باتوم مالکیت
چرا زنان جانشین کسبوکارهای خانوادگی نمیشوند؟
«فرقی نمیکند در کجای این کره خاکی به دنیا آمده باشید یا زندگی کنید، زن هم که باشید پیشرفت خواهید کرد.» نه؛ بگذارید جمله را اصلاح کنم؛ زن که باشید جغرافیا نقش بزرگی در سرنوشت، نوع زندگی و دامنه پیشرفتتان خواهد داشت. همه زنانِ این دنیا، زندگی شبیه 100 زن قدرتمند فوربز ندارند. هنوز هم هستند زنانی که جزو داراییهای مردان به حساب میآیند و خریدوفروش میشوند. بلسینگِ لیبیاییتبار را پدرش در 11سالگی فروخت و حالا او یک زن 29ساله است که با آهن داغ، صورتش را علامتگذاری کردهاند. او سه بار دیگر هم فروخته شده است. با چاقو، عدد سه را در قسمت چپ گردنش بریده، تراشیده و سوزاندهاند. به خاطر فرار ناموفقش در سال 2018، او را روزها از یک قلاب قصابی در اصطبل مهاجران آفریقایی آویزان کردهاند. تا یک سال پیش، برده جنسی، کارگر و زندانی یک قاچاقچی لیبیایی سفیدپوست بوده است و سالها به عنوان دارایی مردان به صورت یک محموله جابهجا شده است. و البته که بلسینگ، تنها زن برده دنیای مدرن نیست. تخمین زده میشود حداقل 30 میلیون زن در سراسر جهان، بیش از هر زمان دیگری، اینک در دام بردهداری سنتی / مدرن همچنان گرفتار هستند و کره شمالی، اریتره، بوروندی، هند، چین، افغانستان و پاکستان در بردهداری مدرن سرآمد شدهاند. نوعی پیشرفته از بردهداری که 71 درصدِ زنان را اسیر خود کرده و به عبارت معروفِ آفریقایی «زن نمیتواند مالکیت داشته باشد، زیرا او دارایی مردان است»، ابعاد و تفاسیر گستردهتری از حیث اقتصادی و سیاسی داده است. به نحوی که امروز هم نمیتوانیم برای «زنان کارآفرین» یک تعریف مشخص داشته باشیم و پرسش جان استوارت میل در رساله «انقیاد زنان»، بعد از دویست سال همچنان یک پرسش جهانی است: «چرا باید نیمی از نژاد بشری به صِرف زن بودن، از امکاناتی که در اختیار مردان قرار میگیرد، محروم بمانند؟ و چرا توانمندی اقتصادی زنان به گونهای هنرمندانه در زیر تعاریف مارشمالویی فمینیستی، خاک میشود؟».
التماس 1906 چشم به 953 پنجره
پاسخ به این دو پرسش، وقتی در عصر روباتها و در یک محله از کشوری به شدت مدرن، زنها فقط از 953 پنجره کوچک، میتوانند دنیای بیرون را ببینند و از سوی مردان عملاً حبس خانگیاند؛ در عین سادگی، عمیقاً دشوار و پیچیده است و به ادعای لیندا اسکات در کتاب «اقتصاد دوگانه X» شاید دو احتمال بتواند این تصویر ترسناکِ یکنواخت از طرد و نابرابری و در مقابلش جانشینی خردمندانه زنانه در تعداد محدودی از کسبوکارهای خانوادگی را توضیح دهد: ما طبق تعاریف قابل پذیرش برای عموم میدانیم، مالکیت بدین معناست که من و شما بتوانیم ملک یا دارایی را بفروشیم، تخریب کنیم، رهن و اجاره دهیم، ببخشیم یا از نسلی به نسلی دیگر و به جانشینان منتخبمان انتقال دهیم. مفهومی که به استدلال گیل روبین، در کتاب «ترافیک زنان» در اعصار قدیم نسبت به دوران معاصر بازتعریفهای خاص خود را داشته است و حتی برخی از مردمشناسان آن را با «تجارت زنان» که همان «اقتصاد قاچاق انسان» یا «اقتصاد شکارچی» است، برای چندین دهه رمانتیک کرده بودند. در طول آن دوران، زنان به عنوان یک دارایی، بدون رضایت فردی، برای بازپرداخت بدهی، مذاکره و آتشبس، حل اختلافات یا فقط برای سرگرمی، مبادله میشدند و حتی میل به دفاع از حقوق انحصاری زنان، زمانی پدیدار شد که برخی راههایی را برای اسیر نگه داشتن زنان پیدا کردند و قوانینی را نوشتند که در صورت تجاوز به زنانِ تحت اسارت آنها، مجازاتی برای خطاکار تعیین شود. برای مثال در اولین کد قانونی «Ur-Nammu» دنیا، جامانده از کتیبههای بینالنهرین که در نیپور -عراق کنونی- کشف و در سال 1952، حدود 30 قانون از 57 قانون آن ترجمه شد، قوانینی بیان شده که از حقوق اقتصادی پدران برای فروش دخترانشان محافظت میکند و حتی یک جدول جریمهای طبق یک فهرست قیمت مدون جهت برخورد با تخلفات طبقات مختلف جامعه نسبت به دختران و زنان برای آن وجود داشته است. مجموعه قوانینی که به ظاهر نشانگر یک منطق تکاملی است و حتی مانند نجات پری زندانی بهوسیله شاهزاده از یک قلعه به عنوان داستان قبل از خواب بچهها، اغواگر است اما باز هم ردپای تفسیر قانون به نفع شکارچی و قاچاقچی را میتوان در آن دید؛ مانند همه قوانینی که بعد از آن، به صورت نانوشته مرسوم یا حتی مکتوب شدند و بسیاری راه فرار از آنها را یاد گرفتند. بیقانونی در یک چرخه زیستی تکاملی که نسل به نسل آن را پیشرفتهتر کردند و به جایی رساندند که آخرین شاخص جهانی بردهداری بنیاد «Walk Free» نشان داد، هنوز هم 71 درصد از بردههای امروزی زن هستند، 4 /15میلیون نفر از آنها با ازدواج اجباری، به برده تبدیل شدهاند. بسیاری از زنها در جشنهای عروسیشان خودشان را میسوزانند. بر پایه قوانین نانوشته مالکیتی، قتلهای ناموسی یا همان «قتلهای شرمآور»، سالانه جان 20 هزار زن را فقط در خاورمیانه و جنوب غربی آسیا میگیرد. 88 درصد قربانیان قاچاق جنسی در تمامی مناطق جهان، زنان هستند که با خشونت به آنها تجاوز شده است و مانند گذشته 97 درصد متجاوزان بدون پیگرد قانونی، فرار کردهاند؛ و البته باز هم اکثر مردم باور دارند بردهداری در قرن نوزدهم از بین رفته و بردگی زنان را باید در متون عهد عتیق یا داستانهای قدیمی نورس دنبال کرد؛ غافل از اینکه حقیقت، سوختهترین استیک جهان است که باید آن را ببلعند، چون بردهداری هنوز هم طرفداران خود را دارد و اگرچه دیگر قصر «هوا محل» در جیپور هند، زندان زنان نیست و به یک جاذبه پرزرقوبرق گردشگری تبدیل شده است؛ یا صومعهها، مانند گذشته محل اسارت و آزادی نیستند، ولی اینک بسیاری از زنانِ مردان ثروتمند اروپایی، در خانههای مدرن و در لابهلای دیوارها و پردهها اسیر هستند. همچنان 44 هزار زن «دواداسی /دیواداسی» و برده جنسی الهههای هندیاند. بیش از 340 میلیون زن و دختر که هشت درصد از جمعیت زنان جهان را شامل میشوند، فاقد هر نوع دارایی، پسانداز و حق مالکیت هستند و محرومیت اقتصادی زنان حتی در کشورهای توسعهیافته، ابعاد جدیدی از بردهداری مدرن را توسعه داده است. البته به استثنای کشورها و خانوادههایی که طبق احتمال دوم، اخلاق و عدالت جنسیتی را درک و اصلاح کردهاند؛ ازدواج را به عنوان رابطهای بین دو انسان بالغ و برابر در حقوق فردی و اجتماعی و جایگزین روابط توهینآمیز ارباب و برده میدانند و به زنان اجازه و یاد دادهاند به جای انتظار رمانتیک برای آمدن شاهزادههای نجاتدهنده، خودشان صاحب پایگاههای اقتصادی قدرتمند باشند؛ از خاکِ نابرابری، قصر عدالت بسازند و به تعبیر ملانی ورویر مدیر اجرایی موسسه «زنان، صلح و امنیت» دانشگاه جرج تاون، «موفقیت در ازدواج، مادرانگی و اقتدار اجتماعی را توأمان با یکدیگر، اثر انگشت متمایز نقش زنان در تاریخ کرده و شرکتها، کشورها و سازمانها در سرتاسر جهان را با این واقعیت جدید بیدار کنند که تضمین مشارکت کامل زنان و دختران کار بزرگ ناتمام قرن بیست و یکم است و زنان به طور فزایندهای برای رقابتها ضروری هستند چرا که معنای قدرت و موفقیت در این فرآیند را بازتعریف خواهند کرد و قطعاً جانشینان موفقی برای کسبوکارها و تجارتهای بزرگ خواهند بود».1
کفِ لغزنده بازار
اما آیا همانگونه که ملانی ورویر، انتظار دارد، زنان میتوانند یا توانستهاند سقفهای شیشهای را بشکنند و برابر با مردان در بازارهای تجاری و کسبوکار، صاحب قدرت بمانند؟ مطالعات الیزابت تیپریرا، دانشیار DEGEIT دانشگاه آویرو پرتغال، در کتاب «راهنمای زنان در مدیریت و بازار جهانی کار» نشان میدهد، افزایش مشارکت زنان در اشتغال طی قرن گذشته، رادیکالترین تغییرِ بازار کار جهان بوده است. به واقع، اشتغال زنان اگرچه در ابتدا نتیجه نیاز به تکمیل و کمک به درآمد خانواده بود، اما به آرامی به بخش مهمی از هویت آنها تبدیل شد و اینک تاثیر مشارکتشان در بازار کار غیرقابل انکار است؛ ولی با وجود این، برابری همچنان تا تحقق کامل فاصله دارد و چندین شکاف بزرگ، زنان را از سقف به کفِ لغزنده بازار کار رانده است. برای نمونه، سیستم و کانواسهای کسبوکار، به صورت افقی و عمودی، به نحوی تفکیک شدهاند که زنان جایگاه مشخصی نداشته باشند. شکاف دستمزد جنسیتی هم سر جای خودش باقی مانده و مشاغل زنان از سال 2019 دچار افت کیفیت شده است. ایدئولوژی سنتی «زنان مسوول خانه هستند و باید خانهدار بمانند» نیز در بسیاری از کشورها تشدید شده و به طور هنجاری به زنان وظیفه مراقبت و پرورش تحمیل میشود. از سویی، کلیشههای جنسیتی و موانع فرهنگی، آرمانهای مدیریتی را پشتیبانی میکنند؛ و در نتیجه این احساس را به وجود آوردهاند که چون مدیریت مردانه است، زنها باید بیشتر از مردان تلاش کنند و در عین حال، نقش «جنسیت خنثی» را در برابر استراتژی و تصمیمهای سازمانی و تجاری داشته باشند. کمااینکه گزارش جدید بانک جهانی تاکید دارد سرعت جهانی اصلاحات به سمت رفتار برابر با زنان به کمترین میزان خود در 20 سال گذشته رسیده است و این «خستگی اصلاحات» به تایید ایندرمیت گیل، اقتصاددان ارشد گروه بانک جهانی، بیشک مانعی بالقوه برای رشد اقتصادی است؛ چرا که انکار حقوق برابر فقط برای زنان ناعادلانه نیست و نابرابری درآمدی 4 /2 میلیارد زنِ در سن کار میتواند تولید ناخالص داخلی سرانه بلندمدت را به طور متوسط در میان کشورها نزدیک به 20 درصد کاهش دهد و با سوزاندن فرصت راهاندازی و توسعه کسبوکارهای جدید از سوی زنان، پنج تا شش تریلیون دلار به اقتصاد جهان ضرر وارد کند. از اینرو، با آنکه، از سال 1970، میانگین جهانی امتیاز زنان، در تجارت و قانون حدود 2 /3 درصد بهبود یافته و از 8 /45 به 1 /77 امتیاز رسیده و از طرفی بیش از 600 نوع اصلاح کارآمد در راستای برابری جنسیتی قانونی بین سالهای 2000 تا 2009 انجام شده است، اما با خستگی اصلاحات فعلی بهویژه در زمینههایی که شامل هنجارهای طولانیمدت تثبیتشده است مانند درآمد زنان، مالکیت اموال و جانشینی / وراثت، به نظر میرسد، حداقل 50 سال دیگر نیاز داریم تا 1549 اصلاح حقوقی دیگر در هشت زمینه مرتبط با مشارکت اقتصادی زنان «پویایی، محل کار، میزان حقوق، تاثیر ازدواج، نقش والدین، کارآمدی کارآفرینی، فرآیند انتقال دارایی و جانشینی و حقوق بازنشستگی» در 190 کشور به فرجام برسد و جدای از 14 کشور کنونی دارای برابری جنسیتی و اقتصادهای پردرآمد OECD، جهان به زنان حقوقی برابر با مردان بدهد. مضاف بر آن، با نزدیک شدن به پایان سال 2023، با آنکه اقتصاد جهان در برابر سقوط مقاومت کرده، اما خطرات رشد آتی و رونق گسترده آن هنوز بالاست و نوسانات مستمر مرزشکنی میکنند؛ به نحوی که انتظار میرود با درگیریهای ژئوپولیتیک، ابهام درباره آینده تجارت و زنجیرههای تامین جهانی، رویدادهای آبوهوایی و اثرات مخرب فناوریهای نوظهور و AI، بسیاری از زنانی که در موقعیتهای آسیبپذیر قرار دارند، از چرخه تجارت خارج شوند، شکاف جنسیتی در مشارکت نیروی کار بیشتر شود و نرخ بیکاری جهانی طبق برآورد سازمان بینالمللی کار برای زنان از 5 /4 درصد فراتر رود که این اتفاق خوشایندی برای خاورمیانه و شمال آفریقا که نسبت برابری در آنها 69 /2 است، نخواهد بود و با توجه به آناتومی فعلی شکافهای جنسیتی در بازارهای کار و نگاهی دقیقتر به صنایع، دامنه این چالش را وسیعتر میکند. اینک، الگوهای بیکاری برای زنان که اغلب تمایل دارد نسخه تقویتشدهای از آنچه مردان تجربه میکنند، باشد، حکایت از آن دارد که زنان تقریباً نیمی (7 /49درصد) از نیروی کار در سال 2023 را تشکیل میدهند؛ مراقبتهای بهداشتی و خدمات مراقبتی با سهم 7 /64درصدی همچنان حوزه تحت سلطه زنان است؛ تعداد زنان در زمینه آموزش (54 درصد) و در خدمات مصرفکننده (8 /51 درصد) از مردان بیشتر است و از این حیث، کاهش نمایندگی آنها با توجه به اینکه بین یکسوم تا نیمی از نقشهای رهبری ارشد را به خود اختصاص میدهند، خبر از بحرانهای تدریجی در چشمانداز بلندمدت اقتصاد جهانی و دگرگونی ساختاری عمیق ناشی از بیکاری زنان میدهد. رخدادی که پیتر اِنگلِش، رهبر کسبوکارهای خصوصی و کارآفرینی EMEA، آن را برای کسبوکارهای خانوادگی معادل حذف «جانشینان نامرئی» از سوی «دروازهبانان جانشینی» میداند و معتقد است این اتفاق میتواند با حذف «حافظان اتحاد خانواده» در فرآیندهای وراثتی و جانشینی نابرابر، شوک بزرگی را به اقتصاد جهانی وارد کند؛ ادعایی که در تکمیل آن، وینسنت مولی، مدیر کسبوکار خانوادگی مدرسه مدیریت آنتورپ طبق گزارش اخیر شرکت اروپایی داده و تجزیهوتحلیل «Bisnode»، تاکید دارد، هویت کارآفرینی زنان جانشین در کسبوکارهای خانوادگی را تخریب خواهد کرد و دیدگاه جدید متعصبانه مدرنی را در تنوع جنسیتی مشاغل خانوادگی باعث میشود. تعصب در کسبوکارهایی که جانشینی در آنها برای زنان عملاً گذر از زیر باتوم مدیریتی، تحمل سنگینی مشعل رهبری خانواده و کنترل مالکیت است و میتواند یکسوم مشاغل سراسر جهان را به تایید «Crunchbase» مختل کند.
همه دختران بابا
گزارش تحلیلی اشتراکی پایگاه اطلاعات تجاری «Crunchbase»، شرکت «Business Wire» و پلتفرم «Bright Data»، با عنوان «آمار زنان در تجارت، فهرست نهایی روندهای تجاری 2023»، نشان میدهد، یکسوم مشاغل در سراسر جهان در حالی متعلق به زنان است که بیکاری زنان به عنوان یکی از نابرابریهای جنسیتی اقتصاد کار، میتواند با از بین بردن این مشاغل، تولید ناخالص داخلی جهانی را تحت تاثیر قرار دهد و با توجه به اینکه میانگین دوره تصدی یک مدیرعامل در کسبوکارهای خانوادگی 20 سال است، طول عمر رشد اقتصادی را کم کند. کمااینکه میزان شکست بالای جانشینی به دلیل دشواری شدید در دستیابی به هر سه عامل نامبرده یعنی مدیریت، رهبری و کنترل مالکیت در کنار فرآیندی بودن انتقال مسوولیتهای خانوادگی و شرکتی از نسلی به نسل دیگر در یک دوره زمانی معقول، به خودی خود میتواند وقتی بیبی بومرها به دنبال بازنشستگی هستند و این انتظار وجود دارد که فرزندان آنها (میلنیالها یا بومیان دیجیتال) پا در کفششان بکنند، اکوسیستم جهانی کسبوکار را تهدید کند. تهدیدی که برای کشوری چون چین، مخالف سرسخت جانشینی زنان در تجارتهای خانوادگی، به معنای سختتر شدن زندگی و اوضاع اقتصادی است؛ با استناد به نظرسنجی گروه بانکیKfW، تا پنج سال آینده، میتواند 840 هزار شرکت کوچک و متوسط آلمانی متعصب در انتخاب جانشین را به خاطر پسرهای جانشین بازنشسته 75ساله، به مرز تعطیلی بکشاند و البته جامعه اقتصادی را با یک اجماع اجباری به این پرسش برساند که چرا کسبوکارهای خانوادگی از نظر برابری جنسیتی (بهسرعت) با زمان پیش نمیروند و چرا هنوز همسران، دختران یا خواهران، جانشینان بالقوهای در نظر گرفته نمیشوند؟ پرسشهایی که با آنکه عمر مطالعات پژوهشی درباره آنها به 40 سال هم نمیرسد اما میتوان به گفته پومزیله ملامبو- نوکا سیاستمدار سابق آفریقای جنوبی و مدیر اجرایی زنان سازمان ملل متحد بر اساس تحقیقات تجربی و مشارکتهای نظری، بدانها پاسخهایی تاملبرانگیز داد. پومزیله ملامبو ـ نوکا معتقد است چون سیستم اولزادهها که از قرون وسطی گرفته شده است، هنوز به طور گسترده اعمال میشود، پسر ارشد نقش رهبر خانواده را به ارث میبرد و این معیار پدران را از کار نامطلوب مقایسه و انتخاب میان فرزندانشان رها میکند. از طرفی از بعد تاریخی، دختران هیچگاه برای جانشینی در پستهای مدیریتی تجارت خانوادگی در نظر گرفته نشدهاند مگر اینکه پای یک بحران در میان بوده باشد. در واقع، چون همیشه اول و پسر بودن معیار انتخاب جانشین بوده، زنان برای کسبوکار گزینه انتخابی نبودهاند. حتی نتایج تجزیهوتحلیل 5334 جانشینی در دانمارک، اثبات کرده که جنسیت اولین فرزند به دنیاآمده رابطه قوی با انتصاب به عنوان مدیرعامل یک کسبوکار خانوادگی دارد و فراوانی انتقال اگر اولین فرزند دختر باشد، روی سهم 4 /29درصدی ثابت میماند، در حالی که برای فرزندان پسر از 39 درصد فراتر میرود و در برخی از کشورهای با فرهنگهای وابسته به سنت، مانند کره، احتمال جانشینی زنان در مشاغل خانوادگی فهرستشده در بورس هنوز تقریباً صفر است و از میان 444 شرکت خانوادگی این کشور تنها یک شرکت جانشین زن دارد و آن هم به خاطر نداشتن پسر و عدم تمایل وارثان به تعطیلی کسبوکار بوده است. تلختر اینکه، حتی در بسیاری از کشورهای مدرن چون تنها جانشینشان، دختر است، مالکان ترجیح میدهند برای اداره و بقای تجارت خانوادگی خود دخترشان را با یک ازدواج اجباری، معامله کنند تا داماد خانواده، مسوول رهبری تجارتشان شود. فراتر از اینها، پدران، همیشه، همسران و دخترانشان را فاقد ظرفیت و تجربه لازم برای اداره یک تجارت دانسته و انتظار داشتهاند که پسرانشان مدیریت و کنترل شرکت متعلق به خانواده را در دست بگیرند و به همین دلیل، آنها را از بچگی برای این نقش آزمودهاند؛ در مقابل، پسران هم با این امید بزرگ شدهاند که بیچونوچرا صاحب تجارت خانوادگی میشوند و دخترها حتی حق ندارند به چنین فرصتی فکر کنند. بماند که برخورد با ابهام نقشهای خانوادگی و عدم مبارزه زنان برای از بین بردن آنها مانند نقش «دختر کوچولوی بابایی»، «دختر وابسته به حمایت بابا» و تکرار جمله «لطفاً بابا! به خاطر من»، تاوان سنگینی داشته و آنها را از ایفای نقش به عنوان مدیران قوی و مستقل در تجارت باز داشته است. علاوه بر آن، زنان به طور سنتی در طول تاریخ، نقشهای ظریف بسیاری را ایفا کردهاند مانند همسر، مادر، خواهر، مادرشوهر؛ به معنایی و صریحتر، آنها به طور سنتی مسوول مسائل خانگی و مراقبت از خانواده بودهاند و این نقشها باعث شده است خودشان هم باور کنند که برای رهبری مناسب نیستند. شغل حرفهای اولویت دوم آنهاست و چنانچه مجبور شوند به دلیل یک بحران، مانند بیماری یا مرگ در خانواده وارد تجارت شوند، ایجاد علاقه به شرکت و /یا رهبری آن عمدتاً در نتیجه این است که برادرانشان رهبران قوی نیستند، آنها هیچ مسوولیت خانوادگی به عنوان شوهر یا پدر ندارند یا به این خاطر است که والدین آنها خواستهاند به خاطر نبود جانشین اصلح مانند عمو یا داماد به شرکت بپیوندند و «جانشینان نامرئی» باشند که این عملاً نقطه ضعف بزرگی است.
خانمها بیایید درباره پول حرف بزنیم
یکی دیگر از نقطه ضعفهای بزرگ زنان که به زعم مدیر اجرایی زنان سازمان ملل متحد آنها را از جانشینی دور میکند و بعضاً خودخواسته است، محرومیت اجباری یا اختیاری از حقوق مالکیت، کنترل دارایی و باور ناتوانی در کسب ثروت است. بسیارند زنانی که با باورهایی چون «من آدم اعداد و ریاضیات نیستم»، «من خنگم و راه پول درآوردن را بلد نیستم»، «پول درآوردن کار مردهاست» و... این احساس را در خود از بین بردهاند که نیازی به پول ندارند و در عین حال پذیرفتهاند که استعداد آن را هم ندارند یا نباید داشته باشند. و این در حالی است که یافتههای مطالعه تاثیرگذار جانت شیبلی هاید، استاد روانشناسی و مطالعات جنسیتی و زنان دانشگاه ویسکانسین-مدیسون، شامل بررسی دادههای بیش از صد پژوهش مجزا درباره عملکرد و هوش ریاضی کودکان و بزرگسالان، نشان داد هیچ تفاوتی در توانایی ذاتی یادگیری ریاضی بین دختران و پسران در مقاطع مختلف سنی وجود ندارد و حتی در مناطق کمدرآمد، دختران در ریاضیات از پسران بهتر عمل میکنند. بنابراین اگر بسیاری از زنان و دختران با این ذهنیت زندگی کردهاند که در ریاضیات بد هستند و طبیعتاً نمیتوانند مانند مردان پول در بیاورند، چند دلیل ساده اما عمیقاً اثرگذار و اثرپذیر میتواند این باورپذیریشان را توضیح دهد. زنان در طول تاریخ و چهبسا امروزه و در بسیاری از کشورهای اروپایی، از حقوق مالکیت محروم بوده و هستند. در انگلستان تا همین اواخر، زنان خود دارایی محسوب میشدند و متعلق به شوهرانشان بودند. حتی پس از اینکه زنان در اوایل قرن بیستم در ایالاتمتحده مبارزه کردند و حق رای به دست آوردند نیز تا سال 1974 و قبل از تصویب قانون فرصتهای اعتباری برابر نمیتوانستند بهراحتی وام یا کارت اعتباری بدون حضور یک مرد بگیرند چون حق امضا نداشتند؛ و حالا نیز به خاطر شکاف جنسیتی دستمزد و درآمد، حقوق برابری با مردان ندارند و این موضوع میتواند مهارت و اعتماد به نفس را از آنها بگیرد و چهبسا، به عنوان یک ویژگی وراثتی از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود. از سوی دیگر، زنها همیشه اسیر کلیشههای جنسیتی و تعصبات نظامهای آموزشی بودهاند و برخی از معلمان و کارفرمایان، علاقه دختران و زنان به رشتههای ریاضی و آماری را به صورت تعمدی از بین بردهاند تا آنها همان زنان خانهداری که فقط به همسرانشان در حساب و کتابهای ماهیانه کمک میکنند، باقی بمانند و قید کار منجر به کسب درآمد و استقلال مالی را بزنند. علاوه بر آن، کمالگرایی نیز باعث شده است تا آنها از جانشینی در مشاغل خانوادگی دور شوند و جایگاه خود را به برادران یا شوهرانشان بدهند. فشار بسیار زیادی که زنان برای داشتن یک عملکرد سطح بالا و جامع در ابعاد و زمینههای مختلف زندگی از خانواده گرفته تا تحصیل، شغل و امور مالی احساس میکنند، اعتماد آنها در تصمیمگیریها را تضعیف کرده است؛ در صورتی که همین زنان ضعیف در تصمیمات مالی، بهترین مدیریت در منابع غیرپولی را دارند و زمان، استعداد و روابط فردی و اجتماعی مردم را به خوبی حرف زدن به زبان مادریشان، کنترل، رهبری و مدیریت میکنند و صرفاً صحبت کردن درباره پول و دارایی را کار مودبانه و اخلاقی نمیدانند؛ غافل از اینکه، مهمترین نیاز آنها، یاد گرفتن و داشتن توانمندی کنترل ثروت و دارایی است و چون در دهههای آینده، تریلیونها دلار فقط در ایالاتمتحده جابهجا میشود و نسلهای قدیمی داراییهای خود را به نسلهای جوانتر منتقل میکنند، زنان در این «انتقال بزرگ ثروت» میتوانند جانشینان ماهر و مقتدری باشند که انتقال ثروت را طی چند دهه آینده به 30 تریلیون دلار خواهند رساند؛ کاری که بیشک، نیازمند تغییر باور، پر کردن شکافهای اجتماعی، فرهنگی و آموزشی، دسترسی به منابع، القای ذهنیت توانمند و مستعد توسعه و البته یادگیری مستمر است و از این طریق باعث میشود تا زنان خالق فرصتهای جدید تجاری شوند و برای افزایش ثروت خانوادگی، چهارچوبهای جدیدی را بسازند. کاری که هر سال 100 زن قدرتمند جهان میکنند و اسمشان در فوربز، فورچون و بلومبرگ بیزنسویک، ثبت میشود یا بزرگتر از آن، 10 زن قدرتمند با تغییر سوگیریهای جنسیتی و تعصبات اجتماعی، فرصت رهبری را به دست آورده، صاحب کسبوکار خانوادگی و جانشین پدرانشان شده و قبول کردهاند که صعود چیزی بیش از یک بازی ساده با اعداد است.
میراث گرگهای تِرمهپوش
به استناد تحلیل شرکتهای کِیپیاِمجی، ارنستاند یانگ، دیلویت و پرایسواترهاوسکوپرز، 10 زن قدرتمند جهان، کارآفرینی، نوآوری و کنترل دارایی خانوادگیشان را بر اساس ویژگیهای شخصی و تجاری خود بازتعریف کرده و تاثیر قابل توجهی بر بافت فرهنگی جانشینی و مردسالاری حاکم بر آن داشتهاند. کالین وگمن که در سال 2017، رئیس و مدیرعامل بزرگترین سوپرمارکتهای زنجیرهای آمریکا و میراثدارِ کسبوکار 100 ساله خانوادهاش شد، موفقترین جانشین زن دنیاست که در کمتر از شش سال در سه ایالت و ناحیه آمریکا، با احداث 17 شعبه جدید، کارش را توسعه داد و اکنون با رهبری و مدیریت 109 فروشگاه، 520 هزار نیروی انسانی و فروش سالیانه 2 /11دلاری، در پی افتتاح فروشگاههای جدید این شرکت در منهتن است. دلفین آرنو، رئیس دومین برند بزرگ LVMH کریستین دیور، یکی دیگر از زنان موفق دنیاست که سهام LVMH را که در سال جاری تقریباً 34 میلیارد دلار افزایش یافت و بر اساس شاخص میلیاردرهای بلومبرگ 196 میلیارد دلار ارزشگذاری شد از ابتدای سال تاکنون نزدیک به دو درصد افزایش داده است و به اعتقاد تحلیلگران، پس از آنکه برنارد آرنو، ثروتمندترین فرد جهان با 196 میلیارد دلار دارایی در 80سالگی به طور کامل کنارهگیری کند، میتواند جانشین تمامی داراییهای جامانده از «گرگ ترمهپوش» و صاحب این گروه لوکس شود. اقتداری که ابیگیل جانسون نیز در سال 2015 به آن رسید و با به دست آوردن جانشینی و مالکیت شرکت فیدلیتی با دارایی 6 /9 تریلیون دلار و درآمد سالیانه 24 میلیارددلاری، این شرکت را از اتکای سنتی خود به صندوقهای مشترک به نفع خدمات مالی و فرصتهای سرمایهگذاری مخاطرهآمیز دور و برای اولینبار در سال 2018 فیدلیتی را وارد حوزه سرمایهگذاری در ارزهای دیجیتال کرد و همچنان صندلیاش بر مدار موفقیت میچرخد. مداری که بر روی آن کریسی تیلور، سومین جانشین شرکت اینترپرایس و برنده جایزه زن سال 2022 باربارا کاکس، سوفی بلون رئیس شرکت Sodexo با دایره تجاری در 53 کشور، جین باس، وارث باشگاه بسکتبال افسانهای لسآنجلسلیکرز، لیندا جانسون، جوانترین مدیر انتشاراتی ایالاتمتحده و رئیس انتشارات جانسون، کیم رویز بک، رئیس هیاتمدیره محصولات غذایی رویز، نینا اوسترگارد بوریس، مدیرعامل گروه USTC در 40 کشور با منافع متنوع و روشنی نادار مالهوترا، رهبر شرکت فناوری هندی HCLTech که تیمی 222 هزارنفری را در 60 کشور جهان مدیریت میکند نیز ایستادهاند و نه به ترس از شیوههای کسب ثروت که به تکان دادن اقتصاد جهان میاندیشند. شاید هم به گفته فیلیپ پله کلامور، استاد مدرسه بازرگانی HEC پاریس، «در حال پر کردن شکافهای حاصل از گسلهای جانشینی شبیه میدانهای تسلیحاتیاند و از نظر عملیاتی، به این موضوع فکر میکنند که آیا میتوانند در فرآیند این حکمرانی پرخطر، مانع از کاهش ارزش تجارت خانوادگیشان در بین نسلهای پنجم به بعد باشند و برای مدتهای طولانیتری، پربازده باقی بمانند؟ یا چهبسا نگذارند نمونه بدنام دیگری از «لاگاردر» شرکت صنعتی و رسانهای که با رهبری نسل دوم و دور شدن از ثروت خانوادگی، بزرگترین شکست در تاریخ اخیر شرکتهای بزرگ فرانسه را ثبت کرد، شوند!!» پرسش و نگرانی که به زعم کری هال، رهبر کسبوکار خانوادگی EY، میتواند پاسخ و البته توضیحات بدیهی و سادهای داشته باشد. به استدلال او و همانگونه که پژوهشهای انجامشده از سوی هریس، شرکت تحقیقاتی و تحلیلی بازارهای تجاری، تایید میکنند، چون شرکتهای تحت مالکیت و رهبری زنان، افزایش 21درصدی درآمدهای تریلیوندلاری طی پنج سال، رشد 21درصدی اشتغال و توسعه 36 تا 53درصدی ناشی از ثبات، تعهد و وفاداری زنانه را دارند، خانوادههای مبتکر و متعهد به برابری میتوانند با تجدیدنظرِ سیستماتیک در شیوه حکمرانی و جانشینی (رهبری و مالکیت)، تا قرنها حافظ و میراثدار خانواده، تجارت و حق مالکیت خود بر داراییها و ثروتشان باشند. اما علاوه بر آن، خودِ دختران نیز باید در سنین پایین و حتی از کودکی، پایداری و تابآوری برای جنگیدن در یک میدان رقابتی نابرابر را تمرین کنند و انگیزه و علاقه ذاتی خود به کسبوکار را افزایش دهند تا اگر زمانی فهمیدند، حاکمیت خانواده / مالکیت آنها اجازه نمیدهد تا آنان مسوولیتی را بر عهده بگیرند، آنقدر از حیث مهارت و روابط اجتماعی-تجاری به توانمندی رسیده باشند که سهم معناداری در موفقیتهای شغلی همتراز یا غیرهمگون با تجارت خانوادگیشان بیابند و چهبسا آنقدر به رقابتشان ادامه دهند که دیگر رقیبی به غیر از خودشان در جغرافیای تجارتشان نداشته باشند. و البته یکی دیگر از راههایی که باعث میشود، زنان، رهبرانی منعطف و پایدار در کسبوکارهای خانوادگی باشند، افزایش سطح اعتماد به نفس، پرورش روحیه ارزشآفرینی، نوآوری و وابستگی عاطفی به کسبوکار در کنار یادگیری دیگر نقشهای اثرگذار بر تحکیم بنیان خانواده مانند میانجیگری، تعادلبخشی و تربیت نسلی آگاه است که اجازه نمیدهد، زنان، از کلیشههای جنسیتی و سوگیریهای متعصبانه سخت آسیب ببینند یا در میدانهای رقابت مردانه، به خودشان بَد ببازند.
پینوشت:
1- کتاب «سریع رو به جلو؛ چگونه زنان میتوانند به قدرت و هدف برسند»