جادوی نشاط
گفتوگو با علیاصغر سعیدی درباره نقش روحیه جمعی در توسعه کشور
مریم شکرانی: استاد محمدرضا شفیعیکدکنی، شاعر میگوید: «ما باید متفکرانی داشته باشیم، و جامعه ما اجازه ظهور متفکرانی را بدهد، تا بتوانند این دوز روحیه بانشاط را در جامعه بالا ببرند. اگر ما بتوانیم یک روحیه اجتماعی بانشاطی بیافرینیم، که این امر از همین کتابهای مدرسه، لالایی مادر تا حکایاتی که مادر برای بچه میگوید، تا زمانی که بچه دورههای پیشدبستان را میگذراند و بعدها به دانشگاه میآید، باید تمام ادبیات و هنرمان، و نشرمان در جهت ارتقای روحیه اجتماعی و فردی این افراد باشد. ژاپن زیر پایش طلا، نفت و گاز و فولاد نداشت، ولی در حال حاضر یکی از ثروتمندترین و پیشرفتهترین کشورهای جهان است. وقتی تابلو رافائل حراج میشود، بانکهای ژاپنی خریدار این حراج هستند.» این توصیه درست زمانی مطرح میشود که به نظر میرسد جامعه ایران گرفتار خمودگی، رخوت و سرخوردگی است و میل و اشتیاق چندانی برای اصلاح کژیها و ناکارآمدیها وجود ندارد. علیاصغر سعیدی، جامعهشناس، معتقد است که جامعه ایران روحیه جمعی خود را حفظ کرده است، هرچند که ممکن است در مقاطعی این روحیه جمعی به حاشیه برود.
مریم شکرانی: استاد محمدرضا شفیعیکدکنی، شاعر میگوید: «ما باید متفکرانی داشته باشیم، و جامعه ما اجازه ظهور متفکرانی را بدهد، تا بتوانند این دوز روحیه بانشاط را در جامعه بالا ببرند. اگر ما بتوانیم یک روحیه اجتماعی بانشاطی بیافرینیم، که این امر از همین کتابهای مدرسه، لالایی مادر تا حکایاتی که مادر برای بچه میگوید، تا زمانی که بچه دورههای پیشدبستان را میگذراند و بعدها به دانشگاه میآید، باید تمام ادبیات و هنرمان، و نشرمان در جهت ارتقای روحیه اجتماعی و فردی این افراد باشد. ژاپن زیر پایش طلا، نفت و گاز و فولاد نداشت، ولی در حال حاضر یکی از ثروتمندترین و پیشرفتهترین کشورهای جهان است. وقتی تابلو رافائل حراج میشود، بانکهای ژاپنی خریدار این حراج هستند.» این توصیه درست زمانی مطرح میشود که به نظر میرسد جامعه ایران گرفتار خمودگی، رخوت و سرخوردگی است و میل و اشتیاق چندانی برای اصلاح کژیها و ناکارآمدیها وجود ندارد. علیاصغر سعیدی، جامعهشناس، معتقد است که جامعه ایران روحیه جمعی خود را حفظ کرده است، هرچند که ممکن است در مقاطعی این روحیه جمعی به حاشیه برود.
♦♦♦
استاد شفیعیکدکنی، شاعر و اندیشمند معتقد است؛ تمام مللی که پیشرفت کردهاند روحیهشان و نه ثروتشان سبب پیشرفتشان شده است. این نگرش تا چه اندازه در بهبود عملکرد ساختارهای مدیریت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی موثر است؟ به شکل واضحتر چه چیزی نشاط جامعه را تضمین میکند و نشاط چگونه توسعهآفرین میشود؟
نظرات استاد بزرگوار آقای دکتر شفیعیکدکنی کاملاً درست است و نوع نگاه افراد به زندگی، در کیفیت زندگی و در نتیجه حیات جمعی افراد بسیار موثر است اما مقوله توسعه ارتباط تنگاتنگی با شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی تاریخی جوامع دارد. اگر بخواهیم به تئوریها رجوع کنیم متخصصان رفاه اجتماعی بر این نظر هستند که روحیه شاد یا آن چیزی که شما آن را، نشاط اجتماعی توصیف میکنید ممکن است بعد از بهبود وضع مادی زندگی به وجود آید. در تئوری هرم مازلو هم برای نیازهای انسانی سلسلهمراتب وجود دارد و اشاره میشود که تا نیازهای مادی افراد برطرف نشود رفاه غیرمادی یا رفاه ذهنی مطرح نمیشود. پس بهزیستی یا افزایش کیفیت زندگی نشاطآور است و این نشاط بعد از کاهش فقر و افزایش رفاه مادی به وجود میآید. بنابراین در این تئوریها ما نمیبینیم که افراد در صورت برخورداری از نشاط اجتماعی به رفاه مادی میرسند، هرچند باید برخی راهبان چین و مرتاضان هندی را از این مقوله مستثنی کنید. به عبارت دیگر ابتدا باید نیازهای حیاتی جامعه را برطرف کرد تا افراد احساس سعادت و نشاط کنند و این فرآیند از بالا به پایین رخ نمیدهد و از پایین و با برطرف شدن نیازهای مادی ایجاد میشود. هرچند نمیشود گفت این موضوع مطلق است. به عنوان مثال ماکس وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» توضیح میدهد که نوعی باور در میان پروتستانها وجود داشت مبنی بر اینکه جمع کردن ثروت فضیلت است و هرچه ثروت بیشتر باشد افراد به خدا نزدیکتر هستند و این مسئله باعث شد که سرمایهداری ایجاد شود. در واقع نوعی از باور عمومی و اخلاق باعث شد که ثروت و رفاه ایجاد شود. البته برخی در پاسخ میگویند که این مسئله جهانشمول نیست و در مورد پروتستانها، آن هم در یک مقطع تاریخی خاص صدق میکرد اما در همان مقطع کاتولیکها هم سرمایهدار شدند ولی این باور را نداشتند.
شما به هرم مازلو اشاره کردید و گفتید که بنیان اقتصادی یعنی کاهش فقر میتواند باعث افزایش کیفیت زندگی و نشاط افراد شود و این سلسلهمراتب نمیتواند برعکس باشد، اما بسیاری آموزش پایه در مدارس را یک رکن محوری برای توسعه میدانند و به نوعی شکلگیری الگویی از روحیه جمعی را عامل توسعه و رفاه فرض میکنند.
بدون شک آموزش پایه باکیفیت، در توسعه نقش حیاتی دارد و دسترسی به آموزش باکیفیت، نیازمند رفاه اقتصادی است. به همین دلیل است که بسیاری از کشورها برای دسترسی همگانی به آموزش باکیفیت، آموزش پایه را رایگان کردهاند. این همان چیزی است که استاد بزرگوار دکتر شفیعیکدکنی به نوعی به آن اشاره میکنند و از آموزش کودکان با لالایی مادران و کتابهای مدرسه و... میگویند. در بسیاری از کشورها به آموزش پایه و نحوه اجتماعی شدن فرد در خانواده و مدرسه به عنوان عامل مهم توسعه اشاره میکنند و قوانین مربوط به خانواده و آموزش در هماهنگی با برنامههای توسعه تدوین میشود. بهطور مثال عرض میکنم، من تحقیقاتی در مورد برخی از کارآفرینان دوره پهلوی انجام دادم و این تحقیقات نشان داد که بزرگان بخش خصوصی ایران، از نوعی آموزش خانوادگی و شیوه اجتماعی شدن خاص بهرهمند بودند و رمزورموز تجارت را در بستر خانواده خود آموزش دیدهاند، اما این موضوع تنها عامل تعیینکننده در شخصیت کارآفرینی آنها نبوده، بلکه بیشتر عامل جهاندیدگی آنها تعیینکننده بوده است. در واقع ما میبینیم که در گذشته دورتر یعنی در دوران قاجاریه و صفویه هم آموزش حرفه به کودکان در خانوادهها رایج بوده است اما در این دوره میبینیم که افراد جهاندیده میشوند، یعنی سفر میکنند و مشاهده پیشرفت دیگران نقش مهمی در ایجاد انگیزه برای این کارآفرینان داشته است. در مقابل میبینیم که لزوماً بستر خانوادگی و آموزش پایه، سبب ظهور شخصیتهای کارآفرین نشده است؛ مثلاً برخی از تحقیقات انجامشده، حاکی از آن است که بعضاً در خانوادههایی که پیشرفت بیشتری داشتهاند با تربیت سختگیرانهتری مواجه هستیم. بهطور مثال آقای حاج سیدمحمود لاجوردی که یکی از بزرگان بخش خصوصی ایران بوده است، در خاطرات خود ذکر میکند که پدر من آنقدر سختگیر بود که ما حتی جرات نداشتیم زیاد روی موزاییکهای حیاط راه برویم، برای اینکه میگفت هر چقدر شما زیادتر روی این موزاییکها راه بروید، موزاییکها فرسودهتر میشوند! برخی میگویند لاجوردی به خاطر سختگیریهای پدرش از کاشان به تهران آمد و این مسئله نشان میدهد که لزوماً بستر خانوادگی عاملی تعیینکننده نیست و میتواند تنها یک عامل باشد.
مثال آقای لاجوردی میتواند استثنا باشد یا اینکه توسعه فردی مسئلهای چندبعدی است و نیاز به عوامل متعدد دارد؟
هر دو فرض میتواند درست باشد چون اساساً توسعه یک مسئله پیچیده و چندبعدی است. همانگونه که اشاره کردم، بسیاری از کارآفرینان ممتاز دوره پهلوی، از آموزش باکیفیت برخوردار بودند. در مقاله دیگری توضیح دادهام که بنگاه خانوادگی نقش بسیار موثری در توسعه اقتصادی ایران بهویژه در دوران پهلوی داشته است. بنابراین باید گفت که مهارت میتواند در آموزش بنیادین و پایه ایجاد شود و نوعی سواد به شمار میآید. بدیهی است که ارتقای سواد به توسعه شتاب داده و انتقال ارزشها از سنین پایین سبب شده است که افراد با سرعت بیشتری جامعه را به سمت توسعه ببرند. این روزها که بحث مهاجران افغانستانی در جامعه ایران داغ است، شاید بد نباشد که به نکتهای اشاره کنم. در حال حاضر میشنویم که برخی میگویند چرا باید کودکان افغانستانی در مدارس ایرانی ثبتنام شوند؟ این نگاه از پایه غلط است، زیرا آموزش هنجارهای اجتماعی به کودکان مهاجر در جوامع توسعهیافته اهمیت بسیار زیادی دارد و کودکان بلافاصله در مدارس پذیرش میشوند تا هنجارهای جامعه جدید به آنها آموزش داده شود تا بعدها در تعارض و تقابل با آن جامعه قرار نگیرند. در واقع میشود گفت که آموزشهای پایه باعث توانمند شدن افراد میشود و تحرک اجتماعی را افزایش میدهد و نوعی آگاهی در تمام زمینهها بهویژه درباره بهداشت و سلامت به وجود میآورد.
در مجموع باید گفت که توسعه یک مسئله چندبعدی و نه تکبعدی است. هرچند که ممکن است نگرشهای مختلف برای تسریع توسعه، اولویتبندیهایی قائل شود. به عنوان مثال در بعضی از جوامع توسعهیافته، تکنوکراتها، تکنولوژی و تکنیک را عامل اصلی و محرک توسعه میدانند یا برخی اقتصاددانان تصور میکنند که سرمایه اعم از سرمایه مادی و سرمایه انسانی عامل مهم و پیشران توسعه است و... اما تمام این دیدگاهها به شرایط سیاسی، اقتصادی و حتی تاریخی جوامع برمیگردد و ممکن است شرایط توسعه از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشد.
توسعه یک امر کلان است. اگرچه توسعه فردی در جای خود قابل بحث است اما در توسعه کلان جامعه باید بسترهای متنوعی مورد ارزیابی باشند. اگر بخواهیم در بستر اجتماعی بحث کنیم، با این حساب، چه نوع بستر اجتماعی میتواند مهیای توسعه باشد؟
روشن است که اولین شرط مهم برای توسعه یک جامعه، ثبات است. این ثبات هم میتواند شامل ثبات اجتماعی باشد و هم ثبات سیاسی را شامل میشود. میتوان گفت که در اکثر جوامع توسعهیافته، نهادهای سیاسی وجود داشتند که نقش موثری در توسعه کشور بازی کردند، چرا که آنها میتوانستند برنامههای یکپارچه اقتصادی را در بلندمدت پیگیری کنند. نکته دیگری که میتوان گفت این است که نقطه اشتراک تمام الگوهای توسعه شمولیت اجتماعی است. یعنی توسعه بدون تبعیض انجام شده و همه گروههای اجتماعی از جمله اقوام و طبقات مختلف را دربر گرفته است که این موضوع محصول برنامههای اقتصادی-اجتماعی بوده است. در ایران دهه 40 خورشیدی میبینیم که کشور برنامه موفق اقتصادی دارد اما همگام با آن، برنامه اجتماعی وجود نداشت. جالب اینکه هم آقای دکتر عالیخانی و هم آقای نیازمند به این موضوع اشاره کرده و گفتهاند که ما اجتماع را نمیدیدیم و فقط اقتصاد را میدیدیم. درست است که برنامه اقتصادی قوی رشد اقتصاد را بالا برد و تورم را پایین آورد اما شمولیت اجتماعی نداشت و همه گروهها را در همه عرصههای جغرافیایی ایران دربر نمیگرفت. خوب است در اینجا به مصداقی اشاره کنم. در آن دوره زمانی برخی کارخانهها مثل کارخانه تلویزیونسازی مجبور شدند تلویزیونهای با سایز کوچک تولید کنند که افراد بیشتری قدرت خرید داشته باشند. این نشان میدهد که توزیع درآمد در آن دوره مناسب نبود. این اشارات را میتوانید در تز مرحوم آقای دکتر عظیمی و در آثار آقای دکتر کاتوزیان ملاحظه کنید که بارها به این نبود شمولیت اجتماعی اشاره کردهاند. این در حالی است که مشارکت اجتماعی گسترده میتوانست رشد اقتصاد را تسریع کند. به همین دلیل است که برخی کشورها مانند کره جنوبی سرمایهگذاری وسیعی روی آموزش و بهداشت جامعه کردند و آموزش نقش بسیج نیروی کار را بازی کرد و باعث رشد اقتصاد و ظهور طبقه پیشرو کارگر شد. هرچند در انگلستان مشاهده میکنیم ابتدا توسعه سیاسی رخ داده است و سپس آموزش عمومی توسعه یافت.
اگر به پرسش بنیادین خود در مورد توسعه جمعی و نقش روحیه اجتماعی و نشاط جمعی در ایجاد آن برگردیم، باید پرسید نشاط جمعی و روحیه فردی و جمعی چگونه میتواند محرک توسعه باشد؟
اگر نشاط اجتماعی را به معنی سرزندگی در نظر بگیرید، از چند جهت بر توسعه تاثیر دارد، چون نشاط اجتماعی به خودی خود بازنمای یک شبکه از روابط اجتماعی قوی و مشارکت میان افراد است. میدانیم که بسیاری از کارآفرینان نوآور، از بستر این شبکه استفاده میکنند و این باعث رشد کارآفرینی و نوآوری میشود و در نتیجه به توسعه اقتصادی منجر میشود. در واقع نشاط اجتماعی یک شاخص برای ارزیابی میزان تحرک جامعه مدنی است. نکته دیگر اینکه انسجام اجتماعی بالا سبب کاهش تعارضات اجتماعی میشود و طبیعی است که یک جامعه با حداقل تعارضات اجتماعی، برای سرمایهگذاری داخلی و خارجی جذابتر است. همچنین باید گفت که اصلاحات در جامعه دارای نشاط اجتماعی سادهتر است و تابآوری بیشتری دارد. بنابراین باید گفت که بدون شک نشاط اجتماعی در توسعه نقش مهمی بازی میکند و از آنسو جامعهای که نشاط ندارد میتواند گرفتار رکود اقتصادی شود چون زمانی که شبکه روابط اجتماعی ضعیف باشد و امکان تعارضات میان جامعه افزایش یابد، میل به سرمایهگذاری در آن جامعه تضعیف میشود. مشارکت مدنی مفهوم پیدا نمیکند و تابآوری جامعه پایین میآید و در نتیجه اصلاحات بسیار دشوار میشود. به جز این، انسجام اجتماعی که ضعیف باشد امکان تجزیه جامعه وجود دارد و این پدیده بسیار خطرناک است. بهویژه اینکه تجزیه اجتماعی ممکن است به تجزیه جغرافیایی و تجزیه سیاسی منجر شود.
برخی از جامعهشناسان و کنشگران اجتماعی در ایران نگران هستند که تنشهای اقتصادی و سیاسی این سالها جامعه ایران را با نوعی تنش درونی مواجه کرده است و نهادها در جامعه ایران دچار فروپاشی شدهاند. نهاد شادی از جمله این نهادهاست که درون نهاد خانواده و بهطور کلی جامعه جاری است. آیا نشاط و روحیه فردی و جمعی در ایران روبهزوال رفته است؟
پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است و نیاز به مطالعه دارد. هرچند باید گفت جامعه ایران دههها زیر فشارهای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... بوده است. با این حال رفتار جامعه ایران پیچیده است؛ مثلاً درست زمانی که شما احساس میکنید جامعه تحرک خاصی ندارد، میبینید با برد تیم ملی در یک مسابقه جهانی شورونشاط زیادی بر جامعه مستولی میشود. البته باید گفت که در مطالعات علمی نشاط اجتماعی لزوماً به معنی خوشحالی و رقص و پایکوبی نیست و مناسک عزاداری در جامعه ما به نوعی اگر نگوییم نشاط، تحرک و پویایی جمعی محسوب میشود. در این زمینه تحقیقات مختلفی انجام شده است و مثلاً جلسات زنانه در محلات مختلف، به نوعی مشارکت جمعی و تحرک اجتماعی تلقی شده است. هرچند که باید گفت در سالهای اخیر تورم مزمن، بیکاری و فشار اقتصادی، همچنین فشارهای اجتماعی مانند سختگیری به زنان یا تنشهای ژئوپولیتیک توانسته است از نشاط جمعی ایرانیان بکاهد اما من فکر نمیکنم که نشاط اجتماعی در ایران روبهزوال رفته است. با مفاهیم جامعهشناسی اقتصادی میشود گفت که مشارکت اجتماعی ایرانیان به نوعی در تاروپود جامعه نهادینه و حک شده است اما میزان حکشدگی در مقاطعی کمرنگ شده و ظرفیت برای افزایش و پررنگ شدن آن وجود دارد. در کل باید گفت که به نظر میرسد جامعه ایران نیاز به تقویت روحیه جمعی و مشارکت اجتماعی دارد.
چگونه میتوان روحیه جمعی و مشارکت اجتماعی ایرانیان را تقویت کرد؟
اولین کاری که میتوان کرد این است که گفتوگو را در جامعه تقویت کنیم. هرچند که ممکن است در ابتدا تنش ایجاد کند اما افزایش نشاط اجتماعی میتواند خطرات بزرگتری را دفع کند. راهکار دیگر شنیدن صدای افراد است که این مسئله همان شمولیت اجتماعی است که صدای همه گروهها و اقوام مختلف و اقلیتها شنیده شود. همچنین افزایش رویدادهای اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، تفریحی، ورزشی و... میتواند مشارکت عمومی را گسترش و نشاط جمعی را افزایش دهد. به عنوان مثال، نوروز به عنوان یک جشن جمعی نقش مهمی در ایجاد نشاط جمعی دارد و این رویدادهای ملی و محلی میتوانند تقویت شوند. همچنین باید NGOها و فعالیتهای داوطلبانه گسترش داشته باشند و از دستاوردهای تمامی گروههای اجتماعی تقدیر شود. البته این تقدیر نباید منحصر به نخبگان باشد و باید دستاوردهای گروههای مختلف از جمله باغبانها، سربازان، زنان خانهدار و... دیده شود. ضمن اینکه موانع ارتباط جامعه با یکدیگر در بستر شبکه اینترنت برداشته شود تا روحیه جمعی تقویت شود.