شدهاند. رسانهها هم به کمک میآیند که این تصور فراگیرتر شود و خودمان به خود و مردمانمان افتخار کنیم. البته گاهی دچار خودانتقادیهای موضعی هم خواهیم شد. کنار همه کارهایی که در بالا انجام میشود همیشه چهرههایی شاخص وجود دارند. چهرههایی که رسانه دارند. محبوبیت خودشان رسانهساز است و چه در فضای مجازی و چه در دیگر رسانهها بیشتر تلاش میکنند این چهره خوب، مهربان و همراه را به تصویر بکشند.
اما آیا به واقع ما مردمانی شدهایم با مشارکت بیشتر؟ مردمانی همدلتر؟ آیا به واقع باور کردهایم که حل معضلات اجتماعی، فرهنگی، محیطزیستی و امثالهم تنها به دستان فراگیر دولت امکانپذیر نیست و باید ما هم قدمی از قدم برداریم؟ سپهر عمومی پر شده است از حضور همه ما. مردمانی ذره ذره شده که از پشت مونیتورهای مجازیشان به یکدیگر میپیوندند. فضای عمومی ما پر از افرادی است که جامعهای ندارند اما گاهی به ضرورت یکجا جمع میشوند و یک کار جمعی میکنند. نیازی هم نیست در این کارهای جمعی شناختی وجود داشته باشد. رسانهها برایمان بیشترین امکان را برای گذاشتن کمترین زمان و حتی کمترین میزان ارتباط فراهم میآورند تا در جمعیتی حضور یابیم که قرار است مشکلی از مشکلات را حل کند. در آسانترین حالت با پیامکی یا شمارهای به واسطه آنچه مادی یا معنوی داریم در جمعی داخل میشویم اما مشارکتی بیشتر نداریم. دلمان خوش میشود به کار خیری که کردهایم. هویتمان فربه میشود به آن و تلاش میکنیم به بهترین نحو آن را بازنمایانیم شاید که دیگرانی هم با ما همراه شوند در این عمل خیر و صواب. اینجاست که منِ شناختهشدهتر راحتتر میتوانم از رسانهام استفاده کنم و اگر سلبریتی هم باشم ماندگاریام در کنار مردم به بودن در این جمعهایی است که شکل میگیرد. هنرمندانهتر آن است که شکلدهنده و آغازگر چنین پویشهایی هم باشم. طبیعی است که همه ما دوست داریم چنین تصویری از خودمان به نمایش بگذاریم. اما آیا واقعاً ما مردمانی شدهایم با مشارکت بیشتر؟ مردمانی همدلتر؟
هرچه به گذشته سرک میکشیم، تاریخ ما نمایشگر این همدلیهای ما بوده، چرا که در سابقه فرهنگی ما رسیدن به همسایه همیشه بوده است. حتی در جنگ و بلایای طبیعی هم تا شنیدهایم، نمایش حضور است، حتی گاهی موثرتر. مشارکت اجتماعی بدون نهاد نمیتواند ماندگار باشد. مشارکت اجتماعی به ماندگاریاش معنادار است. آنچه میتواند برای جامعهای سرمایه اجتماعی باشد ماندگاری مشارکتهایی است که از اعتماد به ساختار و نهادها برمیخیزد. زمانی که در سپهر عمومی ما نه افراد ذرهانگاری شده یا انبوهههایی تنها که گروههایی منسجم شکل بگیرند که هدفی را مداوم دنبال کنند. پویایی سپهر عمومی به حضور زیاد افراد نیست که به حضور نهادهای فراگیر مردمی است که حدفاصل مردم و دولت را پر میکنند. قرار نیست که جای تمام این نهادها را رسانهها پر کنند. رسانهها کارشان چیز دیگری است و اگر به ضرورت وارد شوند نمیتوانند ماندگار باشند. خصوصاً اگر این نهادهای رسانهای خودشان به دستگاههای رسمی هم متصل باشند دیگر اثری از گروههای مردمنهاد برجای نمیماند.
در تاریخ جامعه ما زمانی مساجد بزرگترین مکانهای تجمعهای مردمنهاد بودهاند. افرادی که در آن جامعه تشکیل میدادند و انواع فعالیتهای مردمی در خلال آن شکل میگرفت. در محلات افراد به مسجد محلشان شناخته میشدند. همدلیها از خلال اعتماد و مشارکتی ماندگار شکل میگرفت. به مرور پایگاههای مردمی با مداخلات مختلف تغییر ماهیت دادند. اما تغییر ماهیت نهاد پیشین، بهرغم خواست مسوولان منجر به شکلگیری نهادهای غیردولتی نشد و آنچه هم که اتفاق افتاد در جریان پوپولیسم سیاسی زمانه درهم پیچیده شد و از دلش پوپولیسم فرهنگیای حاکم شد که در آن دیگر نه از نهاد خبری شد و نه از جامعهای ساختیافته. آنچه ماند همین جمعهای ذرهانگارانهای است که به مدد رسانهها مانده است. این به معنای حذف انواع کامل خیریهها و نهادهای اجتماعی نیست. همیشه و در همه زمانها مردمانی که علاقهمند به تشکل بودهاند وجود دارند و چنین نهادهایی هست. اما اگر قرار باشد درباره گستردگی نهادها گفته شود، این روزها مشارکتهای بازنمایانده شده و هویتساز ما سرمایه اجتماعی برای ما نمیشود. به فرض صحت و صداقت تمامی بازنماییهایی که از مشارکتهای اجتماعی در انواع رسانهها میبینیم، بازهم سپهر عمومی ما ساخت نهادی ندارد. گویا برنده اصلی این بازی ذرهانگارانه رسانههایی هستند که سوار بر احساسات مردم میشوند.
در کنار رسانه سلبریتیهایی هستند که خودشان مانند یک رسانه عمل میکنند. به قول جرج مونیبو در نشریه گاردین «سلبریتیهای مهربان و زیبا دارند دنیا را از دست ما درمیآورند. آنها چهره خشن سرمایهداری شرکتی را ملایم میکنند و از همه بدتر کنشگری فعال ما در جامعه را خاموش میکنند». این نقابهای آشنا و زیبای دنیای سرمایهداری همیشه مورد توجه دولتمردان نیز بودهاند. نوعی سلاح حواسپرتی جمعی برای کمترین درگیری با سیاست را برای دولتمردان ساختهاند. افرادی که روی صحنه بهشدت فعالند و حضورشان باعث کمتر دیده شدن متفکران و روشنفکران پشت صحنه میشود. آنقدر که گاهی حتی گروههای مرجع سیاسی و اجتماعی برای ماندن و شنیده شدن صدایشان دست به دامن این جماعت میشوند. وقتی ذائقه مخاطب تغییر کرد، دیگر در رسانههای شما گفتوگوهای چالشی صاحبان اندیشه -به فرض امکان برگزاری- خریدار ندارد و آنچه هست انواع تاکشوهای تقلیدی است که فراغت را نمایش دهد و دنیای سلبریتیپرست این روزها را بزرگتر کند. نتیجهاش این است که مشارکت اجتماعی برایمان میشود چند عمل متظاهرانه یا مخلصانه اجتماعی یک یا چند فرد. و گاهی چنان میشود که رصدگران و محققان اجتماعی هم باورشان میشود در زیر پوست این دنیای شیشهای جدید اتفاقی در جریان است.
دنیای این روزهای مردمان را رسانه با انواع مختلفش پر کرده است. رسانهها بر شناخت و درک عمومی از جهان تاثیر میگذارند، تا اندازهای که آگاهی و ذهنیت مردم نسبت به جهان بسته به محتوایی است که از رسانهها دریافت میکنند. از سوی دیگر شبکههای جدید اجتماعی ساختارهایی هویتساز ساخته است. ساختارهایی که امکان بازنمایی مطلوب از هویتهای فردی را به انواع روشها عرضه میکند. چنین فضایی گاهی رفتارهای نمایشی ما را در قبال مسائل و بحرانهای اجتماعی بسیار بیشتر از آن چیزی به تصویر میکشد که در واقعیت وجود دارد. همین تصور از زیاد بودن مشارکت نوعی احساس اشباعشدگی در میان جماعت دیگری که برایشان مشارکت مطلوب است ایجاد میکند، که خود به نوعی بازدارندگی به همراه دارد. از طرف دیگر مشارکتهایی از این جنس رسانهای نمیتواند ماندگار باشد و اثرگذار. نهاد نمیسازد و سرمایه اجتماعی نمیآفریند. جامعه ما نیازمند گسستن از دولت است. نیازمند انسجام اجتماعی و همدلی مردمانش است. نیازمند آگاهی و حضور فعال در اجتماع است. زمینه این حضور را اعتماد و پر شدن شکاف دولت-ملت میسازد و نهفقط حضور سلبریتیها. نتیجه این اعتماد به همراه هموار شدن مسیر نهادسازی برای فعالیتهای مختلف اجتماعی-فرهنگی و سیاسی میتواند زمینهساز این انسجام اجتماعی باشد. طبیعی است که در دنیای رسانه نتیجه همین فعالیتها هم بازتاب در رسانهها دارند و حتی از آن به عنوان ابزار مناسب استفاده میکنند. گاهی همه ما نیازمند آنیم که بازخوانی دقیقتری از آنچه در رسانهها میبینیم و به نوعی با آن سرگرم شدهایم داشته باشیم.