اثر سواد مالی
چه رابطهای میان دانش مالی و عملکرد سرمایهگذاری وجود دارد؟
در کشورهای توسعهیافته، بهرغم پیشرفتگی اقتصاد و نظامهای مالی اما سطح سواد اقتصادی و مالی بهطور عجیبی پایین است: بسیاری از مردم اروپا، آمریکا و ژاپن درکی از نرخ بهره، تورم، درجه ریسکپذیری، صندوقهای سرمایهگذاری و برنامههای مالی بازنشستگی ندارند. بر این اساس طبیعی است که عموم مردم نتوانند سود و ثروت چندانی از سرمایهگذاریهای مالی خود کسب کنند. از طرفی واقعیت این است که مشاوره مالی هیچگاه جایگزین کاملی برای دانش و خبرگی خود فرد نیست. طبق تحقیقات، ارتقای دانش و سواد مالی برای تصمیمگیریهای مالی طول دوره زندگی حیاتی است.
با این حال در زمینه کارآمدی برنامههای آموزش مالی بحثهای متفاوتی وجود دارد. در ارزیابیهای این حوزه، این نگرانی وجود دارد که زمانی که حضور در این برنامهها اختیاری است، انتخاب نمونه ممکن است برآورد اثرات برنامههای آموزشی را تورشدار کند. در کل چگونگی انتخاب نمونه مورد بررسی در این حوزه اهمیت دارد. اثرات برنامههای آموزش مالی بستگی به این دارد که چه کسانی در این برنامهها حضور مییابند. در این رابطه مطالعهای تاکنون انجام نگرفته است که اثرات برنامههای آموزش مالی را روی انتخاب سبدهای سرمایهگذاری ارزیابی کند.
در مقالهای که به تازگی (سپتامبر 2023) سه اقتصاددان به نامهای ایرینا گِمو و پییر کارل میچاد از دانشگاه اچایسی مونترال کانادا و اولیویا میشل از مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا در تارنمای انجمن ملی تحقیقات اقتصادی ایالاتمتحده به چاپ رساندهاند، میزان تمایل افراد به هزینه برای دورههای آموزش مالی مورد سنجش قرار گرفته است. همچنین در گام بعدی اثرگذاری این دورههای آموزشی بر رفتار سرمایهگذاری افراد تجزیه و تحلیل میشود.
در این باره روی یک نمونه منتخب از خانوارهای کانادایی، یک آزمایش تشویقی مقیاس بزرگ انجام شد. در این آزمایش، ابتدا از افراد خواسته شد تا مبلغی را که در اختیار آنها قرار میگیرد بین سه دارایی فرضی که نرخ بازدهی و نوسانات متفاوتی دارند سرمایهگذاری کنند. پس از مشاهده تصمیم سرمایهگذاری مشارکتکنندگان، به اطلاع آنها رسید که در یک تصمیم سرمایهگذاری دیگر باید شرکت کنند، و اینکه جایزه نهایی آنها بستگی به انتخابهای سرمایهگذاری واقعی آنها دارد. در گام بعد به برخی مشارکتکنندگان فرصتی پیشنهاد شد تا بتوانند دانش مالی مورد نیاز برای آزمایش سرمایهگذاری نظرسنجی را فرا گیرند. این برنامه آموزشی دربردارنده محتوای علمی پیرامون متنوعسازی سبد سرمایهگذاری و بازدهیهای تعدیلشده با ریسک سبد سرمایهگذاری بود. در ادامه سعی شد با روش شناختهشده بیدیام (BDM) تمایل مشارکتکنندگان به پرداخت هزینه دوره آموزشی ارزیابی شود. در واقع با گره زدن تصمیم آنها به دریافتی واقعی که از تکمیل نظرسنجی به دست میآوردند، مشارکتکنندگان تشویق میشدند تا تمایل خود را برای پرداخت هزینه دانش مالی اعلام کنند. بر این اساس اثرات واقعی آموزشهای ارائهشده از طریق مقایسه دو گروه مشارکتکننده در نظرسنجی که اولی در دوره آموزشی حضور یافتند و دومی آموزش مالی ندیدند ارزیابی شد. همچنین طراحی آزمایشی روش مقاله این امکان را فراهم کرد تا بتوان عوامل تمایل مشارکتکنندگان برای پرداخت هزینه دورههای آموزشی مالی را مورد مطالعه قرار داد. در این باره آزمون میشود که آیا آنهایی که تمایل به پرداخت هزینه بیشتر دارند همانهایی هستند که انتظار دارند سود بیشتری به خاطر آموزشی که دیدند کسب کنند (فرضیهای که از الگوی منطقی سواد مالی نشأت میگیرد).
بهطور خلاصه یافتههای مقاله حاکی از آن است که دوره آموزشی، تنوع سبد سرمایهگذاری را بیشتر میکند. به عبارت دیگر مشارکتکنندگانی که در دوره آموزش مالی شرکت کردند با کنار گذاشتن روش سرمایهگذاری ساده مبتنی بر استدلال شخصی، سعی میکنند سبد سرمایهگذاری خود را بهینه سازند. به عنوان مثال، دوره آموزشی موجب شد نیمی از مشارکتکنندگانی که پیشتر پول خود را بهطور مساوی میان سه گزینه سرمایهگذاری پیشنهادی تقسیم کردند، پس از حضور در دوره، سرمایهگذاری متفاوتی را انجام دهند. همچنین یافتهها نشان میدهد آنهایی که در دوره آموزشی مالی حضور یافتند با 20 درصد احتمال بیشتر موفق میشوند بازدهی مورد انتظار سرمایهگذاری را بهبود و نوسانات سبد خود را کاهش دهند. این موفقیت بدون خلل در عملکرد جنبههای دیگر حاصل شده و در نتیجه به انبساط مرزهای کارایی منجر میشود. بهعلاوه فارغ از سطح ریسکپذیری، مشارکتکنندگان گروه آزمایش که در دوره آموزشی حضور یافتند با سه درصد احتمال بیشتر بهطور واضح سرمایهگذاری داراییشان را بهبود میدهند. مشارکتکنندگانی که مهارتهای شناختی و محاسباتی بالاتری دارند نیز نسبت به سایرین از آموزشی که میبینند بهره بیشتری میبرند.
بهرغم ارزش بالا و مشهود آموزش مالی، اما حدود یکچهارم از مشارکتکنندگان در نظرسنجی تمایل به دریافت آن ندارند، حتی زمانی که به صورت رایگان ارائه شود. تمایل شناساییشده برای پرداخت هزینه دوره آموزشی عمدتاً ناشی از این است که مشارکتکنندگان انتظار دارند بتوانند دانش مالی دریافتی را در راستای عملکرد بهتر سرمایهگذاری به کار ببندند. بهعلاوه پیچیدگی مالی بیشتر، تمایل مردم را برای تحصیل دانش مالی افزایش میدهد در حالی که افرادی که میگویند دانش مالی بالا دارند تمایل کمتری برای دورههای آموزشی از خود نشان میدهند.
طراحی آزمایش
آزمایش مقاله در پاییز سال 2021 با استفاده از نظرسنجی آنلاین یک سازمان نظرسنجی کانادایی طراحی شد. بیش از دو هزار نفر بهطور تصادفی برای این نظرسنجی انتخاب شدند که بازه سنی 25 تا 80 سال دارند. طی یک برنامه حمایتی، پاداشهایی برای مشارکتکنندگان در نظر گرفته شد. در مجموع طی نظرسنجی 66 هزار دلار به مشارکتکنندگان پرداخت شد. این نظرسنجی از دو بخش تشکیل شده است. در بخش نخست که اطلاعات جامعی از پیشینه و ترجیحات مشارکتکنندگان جمعآوری میشود و بخش دوم که مربوط به تجارب سرمایهگذاری است.
در بخش اول نظرسنجی، اطلاعاتی پیرامون ویژگیهای جمعیتشناختی و مالی (نظیر درآمد) مشارکتکنندگان جمعآوری شد. همچنین ترجیحات آنها با استفاده از دو سازوکار اصلی مطرح در ادبیات این حوزه مورد بررسی قرار گرفت: ریسکگریزی و ابهامگریزی. به منظور شناسایی تواناییهای شناختی از آزمون بازتاب شناختی مقاله فردریک (2005) و برای شناسایی استعداد ریاضیاتی و محاسباتی از آزمون جبری برلین مقاله کوکلی و همکارانش (2012) بهره گرفته شد. برای اطلاع از سطح سواد مالی مشارکتکنندگان نیز نمره سواد مالی آنها بر مبنای سه پرسش بزرگ مقاله لوساردی و میشل (2007) محاسبه شد.
در مورد ویژگیهای جمعیتشناختی نیز مشارکتکنندگان بهطور میانگین 53 سال دارند. حدود نیمی از آنها (5 /44 درصد) خانم هستند، 4 /65 درصد ازدواج کردهاند و 2 /61 درصد هم فرزند دارند. نیمی از نمونه (6 /51 درصد) حداقل مدرک کارشناسی (و بیشتر) دارند. میانگین درآمد سالانه مشارکتکنندگان 84 هزار و 113 دلار است (البته 9 /18 درصد از نمونه از ارائه این آمار خودداری کردند) و بهطور میانگین ثروت مالی 248 هزار و 562دلاری دارند.
نزدیک به 27 درصد از مشارکتکنندگان در نظرسنجی سهام داخلی دارند و 1 /19 درصد هم سهام خصوصی در برنامههایی نظیر «برنامه پسانداز بازنشستگی کاناداییها» و «حسابهای پسانداز معاف از مالیات» نگه میدارند. تعداد معدودی از مشارکتکنندگان دادوستد سهام یا سایر ابزارهای مالی انجام میدهند (3 /36 درصد)، واقعیتی که نشان میدهد عمده نمونه مورد بررسی تجربه چندانی در بازار سهام ندارند. از طرفی تنها 3 /8 درصد از مشارکتکنندگان اعلام کردند دانش بالایی از بازار سهام دارند و 5 /2 درصد هم دانش بسیار بالا را گزارش کردند. کمتر از 30 درصد از جمعیت نمونه نیز در رشته اقتصاد یا مالی تحصیل کردند.
علاوه بر گزارشهای شخصی خود مشارکتکنندگان، در مقاله از سه معیار دیگر برای ارزیابی سطح دانش مالی افراد استفاده شد. نخست، نمره سواد مالی که بیانگر مجموع تعداد پاسخهای درستی است که مشارکتکنندگان به سه پرسش بزرگ سواد مالی (طراحیشده از سوی لوساردی و میشل 2007 و 2011) میدهند. دوم، نمره مهارتهای شناختی که مجموع پاسخهای صحیح پرسشهای بازتاب شناختی طراحیشده بهوسیله فردریک (2005) است. در نهایت نیز نمره ریاضی و محاسباتی که مجموع تعداد پاسخهای صحیح به آزمون ریاضی سه پرسشی برلین در نظر گرفته میشود. در مجموع، نمونه مورد بررسی نمرات قابلقبولی را در زمینه سواد مالی به دست آوردند: دوسوم (1 /66 درصد) مشارکتکنندگان به هر سه پرسش مالی پاسخ درست دادند. میانگین نمره مهارتهای شناختی پایینتر بود (97 /0 از 3) و میانگین نمرات ریاضی باز هم پایینتر (55 /0 از 3).
بخش تجربه سرمایهگذاری هم سه دستهبندی دارد: انتخاب سبد سرمایهگذاری (پورتفولیو) اولیه، تمایل به پرداخت هزینه تحصیل دانش مالی و انتخاب سبد سرمایهگذاری آخرین. از معیار تمایل به پرداخت برای تعیین اینکه چه کسی آموزش مالی دریافت میکند استفاده میشود.
بر این اساس ابتدا مبلغ فرضی 30دلاری در اختیار مشارکتکنندگان قرار گرفته و از آنها خواسته شد این مبلغ را در سه گزینه پیشنهادی سرمایهگذاری کنند. اطلاعاتی نیز پیرامون بازدهی مورد انتظار پنجساله و نوسانات هر گزینه سرمایهگذاری در اختیارشان قرار گرفت. پس از تخصیص مبلغ فرضی اولیه به گزینههای سرمایهگذاری از سوی مشارکتکنندگان، آنها مبلغ مشابه 30 دلار را در گام بعد دریافت کردند. سپس بهطور تصادفی مشارکتکنندگان به دو گروه تقسیم شدند: گروه اول که آموزشی مالی به آنها پیشنهاد نشد (گروه کنترل)، و گروه دوم که یک دوره آموزش مالی به آنها پیشنهاد شد (گروه آزمایش). طی این دوره آموزشی، اطلاعاتی پیرامون متنوعسازی سبد سرمایهگذاری و بازدهی تعدیلشده با ریسک یاد داده میشد. پیش از مطرح شدن موضوع تمایل به پرداخت، اطلاعرسانی سازوکار ادامه نظرسنجی اهمیت داشت. در این باره به مشارکتکنندگان گفته شد که میتوانند مبلغی را که به آنها داده شده صرف هزینه دوره آموزشی کنند که ممکن است به کمک تصمیمگیری مالی و مسوولیت سرمایهگذاری ثانویه آنها بیاید، جایی که باقیمانده پول خود را در آن سرمایهگذاری میکردند. به منظور ارزیابی تمایل مشارکتکنندگان به پرداخت هزینه دوره آموزشی از سازوکار بِکر-دیگروت-مارشاک (بهطور مخفف بیدیام BDM) استفاده شد. مشارکتکنندگان باید حداکثر مبلغی را که تمایل داشتند از پولی که در اختیارشان قرار گرفت برای دوره آموزشی هزینه کنند در بازه بین صفر تا پنج دلار اعلام میکردند. سپس یک ایجادکننده عددی تصادفی، قیمت واقعی دوره را در این بازه تعیین کرد. بر این اساس اگر قیمت پایینتر از تمایل فرد برای پرداخت بود، آن فرد برای دوره آموزشی انتخاب میشد (با پرداخت همان هزینه واقعی برآوردشده) و در غیر این صورت خیر.
با استفاده از سازوکار بیدیام، یک گروه آزمایش و یک گروه کنترل بهطور تصادفی برای آنهایی که دوره آموزشی به آنها پیشنهاد شد ایجاد شد. طی تجزیه و تحلیلهای مقاله، نمونه کلی به نمونه تحلیلی -آنهایی که دوره آموزشی به آنها پیشنهاد شد- محدود شد (حدود 80 درصد از نمونه کل معادل یک هزار و 592 نفر پیشنهاد دوره آموزشی را دریافت کردند). از این میان، گروهی که در نهایت در دوره آموزش مالی حضور یافتند 43 درصد از نمونه را تشکیل میدهند (686 نفر) و مابقی گروه کنترل را تشکیل میدهند.
پس از برگزاری دوره آموزشی، مجدد از مشارکتکنندگان خواسته شد (فارغ از اینکه در دوره شرکت کردند یا خیر) پولی که در اختیارشان قرار گرفت همانند مسوولیت نخست، به سه گزینه سرمایهگذاری مشابه قبل اختصاص دهند. در این مرحله، پول افراد برابر بود با 30 دلاری که دریافت کردند منهای هزینهای که برای دوره آموزشی پرداخت کردند. بنابراین پول مشارکتکنندگان در این مرحله از نظرسنجی حالت تصادفی دارد، بسته به اینکه تمایل پرداخت آنها برای دوره آموزشی چقدر است.
سخن پایانی
در مرور علمی-اقتصادی این هفته، مقالهای مورد بررسی قرار گرفت که با بهرهگیری از یک نظرسنجی آنلاین سعی در ارزیابی اثرات دورههای آموزشی علوم مالی روی عملکرد سرمایهگذاری دارد. به این منظور مبلغی در اختیار مشارکتکنندگان در نظرسنجی قرار گرفت تا آن را در سه دارایی پیشنهادی سرمایهگذاری کنند. این سرمایهگذاری در دو دوره انجام شد: دوره نخست یا اولیه و دوره پس از برگزاری دوره آموزشی. همچنین تمایل مشارکتکنندگان به پرداخت هزینه دوره آموزشی از طریق سازوکار معرفیشده در مقاله بِکر و همکارانش (1964) ارزیابی شد. طراحی آزمایش مقاله به گونهای بود که هزینه خرید دوره آموزشی از مبلغ اعطایی به مشارکتکنندگان برای دور دوم سرمایهگذاری کم میشد. بنابراین افراد مجبور بودند میان مبلغ در دسترس برای سرمایهگذاری و منافعی که ممکن بود به واسطه دریافت آموزش در بهبود عملکرد سرمایهگذاری به دست آورند انتخاب کنند. طی این آزمایش مشخص شد که چه عواملی در تمایل به پرداخت مشارکتکنندگان برای دوره آموزشی نقش دارند و این دوره چه تاثیری در بهبود عملکرد سرمایهگذاری آنها دارد.
یافتههای این مقاله نشان میدهد که انتخاب افراد برای حضور دوره آموزشی تا چه حد میتواند اهمیت داشته باشد. طبق شواهد، حدود یکچهارم از مشارکتکنندگان هیچ تمایلی برای حضور در دوره آموزش مالی از خود نشان ندادند، حتی زمانی که هزینه این دورهها به صورت رایگان بود. افرادی که تمایل به پرداخت هزینه دوره آموزشی و حضور در آن را داشتند عمدتاً به خاطر این بود که انتظار میبردند اطلاعاتی که از این دوره به دست میآورند به بهبود عملکرد سرمایهگذاری آنها کمک کند و بازدهیهای بالاتری را برایشان به ارمغان بیاورد. بهعلاوه آن دسته از افرادی که در حوزه مالی حرفهایتر بودند تمایل بیشتری برای حضور در دوره آموزشی از خود نشان دادند، در حالی که آنهایی که به دانش مالی خود میبالیدند چندان به پرداخت هزینه دوره رغبت نداشتند. همچنین مشاهده شد آنهایی که در گذشته عملکرد نامطلوبی در سرمایهگذاری مالی داشتند، با احتمال کمتری مشاوره و آموزش مالی دریافت میکنند.
از جنبه عملکرد سرمایهگذاری، دوره آموزشی موجب افزایش تنوع سبد سرمایهگذاری مشارکتکنندگان شد. در واقع افرادی که در دوره آموزشی شرکت کردند سبد سرمایهگذاری متفاوت و متنوعتری نسبت به سبد اولیه خود تشکیل دادند. همچنین این دوره باعث شد افراد با احتمال کمتری به دنبال سرمایهگذاریهایی که بالاترین بازدهی مورد انتظار را دارند بروند.