بهار خاموش نخبگان
محمد درویش از دلایل پرهزینه بودن کنشگری محیط زیست در ایران میگوید
کنشگری مدنی و بهطور کلی فعالیت و مشارکت اجتماعی در ایران به دلایلی که به روشنی معلوم نیست همیشه با هزینههایی همراه است. محیط زیست ایران از جمله حوزههایی است که طی سالهای اخیر محل بحث بوده و کنشگران محیط زیست کشور بهطور مستمر با چالشهای امنیتی و سیاسی و... مواجه بودهاند. با وجود همه هشدارها وضعیت طبیعت در ایران ناگوار است و نهتنها کسی سخنان منتقدان و کنشگران محیط زیست علیه سیاستهای توسعهای کشور را جدی نگرفت بلکه آنها را به سیاهنمایی و اغراقگویی در طرح مساله متهم کردند. بسیاری از آنها یا از ایران رفتهاند، یا منزوی شدهاند یا در دالانهای ساختار قضایی کشور سرگردان هستند و در بدترین وضعیت یا در زندان هستند. محمد درویش کنشگر محیطزیست به این پرسش پاسخ میدهد که چرا کنشگری محیط زیست در ایران چنین پرهزینه است؟
♦♦♦
چرا هشدارهایی که کنشگران و فعالان محیط زیست در طول این سالها درباره وضع وخیم طبیعت و محیط زیست ایران دادند، مورد توجه واقع نمیشود؟
به نظر من مهمترین دلیل اینکه حرف کنشگران محیط زیست مورد توجه واقع نمیشود این است که ساختاری در کشور تعریف نشده که نخبگان به عنوان اعضای اتاق فکر مشورتی در حوزههای تخصصی بتوانند حرف و نظرشان را با مدیران کشور در میان بگذارند. وقتی سازمان حفاظت از محیط زیست یا دیگر دستگاههای کشور اتاق فکر ندارند تا بزرگان محیط زیست و دیگر حوزهها حداقل ماهی یکبار دور هم جمع شوند و در مورد مشکلات کشور و بهخصوص مسائل مرتبط با محیط زیست صحبت کنند و نظر دهند، چطور میتوان توقع داشت حرف آنها شنیده شود. مگر صحبتهای نخبگان اقتصادی کشور مورد توجه نظام سیاستگذاری بوده که توقع داشته باشیم نگاه کنشگران محیط زیست مورد توجه باشد؟ اصولاً سازوکاری برای استفاده از نگرشها و روشهای نخبگان در برابر مسائل و پدیدهها وجود ندارد. اینکه یک نفر بیاید در رسانهها نظراتش را بیان کند وقتی سازوکاری برای اثربخشی وجود ندارد، معلوم است که نمیتوان امیدوار بود تغییری در رفتارها و روشها رخ دهد. نه فرد کنشگر میتواند امیدوار باشد که در این حوزه تلاش کند و نه نظام حکمرانی آن را جدی میگیرد. مهمترین گام این است که تمام نهادها و ارگانهای ما از یک اتاق فکر برخوردار باشند که نخبگان بدون توجه به گرایشهای سیاسی و عقیدتی آنها در آنجا آرا و نظرات خود را برای مصالح ایران بیان کنند. زمانی من مسوولیت آموزش و مشارکتهای مردمی در سازمان حفاظت از محیط زیست را بر عهده داشتم، نخبگان این حوزه را گرد هم جمع آوردم و از آنها خواستم 10 اولویت اول محیط زیست کشور را مطرح کنند. وقتی پیش معاون آموزشی سازمان رفتیم، با اولین اولویت نخبگان که جمع شده بودند، مخالفت کرد و گفت به نظر من این چیز مهمی نیست! من همان موقع گفتم ما اگر مخالف این اولویتبندی هستیم چون این نظر نخبگان محیط زیست است باید به آن تن دهیم و اگر به آن تن ندهیم در واقع حکم متلاشی کردن این اتاق فکر را صادر کردهایم. حمایت از مدارس طبیعت اولویت اول نخبگان محیط زیست بود که مورد موافقت معاون وقت سازمان حفاظت از محیط زیست واقع نشد و ایشان معتقد بود اهمیتی ندارد، ولی آن زمان همین اولویت به اطلاع رئیس سازمان خانم دکتر ابتکار رسید و... در نهایت تاکید دارم که چنین فرآیندی شکل نگرفته است و دستگاهها اصلاً حاضر نیستند چنین هزینهای را برای ورود فکر و اندیشه نخبگان بپردازند. چون وقتی نخبگان نظری برخلاف نظر مدیران ما داشته باشند برای آنها خوشایند نیست. اشکال دیگر این است که وقتی نظرات نخبگان مورد توجه واقع نمیشود آنها منزوی شده و به حاشیه میروند و امید خود را برای بهبود وضعیت کشور از دست میدهند. همین امروز اگر چنین فرآیندی را بخواهند طی کنند و اعلام کنند قصد داریم اتاق فکر تشکیل دهیم، تا اعتماد ازدسترفته میان کنشگران نخبه و مدیران و مسوولان به وجود نیاید خودبهخود کاری جلو نخواهد رفت. در نهایت باید گفت صدای نخبگان شنیده نمیشود چون این صداها اگر بخواهد شنیده شود یکسری از منافع به خطر میافتد. بهطور کلی محیط زیست حیاط خلوت همه دولتها بوده است که آنها دوست ندارند این حوزه محل دخالت فکرهای تازه باشد که تعارضی با منافع آنها ایجاد کند و سد راه برنامههای توسعهای آنها باشد.
پرویز کردوانی از جمله کنشگران و استادان برجسته محیط زیست ایران بود. ایشان چه ویژگیهایی داشت که او را متمایز میکرد؟
آقای دکتر کردوانی تنها چهره حوزه محیط زیست و منابع طبیعی بود که به عنوان چهره ماندگار از سوی حاکمیت مورد تقدیر قرار گرفت. شخص رهبر انقلاب اسم ایشان را در چند سخنرانی میآورد و با رهبر انقلاب چند بار دیدار کرده بودند و اساساً باید گفت مورد عنایت رهبری نظام بودند. فردی که مهمترین خصلتش این بود که به زبان ساده میتوانست صحبت کند و بدون ملاحظات مرسوم صحبت میکرد. ترسی نداشت و حرفش را میزد. شیرین و پخته حرف میزد. سن بالایی داشت و همه اینها باعث میشد که به نوعی یک سپر امنیتی هم برای او به وجود بیاید. کارهای زیادی نیز در روستا و شهر خود در گرمسار انجام داد. آدم ثروتمندی بود. همه اینها کمک کرد که او شخصیت متمایزی داشته باشد. تازه ایشان که آقای کردوانی بود که این بخت را داشت که مورد توجه رهبر انقلاب باشد و مردم و رسانهها به او توجه کنند، حرفهایش را کسی نشنید. حاکمیت حتی به چنین شخصیت متخصص و صاحبنظری که مورد توجه عالیترین مقام کشور بود بیتوجهی کرد. یکی از مهمترین حرفهای او این بود که طرحهای انتقال آب هم برای مقصد و هم برای مبدأ انتقال میتواند خطرناک و فاجعهبار باشد. این مهمترین حرف پرویز کردوانی بود که هیچ کسی به حرف این کنشگر و سرمایه ایران توجه نکرد. او معتقد بود سدسازیهای افراطی میتواند تبعات بسیار وخیمی برای کشور داشته باشد اما کسی گوش نداد. دلیل این است که ما مافیای پرقدرتی پشت سدسازی و پروژههای انتقال آب داریم که زورشان بر همه چیز و همهکس میچربد و حتی متخصصترین فرد هم حرفهایش خریدار ندارد و طبیعی است که در چنین شرایطی طبیعت کشور به این بیراههای میرود که اکنون رفته است. دکتر آهنگ کوثر که نشان سازندگی از رئیسجمهوری وقت گرفت و او را به عنوان پدر علم آب میشناسند اکنون منزوی است و کسی به حرفهایش توجهی نمیکند. به این خاطر که اگر قرار بود به حرفهای آقای کوثر توجه شود آن وقت چه دلیلی دارد که برای ذخیره کردن هر مترمکعب آب 40 برابر طرحهای آبخوانداری هزینه کنیم. بنابراین کسبوکار بسیاری از جریانهای ذینفع و مافیایی تعطیل میشد. طبیعی است که این سرمایهها باید منزوی شوند. آقای کوثر کسی است که سال 73 گفت جایی که برای سد سیوند جانمایی شده آبخوان درشتدانه است و اینجا فقط برای ذخیره سیلابهای بزرگ طراحی شده است اما نهتنها به حرفهای این دانشمند بزرگ توجه نکردند بلکه همان سد مورد نظر خود را ساختند و بعد معلوم شد که آب در آن نمیماند و همین هفته پیش من آنجا بودم و این سد یک بستر خشک بیشتر نیست. حداقل توقع میرود آنها که با لجاجت چنین سدی را با میلیاردها تومان ساختند حالا بیایند و پاسخگو باشند و محاکمه شوند. اما این اتفاق نمیافتد و در نتیجه دکتر کوثرهای زیادی در ایران هستند که هنوز زندهاند و مغزشان کار میکند اما کسی به حرف آنها توجهی نمیکند و آدمهای بیسواد و رانتی وجود دارند که پروژههای غیرمفید برای کشور را مدیریت میکنند و خسارتها به بار میآورند اما هیچ نهادی شاکی آنها نمیشود!
کنشگری محیط زیست در ایران عاقبت خوبی ندارد. شما به انزوای دانشمندانی چون آقای کوثر اشاره کردید و بیتوجهی به توصیههای پروفسور کردوانی! همینطور آقای اسماعیل کهرم و...
آقای کهرم در طول سالهای اخیر بارها صدا و تصویرش را ممنوع کردند که نتواند با مردم در مورد محیط زیست صحبت کند. آقای کهرم مجبور است با رادیوها و تلویزیونهای بیگانه صحبت کند تا بتواند در امر آموزش همگانی محیط زیست برای مردم مفید باشد. بارها در حضور خود من با مدیران سازمان راجع به ممنوعیت صدا و تصویرش صحبت کرد. یادم است با آقای ضرغامی صحبت کرد که اگر من بدون مانع بتوانم در رادیو و تلویزیون وطنم صحبت کنم حاضر نیستم با تلویزیونهای خارج از کشور صحبت کنم. وقتی با نخبگان اینطور رفتار میشود نباید توقع داشت مدیریت جامعه بهبود پیدا کند. من با اینکه مدیرکل بودم در این نظام و عضو هیات علمی بودم و... الان هم ممنوعالتصویر هستم و هم ممنوعالمصاحبه در رسانه ملی! برای من شرایط طوری است که تنها عضو هیات علمی در ایران هستم که امکانات اولیه مثل خانه و ماشین ندارم. واقعیت این است که ما باید هزینه بدهیم. وقتی در این شرایط قرار داری هیچکسی با تو کار نمیکند و هیچ جایی با تو قرارداد نمیبندد و به تو پروژه نمیدهد. از همه تسهیلات محروم میشوی و این نوع زندگی، زندگی آسانی نیست و هر کسی تن به آن نمیدهد. در جامعه ما برای فعالان حوزههای مختلف از جمله محیط زیست چنین مشکلاتی به وجود میآید. علت این فشارها و محدودیتها البته مشخص است. اگرچه مثلاً رسانه ملی به آدم نمیگوید چرا شما ممنوع شدهاید. دلیلش ولی این است که نمیخواهند مردم واقعیتها را بدانند. در چنین شرایطی معلوم است صداهای درست شنیده نخواهند شد و انگیزهای نیز در نخبگان نخواهد ماند. در خارج از کشور متخصصان مثلاً در حوزه محیط زیست در قالب احزاب سیاسی میآیند و کرسیهای پارلمان را میگیرند و به نسبت کرسیهایی که در پارلمان دارند حرف خود را جلو میبرند. ولی در کشور ما حزب یک شوخی است. رئیسجمهوری کشور ما با افتخار میگوید من وامدار هیچ گروه و دسته و حزبی نیستم! خب این یعنی مردم اساساً ارزش ندارند و تحزب معنی ندارد و یک ضدارزش است. پس ما نه سامانه سیاسی به نام حزب داریم که نخبگان بتوانند در آن عقایدشان را بیان کنند و نه سازمانها تن به ایجاد اتاقهای فکر میدهند که نخبگان بتوانند در بدنه کارشناسی کشور به آنها مشاوره بدهند و در نهایت حتی موارد استثنایی اگر مثل دکتر کردوانی پیدا میشود که با عالیترین مقام کشور ارتباط برقرار میکند حرفش را کسی نمیخواند و نظراتش مورد توجه واقع نمیشود.
سرنوشت کنشگران محیط زیست در سالهای اخیر سرنوشت تلخ و غمانگیزی است. بسیاری از آنها گرفتار پروندههای قضایی هستند یا سر از زندان درآوردهاند. خیلیها مهاجرت کردهاند و بسیاری منزوی شدهاند و فعالیتی ندارند. چرا کنشگری محیط زیست در ایران اینقدر پرهزینه است؟ آیا محیط زیست ایران با بقیه جاهای دنیا فرق دارد؟
اکنون کشور ما به سمت افزایش وابستگی به منابع آب و خاک رفته است تا از این طریق پول تولید کند. مقامات کلان کشور خودکفایی را در کشاورزی میدانند. حتی رئیسجمهوری فعلی آقای رئیسی نیز به همین سمت حرکت کرده است. همه نهادها حتی نیروهای نظامی و امنیتی در چنین موضعی قرار گرفتهاند که برای اینکه بتوانیم در مقابل دشمن تاب بیاوریم باید خودمان غذای خودمان را تامین کنیم. هر کسی هر حرفی بزند که با این سیاست کلان زاویه داشته باشد، میگویند یا این عنصر خودفروخته است یا جاسوس است یا نادان است! چقدر بگوییم در کشوری که میانگین ریزشهای آسمانی آن یکسوم میانگین جهانی است، کشوری که تبخیر آن چند برابر متوسط جهانی است نباید به سمت تاراج منابع آبی خود برای رسیدن به خودکفایی کشاورزی برویم. چون این کار میتواند ذخایر استراتژیک آب شیرین ایران را نابود کند و اتفاقاً آن موقع است که کشورها بحران کمآبی جدی و سپس مهاجرتهای شدید را تجربه میکنند و این خطرات آن زمان کشور را درگیر خواهد کرد. متاسفانه وقتی نگاهها به مسائل اینقدر سطحی است و تنها چشماندازهای پنج تا دهساله مدنظر این تفکر است، نقدها را متوقف و منتقدان این سیاست خطرناک را سرکوب میکنند. برای این کار از ابزارهای مختلفی استفاده میکنند مثلاً انگ میزنند که اینها عوامل امپریالیسم جهانی در قالب تشکلهای مردمنهاد محیط زیستی هستند که پروژه نفوذ اجرا میکنند. این حرف را بارها و بارها مقامات دولت و دیگر نهادهای حکمرانی در ایران خطاب به کنشگران محیط زیست بیان کردهاند. با چنین اتهاماتی فعالان و کنشگران و خبرنگاران محیط زیست باید هزینههای جدی برای حرفهای خود بدهند یا باید سکوت کنند یا اینکه کشور را ترک کنند.
آیا کنشگران محیط زیست در ایران در توصیف وضعیت اکولوژیک کشور اغراق میکنند؟ این اتهام و ابهام که مثلاً کنشگران محیط زیست در ایران سیاهنمایی میکنند و مواردی از این دست علیه کنشگری محیط زیست مطرح میشود... شما چطور فکر میکنید؟
آماری که سازمان زمینشناسی کشور منتشر کرده و این آمار هر پنج سال یکبار بهروز میشود، میگوید میزان فرونشست زمین در ایران به 54 سانتیمتر در سال در استان فارس رسیده است. یعنی 140 برابر آن چیزی که سازمان ملل به عنوان شرایط بحرانی از آن یاد کرده است. آیا این اغراق است؟ ما رکورددار فرونشست زمین هستیم. ما میدانیم اگر جایی دچار فرونشست زمین شود اگر از همین امروز دوباره بین تغذیه و برداشت تعادل برقرار شود، دستکم 50 هزار سال طول میکشد تا آن دشت تابآوری خود را به دست بیاورد. هفته پیش من در مهدیآباد ایچ در شهر استهبان از فروچالهای فیلم تهیه کردم که میتوان آن را به وضوح دید. در هر کجای دنیا اگر زمین چهار میلیمتر در سال فرو برود، ستاد بحران به ریاست عالیترین مقام کشور تشکیل میشود. این مساله میتواند امنیت استراتژیک کشور را تهدید کند. نگرانی آنها این است که به خاطر این فرونشست چند روستا مثلاً از سکنه خالی شود و آنها این موضوع را به عنوان یک مساله امنیتی جدی بررسی میکنند. ما سالهاست داریم در مورد نرخ بیابانزایی در ایران هشدار میدهیم. اکنون میدانیم نرخ بیابانزایی در ایران یکی از پنج نرخ پرشتاب در دنیاست. سالهاست داریم در مورد جنگلزدایی در ایران هشدار میدهیم اکنون معلوم شده یکی از دلایلی که عمر متوسط سدهای ما کاهش پیدا کرده و هزینههای گزافی روی بودجه مردم به جا گذاشته است نرخ بالای فرسایش خاک است. دلیل آن این است که پاکتراشی در مناطق جنگلی ایران اتفاق افتاده است. در چنین شرایطی ما یگان اطفای حریق درستی نداریم که مانع امتداد آتشسوزی در جنگل شویم. در واقع فعالان محیط زیست ایران که امکانات لازم و پول کافی در اختیار ندارند و به این دلایل نمیتوانند پژوهشهای مستقل داشته باشند، فکر میکنم به خوبی هشدار دادهاند که کشور با چه چالشهایی روبهرو است؛ مثلاً بختگان به چه روزی خواهد افتاد، خوزستان چه سرنوشتی دارد و دریاچه ارومیه خشک خواهد شد، جازموریان از بین خواهد رفت و... همه این اتفاقات که ما سالهاست هشدار میدهیم اتفاق افتاده است و نرخ مهاجرت به شدت افزایش یافته است و نزدیک به 40 هزار روستای ایران از سکنه خالی شده است. اگر مهاجرت این 40 هزار روستا بحران نیست پس باید به چه چیز بحران بگوییم؟ حاشیهنشینی در ایران از 700 هزار نفر در سال 1356 امروز به 40 میلیون نفر رسیده است. نیروی انتظامی میگوید 70 درصد جرم و جنایت در ایران در حاشیه شهرها به وجود میآید. این اغراق است؟ من معتقد هستم کنشگران حوزه محیط زیست نهتنها اغراق نکردهاند بلکه به دلیل اینکه از اطلاعات لازم برخوردار نبودهاند و بسیاری از اطلاعات از آنها دریغ شده است نتوانستهاند عظمت فاجعه را بهموقع و موثر بیان و منتشر کنند.