تاریخچه جهانی فریب مالی
بدترین فریبهای مالی چه زمانی رقم خورد؟
تاریخ فریب به اندازه تاریخ بشریت است. از همان آغاز خلقت انسان که آدم فریفته شد و از بهشت به زمین نزول کرد تا تاریخ اساطیری و جنگ تروی و تاریخ داستانی و فریب پینوکیو و تاریخ مالی و طرح پانزی، طمع همواره انسان را به سمت افول و گرفتاری کشانده است. «شر» هم از این خصلت آدمیزاد استفاده کرده و در طول تاریخ با کمک از ناآگاهی و در جهت رسیدن به عطش سیریناپذیر خود در دستیابی به قدرت یا ثروت گروهی دیگر از همنوعان خود را به ورطه نابودی کشانده است. اگرچه طیف فریب خوردن انسانها بسیار گسترده است اما به دلیل آنکه پول همیشه مهمترین عامل رفاه بشریت بوده، کلاهبرداریهایی که منجر به از دست رفتن مال و سرمایه افراد شده ماندگاری بیشتری در اذهان داشته است. در این گزارش برخی از بزرگترین کلاهبرداریهای مالی تاریخ بررسی شده است.
فروش امپراتوری روم (193 قبل از میلاد)
در دوران ناآرامی امپراتوری روم، گارد پرایتوری (ارتش ویژهای که قرار بوده به پادشاه وفادار باشد)، پادشاه را به قتل رساند و امپراتوری را به بالاترین قیمت به فروش رساند. برنده این مزایده جولیانوس بود که با قیمتی نجومی امپراتوری روم را به چنگ آورد: 250 سکه طلا به ازای هر عضو ارتش که چیزی حدود یک میلیارد دلار به ارقام امروزی میشود. متاسفانه، گارد پرایتوری چیزی را فروخت که در تعلقش قرار نداشتY یک مثال کلاسیک از فریب مالی. امپراتوری جدید هیچگاه به رسمیت شناخته نشد و به سرعت به زیر کشیده شد.
طرح میسیسیپی (سال 1719 میلادی)
زمانی که جان لو نابغه مالی اسکاتلندی شرکتی را برای توسعه منطقه بیابانی آن زمان لوئیزیانا راهاندازی کرد، هیچ ایرادی را در طرح خود نمیدید و احتمالات را به جای واقعیت به مردم میفروخت. او سرمایهگذاران را که شامل دولت وقت فرانسه میشد به حمایت از طرح توسعهای خود متقاعد کرد. سهام شرکت او سر به فلک کشید و ارزش پول فرانسه افزایش یافت، زیرا بهطور گسترده اعتقاد بر این بود که فرانسه کوهی از طلا و نقره را از جایی که در آن زمان تنها یک پساب باتلاق بود به دست خواهد آورد. زمانی که سرمایهگذاران به واقعیت دشت بیآبوعلف لوئیزیانا پی بردند، ارزش سهام شرکت او به شدت سقوط کرد. لو هرگز اتهامات علیه خود را نپذیرفت و با جا زدن خود به عنوان یک گدا از دست سرمایهگذاران فرار کرد. او 9 سال بعد در فقر از دنیا رفت.
وحشت رایت (1900)
هیچوقت قدرت فشار اجتماعی را دستکم نگیرید. ویتاکر رایت یک خبره مالی بود و افراد معروف و برجستهای را در هیاترئیسه شرکتهای خود قرار داد. این موضوع باعث شده بود که سرمایهگذاری در شرکتهای او به یک هنجار اجتماعی میان افراد سرشناس تبدیل شود. اما در حالی که شرکتهای او روی کاغذ از نظر مالی مشکلی نداشتند، ولی در واقعیت آنها با قرضدهی به یکدیگر حسابهایشان را متوازن میکردند. هنگامی که این طرح میان عموم جامعه برملا شد، سهام شرکتهای رایت سقوط کرد و بسیاری از دوستان شیکش او را تنها و بیپول گذاشتند.
الگوی پانزی اصلی (1920)
چارلز پانزی به این نکته پی برد که میتواند کوپنهای پستی را با تخفیف بخرد، آنها را به خارج از کشور بفرستد و با قیمت کامل آنجا به فروش برساند. تنها دروغ او بزرگنمایی در مزایای مالی این کار بود. او به سرمایهگذاران وعده سود 50درصدی تنها در 45 روز میداد در حالی که این طرح او سود متوسط پنجدرصدی داشت. هزاران نفر از مردم پولهای خود را نزد او سپردند و او سود هر سرمایهگذار را از پول دریافتی از سرمایهگذار بعدی پرداخت میکرد. زمانی که این طرح معروف سرانجام از هم پاشید، سرمایهگذاران نزدیک به 10 میلیون دلار ضرر کرده بودند. پانزی از کشور گریخت و در نهایت در فقر شدید درگذشت.
فروش برج ایفل (1925)
چرا برج بروکلین را بخرید زمانی که چیز بسیار بهتری در بازار وجود دارد؟ هنگامی که کنت ویکتور لوستیگ متوجه شد که برج معروف ایفل نیاز به تعمیر دارد، با جعل برخی اسناد دولتی نشان داد که مجوز فروش این برج به عنوان ضایعات فلزی را دارد. او موفق شد دو فروشنده آهنقراضه را متقاعد کند تا با دادن رشوه 200 هزاردلاری به او، آنها را وارد یک قرارداد چندمیلیوندلاری کند. سپس از پاریس گریخت و به ایالاتمتحده بازگشت و در آنجا به عنوان یکی از موفقترین کلاهبرداران آمریکا به حرفه درخشان خود ادامه داد.
سلطان کبریت
شاید کمتر کسی در اوایل قرن بیستم آوازهای بیشتر از ایوار کروگر در حوزه مالی و تجارت داشت. کسی که مالک بانکها، شرکتهای فیلمسازی، روزنامهها، معادن، راهآهن و شرکتهای تلفن متعددی بود. او تلاش کرد تا با ایجاد انحصار کنترل تولید و توزیع کل کبریتهای جهان را در اختیار بگیرد. بانکهای بینالمللی از او تقاضا میکردند تا اجازه سرمایهگذاری را به آنها بدهد اما از این موضوع خبر نداشتند که بسیاری از شرکتهای او تنها روی کاغذ وجود دارند و به این دلیل سودآورند که روی همدیگر سرمایهگذاری میکنند.
در سال 1929 و زمانی که اقتصاد جهانی با سقوط بزرگ مواجه شد، طرح کروگر هم از هم پاشید چرا که سرمایهگذاران اقدام به نقد کردن سرمایه خود کردند. با این حال این کلاهبردار تا سال 1932 به فریب دادن سرمایهگذاران ادامه داد.
در مارس 1931، طی جلسهای در وزارت دارایی آلمان در برلین، فلیکس سوماری، بانکدار سوئیسی، درباره ورشکستگی شرکت کبریت کروگر هشدار داد. در اواسط سال 1931، شایعاتی منتشر شد مبنی بر اینکه شرکت Kreuger & Toll و سایر شرکتهای امپراتوری کروگر از نظر مالی ناپایدار هستند. در فوریه 1932، کروگر برای دومینبار در زندگی خود به بانک مرکزی سوئد روی آورد تا از او در افزایش وامهای خود حمایت کند. در آن زمان مجموع وامهای او از بانکهای سوئدی نیمی از ذخایر ارزی سوئد تخمین زده میشد که تاثیرات منفی بر ارزش پول سوئد در بازار مالی بینالمللی داشت. به منظور اعطای وامهای بیشتر به او، دولت ملزم به ارائه صورتحسابهای کامل کل گروه شرکت کروگر شد، زیرا محاسبات بانک مرکزی نشان میداد که منابع مالی Kreuger & Toll برای دادن وامهای بیشتر به او بسیار ضعیف است.
در آن زمان، ایوار کروگر در ایالاتمتحده بود و از او خواسته شد برای ملاقات با رئیس بانک مرکزی، ایوار روث، به اروپا بازگردد. او که برای آخرینبار در 23 نوامبر 1931 سوئد را ترک کرده بود با کشتی «ایلهدفرانس» به اروپا بازگشت و در 11 مارس 1932 به پاریس رسید. قرار بود ملاقات با ایوار روث در 13 یا 14 مارس در برلین برگزار شود. او در 11 مارس در پاریس با کریستر لیتورین (معاون رئیس هلدینگ کروگر و تول) و بانکدار خود اسکار رایدبک در پاریس ملاقات کرد تا برای نشست برلین آماده شود. اما روز بعد، او را در رختخواب در آپارتمانش در خیابان ویکتور امانوئل سوم پیدا کردند. پلیس فرانسه و یک پزشک پس از بازجویی از خدمتکاران کروگر (خدمتکار فرانسوی او، مادموازل بارو، و سرایداری که صبح با کروگر در تماس بود) به این نتیجه رسیدند که او بین ساعت 10:45 صبح تا 12 به خود شلیک کرده است.
او یک پاکت مهرومومشده را در اتاق گذاشت، خطاب به کریستر لیتورین، که حاوی سه پاکت مهرومومشده دیگر بود؛ یکی خطاب به خواهرش بریتا، یکی به سانه شله (مدیر کسبوکار او در هند) و دیگری خطاب به لیتورین. او در نامهای به لیتورین (به دلایلی که به زبان انگلیسی نوشته شده بود، اگرچه لیتورین نزدیکترین همکار سوئدی او بود)، نوشته بود:
«من آنقدر مسائل را به هم ریختهام که معتقدم این رضایتبخشترین راهحل برای همه افراد درگیر است. لطفاً مراقب این دو نامه باشید و مطمئن شوید که دو نامهای که چند روز پیش توسط جوردال برای من در خیابان ویکتور امانوئل 5 فرستاده شده بود به جوردال بازگردانده میشود. نامهها توسط مجستیک ارسال شد -اکنون خداحافظ و با تشکر.»
مرگ کروگر حادثه «سقوط کروگر» را رقم زد که سرمایهگذاران و شرکتها را در سرتاسر جهان، بهویژه در ایالاتمتحده و سوئد به شدت تحت تاثیر قرار داد. در سالهای 1933 و 1934، کنگره ایالاتمتحده چندین قانون اصلاحات امنیتی را تصویب کرد که به منظور جلوگیری از تکرار سقوط کروگر بود. این صورتحسابها تا حد زیادی در ماموریت خود موفق بودند و صنعت مالی آمریکا تا زمان رسوایی انرون و طرح پانزی برنارد مدوف شاهد تقلبهایی به همین بزرگی نبود.
فارن افرز در سال 1930 در گزارشی نوشته بود که از 630 میلیون دلار دارایی شرکت، 200 میلیون دلار از تجارت کبریت، 30 میلیون دلار در بانک و 400 میلیون دلار دیگر صرفاً به عنوان سرمایهگذاریهای دیگر طبقهبندی شده است. هنگامی که شرکت سرانجام در پایان مارس 1932 ورشکست شد، معلوم شد که داراییهای ادعاشده 250 میلیوندلاری وجود ندارد.
قبل از سقوط، کروگر هزاران اوراق مشارکت صادر کرده بود. اوراقی که بسیار محبوب بودند و اعتقاد عمومی راسخ به امپراتوری روبه رشد کروگر، سوئدیهای معاصر را متقاعد کرد که روی این «اوراق کروگر» سرمایهگذاری کنند. پس از سقوط کروگر، هر دو اوراق قرضه و سهام بیارزش شدند و چندین هزار سوئدی و چند بانک کوچک پسانداز و سرمایهگذاری خود را از دست دادند. در مجموع 43 درصد از سرمایهگذاران و سهامداران توانستند داراییهای خود را بازپس بگیرند. بانکهای مرتبط با گروه شرکت خانواده والنبرگ، گروه شرکت استنبک و هاندلزبانک اکثر شرکتهای امپراتوری کروگر را در اختیار گرفتند. کبریت سوئد (Swedish match) مدت کوتاهی پس از سقوط مانند اکثر شرکتهای صنعتی در امپراتوری کروگر بهبود یافت. این شرکت یک وام بزرگ تضمینشده توسط دولت دریافت کرد که پس از چندین سال بهطور کامل بازپرداخت شد. اما IMCO در ایالاتمتحده دوام نیاورد. انحلال 9 سال طول کشید و در نهایت در سال 1941 به پایان رسید.
کلاهبرداری املاک بیکر (1936)
در اوایل قرن بیستم، کلاهبرداری املاک بیکر اتفاق افتاد که یکی از مهمترین کلاهبرداریهای مالی در تاریخ ایالاتمتحده محسوب میشود. البته دو روایت از این کلاهبرداری وجود دارد.
در سال 1839، سرهنگ جیکوب بیکر درگذشت و ملکی را به ارزش سه میلیارد دلار از خود به جا گذاشت، که بخش بزرگی از شهر فیلادلفیا در آنجا واقع بود. تقریباً یک قرن بعد وارثان بیکر تحت رهبری ویلیام کامرون مورو اسمیت، یک انجمن حقوقی تشکیل دادند که با پرداخت هزینهای ناچیز به روی هر کسی با نام خانوادگی «بیکر» باز میشد تا منابع خود را برای نبرد قانونی برای بازیابی ارثیه خود جمع کند. فقط یک مشکل وجود داشت؛ سرهنگ بیکر یک شخصیت تخیلی بود و هیچ ارثی در آن وجود نداشت. اسمیت و دوستانش قبل از اینکه کلاهبرداری در سال 1936 بسته شود، نزدیک به 25 میلیون دلار جمعآوری کردند.
یک نمونه دیگر از این نوع کلاهبرداری نیز به صورت تقریباً همزمان اتفاق افتاد. این کلاهبرداری توسط یک سرمایهدار معروف، کلارنس دبلیو بارون، که در آن زمان ناشر والاستریت ژورنال بود، سازماندهی شد. بارون با گروهی از کلاهبرداران همکاری کرد که توانستند سهام بیارزش را به سرمایهگذاران ناآگاه بفروشند.
این کلاهبرداری در سال 1919 زمانی آغاز شد که بارون از یک ملک بزرگ در بوستون مطلع شد که در حال فروخته شدن بود. ارزش این دارایی حدود دو میلیون دلار بود و بارون فرصتی برای کسب سود سریع دید. او گروهی از سرمایهگذاران را متقاعد کرد که با این قول که میتوانند بازدهی زیادی از سرمایه خود داشته باشند، ملک را خریداری کنند.
بارون و همکارانش یک شرکت جعلی به نام شرکت توسعه ماساچوست ایجاد کردند و سرمایهگذاران را متقاعد کردند که سهام این شرکت را خریداری کنند. هر سهم به قیمت هزار دلار فروخته شد، با این وعده که به زودی ارزش آنها 10 برابر این مقدار خواهد بود. سرمایهگذاران به این باور رسیدند که این شرکت مالک املاک بیکر است و ارزش این املاک میلیونهاست. بارون و همکارانش توانستند از نفوذ خود در جامعه مالی برای ارتقای سهام استفاده کنند و به زودی شرکت توسعه ماساچوست یکی از شرکتهای مورد بحث در والاستریت شد. سهام تقاضای زیادی داشت و سرمایهگذاران در تلاش بودند تا در این اقدام شرکت کنند.
با این حال، کل این طرح یک تقلب بود. املاک بیکر هرگز تحت مالکیت شرکت توسعه ماساچوست نبوده است و این املاک دو میلیوندلاری که ادعا شده بود، ارزش نداشت. در واقع، املاک در وضعیت بدی قرار داشت که اساساً بیارزش بود.
سرمایهگذارانی که سهام شرکت توسعه ماساچوست را خریداری کرده بودند به زودی متوجه شدند که کلاهشان برداشته شده است. قیمت سهام شروع به کاهش کرد و سرمایهگذاران میلیونها دلار ضرر کردند. برخی از سرمایهگذاران نابود شدند، در حالی که برخی دیگر تمام پسانداز خود را از دست دادند.
بارون و همدستانش در نهایت دستگیر و محاکمه شدند. بارون توانست از زندان فرار کند، اما به دلیل نقشش در کلاهبرداری به پرداخت 10 هزار دلار جریمه شد. دیگر اعضای توطئه چندان خوششانس نبودند و بسیاری از آنها به حبسهای طولانیمدت محکوم شدند.
شرکت خدمات نظافتی ZZZZ
بری مینکو در اینگلوود کالیفرنیا، در یک خانواده یهودی متولد و در منطقه رزدا در دره سن فرناندو بزرگ شد. در 9سالگی مادرش برای او شغلی به عنوان بازاریاب تلفنی در قالیشویی که در آن کار میکرد، پیدا کرد. مینکو در 16سالگی، در حالی که دانشآموز دوم دبیرستان کلیولند بود، ZZZZ Best (زیبست) را در گاراژ والدینش با سه کارمند و چهار تلفن شروع کرد. در سالهای اول به دلیل نداشتن گواهینامه رانندگی؛ دوستانش او را به قالیشوییها میرساندند. او برای تامین هزینههای اولیه تلاش زیادی کرد اما به دلیل اینکه در آن زمان کالیفرنیا به افراد زیر سن قانونی اجازه امضای قراردادهای الزامآور نظیر چک را نمیداد، در گرفتن وام ناکام ماند. در برخی مواقع، او حتی پرداختن به موقع حقوق و دستمزد را دشوار مییافت. مینکو برای جبران کمبود سرمایه عملیاتی، کسبوکار خود را از طریق جعل چک، سرقت و فروش جواهرات مادربزرگش و پرداخت هزینههای جعلی کارت اعتباری تامین مالی کرد.
اندکی پس از آن، مینکو کسبوکار «ترمیم بیمه» را با کمک تام پاجت راهاندازی کرد. این دو نفر یک شرکت جعلی تشکیل دادند که جزئیات این بازسازیها را برای بانکداران مینکو تایید کرد. با وامهای این بانکها، مینکو کسبوکار «زیبست» را در سراسر کالیفرنیای جنوبی گسترش داد.
در حالی که بیشتر طرحهای پانزی مبتنی بر کسبوکارهای ناموجود و تخیلی هستند، اما بخش شستوشوی فرش زیبست بسیار واقعی بود و مشتریان نمرات بالایی برای کیفیت کار آن داده بودند. با این حال، بخش ترمیم بیمه، که در نهایت 86 درصد از درآمد شرکت را به خود اختصاص میداد، تقلبی بود. مینکو با فاکتور کردن حسابهای دریافتنی خود برای کار تحت قرارداد، و همچنین وجوه شناور از طریق چندین بانک در یک طرح پیچیده چک، پول جمعآوری کرد.
پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان در سال 1985، مینکو تمام وقت خود را به زیبست اختصاص داد. با وجود روند روبه رشد شرکتش، او از جک کاتین، تاجر لسآنجلسی که با جنایات سازمانیافته ارتباط داشت، وام دریافت کرد. کاتن بعداً از مینکو به دلیل پرداخت نکردن سهم خود از سود شرکت شکایت کرد، اما مینکو ادعا کرد که کاتین یک رباخوار است. در زمان مرگ کاتین در سال 1987، این شکایت هنوز در دادگاهها برقرار بود. حضور شخصیتهای کلاهبردار شناختهشده دیگر (نظیر موریس ریند شیاد حوزه بورس اوراق بهادار) به عنوان مشاور، کارمندان او را عصبانی کرد. مینکو همچنین شریک تجاری رابرت ویجیانو، دزد جواهرات مشهور بود.
رونق کسبوکار زیبست به حدی شد که در فوریه 1987، سهام این شرکت با قیمت 18 نزدک معامله میشد و ارزش شرکت بالغ بر 280 میلیون دلار بود. تعداد کارمندان شرکت بیش از هزار نفر شده بود و زیبست به جز کالیفرنیا در آریزونا و نوادا هم دفتر تاسیس کرد.
با وجود رشد، این شرکت همچنان با کمبود شدید جریان نقدی ناشی از پرداخت سرمایهگذاران برای پروژههای ترمیمی که وجود نداشت، مواجه بود. مینکو معتقد بود وقتی فهمید که کیسرو، قالیشویی مجاز سیرز، توسط والدین بریتانیاییاش فروخته میشود، راهحلی پیدا کرده است. او مذاکرات ادغام با کیسرو را آغاز کرد، زیرا تزریق پول نقد مشکلات فوری جریان نقدی زیبست را حل میکرد. علاوه بر این، مینکو فکر میکرد که کسبوکار کیسرو به زیبست پول نقد کافی برای پایان دادن به طرح پانزی را زودتر از آنچه در ابتدا برنامهریزی شده بود، میدهد. در همین زمان بود که بانک سرمایهگذاری درکسل پیشنهاد تامین مالی معامله را با اوراق قرضه ناخواسته داد.
اگرچه کیسرو دو برابر زیبست بود، اما دو شرکت با یک معامله 25 میلیوندلاری توافق کردند که در آن زیبست شرکت بازمانده خواهد بود. این ادغام باعث شد تا قالیشویی مجاز زیبست بزرگترین شرکت مستقل قالیشویی در ایالاتمتحده شود. بلافاصله پس از اعلام قرارداد کیسرو، مینکو شروع به جذب سرمایه 700 تا 800 میلیوندلاری برای خرید سرویسمستر و توسعه کسبوکارش به بریتانیا کرد. او همچنین بحثهای مقدماتی را برای خرید تیم بیسبال سیاتل مارینرز آغاز کرده بود.
درست زمانی که ادغام کیسرو در حال تکمیل شدن بود، تقلب در کارت اعتباری که در سالهای اولیه به ابقای زیبست کمک کرده بود، بلای جانش شد. مینکو اتهامات متقلبانه را به گردن پیمانکاران بیوجدان و یک کارمند دیگر انداخته بود و بیشتر ضرر قربانیان را جبران کرده بود. با این حال، او به خانهدارش که چندصد دلار بیش از حد دریافت کرده بود، غرامتی پرداخت نکرد. هنگامی که مینکو درخواستهای او را برای جبران خسارت نادیده گرفت، آن زن خانهدار چندین نفر دیگر را که توسط مینکو فریب خورده بودند شناسایی کرد و دفتر خاطرات خود را به لسآنجلستایمز داد. چند روز بعد تایمز روایتی را منتشر کرد که نشان میداد مینکو در سالهای 1984 و 1985 به مبلغ 72 هزار دلار به صورت جعلی با کارت اعتباری پرداخته است. این داستان که تنها چند روز قبل از پایان ادغام ادامه داشت، باعث شد سهام زیبست 28 درصد سقوط کند.
همین گزارش موجب شد تا بانکها از ترس کلاهبرداری، از دادن وام به مینکو صرفنظر کنند. درکسل اعلام کرد تا زمانی که تحقیقات بیشتر انجام نشود، قرارداد را منعقد نخواهد کرد. یک روز بعد یک خبرنگار در کنفرانس مطبوعاتی اسنادی را فاش کرد که نشان میداد قالیشویی ساکرامنتوی این شرکت وجود خارجی ندارد. او همچنین متوجه شد که زیبست مجوز بیمه ترمیمی در مقیاس بزرگ را ندارد. مینکو برای آرام کردن سرمایهگذاران بیانیهای مطبوعاتی منتشر کرد که در آن سود و درآمد بیسابقه شرکت را نشان میداد. با وجود این بیانیه درکسل قرارداد را به صورت یکطرفه فسخ کرد و باعث شد سهام زیبست بازهم سقوط کند. یک روز بعد شرکت حسابرسی ارنست و وینی متوجه کلاهبرداری مینکو در حوزه چک شد. چند روز بعد مینکو بهطور ناگهانی از زیبست استعفا کرد و سهام شرکتش 81 درصد نسبت به سقف سقوط کرد. او بعدها دلیل این استعفا را متوجه شدن یک شرکت حقوقی مستقل از پروژههای ناموجودش اعلام کرد. هیات مدیره جدید زیبست با تحقیقات داخلی بخش بزرگی از کلاهبرداریهای مینکو را اثبات کرد و با شکایت از او ادعا کرد 23 میلیون دلار از سرمایه شرکت را دزدیده است. ادعایی که منجر به ورشکستگی زیبست شد. بعدها اداره پلیس لسآنجلس شواهدی را پیدا کرد که نشان میداد این شرکت برای پولشویی سود مواد مخدر برای جنایات سازمانیافته استفاده میشد.
کلاهبرداری بزرگ معاملاتی نهانی (1986)
ایوان بوسکی با شرطبندی بر روی تصاحب شرکتها، که بسیاری از آنها تنها چند روز قبل از اعلام خرید اتفاق افتاد، ثروتی بیش از 200 میلیون دلار به دست آورد. هنگامی که بوسکی متهم به معاملات نهانی شد، با SEC همکاری کرد و تنها 5 /3 سال محکوم شد (و تنها دو سال از آن گذرانده شد). او ضمن محرومیت مادامالعمر از کار در صنعت اوراق بهادار همچنین 100 میلیون دلار جریمه شد که بخشی از دستاوردهای غیرقانونی او بود. اما داستان این فریبکاری چه بود؟
در سال 1966 بوسکی به همراه همسرش به نیویورک نقل مکان کرد و در چند شرکت کارگزاری بازار سهام نظیر راتشیلد و ادواردز و هانلی مشغول به کار شد. در سال 1975 او کارگزاری ودش را با ارزش 700 هزار دلار راهاندازی کرد که براساس گمانهزنی بر تصاحب شرکتی بنا شده بود. شرکت بوسکی از سود سهام و همچنین سرمایهگذاریهای خرید از شراکتهای جدید رشد کرد. در سال 1986، بوسکی به یک آربیتراژکننده تبدیل شده بود که با شرطبندی روی تصاحب شرکتها ثروتی بیش از 200 میلیون دلار کسب کرد و عکس جلد مجله اول دسامبر سال 1986 تایم شد.
در سال 1986، بوسکی با دفتر دادستانی ایالاتمتحده در ناحیه جنوبی نیویورک توافقنامهای را منعقد کرد که به یکی از موارد توطئه برای نقض قوانین اوراق بهادار فدرال اعتراف کند. بوسکی با استفاده از اطلاعات نهانی ارائهشده توسط رابریت ویلکیس و ایرا سوکولو (دو بانکدار سرمایهگذاری) برای شرکت بوسکی و شرکتهای وابسته سهام خرید.
اگرچه معاملات نهانی از این نوع غیرقانونی بود اما تا قبل از اینکه بوسکی تحت تعقیب قرار بگیرد، به ندرت اجرا میشد. بوسکی با کمیسیون اوراق بهادار همکاری کرد و در مجازات تخفیف گرفت و دو سال از سه سال و نیم محکومیتش را گذراند. بعد از آزادی هرگز نتوانست اعتبار خود را احیا کند و صدها میلیون دلار به عنوان جریمه و غرامت به قربانیان پرداخت کرد.
رسوایی پسانداز و وام
بحران وام و پسانداز دهههای 1980 و 1990 که با نام بحران S&L هم شناخته میشود، ورشکستگی ۱۰۴۳ موسسه از میان ۳۲۳۴ موسسه وام و پسانداز در ایالاتمتحده در خلال سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۵ بود. یک موسسه وام و پسانداز موسسهای مالی است که سپردههای پسانداز را میپذیرد و به اعضای منحصربهفرد وام مسکن، اتومبیل و سایر وامهای شخصی میدهد. تا سال ۱۹۹۵ شرکت رزولوشنتراست ۷۴۷ موسسه ورشکسته را در سراسر کشور که کل ارزش دفتری آنها بین ۴۰۲ تا ۴۰۷ میلیارد دلار بود، تعطیل کرده بود. در سال ۱۹۹۶، اداره حسابداری عمومی هزینه کل را ۱۶۰ میلیارد دلار برآورد کرد که ۱ /۱۳۱ میلیارد دلار از مالیاتدهندگان گرفته شد. شرکت فدرال بیمه «پسانداز و وام» و شرکت رزولوشن تراست برای حلوفصل بحران S&L به وجود آمدند.
در سال ۱۹۷۹ فدرالرزرو ایالاتمتحده برای مقابله با تورم نرخ بهره را دو برابر کرد. موسسات وام و پسانداز وامهایی بلندمدت با نرخ بهره ثابتی داده بودند که کمتر از نرخ بهرهای بود که میتوانستند با آن قرض بگیرند. به علاوه این موسسات وام و پسانداز، بدهی سپردههایی را داشتند که نرخ بهرهای پرداخته بودند که بالاتر از نرخی بود که بتوانند قرض کنند. وقتی نرخ بهرهای که در آن نرخ میتوانستند قرض کنند افزایش یافت، موسسات وام و پسانداز نتوانستند سرمایه لازم را جذب کنند و بسیاری از آنها عملاً ورشکسته شدند. اما به جای اذعان به ورشکستگی، غفلت مقرراتی و نظارت سهلانگارانه امکان سرمایهگذاری در استراتژیهای سرمایهگذاری بسیار سوداگرانه را برای برخی از موسسات وام و پسانداز یا رهن میسر کرد. این امر به دورهای منجر شد که در آن دوره موسسات وام و پسانداز احتمالاً از نظر فنی توانایی پرداخت دیون را نداشتند.
رسوایی انرون
رسوایی انرون یک رسوایی حسابداری بود که از سوی شرکت انرون (یک شرکت انرژی آمریکایی مستقر در هیوستون) رخ داد. هنگامی که اخبار کلاهبرداری گسترده در شرکت در اکتبر 2001 علنی شد، شرکت اعلام ورشکستگی کرد و شرکت حسابداری آن، آرتور اندرسن -که در آن زمان یکی از پنج شرکت بزرگ حسابرسی و حسابداری در جهان بود- عملاً منحل شد.
انرون در سال 1985 توسط کنت لی و پس از ادغام دو شرکت گاز طبیعی هوستون و اینترنورث تشکیل شد. چندین سال بعد، زمانی که جفری اسکیلینگ استخدام شد، لی یک گروه مدیریت را ایجاد کرد که با استفاده از خلأهای حسابداری، سوءاستفاده از حسابداری بازار به بازار و گزارشگری مالی ضعیف، توانستند چندین میلیارد دلار بدهی ناشی از معاملات و پروژههای ناکام را پنهان کنند. اندرو فاستو، مدیر ارشد مالی و سایر مدیران، هیاتمدیره و کمیته حسابرسی انرون را در مورد شیوههای حسابداری پرخطر گمراه کردند و آرتور اندرسن را تحت فشار قرار دادند تا مسائل را نادیده بگیرد.
پس از اینکه قیمت سهام شرکت که در اواسط سال 2000 به 75 /90 دلار برای هر سهم رسید، در پایان نوامبر 2001 به کمتر از یک دلار سقوط کرد، تا زیان سهامداران به بیش از 40 میلیارد دلار برسد کمیسیون بورس و اوراق بهادار ایالاتمتحده (SEC) تحقیقاتی را آغاز کرد و شرکت دینژی (رقیب انرون) پیشنهاد خرید شرکت را با قیمت بسیار پایین داد. این معامله شکست خورد و در 2 دسامبر 2001، انرون طبق فصل 11 قانون ورشکستگی ایالاتمتحده اعلام ورشکستگی کرد. دارایی 4 /63 میلیارددلاری انرون آن را به بزرگترین ورشکستگی شرکت در تاریخ ایالاتمتحده تبدیل کرد تا اینکه سال بعد رسوایی WorldCom رخ داد.
بسیاری از مدیران انرون به اتهامات مختلف متهم شدند و برخی از جمله لای و اسکیلینگ بعداً به زندان محکوم شدند، کمیته اوراق بهادار آمریکا مجوز حسابرسی شرکت آرتور اندرسن را به دلیل از بین بردن غیرقانونی اسناد مربوط به تحقیقات باطل کرد و عملاً شرکت تعطیل و مجرم شناخته شد. در زمانی که حکم در دادگاه عالی ایالاتمتحده لغو شد، آرتور اندرسن اکثر مشتریان خود را از دست داده بود و فعالیت خود را متوقف کرده بود. کارمندان و سهامداران انرون بهرغم از دست دادن میلیاردها دلار حقوق بازنشستگی و سهم، غرامت محدودی را در دعاوی حقوقی دریافت کردند.
هرم مدوف
رسوایی سرمایهگذاری مدوف یک مورد عمده تقلب در سهام و اوراق بهادار بود که در اواخر سال 2008 کشف شد. در دسامبر همان سال، برنی مدوف، رئیس سابق نزدک و بنیانگذار شرکت والاستریت برنارد آل بود. مدوف شرکت سرمایهگذاری خود را در سال 1960 تاسیس کرد و تا زمان دستگیری رئیس آن بود. این شرکت، برادر مدوف، پیتر را بهعنوان مدیر ارشد اجرایی و افسر ارشد انطباق، دختر پیتر، شانا مدوف را بهعنوان افسر قوانین و مقررات و وکیل، و پسران مدوف، مارک و اندرو را در استخدام خود داشت. پیتر به 10 سال زندان محکوم شد و مارک دقیقاً دو سال پس از دستگیری پدرش خودکشی کرد.
مقامات فدرال با هشدار پسرانش، مدوف را در 11 دسامبر 2008 دستگیر کردند. در 12 مارس 2009، مدوف به 11 جرم فدرال و اجرای بزرگترین طرح خصوصی پانزی در تاریخ اعتراف کرد. در 29 ژوئن 2009، او به 150 سال زندان، حداکثر مجازات مجاز، با استرداد 170 میلیارد دلار محکوم شد. او در سال 2021 در زندان درگذشت.
با توجه به اتهامات اولیه فدرال، مدوف گفت که شرکت او تقریباً 50 میلیارد دلار بدهی داشته است. هری مارکوپولوس، افشاگری که هشدارهای مکرر او در مورد مدوف نادیده گرفته شد، تخمین زد که حداقل 35 میلیارد دلار از پولی که مدوف ادعا میکرد دزدیده است، هرگز واقعاً وجود نداشته است، بلکه صرفاً سودهای خیالی است که او به مشتریانش گزارش میداد.
در جریان این پرونده کمیسیون بورس و اوراق بهادار ایالاتمتحده (SEC) به دلیل عدم بررسی دقیقتر مدوف مورد انتقاد قرار گرفت. در اوایل سال 1999 سوالاتی در مورد شرکت او مطرح شده بود. بازوی کسبوکار مشروع تجارت مدوف که توسط دو پسرش اداره میشد، یکی از بازارسازان برتر در والاستریت بود. مسدود شدن داراییهای شخصی و تجاری مدوف یک واکنش زنجیرهای در سراسر جامعه تجاری و بشردوستانه جهان ایجاد کرد و بسیاری از سازمانها نظیر بنیاد خیریه رابرت لاپین، بنیاد پیکاور، و بنیاد JEHT را مجبور کرد حداقل بهطور موقت تعطیل شوند.