شناسه خبر : 47906 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جادوی عادی زن ایرانی

مهکامه زنگنه چگونه به کارآفرینی موفق تبدیل شد؟

 

آسیه اسدپور / نویسنده نشریه 

80مهکامه، مهشاد و شبنم (شابی)، قسم خورده بودند هرگز قربانی نباشند؛ و نشدند. تجربه انقلاب و جنگ، آنها را برای همیشه تغییر داد، البته نه به عنوان یک قربانی. شابی، دختر بزرگ خانواده و نوه مورد علاقه پدربزرگ بود. پدربزرگ، به ریاضیات علاقه داشت و به سه زبان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی مسلط بود. او به عنوان یک مهندس معروفِ شرکتی ایرانی-سوئیسی، چندین بنای تاریخی را در ایران ساخته و از معدود استادان هندسه فضایی ایران بود که درس‌هایش به صورت سیاه و سفید از تلویزیون برای دانش‌آموزان سراسر کشور پخش می‌شد. او، ذهنی دکارتی داشت و همه چیز را با قوانین ریاضی توضیح می‌داد. شور و استعداد باورنکردنی که به شابی ارث رسیده بود. شابی هم عاشق ریاضیات بود. سرعت عمل بالایی داشت. همیشه با شیوه‌های خاصش برای حل معادلات ریاضی، برترین خودش در مقاطع مختلف تحصیلی بود. او در جبر به مهکامه کمک می‌کرد و همه‌جا مراقب او بود. نحوه مشاوره او نیز جالب و ریاضی‌گونه بود. وقتی مهکامه ناراحت و ناامید می‌شد، حضور حمایت‌گر شابی، معادلات را عوض می‌کرد. یک یادداشت کوچک برای مهکامه می‌فرستاد و می‌خواست که قوی بماند: «به شکست یا موفقیت محض فکر نکن. زندگی مجموع این دو است و نتیجه همیشه برنده خواهد بود، اگر تلاش کنیم برنده می‌شویم. پس دست از تلاش برندار، راهت را پیدا خواهی کرد.» جمله‌های انگیزشی که گویی او، آنها را واقعاً زندگی کرده بود و می‌کرد.

دلیل بورسیه اراسموس

شابی به همراه خاله‌اش، یگانه، از دانشکده پزشکی استراسبورگ فارغ‌التحصیل شدند. او تخصص قلب و عروق را انتخاب کرد و در سال 1988، علاقه‌اش به این رشته با گرفتن یک دوره کارآموزی در برنامه پیوند عضو پروفسور بلزر در دانشگاه ویسکانسین به اوج خود رسید.‌ برنامه‌ای که با آن یکی از بزرگ‌ترین ابداعات پیوند اعضا رقم خورد و محلول ذخیره‌سازی سردِ «‌Belzer UW Cold Storage Solution‌»، برای شست‌وشو و ذخیره‌سازی سرد اندام‌های کلیه، کبد و پانکراس در زمان برداشتن آنها از اهداکننده عضو و آماده‌سازی برای ذخیره‌سازی، حمل‌ونقل و در نهایت پیوند به گیرنده اهداکننده به کمک جراحی پیوند عضو آمد. به طرز شگفت‌انگیزی هم موفقیت‌آمیز بود و دلیلِ اثبات دیگر توانمندی‌های خلاقانه شابی شد. او اولین دانشجویی بود که از دانشکده پزشکی دانشگاه استراسبورگ به ایالات‌متحده رفت و چند سال بعد باعث افتتاح برنامه کارآموزی و برنامه تبادل دانشجو و بورسیه «اراسموس» شد. او گواهینامه ECFMG را نیز که برای فارغ‌التحصیلان بین‌المللی پزشکی آماده ورود به برنامه‌های رزیدنتی یا فلوشیپ در ایالات‌متحده است، گرفت و در دانشگاه هاروارد در زمینه پوست پذیرفته شد، اما هرگز به آمریکا نرسید. شابی رویای دانشگاه هاروارد را برای مردی فرانسوی که در استراسبورگ عاشق او شده بود، رها کرد. کاری که مهشاد، دیگر خواهر مهکامه نیز انجام داد اما نه به خاطر ازدواج با پسری فرانسوی. مهشاد، نقطه مقابل شابی بود. او، دختر روشنفکر خانواده و خواهر دردانه شابی بود. شابی و او در مدرسه فرانسوی ژاندارکِ تهران، یک مدرسه خصوصی دوزبانه ایرانی-فرانسوی که از سوی خواهران کاتولیک اداره می‌شد، درس خواندند. قرار بود از مهدکودک تا پایان دبیرستان در همین مدرسه بمانند، اما با انقلاب، این مدرسه به‌طور کامل تعطیل شد و مجبور شدند، با ثبت‌نام در مرکز ملی آموزش از راه دور فرانسه (‌CNED)، دیپلم خود را بگیرند. البته مهشاد توانست به تنهایی برای لیسانس معتبر فرانسه آماده شود؛ بعداً به دانشکده پزشکی استراسبورگ برود؛ تخصص جراحی زنان و زایمان (‌OB /GYN) بگیرد و چون بیمارانش جانِ او بودند، در همان‌جا بماند. موفقیت‌هایی که برای مهکامه از دو خواهرش، قهرمان‌هایی بزرگ ساخت و پس از زندگی در سه قاره و چهار کشور او را به نخستین مدیرعامل زن ایرانی یک شرکت بیوتک آمریکایی میلیاردر تبدیل کرد.

سلام بر هامبورگ

مهکامه که حالا جهان او را با نام مکی زنگنه می‌شناسد، در سال 1970 به دنیا آمد؛ در روزهایی که به گفته او در کتابش، «نوع تفکر، ادراک احساس و آستانه تحمل خیلی‌ها مانند پدر و مادر معمارش را تغییر داد. آن روزها، شاه در حال رقابت با سران دولتی و مجلس بود. او سلسله اصلاحات و پروژه‌های گسترده‌ای را انجام داده بود که به انقلاب سفید معروف شده بودند. این اصلاحات، زمینه‌های بسیاری را از حق رای زنان گرفته تا کشاورزی، صنعتی، آموزشی، نظامی، فرهنگی و بعدها فناوری و هسته‌ای را شامل می‌شد. هدف این بود که ایران در همه زمینه‌ها به یک خودمختاری برتر برسد و صرفاً به منابع طبیعی (نفت از جنوب، گاز از دریای خزر در شمال، معادن مس، اورانیوم یا طلا) متکی نباشد. برای انرژی هسته‌ای هم آماده سرمایه‌گذاری بود و تلاش می‌کرد این برنامه‌ها هرگز از بین نروند. او در مصاحبه‌هایش در اوایل دهه 1970، ادعا کرده بود قصد دارد در حوزه دیجیتال نیز سرمایه‌گذاری کند؛ «دیجیتال دنیای آینده را متحول خواهد کرد.» حتی در کتاب «پاسخ به تاریخ» که قبل از دهه 1980 منتشر شد، درباره ایده پزشکی از راه دور نیز نوشته بود. اما او در سال‌های آخر دولتش خودزنی کرد و افسار امور را از دست داد. در آن شرایط درهم و برهم دولتِ شاه بود که مردم، آیت‌الله خمینی (ره) را انتخاب کردند و انقلاب اسلامی با روی کار آمدن آیت‌الله خمینی (ره)، آغاز شد. اما جنگ دوران دیگری را رقم زد. مدت کوتاهی پس از انقلاب، صدام حسین به امید استفاده از بی‌ثباتی سیاسی قبل از انقلاب و ترس از سرایت انقلاب به عراق، بدون هیچ هشداری حمله و شهریور 1359، پایگاه‌های ایران و پالایشگاه آبادان در جنوب ایران را ناگهانی بمباران کرد و جنگ آغاز شد؛ جنگ و روزهایی آغاز شد که تحملش سخت بود؛ چون زندگی کاملاً معنای عادی بودن را از دست داده بود. بمب‌ها، مانند رعدوبرق بودند و کسی نمی‌دانست که قرار است به کدام خانه اصابت کنند. مردم تمام پنجره‌ها را به شکل صلیب، چسب زده بودند تا در صورت بمباران، پنجره‌هایی را که در اثر امواج ضربه می‌شکستند، کنار هم نگه دارند، مبل‌ها و وسایل سنگین هم کنار دیوارها بودند تا خانه‌ها خراب نشود. جنگ، غریزه بقا را قوی‌تر می‌کند و ترس، ترسناک‌تر از چیزی می‌شود که کلمه بخواهد آن را توصیف کند. همان غریزه و ترسی که باعث شد پدر و مادر مهکامه ترجیح بدهند دخترانشان را از ایران بیرون ببرند. مثل همه آنهایی که مهاجرت کردند و رفتند. اما آن روزها، همه سفارتخانه‌ها تعطیل شده بودند و گرفتن ویزا سخت بود و تهیه بلیت پرواز سخت‌تر. با این حال، مهکامه (مکی) به کمک یکی از دوستان پدرش که در آلمان زندگی می‌کرد توانست ویزا بگیرد و چون 9 ماه قبل از ویزا، پدرش با یکی از آخرین پروازهایی که در آن زمان از تهران خارج می‌شد به آلمان رفته بود تا شرایط زندگی را برای آنها آماده کند، مهکامه و مهشاد، به همراه مادر و خاله‌اش مهناز، با یک چمدان فرار و بقا (‌survival) مدتی بعد با پروازی که دو جت نظامی آن را اسکورت می‌کردند، راهی اتریش شدند. آنها، وقتی به آلمان رسیدند، مستقیم به اولدنبورگ رفتند، ساکن شهر کوچکی در نزدیکی هامبورگ شدند، پدر و مادر مهکامه به ایران بازگشتند و دوران جدید زندگی مکی زنگنه شروع شد.

81

جبرِ ارثی

مکی، با سرپرستی عمویش حسین در اولدنبورگ به مدرسه رفت و شروع به یادگیری زبان آلمانی کرد. او در علوم و ریاضی از هم‌کلاسی‌هایش جلو زد. در دو سال آخر دبیرستان نیز رشته فیزیک را انتخاب کرد و به عنوان تنها دختر یک کلاس هشت‌نفره، فیزیک خواند. فیزیک و ریاضی، سخت‌ترین دروس دبیرستان پنج‌ساله آلمان بودند. آنقدر سخت که آزمون‌ها با استفاده از ماشین حساب و بردن تمامی کتاب و جزوه‌ها برگزار می‌شد اما کمتر کسی می‌توانست آنها را پشت سر بگذارد. ولی مکی توانست و حالا باید برای دانشگاه تصمیم می‌گرفت. مادرش به او و خواهرهایش توصیه کرده بود در رشته‌ای درس بخوانند که بتوانند به مردم کمک کنند و در عین حال استقلال بیشتری داشته باشند. دو خواهرش رشته قلب و زنان را انتخاب کرده بودند و او می‌توانست راه آنها را ادامه دهد. حتی می‌توانست این کار را نکند و با پولی که پدر و مادرش قبل از رفتن به او داده بودند دست از سرسختی بکشد، تحصیل را کنار بگذارد و در آلمان بماند، چون او وقتی دبیرستان را در سال 1989 به پایان رساند، کاملاً شبیه دخترهای آلمانی شده بود. آلمانی صحبت و مانند مردم آلمان رفتار می‌کرد. اما پدر و مادرش، تصمیم گرفته بودند او را با آنکه برای دانشکده پزشکی هایدلبرگ درخواست داده بود، به فرانسه بفرستند تا پیش خواهرهایش باشد. مهکامه، این تصمیم را دوست نداشت. نمی‌خواست به فرانسه برود و مجبور به یادگیری زبان و فرهنگ استراسبورگ شود اما چاره‌ای هم نداشت، چون تصمیم گرفته شده بود. بنابراین آلمان را به مقصد فرانسه ترک کرد. او دیپلم آلمانی «‌Abitur‌» را همزمان با همسالانش گرفته و حتی مجبور شده بود بر چالش یادگیری یک زبان جدید غلبه کند، به همین خاطر قبل از رفتن، یک هدیه و لوح تقدیر از رئیس دبیرستانش برای تمام زحماتی که به عنوان یک دانش‌آموز خارجی انجام داده بود گرفت و به عنوان یکی از بهترین شاگردان آلمان شناخته شد. در لوح تقدیر او نوشته شده بود: «جایی که اراده هست، راه هم هست. وقتی به مدرسه ما رسیدید متوجه شدید که مسیر طولانی و خسته‌کننده‌ای برای فارغ‌التحصیلی در پیش دارید اما قدرت و اراده شما در رسیدن به این هدف کمکتان کرد. حالا با انرژی تحسین‌برانگیز و تعهد شخصی بزرگ، بر سرنوشت خود مسلط شده‌اید و مورد توجه معلمان و دانش‌آموزان قرار گرفته‌اید. برای شما آرزوی خوشبختی و بهترین‌ها را در بقیه عمرتان دارم.» اما با وجود اینها، باز هم رفتن و ماندن در استراسبورگ سخت بود.

یک ایونت برای ساخت یک تاجر

شابی، مهشاد و خاله‌اش یگانه، همزمان دانشجوی دانشگاه لویی پاستور استراسبورگ بودند و البته نه فقط دانشجو، که بهترین‌های فرانسه بودند و این موضوع، سطح انتظارات از مکی را بالا می‌برد. او چهارمین عضو خانواده‌ای بود که در همان دانشگاه پزشکی /دندانپزشکی ثبت‌نام می‌کرد و باید یا مانند آنها یا بهتر از آنان می‌شد. طبیعتاً رفتن به دانشکده پزشکی یا دندانپزشکی فرانسه دشوار بود، سخت‌تر آنکه، در سال 1989 هزار دانشجو برای دانشگاه‌های پزشکی و دندانپزشکی استراسبورگ فرانسه درخواست داده بودند که از این تعداد فقط 160 نفر در دانشکده پزشکی پذیرفته می‌شدند و فقط 40 دانشجو به دانشکده دندانپزشکی راه پیدا می‌کردند. اما با وجود بار رقابتی سنگین خانوادگی که بر دوش او بود، مکی، جزو یک گروه 200‌نفری از هزار دانشجوی پذیرفته‌شده بود و این فرصت را داشت که از بین آنها یکی را انتخاب کند، دندانپزشکی یا پزشکی؛ که مکی دندانپزشکی را انتخاب کرد و دانشکده دندانپزشکی برایش فوق‌العاده بود. در سال دوم، او وقتی به انجمن دانشجویی دانشکده دندانپزشکی پیوست، انجمن با یک بدهی حدود 250 هزارفرانکی در حال تعطیل شدن بود اما پیشنهاد مکی انجمن را به روزهای اوج خود بازگرداند. مهکامه، هیچ وقت الکل نخورد و سیگار نکشید اما عاشق مهمانی بود و بهترین ایونت‌ها و مهمانی‌ها را برگزار می‌کرد. او پیشنهاد داد مهمانی‌های مستمری برگزار شود و از هر دانشجو برای حضور و حمایت از دانشجویان آینده، ورودی گرفته شود. با این پیشنهاد، اولین مهمانی برگزار شد.‌ به تدریج، تعداد بیشتری از افراد و نه فقط دانشجویان دندانپزشکی، بلکه سایر دانشجویان دانشکده‌های پزشکی و داروسازی هم اعلام کردند که می‌خواهند در این دورهمی‌ها حضور داشته باشند و به این ترتیب، مهمانی از آپارتمان او به فضاهای بزرگ‌تر کشانده شد. او شروع به اجاره مکان برای مهمانی‌های هر شنبه‌شب کرد. از هر دانشجو پنج دلار گرفت و این آغاز زندگی او به عنوان یک تاجر بود؛ چون مکی، دو سال بعد از شروع مهمانی‌ها به سود رسید. این الگو تا چهار سال بعد در حالی که او در دانشکده دندانپزشکی بود، ادامه یافت و از این تجربه تجاری شگفت‌انگیز، دوستانی پیدا کرد که در آینده او نقش‌های بزرگی داشتند. بماند که او که اوایل زندگی‌اش را در سه دوره مختلف و در کشورهای دیگر گذرانده بود، همیشه آرزو داشت به آمریکا برود. البته دلیل هم داشت. قبل از انقلاب، پدرش روی پروژه‌ای با یک شرکت معماری معروف آمریکایی سرمایه‌گذاری مشترک کرده بود و چون نامه پذیرش همکاری او با شرکت آمریکایی، چند روز پس از شروع انقلاب به دستش رسید، سرمایه‌گذاری‌اش ناتمام مانده بود اما رویایش را همیشه در سر داشت و مادرش هم هر کاری که از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد تا آنها را تشویق کند که پس از دریافت مدرک در فرانسه، به آمریکا بروند و تلاش‌ها جواب داده بود.

سوالی که رساله شد

مهکامه، دوستی داشت به نام افروز، که از 11‌سالگی با هم رفیق شده بودند و در آن سال، در کالیفرنیا زندگی می‌کرد. باورش سخت بود، اما بدون فیس‌بوک، گوگل یا شبکه‌های اجتماعی، او را پیدا کرد. آنها بعد از 15 سال دوری، زمانی که مکی تصمیم گرفت در امتحانات دندانپزشکی آمریکا شرکت کند، دوباره در لس‌آنجلس همدیگر را دیدند و برای مدت کوتاهی در خانه او ماند. البته زمانی که در دانشکده دندانپزشکی فرانسه تحصیل می‌کرد و همزمان برای امتحانات دندانپزشکی آمریکا آماده می‌شد، بین کالیفرنیا و استراسبورگ مدام در حال سفر بود. در سال آخر دانشگاه، پس از گذراندن دو هفته در لس‌آنجلس، او برای امتحانات نهایی به فرانسه برگشت و متوجه شد تمام امتحانات نهایی را قبول شده به جز دندانپزشکی کودکان. او همه چیزهایی را که تصور می‌کرد استادش بپرسد، مطالعه کرده بود، اما خسته راه و سفر بود، وقتی هم با سوال «چرایی پوسیدگی دندان کودک به دلیل مصرف شیشه شیر در طول شب» مواجه شد، هنگ کرد که چرا کسی باید این موضوع را به عنوان سوال امتحان انتخاب کند؟ و یک پاراگراف هم نتوانست درباره‌اش بنویسد. استادش هم برای او استثنایی قائل نشد: «هرچقدر هم که خوب باشی، هرگز نباید از هیچ موضوعی ساده بگذری.» بنابراین مجبور شد سپتامبر فقط برای یک امتحان، دوباره به دانشگاه بازگردد. اما موضوعی که شاید اتفاقی نبود، سوال رئیس دپارتمان دندانپزشکی از او بعد از خراب کردن امتحانش آن هم به خاطر آن سوال بود. پروفسور مانییر، از او پرسیده بود که آیا می‌خواهد پایان‌نامه دکترای خود را با محوریت دندانپزشکی اطفال، انجام دهد؟ سوالی که جوابش قطعاً نه بود. جدا از آن، مکی به دندانپزشکی زیبایی و ایمپلنت علاقه داشت. اما با اصرار دکتر مانییر و با همه تنفرش آن هم از موضوعی که به او پیشنهاد شده بود، «کم‌خونی و فقر آهن در کودکان خردسال با پوسیدگی بیش از حد ناشی از مصرف شیشه شیر در طول شب»، چند روز فکر کرد و پاسخ داد: «چرا که نه؟ من در تمام طول زندگی‌ام با خودم رقابت کرده‌ام. من همیشه مبارزی بوده‌ام که هرگز، هرگز، هرگز تسلیم نمی‌شود. من همیشه هر کاری را که لازم بوده است برای غلبه بر شکست انجام داده‌ام و بیشتر از آنچه تصور می‌کردم تلاش کرده‌ام تا ثابت کنم که هیچ چیز نمی‌تواند من را پایین بیاورد.» او در حالی که برای امتحان نهایی و گرفتن مدرک دندانپزشکی آماده می‌شد، شروع به کار روی پایان‌نامه دکترای خود کرد و به استاد راهنمایش گفت قصد دارد این پایان‌نامه را که به‌طور معمول، حداقل یک سال طول می‌کشد، در چهار ماه تمام کند. اما پروفسور مانییر مخالفت کرد ولی مکی، پایان‌نامه 100صفحه‌ای خود را 20 نوامبر 1995 به هیات داوران ارائه داد. دفاع کرد و اولین دانشجویی شد که با گرفتن مدرک دکترا، دندانپزشک واقعی می‌شد. البته او همچنان به دنبال یک موقعیت احتمالی در UCLA برای زیبایی / پریودنتیک، دندانپزشکی بود، اما نتوانست مدت زیادی نیز در آمریکا بماند. سال 1996 پیشنهادِ کار و همکاری با پروفسور مانییر را در بخش دندانپزشکی کودکان بیمارستان دانشگاه استراسبورگ پذیرفت و برای مدتی طولانی روزهایش را با کودکان اوتیستیک، معلول ذهنی-جسمی و سرطانی گذراند. روزهایی که دیدگاه، رویکرد و شیوه نیازسنجی اجتماعی او را کاملاً تغییر دادند. مکی، به دوره‌ای رسیده بود که نیاز به پروژه‌هایی بزرگ‌تر برای تاثیرگذاری بیشتر بر جهان داشت. از این‌رو، از دنیای دندانپزشکی وارد صنعت و تجارت پزشکی شد.

هماهنگ‌کننده اروپایی روبات‌ها

82مکی در حالی که هر روز برای دندانپزشکی به بیمارستان می‌رفت، در سال 1997، با مریم دوست خواهرش مهشاد، روبه‌رو شد. او در آن زمان برای شرکت تجهیزات پزشکی فناورمحور «‌Computer Motion‌»‌، یک شرکت پیشرو در روباتیک پزشکی در سانتاباربارا، کار می‌کرد. مریم برای ملاقات با پروفسور مارسکو (‌Marescaux) به استراسبورگ آمده بود. پروفسور، به عنوان صاحب کرسی دانشگاه‌های جراحی گوارش، ایده ایجاد یک مرکز تحقیقاتی و آموزشی اصلی در استراسبورگ را مطرح کرده و در سال 1994‌، موسسه تحقیقات سرطان با تمرکز بر دستگاه گوارش و موسسه اروپایی جراحی از راه دور IRCAD /EITS را که هر سال پذیرای بیش از 7200 جراح از همه تخصص‌های جراحی است، تاسیس کرد. این مرکز به‌سرعت، به عنوان یک موسسه تحقیقاتی و آموزشی پیشرو در زمینه جراحی‌های کم‌تهاجمی شهرت جهانی به دست آورده بود و توضیح می‌داد که چرا «‌Computer Motion‌» قصد داشت با IRCAD و پروفسور مارسکو در اروپا همکاری کند.‌ آنها می‌توانستند همزمان روبات‌های جراحی جدیدی را به صنعت پزشکی معرفی کنند و پزشکانی را که به IRCAD می‌آمدند آموزش دهند. کمااینکه طی 12 سال، IRCAD توانست شعبه‌های دیگری را در تایوان، برزیل، ریودوژانیرو، لبنان و روآندا، راه‌اندازی کند و آن زمان نیاز به یک مدیر بخش اروپایی داشت و مکی، گزینه انتخابی آنها بود که در خلال رفت‌و‌آمدها با مریم و پروفسور، او این پیشنهاد را پذیرفت و با تکیه بر مدرک دکترا، تسلط بر چهار زبان، داشتن تجربه کافی در جراحی و کسب مهارت ناشی از کار کردن با عمه و خواهرانش در تیم‌های پزشکی مختلف، در نوامبر 1997 به عنوان هماهنگ‌کننده اروپایی «‌Computer Motion‌»‌، مشغول به کار شد. اما پدرش از این شغل و موقعیت جدید راضی نبود و تنها راهی که ممکن بود پدرش را موافق کار و سِمت خودش کند، این بود که مدرک MBA خود را بگیرد. بنابراین همزمان که در «‌Computer Motion‌»‌ کار می‌کرد، مدرک MBA بین‌المللی‌اش را در 18 ماه گرفت و پدرش وقتی به‌طور رسمی مدرک بازرگانی‌اش را دید، دست از مخالفت برداشت. مدرکی که از یک موسسه وابسته به مدرسه فلوریدا گرفته بود، تمامی استادان آن از ایالات‌متحده به اروپا آمده بودند و به مکی کمک کرده بود تا نه‌تنها انگلیسی خود را بهتر کند، بلکه در مورد تمامی جنبه‌های تجاری مورد علاقه‌اش نیز آموزش ببیند. کسب مهارتی که زندگی او را تغییر داد و در کنار کارش، تجربه شگفت‌انگیزی برای او بود.

به خاورمیانه بی‌نظم خوش آمدید

مکی، همزمان با اینکه بخشی از ساخت یک شرکت در اروپا را می‌آموخت و یادگیری تمامی جنبه‌های اداره یک تجارت در اروپا و خاورمیانه برایش طی یک دوره بسیار کوتاه اتفاق افتاده بود، در اواخر سال 1998، باب داگان را ملاقات کرد. او مدیرعامل و رئیس هیات‌مدیره و سرمایه‌گذار اصلی «‌Computer Motion‌»‌ بود. داگان برای بازدید از «‌Computer Motion Europe‌» آمده بود؛ تا زمانی هم که آنجا بود، با چند پزشک اروپایی صحبت کرد و به برخی از مراکز و بیمارستان‌ها در اروپا رفت تا سطح پیشرفت شرکت را در این بخش از جهان ارزیابی کند که به خوبی متوجه پیشرفت سریع مکی و تیمش شد. مکی نیز از این فرصت استفاده کرد تا او را به پروفسور مارسکو معرفی کند و به دیدن IRCAD هم برود که نتایج خوبی داشت. داگان، روز قبل از رفتنش مکی را در هتل هیلتون استراسبورگ دید و از او پرسید می‌خواهد چه کار جدیدی انجام دهد؟ سوالی که به ظاهر ساده بود اما پاسخ مکی، «از کارم لذت می‌برم. من هر کاری از دستم برمی‌آید انجام می‌دهم تا به این شرکت کمک کنم و روباتیک را به دنیای جراحی معرفی کنم»، به پیشنهاد اداره کردن بخش اروپایی و خاورمیانه شرکت از سوی داگان منتهی شد. او مکی را رئیس EMEA (اروپا، خاورمیانه و آفریقا) شرکت کرد. رئیس جوان و 28ساله‌ای که به تازگی MBA را تمام کرده بود، اما تشنه یادگیری این تجارت بود. مکی بعد از این انتصاب، شبانه‌روز، بدون وقفه و مرخصی و البته با لذت کار کرد. او 9 ساعت از کالیفرنیا جلوتر بود، شرکت‌های خاورمیانه برخلاف دنیا، روزهای شنبه و یکشنبه در حال کار بودند، در حالی که اروپا بسته بود و او باید تمامی این اختلافات زمانی و مشکلات تجاری ناشی از آنها را مدیریت می‌کرد و موفق شد. داگان به او گفته بود: «مسئولیت را بر عهده بگیر، ظرفیت و توانایی به دنبال آن خواهد آمد.» و این واقعیت بود. زندگی تجاری مهکامه، زیرورو شده بود. او به دنیای تجارت ناشناخته‌ای پریده بود که پر از چالش بود. او باید هر روز یک راهکار جدید برای ایجاد تعادل میان خاورمیانه و اروپا می‌یافت و همین تمرکز، یادگیری و ریسک‌پذیری، از او یک تاجر باسابقه ساخت. تواناتر شد. چالش‌های بیشتری را پذیرفت. شروع به سفر به سرتاسر جهان برای معرفی روبات‌های شرکت به پزشکان برای اقدامات جراحی، اورولوژی، گوارش و قلب کرد. از تنوع تفکر فرهنگی لذت برد و روبات شرکت را با نام AESOP که در واقع یک بازوی روباتیک بود و به جراحان اجازه می‌داد تا جهت‌گیری یک لاپاروسکوپ سنتی را از طریق پدال پا و بعداً با فرمان صوتی کنترل کنند، با موفقیت فروخت. اما فروش روبات ZEUS به بیمارستان‌ها چالش بزرگ او شده بود. آنها رقیب سرسختی داشتند. بازوی روباتیک داوینچی شرکت «‌Intuitive Surgical»، هفت درجه سطح آزادی حرکت داشت و سیستم آن دارای تجسم سه‌بعدی بود. بدین معنا که حرکت ابزاری و تجسم پیشرفته‌تری داشت و به همین دلیل توانست تاییدیه FDA را برای جراحی به کمک روبات برای پروستاتکتومی رادیکال در سال 2001 دریافت کند که آغاز دوره جدیدی از جراحی با کمک روباتیک بود. اما مکی، اهل جا زدن نبود. به همین دلیل از انقلابی که در زمینه اورولوژی با روباتیک ایجاد شده بود، استفاده کرد و مسیر شرکت را از جراحی قلب به اورولوژی تغییر داد. البته، دستاورد بزرگ او و برجسته‌ترین نقطه حرفه‌ای‌اش در شرکت «‌Computer Motion‌»  در سپتامبر 2001 به دست آمد، زمانی که پروفسور ژاک مارسکو، رئیس بخش جراحی گوارش و غدد درون‌ریز دانشگاه استراسبورگ و موسس موسسه تحقیقاتی سرطان گوارش(IRCAD) اولین عمل جراحی از راه دور را بر روی یک بیمار در فرانسه، بین نیویورک و استراسبورگ فرانسه، از طریق سیستم روباتیک زئوس انجام داد و «‌Computer Motion‌» با همکاری شرکت فرانس تلکوم و پروفسور مارسکو به دنیا نشان داد که موانع فضا، فاصله و زمان می‌توانند فرو بریزند، چرا که سیگنال‌ها باید بیش از 10 هزار مایل را طی می‌کردند و این موجب تاخیر تقریباً یک‌‌دهم‌ثانیه‌ای پس از ایجاد برش از سوی جراح قبل از مشاهده اثرات می‌شد. موفقیتی که دکتر مکی زنگنه را به کالیفرنیا در آمریکا برد و به موفقیت او نام «پیروزی فرانسه» را داد.

نردبان بی‌سقف مکی

دکتر مکی، پس از ادغام «‌Computer Motion‌» با شرکت «‌Intuitive Surgical» در سال 2003، تصمیم گرفت دنیای جراحی / تجهیزات پزشکی را به نفع انکولوژی پزشکی ترک کند. او در سال 2004 با شریکش، باب داگان، شروع به سرمایه‌گذاری در شرکت بیودارویی (‌فارماسی‌کلیکس‌) کرد و چهار سال بعد به این شرکت پیوست تا دوباره یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های تجاری در صنعت پزشکی را به دست آورد. او به عنوان مدیر عملیاتی، این شرکت بیوتکنولوژی را با دو آزمایش ناموفق فاز 3 به سمت یک قرارداد دارای مجوز چند میلیون‌دلاری برای ادغام شرکت تولیدکننده ایبروتینیب (ibrutinib)، داروی هدفمند سرطان، با شرکت زیست‌فناور «جانس بیوتک» یا همان سنتیکور سابق در سال 2011 هدایت کرد و طی عقد این قرارداد با جانسن بیوتک، جایزه «بهترین تراکنش بیوتکنولوژی» سال 2011 را دریافت کرد. او در سال 2012، با سرپرستی 224 کارمند، مدیرعامل شرکت شد و در طول آن سال، تیم او 11 سخنرانی شفاهی را در جلسات سالانه ASCO و انجمن هماتولوژی آمریکا ارائه و پنج کارآزمایی بالینی فاز 3 را آغاز کردند. مکی در سال 2013 نیز با شرکت ‌فارماسی‌کلیکس داروی خوراکی ایمبروویکا (‌IMBRUVICA) را برای بیماران سرطان خون، به بازار عرضه کرد که به داروی پرفروش سرطان خون تبدیل شد و از آن زمان بسیاری از بیماران به لطف اثربخشی این دارو و مشخصات ایمنی بکر آن توانسته‌اند به زندگی عادی خود بازگردند. دکتر زنگنه، در همان سال، جایزه زنان کارآفرینِ تاثیرگذارِ «‌Fierce Biotech» را که شرکت‌های بیوتکنولوژی را اداره می‌کنند هم گرفت، از او در کنار 12 زن دیگر به عنوان «مبتکر پیشگام» تقدیر شد و نامزد شرکت در برنامه جوایز سالانه ارنست و یانگ «EY Entrepreneur Of The Year‌» به منظور قدردانی از تاثیر خالقان و نوآورانی شد که با هدف، چشم‌انداز و روحیه کارآفرینی کسب‌وکارهای موفق را رهبری می‌کنند، و کارش در فارماسی‌کلیکس را ادامه داد؛ تا جایی که، در سال 2015، شرکت زیست‌داروی آبوت لبراتوریز (AbbVie)، غول دارویی فارماسی‌کلیکس، را با مبلغ هنگفت ۲۱ میلیارد دلار نقد و سهام آن را خریداری کرد، جایزه معتبر «‌Prix Galien France‌» را برای «بهترین عامل دارویی» به دست آورد و باعث شد رابرت داگان، شریک او، در سال ۲۰۲۰ بیش از ۶۰ درصد سهام سامیت تراپوتیکس (‌Summit Therapeutics‌) را به مبلغ ۶۳ میلیون دلار از آن خود کند و مدیرعاملش شود. شرکتی که مگی و داگان آن را 21 سال پیش تاسیس کردند و کسی فکرش را هم نمی‌کرد که این شرکت با 120 کارمند و بدون هیچ درآمد یا داروی تاییدشده‌ای تا سه هفته پیش بتواند سهام خود را افزایش دهد اما یک «معجزه عادی» اتفاق افتاده بود.

83

تمامِ مقاومت یک زن ایرانی

سهام سامیت تراپوتیکس به دلیل موفقیت داروی سرطان ریه، سه هفته قبل دو برابر شد، ارزش بازار این شرکت بیوتکنولوژی به 17 میلیارد دلار رسید و مکی زنگنه، که خودش در سال 2020 به سرطان سینه مبتلا و در سپتامبر 2022 -چند ماه قبل از امضای قرارداد با آکسو- مدیرعامل آن شد، با در اختیار داشتن حدود پنج درصد از سهام به یکی از 34 زن میلیاردر آمریکایی خودساخته تبدیل و با ثروتی حدوداً 1 /1 میلیارد دلار جزو سه زنی شد که بخش سلامت و مراقبت‌های بهداشتی جهان را تکان داده‌اند. مکی زنگنه در کنار رابرت باب داگان با داروی «Ivonescimab‌» که مجوز آن را در دسامبر 2022 به مبلغ 500 میلیون دلار از شرکت «‌Akeso‌» در هنگ‌کنگ گرفتند و حالا حق فروش آن را در ایالات‌متحده، کانادا، اروپا، ژاپن، آمریکای لاتین، آفریقا و خاورمیانه دارند، کیترودا (Keytruda) را شکست دادند و تحلیلگران نمی‌توانند هیچ سقف درآمدی را برای آنها تا سال 2025 پیش‌بینی کنند. چرا که در همین چند هفته، امیدها به «Ivonescimab‌» بالا رفته است. در حال حاضر 20 کارآزمایی بالینی با این دارو در چین برای سرطان سینه سه‌گانه منفی، سرطان کولورکتال و سرطان سر و گردن در حال انجام است و مهم‌تر اینکه مکی باور دارد که «احتمال موفقیت قطعی این دارو بسیار زیاد است». باوری که او را از زیر بمب‌های جنگی به سیلیکون‌ولی رساند. در جنگ با سرطان، لامپکتومی، چهار ماه شیمی‌درمانی، یک ماه پرتودرمانی، و به دنبال آن چندین سال درمان هورمونی، از او زنی مقاوم و صبور ساخت و همان‌طور که در فصل‌به‌فصل کتابش «جادوی عادی» روایت می‌کند، نگذاشت که به عنوان یک زن قربانی شود. مقاومتی که بسیاری از زنان دنیا به آن بیشتر از داروی سرطان نیاز دارند. 

دراین پرونده بخوانید ...