سایه ایدئولوژی بر طبیعت
رویکردهای سیاسی چگونه بر رفتار با محیط زیست اثر میگذارند؟
نگرانی در باب مسائل زیستمحیطی از برجستهترین موضوعات سیاسی در چند دهه گذشته به ویژه در کشورهای بزرگ غربی بوده است و به نظر میرسد ترجیحات سیاسی سبب جهتگیریهای این دغدغه شده است. بهطور مثال در ایالات متحده، محافظهکاران تمایل دارند که برای تجارت و رشد اقتصادی در برابر پرداختن به مسائل زیستمحیطی اولویت بیشتری قائل شوند. در سوی دیگر اما لیبرالها بر طبل ضرورت حمایت از محیطزیست میکوبند. با وجود این بهطور شفاف مشخص نیست که تفاوتهای ایدئولوژیک چگونه بر ارزشهای زیستمحیطی اثرگذارند و آیا پدیدهای که بهطور مثال در آمریکا به چشم میخورد، یک اصل ثابت است و آیا برای سایر جوامع نیز همینگونه است یا خیر.
برخی از محققان بر این باورند که عوامل موثر در سطوح ملی فراتر از مولفههای فردی بر تصمیمهای زیستمحیطی یک کشور اثرگذار است. در یک مطالعه بررسی شده است که عواملی چون شرایط محیطی و ثروت یک کشور بر اقدامات زیستمحیطی آن همچون پیوستن به پیمانهای بینالمللی محیطزیستی و هزینه کردن برای این مساله، اثر بسیاری دارد. این پژوهش اما بر آن است تا تاثیر ایدئولوژی را بر نگرش زیستمحیطی یک کشور بررسی کند و در این مسیر بر آن است تا به دو پرسش پاسخ دهد: آیا رابطهای میان ایدئولوژی سیاسی و نگرشهای زیستمحیطی در کشورها وجود دارد؟ و عوامل موثر بر این ارتباط چه مولفههایی هستند؟
ایدئولوژی سیاسی یک مفهوم چندبعدی است که حداقل از سه بعد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تشکیل شده است. با این حال، به دلیل محدودیت دادهها، این مطالعه در درجه اول بر جنبه «سیاسی» ایدئولوژی متمرکز است، که معمولاً با دوگانه چپ-راست یا لیبرالیسم-محافظهکاری اندازهگیری میشود. با این حال این برچسبهای سادهانگارانه میتوانند معانی متضادی در کشورهای مختلف داشته باشند. در کشورهای سرمایهداری همچون ایالات متحده آمریکا، ایدئولوژی چپ به حمایت از مقررات دولتی و تلاش برای کاهش نابرابریهای اجتماعی اطلاق میشود؛ در حالی که ایدئولوژی راست نشاندهنده حمایت از یک دولت کوچک و بازار آزاد است. در مقابل اما در کشورهایی چون چین و سایر کشورهای سوسیالیستی، ایدئولوژی چپ به معنای حمایت از سیاست دموکراتیک و بازار آزاد است؛ در حالی که اقتدارگران راستگرا، برابری را بر فردگرایی ترجیح میدهند و برای حفظ نظام سوسیالیستی مبارزه میکنند. این تفاوتهای ایدئولوژیک احتمالاً بر رابطه بین محیطزیست و جهتگیری سیاسی تاثیر میگذارد.
مطالعات تجربی اغلب ارتباطی قوی بین حمایت زیستمحیطی و ایدئولوژی سیاسی پیدا میکنند. افراد چپگرا از حفاظت از محیطزیست حمایت میکنند، در حالی که افراد راستگرا اغلب با چنین اقداماتی مخالف هستند. این تفاوت در نگرش نسبت به محیطزیست ممکن است ریشه در مفهوم ایدئولوژیک گروههای خاصی داشته باشد که به محیطزیستگرایی میپردازند. مساله محیطزیست اغلب با رد تبعیض علیه گروههای آسیبپذیر (عدالت زیستمحیطی) و نگرانی شدید برای طبیعت و رفاه نسلهای آینده همراه است. به نظر میرسد این ارزشها با ارزشهای چپ بیشترین همپوشانی را دارند و به نظر میرسد با ایدئولوژی راستگرایی که از نظم اجتماعی سرمایهداری صنعتی طرفداری کرده و در برابر تغییراتی که ممکن است حاشیه سود و رشد اقتصادی را مختل کند، زاویه دارد
محافظهکاری سبز
با این حال برخی صاحبنظران، عصبانیت محافظهکارانه نسبت به محیطزیست را «حادثهای تاریخی» برمیشمارند زیرا هیچ دلیل اولیهای وجود ندارد که بنا بر آن، نگرانیهای زیستمحیطی لزوماً با مجموعهای از نگرشهای سیاسی مرتبط باشد. در واقع، مبانی فلسفی محافظهکارانه نیز از حفاظت از محیطزیست و حفاظت از منابع حمایت میکند. جنبش محافظهکار در درجه اول از دو مکتب فکری تشکیل شده است: لیبرالیسم، طرفداران بازار آزاد و سنتگرایان. هر دو مکتب فکری نگرانیهای خود را در باب محیطزیست به روشهای گوناگونی نشان دادهاند. لیبرالها حفاظت از محیطزیست را با استفاده از مکانیسمهای بازار آزاد به عنوان جایگزینی کارآمدتر نسبت به مقررات دولتی پیشنهاد میدهند. همچنین لیبرالها تاکید میکنند که یارانههای دولتی همچون فروش زیرقیمت چوب، آبیاری یارانهای و موارد مشابه، مسوول تخریب محیطزیست هستند. از سوی دیگر سنتگرایان تمرکز خود را بر سلامت روح و وضعیت فرهنگی قرار میدهند و مایلاند رشد اقتصادی را برای حفظ محیطزیست محدود کنند. چنین اصولی، پتانسیلی قوی برای توسعه نوعی «محافظهکاری سبز» نشان میدهد. مطالعات انجامشده در ایالت نبراسکا در آمریکا نیز نشان میدهد که اختلاف نظر میان محافظهکاران و لیبرالها در مورد مسائل زیستمحیطی به اندازه مسائل سیاسی برجسته نیست. گرچه چپها به احتمال زیاد محیطزیست را بر اقتصاد ترجیح میدهند، اما تعداد قابل توجهی از راستگرایان از حفاظت از محیطزیست حمایت میکنند.
در ایالات متحده آمریکا، مساله محیطزیست موضوعی بود که پیش از آن در باب آن توافقی جمعی حاصل شده بود و بسیاری از قوانین زیستمحیطی این کشور در دولت جمهوریخواه نیکسون و فورد و همراه با حمایت قابل توجه از سوی دو حزب تصویب شده است. با این حال طولی نکشید که لیبرالها و محافظهکاران در باب قوانین زیستمحیطی روبهروی یکدیگر قرار گرفتند. در دهه 70 میلادی قانونگذاران محافظهکار نسبت به همکاران لیبرال خود، رای کمتری در باب بهبود شرایط محیطزیست دادند. این گرایش نهتنها کمتر نشده بلکه در طول زمان این شکاف بیشتر نیز شده است.
مطالعات اخیر نشان میدهد که طرفداران لیبرالیسم سطوح بالاتری از نگرانی را نسبت به محافظهکاران در باب مسائل محیطزیست نشان میدهند. اما چرا «محافظهکاری سبز» در ایالات متحده شکل نگرفت؟ سه پاسخ احتمالی برای این پرسش وجود دارد: نخست آنکه محافظهکاران اغلب به مسائل زیستمحیطی به چشم ظهور سوسیالیسم در لباس مبدل نگاه میکنند. این تصور تا حدی از سوی جنبشهای زیستمحیطی ایجاد و تقویت شده است چرا که از ابتدای ظهور، ادبیاتی ضدسرمایهداری را برای برانگیختن واکنش احزاب محافظهکار برگزیدند. دلیل دوم، سلطه دکترین طرفداری از تجارت آزاد و تلاش برای حفظ وضع موجود به عنوان عناصر اصلی ایدئولوژی محافظهکاری؛ به عبارتی از منظر این گروه هرگونه محدودیت مبتنی بر محیطزیست با اندیشههای سرمایهدارانه، زاویه دارد. دلیل سوم، برای فاصله گرفتن محافظهکاران با حمایت از محیطزیست، تمرکز این مکتب فکری بر ناسیونالیسم محافظهکار در ایالات متحده است که تا حد زیادی با تعهد به چشمانداز جهانی برای محیطزیست و پشتیبانی از نهادهای نظارتی بینالمللی، ناسازگار است. بار دیگر باید اشاره کرد که هیچ ضرورتی در باب ارتباط میان طرفداری از محیطزیست و ایدئولوژی سیاسی لیبرال وجود ندارد چرا که در کشورهایی چون آلمان و اسکاتلند شاهد حمایت گروههای ملیگرا از جنبشهای حامی محیطزیست هستیم، از سوی دیگر بسیاری از گروههای حامی محیطزیست، مواضع ملیگرایانه برای خود ترسیم میکنند.
دلایل متعددی میتواند به تنوع منشأ نگرانیهای زیستمحیطی در ارتباط با ایدئولوژیهای سیاسی دامن بزند و آن را تقویت کند. نخست آنکه نگرانیهای زیستمحیطی ممکن است با مفاهیم کیفی متفاوتی مربوط باشد. در کشورهای غربی، دغدغه مسائل زیستمحیطی ممکن است با اموری چون آیندهنگری مبتنی بر احترام به همه موجودات و اکوسیستم همراه باشد. در کشورهای کمتر توسعهیافته اما ممکن است محیطزیستگرایی با روستاییگرایی همراه باشد. این بدان معناست که حراست از محیطزیست با تجلیل از زندگی روستایی، نارضایی از زندگی شهری و تلاش برای بازگشت به استانداردهای اخلاقی و دینی به یک معنا تعبیر شود. همچنین محافظهکاران سیاسی ممکن است حفاظت از محیطزیست را به معنای حفظ کشاورزی و جوامع روستایی یکسان بدانند. دوم آنکه، نارضایتیهای ناشی از یک فاجعه سیاسی میتواند نقشی اساسی در بسیج طرفداران مسائل محیطزیست داشته باشد. به عنوان مثال، حادثهای چون انفجار نیروگاه هستهای چرنوبیل به احتمال زیاد تاثیر عمیقی بر روی نگرشهای سیاسی متفاوت نسبت به تهدیدات زیستمحیطی داشته است. همچنین کشاورزان که بهطور ملموس با طبیعت در ارتباط هستند ممکن است گروههای راستگرا و سودمحور را برای توجه به این مقوله با خود همراه کنند. عامل سوم اما به زمینههای تاریخی-سیاسی جوامع برمیگردد. به عنوان مثال، بهطور تاریخی گروههای سیاسی اتحاد جماهیر شوروی، برابری را بر فردگرایی ترجیح میدهند. در حالی که در ایالات متحده، اصل فردگرایی همواره پررنگ بوده است. این امر توضیح میدهد که چرا محافظهکاران راستگرا در کشورهای کمونیستی سابق مانند لهستان و اوکراین تمایل به رعایت اصول کمونیستی دارند. بهطور خلاصه، دلایلی وجود دارد که انتظار میرود بر رابطه میان ایدئولوژی سیاسی و دغدغه محیطزیستی در کشورها اثرگذار باشد. بهطور خاص میتوان استدلال کرد ویژگیهایی چون تاریخ کمونیستی، وضعیت توسعه، ثروت و شرایط فیزیکی محیط بر این رابطه اثرگذارند.
مولفههای فردی نیز در سطح محیطزیست از عوامل گوناگونی تاثیر میپذیرند. وضعیت اقتصادی و اجتماعی و متغیرهایی چون جهتگیریهای ماتریالیستی، تحصیلات، طبقه اجتماعی و درآمد بر نگرش افراد نسبت به حفاظت از محیط تاثیر میگذارد. افرادی که ارزشهای پسامادی دارند، با تاکید بر اهمیت کیفیت زندگی، بیشتر از افرادی که دارای ارزشهای مادی هستند و بر امنیت فیزیکی و اقتصادی تاکید دارند، از حراست از محیطزیست حمایت میکنند.
فرضیههای ارتباط محیطزیست و سیاست
این مطالعه با دستهبندی آمارهای منتشرشده از سوی سازمانهای زیستمحیطی بینالمللی، کشورها را در گروههای مختلفی قرار میدهد و بر اساس آن فرضیههایی را ردیف میکند. اولین فرضیه که از آن با نام «فرضیه صفر» نام برده میشود تاکید دارد که رابطه میان ایدئولوژی سیاسی و تمایل به حفاظت از محیطزیست در کشورهای مختلف بسیار ناچیز است. این فرضیه را میتوان با تکیه بر «فرضیه نخست» رد کرد. بنابر این فرضیه، تنوع قابل توجهی میان محافظهکاری با نگرانیهای محیطزیستی برقرار است. این فرضیه تحت تاثیر ویژگیهای هر کشور متفاوت است. بنا بر «فرضیه دوم»، حمایت محافظهکاران از محیطزیست به احتمال زیاد به تاریخ سیاسی یک کشور وابسته است. «فرضیه سوم» بر این امر تاکید میکند که در کشورهای سرمایهداری میتوان انتظار داشت محافظهکاران، حمایت کمتری از امور مربوط به محیطزیست داشته باشند. این رابطه ممکن است در کشورهای کمتر توسعهیافته که محافظهکاری با روستاگرایی گره خورده است، معکوس باشد. «فرضیه چهارم» آنکه حمایت محافظهکاران از محیطزیست منوط به وضعیت کنونی و پیشین محیطزیست در کشوری خاص است. در کشورهایی که شرایط نامساعد زیستمحیطی به ضررهای اقتصادی منجر میشود، محافظهکاران به احتمال زیاد طرفدار حفاظت از محیطزیست هستند. در مقابل، در یک رابطه معکوس، در کشورهایی با شرایط محیطی مساعد، تمایلی برای محدود کردن تولید صنعتی تنها برای حراست از محیطزیست وجود ندارد.
کلام پایانی
پژوهش حاضر در تلاش برای کشف رابطه احتمالی میان تغییرات بینالمللی احتمالی بر اندیشه سیاسی محافظهکارانه در باب مسائل زیستمحیطی است. اول آنکه، تجزیه و تحلیل نشان میدهد که عدم حمایت محافظهکاران از حراست از محیطزیست یک پدیده جهانی نیست بلکه رابطه میان ایدئولوژی سیاسی و موضعگیری نسبت به مسائل محیطزیست در کشورهای مختلف، متفاوت است. ضمن اینکه این پژوهش، شواهدی را ارائه کرده است که بنا بر آن تنوع در رابطه ایدئولوژی سیاسی و نگاه به محیطزیست با سه عامل سطح کلان قابل توضیح است. به احتمال زیاد محافظهکارانی که در کشورهای سرمایهداری و پیشرفته ساکن هستند که از شرایط زیستمحیطی خوبی برخوردار است، تمایل کمتری به پرداخت هزینه برای محیطزیست دارند. در دیگر سوی، محافظهکاران کشورهایی که پیش از این کمونیستی بودند یا توسعه حداقلی دارند و همچنین در شرایط نامساعد محیطی هستند، مایل به پرداخت سرمایه بیشتر در این مسیر هستند. این مطالعه همچنین با ارائه شواهدی محکم به بررسی ارتباط سطح فردی بین ایدئولوژی سیاسی و دغدغههای زیستمحیطی میپردازد. در این راستا به نظر میرسد که عوامل سطح کلان بر اینکه آیا افراد محافظهکار طرفدار یا مخالف حفاظت از محیطزیست باشند، اثر جدی میگذارد. تشخیص این تعاملات ممکن است بر روی سیاستگذارانی که در پی انکار مسائل معاصر همچون اهمیت حمایت از انرژیهای تجدیدپذیر و حراست از محیطزیست هستند، موثر باشد. در نهایت آنکه پیشینه و تاریخ کمونیستی یک کشور، وضعیت توسعه و شرایط محیطی آن همگی درهمتنیده میشوند تا رابطه یک واحد سیاسی را با محیطزیست شکل دهند. این کل را باید به چشم یک سیستم پیچیده از عوامل سیاسی، اجتماعی و زیستبومی کشورها نگریست. در نتیجه واضح است که نگرانیهای موجود در سطح فردی به تنهایی این رابطه را شکل نمیدهد. عوامل بررسیشده در این مطالعه تنها مجموعه کوچکی از نیروهای اجتماعی را در سطح کلان نشان میدهد که بر اساس موضوعات نوظهور در ادبیات محیطزیست شناسایی شدهاند. باید همواره این نکته را در نظر داشت که هرگونه برخورد با محیطزیست فارغ از ایدئولوژی سیاسی، بر آنچه برای فرزندانمان به ارث خواهیم گذاشت، اثر مستقیم و جدی دارد و زندگی آتی کره خاکی را شکل میدهد.
*عنوان مقاله «سیاست دغدغه محیطزیست: یک تحلیل بینالمللی»
The Politics of Environmental Concern: A Cross-National Analysis