شناسه خبر : 48308 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

انتقام از سرزمین مادری

ابومحمد الجولانی از سوریه چه می‌خواهد؟

 

آسیه اسدپور / نویسنده نشریه 

دنیا نیاز داشت که او، همان کودک معمولی سوری بماند. اما نماند. بین پسرهای ریاض و قنیطره، معروف بود به احمدحسین. پسری کاملاً معمولی اما سرسخت که در بلندی‌های جولان، جوانی می‌کرد و با مذهب غریبه بود. او هیچ گرایش مذهبی و سیاسی نداشت؛ حداقل تا قبل از عاشق شدنش. الشاره، در دوران دبیرستان به خاطر خوش‌تیپ بودن و قدِ بلندش، در بین دختران جولان، همان‌جایی که حالا «حرمون»، تنها پیست اسکی اسرائیل شده است، طرفداران زیادی داشت. اما عاشق دختری از فرقه علوی شد و سبک زندگی جدیدی را تجربه کرد. او شروع به رفت‌و‌آمد در مسجد جامع المزه کرد. در آنجا نزد شیوخ دمشق با گرایش‌های صوفیانه آشنا و مریدِ شیخ محمد ابوالخیر شکری شد. اما تلاش‌های او بی‌فایده بود. احمدحسین از قبیله عنزه، بزرگ‌ترین قبیله شام و حجاز بود و دختر از علویان. وصلت آن دو از نظر خانواده‌هایشان غیرممکن بود. این داستان عاشقانه باید قبل از آغاز جدال طایفه‌ای و قبیله‌ای خاتمه می‌یافت. و تمام شد. اما آغاز سرکشی‌های الشاره بود. او به پسری خشمگین تبدیل شد که دنبال هویتی جدید بود.

یک کپی باکیفیت از بن‌لادن

حوادث 11 سپتامبر تاثیر زیادی بر الشاره داشت. از دیدگاه او، حمله به آمریکا، ابرقدرت جهان، آن‌هم در خاکش، یک دستاورد استثنایی برای تغییر جهان بود که باید ادامه می‌یافت و چه کسی بهتر از خود او. بنابراین، شروع به شرکت در خطبه‌ها و مباحث افراطی مخفیانه در حجیره، سبینه و مناطق حومه‌ای دمشق کرد. حمله آمریکا به عراق در سال 2003 نیز این فرصت را به او داد تا ثابت کند، اسامه بن‌لادن دیگری در راه است. او برای نشان دادن قدرتش، از هر افراطی‌گرایی ولو وحشیانه استقبال می‌کرد. حتی شروع به تقلید از بن‌لادن کرد. مثل او لباس می‌پوشید، مانند او حرف می‌زد و حرکت تمام ماهیچه‌های صورتش، یک کپی باکیفیت از میمیک‌های اسامه شده بود. البته، نوعی نمایش قدرت به پدرش هم بود. او ابتدا سعی می‌کرد کاری را انجام دهد که پدرش قادر به انجام آن نبود، اما مدتی بعد تصمیم گرفت چشم طوفان باشد و ایده ناسیونالیسم عربی را که پدرش، عمرش را برای آن گذاشته بود کنار بگذارد. او طرح خود را برای بسیج کردن جهادگران و سایر انقلابیون افراطی در زمان جنگ، توسعه داد. در سال 2003، با حمایت از شبکه‌های لجستیک جهادی در سوریه، به عراق نقل مکان کرد و در آنجا به یک گروه بدنام جهادی فعال در شهر موصل، پیوست. او بلافاصله با ابو مُصعَب الزرقاوی بیعت و او را در حملات سرسختانه علیه اهداف عراقی و آمریکایی و شکل‌گیری «سازمان القاعده در عراق» همراهی کرد. او عملاً هم‌بنیان‌گذار شبکه تروریستی داعش شد و چنان در حذف شخصیت قبلی‌اش کوشید که دیگر معلوم نبود احمدحسین الشاره یک سوری است یا یک عراقی. شهرت در عین گمنامی، که برایش در زندان «بوکا» کمک بزرگی بود. نیروهای آمریکایی او را در سال 2004 دستگیر و در کمپ معروف «بوکا» زندانی کردند. اما زندان برایش به مدرسه‌ای برای تربیت وحشی‌ترین گروه‌های تکفیری تاریخ تبدیل شد. او سیاست، جنگ و سلفی‌گری را با رصد ایدئولوگ‌های سلفی و با کمک نیروهای آمریکایی آموخت.

زندان بوکا، مدرسه تروریست‌ها

زندان بوکا بازداشتگاهی بود که آمریکا در اطراف شهر ام‌القصرِ بصره برپا کرده بود. ابراهیم عواد البدری السامرائی که بعدها با نام «ابوبکر البغدادی» رهبر گروه تروریستی داعش شد، در همان سال، زندانی بوکا بود. اغلب سرکردگان این گروهک تروریستی هم بودند. سمیر الخلیفاوی، افسر بعثی وحشی و ملقب به «حجی بکر» نیز در این بازداشتگاه حکمرانی می‌کرد. بوکا، عملاً محل تجمع و هم‌اندیشی بعثی‌ها با تکفیری‌ها شده بود تا بستر زایش داعش، تحت ریشه‌های فکری الزرقاوی که قائل به هدف قرار دادن مسلمانان شیعه، اقلیت‌های دینی و قومیتی به جای آمریکایی‌ها بود، فراهم شود. از این‌رو، هیچ کسی بیکار نبود. همه معلمان خوبی در زندان داشتند و آنچه وجود نداشت کمترین فضا برای اصلاح فکری بود. در بوکا، همه با هم توافق کردند، شماره‌هایشان را روی لباس زیرشان بنویسند تا اگر آزاد شدند، همدیگر را پیدا کنند و آزاد هم شدند. آزادی که پر از سوال و ابهام بود. آیا اطلاعات آمریکا واقعاً متوجه نشده بود، قرار دادن بعثی و تکفیری در کنار هم می‌تواند آنها را در یک بوته ایدئولوژیک ذوب کند و خطرناک‌تر از آنها را به وجود آورد؟ آیا آمریکا به عمد آنها را آزاد کرد یا آزادی‌شان ناشی از هرج‌ومرج بود؟ به هر روی، هرچه پشت فلسفه آمریکایی این زندان بود، احمد‌حسین الشاره نیز آزاد شد. البته با یک تفاوت بزرگ. او در زندان اهل دعوا نبود، با مدیریت زندان زیرکانه برخورد می‌کرد. حتی آمریکایی‌ها را متقاعد کرده بود که عراقی است و او را به مقامات سوریه تحویل ندهند! بنابراین وقتی در سال 2009 آزاد شد، نه‌تنها آمریکایی‌ها را داشت بلکه بر اساس توانایی‌هایی که در داخل زندان از خود نشان داده بود و با توصیه سرکرده‌های القاعده که با او در زندان ملاقات داشتند، موقعیت برجسته‌ای را در موصل به دست آورد.

ازدواج‌های قدرت‌ساز

الشاره، پس از آزادی، فعالیت‌های نظامی خود را با آنچه «الدوله الإسلامیه فی العراق» خوانده می‌شد، از سر گرفت و طولی نکشید که فرمانده این گروه در موصل عراق شد. همسر اولش نیز یک دختر عراقی بود و همین باعث شد دیگر برای عراقی‌ها غریبه نباشد. همان‌طور که از طریق همسرهای دوم و سوم و به‌خصوص همسر چهارمش که از منطقه مارع (بکسر الراء) در حلب است، این قرابت را در ادلب سوریه هم به دست آورد. او چند ماه بعد از انقلاب سوریه در سال 2011، با همراهی تعداد کمی از جهادی‌های عراقی و سوری و تنها با 60 تفنگ اتوماتیک به سرزمین مادری بازگشت. یک سال بعد هم اقدام به پایه‌گذاری جبهه‌النصره کرد که خیلی زود به گروهی مسلح، تندرو و بر پایه تعالیم سلفی تبدیل شد. جبهه‌النصره پیوندهای انکارنشدنی با القاعده داشت و آن را پنهان نمی‌کرد. اما الشاره با پایه‌گذاری جبهه النصره، دو هدف داشت. او می‌خواست کار خود را فقط به مقابله با رژیم بشار اسد محدود کند و به هیچ وجه به منافع آمریکا و غرب حمله نکند. الحداوی و سنی‌های متعصب الشاره، پس از تشکیل جبهه‌النصره در اواخر سال 2011، ابتدا در شهر شحیل در استان دیرالزورِ سوریه ساکن شدند. آن سال‌ها، حسین الشاره، پدر اقتصاددانش بعد از بازنشستگی از وزارت نفت و چاپ چهار کتاب، یک کارگزاری املاک باز کرده بود و جمال، یکی از بردارهایش، سوپر‌مارکت خانوادگی‌شان را در امنیتی‌ترین منطقه دمشق، در کنار خانه افسران سوری و سفارتخانه‌ها، مدیریت می‌کرد. در مجموع شرایط اقتصادی و اجتماعی بدی نداشتند. اما او شحیل را انتخاب کرد چون با جوانی به نام «أسامه الحداوی» رفاقتی دیرینه داشت. الشاره با اسامه زمانی که دانشجوی سال سوم دانشگاه علوم پزشکی سوریه بود، رفیق شده و به طرز عجیبی با او همفکر بود. از سویی، بیشتر فرزندان و خانواده‌های شحیل، پس از وقایع عراق بین سال‌های 1990 تا 2003 به‌تدریج به سلفی‌گری روی آورده بودند و پیش‌زمینه حمایت از داعش و النصره را داشتند. به همین دلیل، الشاره بر مردم منطقه کاملاً سنی‌نشین شرق تکیه زیادی داشت. او که دشمن سرسخت شیعه و ایرانی است، شحیل و دیرالزور را ستون فقرات سنی‌های سوریه می‌دانست /می‌داند. البته بر اهمیت دیرالزور از بُعد جمعیت‌شناختی، برخورداری از منابع طبیعی و گذرگاه آبی (رود فرات) واقف‌تر بود. مهم‌تر آنکه، دیرالزور، محل تجمع ثروت‌های سرشار نفتی است. استخراج روزانه 400 هزار بشکه نفت در آن، به دیدگاه اقتصادی او برای تقویت جبهه النصره، دامنه وسیع‌تری می‌داد. او از منابع نفتی و گازی مناطق تحت اشغال خود، مدت‌ها برای تامین مالی عملیات‌هایش به خوبی استفاده کرد. تا جایی که انباشت مالی حاصل از جریان نفت و جذب افراد به بهانه حفاظت از خطوط لوله انتقال نفت اما برای توسعه انسانی النصره، باعث توسعه سازمان او از درعا در جنوب تا ادلب در شمال‌ غربی شد. امکان اشغال استان حَسَکه، شهر نفت‌خیز الشدادی و رأس‌العین را به او داد و کاری کرد تا باور کند، بهترین منطقه برای استقرار حکومت و توسعه پروژه‌اش یعنی تشکیل «دولت نجات»، استان ادلب است.

ترس، سیاست و استقلال

البته او سه دلیل دیگر هم برای این انتخابش داشت. با آغاز جنگ داخلی سوریه، در دسامبر 2011، اولین عملیات‌های انتحاری و بمب‌گذاری‌ها در دمشق را جبهه‌النصره انجام داد و مسئولیت آن را پذیرفت. مسئولیتی که ابتدا ایران و سپس دیگر کشورهای دنیا تروریستی بودن آنها را تایید کردند. کمااینکه او در سال 2012 چندین حمله را به رهبری سرهنگ «مهندالکاطع» به الشدادی و حومه الحسکه انجام داده بود تا کردها را از آنجا بیرون کند. در سال ۲۰۱۳، نیروهای او با حزب اتحاد دموکراتیک (سوریه) در سریکانی درگیر شدند و در این درگیری پیش‌مرگ‌ها از مواضع خود عقب‌نشینی نکرده و موفق شدند سریکانی را تصرف کنند و نیروهای الشاره در تل ابیض سه نفر از کردهای سوریه را زنده‌زنده سوزاندند. در آوریل 2013 نیز وقتی ابوبکر البغدادی، در پیامی صوتی ادغام «جبهه‌النصره» و «دولت اسلامی در عراق» را اعلام کرد، داعش شهر رقه را پایتخت رسمی خود اعلام کرد. اما الشاره چون هویتی مستقل می‌خواست، در نقش رهبر جبهه‌النصره به جنگ با داعش پرداخت و با آنکه شکست خورد و داعشی‌ها، جبهه النصره را از شهر رقه بیرون انداختند، تلاش کرد این تفکر را ایجاد کند که بین این دو گروه سلفی تفاوت زیادی وجود دارد؛ هر چند برای سوری‌های ساکن مناطق اشغال‌شده تفاوت زیادی میان آنها وجود نداشت. از این‌رو، الشاره که حالا ملقب به ابومحمد الجولانی شده بود، تصمیم داشت کمی آرام‌تر پیش برود. پس راهی ادلب ‌شد، آن را تصرف کرد و در آن ساکن شد. او شروع به ایجاد اتحاد با خانواده‌های مهم ادلب از طریق چندین ازدواج مهم کرد. مهم‌ترین آنها ازدواج با دختری از خانواده بادیه‌نشینان مارع بود. او یک برادر پزشک داشت که بهترین هم‌رزمش شد و با هم تلاش کردند دل مردم در ادلب و شمال حماه، به‌ویژه در حلفایه و طیبه الامام در حماه را به دست بیاورند. حمایتی که سازوکار مهمی برای تغییر در جبهه‌النصره بود.

41

توهم یک آدم‌کُش

سال ۲۰۱۶، الجولانی از جبهه‌النصره جدا شد. او در سال ۲۰۱۷ هیات تحریر‌الشام را به وجود آورد و به صورت رسمی ارتباط خود و سازمانش را با القاعده قطع کرد. البته بسیاری از تحلیلگران معتقدند با آنکه هیات تحریرالشام ری‌برندینگ کرد و در پی ادغام با جیش‌الاحرار، جبهه انصارالدین، جیش السنه، لواءالحق و جنبش نورالدین زنکی، خود را «‌HTS‌» نامید، اما هنوز هم مستقل نیست. به باور آنها، «‌HTS‌» در بیانیه‌هایش باور کرده «یک نهاد مستقل است که از هیچ سازمان یا حزب، القاعده یا دیگران پیروی نمی‌کند». حتی افراد مرتبط با القاعده را در مناطق تحت کنترل خود دستگیر می‌کند تا ثابت کند دیگر هیچ وفاداری وجود ندارد. اما نه‌تنها القاعده که بسیاری از کشورها او را پس از اعلام استقلال، هم در قیام سوریه و هم در پیشبرد اهدافش همراهی می‌کنند. چه‌بسا به همین خاطر است که الجولانی در پی «خلافت جهانی» برآمده و ادعاهایش پروار شده‌اند. جولانی در ژانویه 2018 در ادلب، طی یک سخنرانی عمومی اعلام کرد: «با این روحیه... ما نه‌تنها به دمشق می‌رسیم، سوریه را از بشار اسد و حامیانش نجات می‌دهیم، بلکه به اذن خدا، بیت‌المقدس هم منتظر ما خواهد ماند.» یا در یکی دیگر از لفاظی‌های مورد علاقه‌اش در ژوئن 2018، هدف اصلی خود را برقراری حکومت اسلامی در سوریه عنوان کرد و گفت راهش را با «سرنگونی رژیم جنایتکار اسد و بیرون راندن شبه‌نظامیان ایرانی» خواهد ساخت که تحلیلگران عرب معتقدند او یک استراتژی چندجانبه برای رسیدن به این هدفش طراحی کرده بود.

تصاحب یا مذاکره؟

الجولانی ابتدا، سرکوبی موفق علیه وفاداران به القاعده را آغاز کرد تا قدرتش در ادلب تثبیت شود؛ از آن زمان هیات تحریرالشام، برنامه‌ای با عنوان «سوری‌سازی» را دنبال کرده است. این برنامه مدعی است که به دنبال «ایجاد یک اداره مدنی پایدار متمرکز است که خدمات ارائه دهد، با سازمان‌های بشردوستانه ارتباط برقرار کند و در عین حال نظم و قانون را حفظ کند». در مرحله دوم، طی چند سال گذشته او تلاش کرده چهره‌ای تازه از خود به عنوان بازیگر مشروع سیاسی به تصویر بکشد که نه دنبال جهاد بین‌المللی است و نه پیوندی با گروه‌های جهادی چندملیتی دارد. او طی دو گفت‌وگو در اواخر ماه می ۲۰۱۵ با شبکه الجزیره و اوایل فوریه 2021 با شبکه پی‌بی‌اس آمریکا، تاکید کرد، «به اقلیت علوی در سوریه به‌رغم حمایت از رژیم اسد و با آنکه در اسلام کافر محسوب می‌شوند، حمله نخواهد کرد. هیچ خصومتی هم با غرب ندارد و فقط سعی می‌کند در ماموریت واقعی‌اش علیه رژیم اسد خرابکاری نکند. چه‌بسا عملیاتی‌تر رفتار خواهد کرد چرا که همزمان دارد در سه جبهه با نیروهای اسد، حزب‌الله و داعش می‌جنگد». او حتی خود را یک نجات‌دهنده نشان داد که توئیت جنجالی مارتین اسمیت، خبرنگار آمریکایی در فوریه 2021، با تاکید بر عبارت «حرف‌های صادقانه»، کار را برایش آسان کرد. تاکید او بر آبادانی سوریه، «پیشرفت اقتصادی، حمایت از زنان و حفظ حقوق و آموزش آنها، فعال‌سازی بیمارستان‌ها، آسفالت کردن جاده‌ها و برقراری یک سیستم قضایی که به دنبال بازگرداندن حقوق مردم است، نه فقط مجازات متخلفان» بعد شخصیتی دیگری از الجولانی را به بحث‌های جهانی کشاند و توافق‌های سال‌های 2016، 2017 و 2018 برای خارج کردن هفت هزار بازمانده غیرنظامی دو شهرک شیعه‌نشین فوعه و کفریا بعد از سه سال تحمل بدترین نوع جنایت‌های بشری، او را متوهم مذاکره‌گری هم کرد. به نحوی که، سبک لباس ‌پوشیدنش و نوع سایه‌زنی و آرایش ریش‌هایش را یک‌بار دیگر تغییر داد. برندپوش و طرفدار رفتار کاریزماتیک شد. مهمانانش را با اسکورت همراهی کرد. بارها بر داشتن اتاق فکر و مشاوران قدرتمند تاکید کرد و قبل از آغاز حمله ناگهانی و مجهز به تسلیحات خودکار و مدرن خود در روزهای گذشته، به تکرارِ این نقل‌قول‌ها از سوی نزدیکانش -که البته صحت‌سنجی و واقعی بودن آنها دشوار است- اصرار داشت که «الجولانی یک مذاکره‌کننده سخت است. سیاست هویج و چماق را می‌شناسد. شروع سخت و خشنی برای مذاکرات دارد. توانایی عجیبی در تکه‌تکه کردن حامیان و مخالفانش دارد. ولی اهل چانه‌زنی است و تمامی چانه‌زنی‌هایش را در اوج انعطاف‌پذیری به پایان می‌رساند. او مثل تاجرِ دمشقی بازار را مثل کف دستش می‌شناسد. بیشتر از آن پسرِ پدرش و اهل اقتصاد است. ارزش نفت و طلا را می‌داند. افت شدید نرخ پوند دمشق زیر سر اوست. نقدینگی و مبادلات تجاری دمشق را زیر نظر دارد و هر قدمش متفکرانه است، حتی اگر شیطانی باشد». ادعایی که بسیاری از مفسران عرب معتقدند شاید ترکیه بیشتر با آن آشنا باشد، چون برای رسیدن به نتایج مطلوبی که درباره کردهای سوری یا آوارگان می‌خواسته، ابزارهای زیادی را در اختیارش گذاشته اما حالا دیگر برایش کافی نیست و در پی بهای واقعی رصد، کنترل و جنگ در سوریه برای منافع ترکیه است. کمااینکه، او از روسیه و آمریکا هم راضی نیست. او حالا خود را یک مستقلِ مدافع اصلی اهل سنت عرب می‌داند؛ شاید هم تحقق پیش‌بینی حسین الشاره، پدرش، در طولانی‌ترین مقاله «مطالعات عرب» سال 1985 بیروت: «آینده این ملت به رهبری از نوع جدیدی نیاز دارد که به ناسیونالیسم عرب اعتقاد دارد. به وحدت عرب سنی دعوت می‌کند و با آگاهی دموکراتیک با دیگران برخورد می‌کند. در پی دشمن‌سازی جدید و مصادره عقاید دیگر فرقه‌ها و گروه‌ها هم نیست. چون وطنش همه را در خود جای می‌دهد و هرکسی در آینه وطن همراه اوست.» و چه‌بسا به همین خاطر است که ادعا دارد تا به عنوان رهبر جدید سوریه یا نماینده اهل سنت سوریه و شکارچی داعش تا به خواسته‌هایش نرسد، نه توقف می‌کند، نه باج می‌دهد و نه نیازی به حمایت کشور یا گروهی دارد. هرچند از حمایت‌ها و میانجی‌گری‌های دوستان جدید و قدیمی‌اش هم بدش نمی‌آید. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها