زمان ازدسترفته
گفتوگو با مسعود نیلی درباره دلایل و نتایج شکست سیاستگذار از کرونا
آنچه این روزها بر جامعه ایران میگذرد کلاس درسی پرهزینه برای نسلی از سیاستمداران است که درهای کشور را به روی همه دنیا بستهاند؛ فقط بر خودکفایی تاکید میکنند و بهزعم خودشان سعی کردهاند ایران را به کشوری مستقل و خودکفا تبدیل کنند که هرچه نیاز دارد، خودش تولید کند و ارتباط معناداری با جهان بیرون نداشته باشد. این ایده منسوخ و شکستخورده، سالهای طولانی است که از ذهن سیاستمداران خیلی از کشورها رخت بربسته اما همچنان ملکه ذهن سیاستمداران ماست. حافظه ما پر از رویدادهای تلخی است که این دیدگاه خلق کرده اما غائله اخیر -که آخرین نخواهد بود- به واسطه تحمیل هزینههای انسانی غیرقابل جبران به جامعه ایران هیچگاه از خاطرمان پاک نخواهد شد. در شرایطی که هر روز 700 یا شاید 800 یا حتی خیلی بیشتر از این ارقام، دوست و رفیق و هموطن از دست میدهیم، لازم میدانیم یکبار دیگر به این ایده منسوخ و شکستخورده بپردازیم. به همین دلیل از مسعود نیلی میپرسیم؛ سیاست خودکفایی چگونه قربانی میگیرد؟
♦♦♦
در حالی که در بسیاری از کشورهای دنیا، کرونا با یک برنامه مدون واکسیناسیون به تدریج در حال کنترل شدن است و نرخ ابتلا و مرگومیر به میزان قابل توجهی کاهش یافته، ما در ایران به اوج بیماری از زمان آغاز آن رسیدهایم. چرا در مواجهه با این مساله که به جان مردم وابسته است، تا این اندازه ناکارآمد و ناموفق ظاهر شدیم؟
مساله همهگیری بیماری کرونا، به شکلی که در حال حاضر با آن مواجهیم در واقع یک فاجعه ملی است. اگر هماکنون نرخ مرگومیر ناشی از کووید 19 را نسبت به کل جمعیت در نظر بگیریم، مشاهده میکنیم که کشور ما از حیث این نرخ به یک پدیده کاملاً متمایز در مقایسه با بسیاری از دیگر کشورها تبدیل شده است. بررسی مراحل ابتدایی گسترش کرونا در دنیا نشان میدهد این ویروس و بیماری متناظر با آن، ابتدا با یک موج بسیار سنگین، به صورت کاملاً غافلگیرکننده و نگرانکننده، کشورهای مختلف دنیا را در برگرفت. اما به تدریج میزان مرگومیرها در نقاط مختلف جهان از هم فاصله گرفت. اکنون میتوانیم این پدیده را در جهان به دو مرحله بسیار متفاوت تقسیم کنیم: مرحله قبل از واکسن و مرحله بعد از واکسن.
مرحله اول، از گسترش بیماری در کشورهای مختلف تا تبدیل شدن به یک پاندمی (همهگیری) و در نهایت کشف و تولید واکسن را در برمیگیرد. همانطور که شاهد بودیم، در مراحل اولیه گسترش بیماری در ماههای معادل اسفند 1398 و فروردین و اردیبهشت 1399 برای کنترل بیماری در کشورهای مختلف سردرگمیهایی وجود داشت. این سردرگمیها عمدتاً به ضرورت محدود کردن آزادیهای فردی در کشورهایی برمیگشت که در آن دولتها چنین پیشینهای نداشتند. در این کشورها، برای دههها مردم در رفتارهای فردی خودشان آزاد بودند، اما گسترش این بیماری و ورود آن به مرحله پاندمی بهطور دفعتی، ضرورت یک تغییر بزرگ را ایجاب میکرد و دولتها مجبور بودند محدودیتهایی در رفتارهای ابتدایی مردم مثل تردد، خرید، مدرسه و دانشگاه رفتن و کارهای اولیه اعمال کنند. در فاصله شیوع تا همهگیری و رسیدن بیماری به پیک، که در همه کشورها از جمله کشورهای پیشرفته هم نرخهای بالای ابتلا و مرگومیر ثبت شد، جمعبندیهایی برای سیاستگذار ایجاد شد که در نهایت دولتها را بر آن داشت که محدودیتهای جدی اعمال کنند. شاهد بودیم که محدودیتهای سختگیرانه با جریمههای بسیار سنگین وضع شد. همچنین دولتها در برابر همان محدودیتهایی که اعمال میشد، کمکهای مالی بالایی برای کسبوکارها و اشتغال از دسترفته و محدودشده در نظر گرفتند. این سیاستها تقریباً بهطور کامل مربوط به مرحله قبل از تولید واکسن میشود. بهطور طبیعی در کنار این سیاستها، تحرک بسیار زیادی برای کشف و تولید واکسن کرونا شکل گرفت. با ورود به مرحلهای که واکسن موثر در دسترس قرار گرفت، شرایط کاملاً تغییر کرد. چند واکسن محدود در چند شرکت بزرگ تولیدکننده دارو و واکسن در دنیا تولید و تایید شد و پس از آن سیاست واکسیناسیون همگانی با سرعت بالا در دستور کار قرار گرفت. چون علاوه بر مساله تولید واکسن، سرعت واکسیناسیون در برابر یک بیماری همهگیر نیز اهمیت بسیار بالایی دارد. همانطور که متخصصان مربوطه میگویند، خارج شدن از مرحله پاندمی مشروط به این است که 70 درصد جمعیت یک کشور در بازه زمانی کوتاهی واکسینه شوند. بعد از آن، همهگیری به شرایط عادی تبدیل میشود و مبارزه با بیماری همانند دیگر بیماریها خواهد شد. چون آمار ابتلا و مرگومیر ناشی از آن از حالت خطرناک خارج میشود، گرچه همچنان نگرانیهای خودش را دارد. اما در نهایت آنطور که متخصصان میگویند و آمار نشان میدهد کاهش نرخ مرگومیر دستاورد اصلی سیاست واکسیناسیون است.
آنچه امروز در دنیا مشاهده میکنیم تحول بزرگی است که در کنترل و کاهش نرخ مرگومیر ناشی از کرونا اتفاق افتاده و تعداد فوتها به نسبت جمعیت، در حال حاضر عددهای بسیار پایینی است. آخرین آماری که امروز (روز مصاحبه) دیدم و برایم بسیار جالب بود، این بود که بالای 50 درصد از جمعیت کل دنیا واکسن دریافت کردهاند. نرخ واکسیناسیون در حال حاضر نشان میدهد فرآیند واکسیناسیون سرعت بسیار زیادی داشته که توانسته به چنین دستاوردی برسد. از این نظر است که میتوان روند این بیماری را به دو مقطع قبل از واکسن و بعد از واکسن تقسیم کرد. گذشته از آن، به نظر میرسد در کشورهایی که سرعت واکسیناسیون قابل قبول بوده، شرایط بازگشت به کار فراهم شده و زندگی کموبیش حالت عادی خود را پیدا کرده است. البته همچنان توصیههای بهداشتی و پروتکلهای حفاظتی با درجههای مختلف وجود دارد و برقرار است.
به نظر میرسد آنچه در کشور ما رخ داده، دقیقاً برعکس روندی است که در بیشتر کشورهای جهان اتفاق افتاده. به گونهای که باید به صراحت اعتراف کنیم که ما در همان مرحله اول که کشورها سردرگم بودند متوقف ماندهایم.
بله، دقیقاً. در ایران بیماری در همان مرحله اول متوقف مانده است. رویکردی که در کشور ما به مساله واکسن وجود داشت، مبتنی بر این بود که ما باید خودمان واکسن تولید کنیم. گفته شد که ما در داخل تمام الزامات و قابلیتهای تولید واکسن را هم داریم و بنابراین اولویت زیادی به تولید و توزیع واکسن داخلی داده شد و در نتیجه یک ترمز بسیار قوی بر هر گونه اقدامی که در جهت واردات واکسن بود، کشیده شد. در اواخر فروردین سال گذشته، در سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به صورت یک نامه خطاب به وزیر بهداشت و درمان نوشتم و این درخواست را مطرح کردم که یک تحلیل رسمی از مساله کرونا ارائه شود چون کرونا مساله حیات مردم است و مردم باید بدانند تصمیمگیرندگان آنها درباره این بیماری چگونه فکر میکنند و برنامهشان برای کنترل و از بین بردن آن چیست. آن زمان هنوز ما به مرحله واکسیناسیون نرسیده بودیم. در آن نوشته تاکید کردم که به نظر میرسد بین اعمال محدودیت در کسبوکارها و حفظ سلامتی مردم، یک بدهبستان وجود دارد؛ یعنی یکی باید به نفع دیگری تحت تاثیر قرار گیرد. از آنجا که ما در شرایط تحریم هستیم و دولت دستش برای دادن کمک به مردم باز نیست و خود کسبوکارها هم دچار مشکل فراوان هستند، لازم است دولت تحلیل خودش را بهطور شفاف بیان کند و به مردم بگوید چگونه فکر میکند و چه برنامهای قرار است پیاده کند. با این حال واکنش خوبی به آن مطلب نشان داده نشد و وزیر بهداشت تا حدودی شخصی واکنش نشان دادند و گفتند اصلاً خود شما باید راهحل بدهید. در حالی که من اصلاً در جایگاهی نبودم که بخواهم راهحل بدهم و منظور من این بود که دولت باید راهکار بدهد.
بعد از آن، در اوایل اردیبهشت امسال، مقاله دیگری نوشتم که در آنجا بحث من راجع به واکسیناسیون بود. در آن مقاله نوشتم که این بیماری به دو مرحله قبل از واکسن و بعد از واکسن تقسیم میشود. تاکید کردم که آنچه در آمارهای بینالمللی مشاهده میشود این است که مهمترین اولویت همه دولتها در همه جای دنیا تامین واکسن است. حتی در آن مقاله عنوان کردم که اکنون مفهومی به عنوان «دیپلماسی واکسن» در دنیا شکل گرفته به این معنا که کشورهای مختلف در حال تلاش هستند تا زودتر و سریعتر واکسن موردنیاز مردمشان را به نحو اطمینانبخشی فراهم کنند. آن بازه زمانی، بازه زمان طلایی برای نجات جان هزاران انسان بود. آمارهایی هم دادم که مثلاً در آمریکا، کانادا و اروپا چند برابر جمعیت کشورشان پیشبینی خرید و تامین واکسن صورت گرفته و اقدامات لازم انجام شده است. در بسیاری از کشورهای دیگر هم همین اتفاق رخ داد و برنامه مشخصی برای واکسیناسیون همگانی تهیه شد و همه میدانستند قرار است ظرف چه مدت، به چه تعداد، برای چه گروههایی و با چه اولویتی واکسیناسیون انجام شود. آنجا پیشنهاد کردم که دولت در یک بیانیه رسمی، برنامه جامع واکسیناسیون را اعلام کند. اشاره داشتم که مثلاً یکسری مصاحبههایی در صداوسیما انجام و پخش میشود و افرادی در مورد تولید واکسن و فرآیند واکسیناسیون صحبت میکنند که اصلاً برای مردم شناختهشده نیستند. مردم نمیدانند اینها چه کسانی هستند، این افراد از برنامه تولید واکسن و چگونگی تزریق به مردم میگویند اما کسی نمیداند اینها بر اساس چه صلاحیتهایی سخن میگویند و چه مسوولیتی دارند. تاکید کردم که اگر به هر دلیلی در داخل نتوانیم به اهداف معینشده برای تولید واکسن برسیم و با توجه به اینکه اقدامی برای تامین واکسن از خارج هم صورت نگرفته، حتماً با یک شرایط بحرانی مواجه خواهیم شد که اکنون همان شرایط عملاً اتفاق افتاده است. متاسفانه به عینه دیدیم که دولت برنامه مدون و مشخصی اعلام نکرد و کسی هم پاسخگو و مسوول نیست.
به تعبیر یکی از اقتصاددانان به تعداد کشورهای دنیا برگه امتحانی توزیع شد و بهطور همزمان از همه کشورها امتحان گرفتند. وقتی برگهها تصحیح شد، متوجه شدیم ما جزو کشورهای مردود هستیم. با شرایط کنونی چه چشماندازی پیشروی ما قرار دارد؟
نقطهای که اکنون در آن قرار گرفتهایم نقطه سخت و حساسی است. با این فرض که برای خروج از مرحله پاندمی لازم است حداقل 70 درصد جمعیت کشور واکسن زده باشند، در کشور ما باید حدود 60 میلیون نفر واکسن دریافت کنند. با احتساب هر نفر دو دوز، مجموعاً 120 میلیون دوز واکسن نیاز است. برابر آخرین آماری که وزارت بهداشت منتشر میکند حدود 20 میلیون دوز واکسن به مردم تزریق شده و بنابراین همچنان 100 میلیون دوز واکسن دیگر موردنیاز است. اگر روزی 500 هزار دوز واکسن (که به نظر رقم بالایی محسوب میشود) تزریق شود، به شرط تامین آن، حدود 200 روز یا هفت ماه طول میکشد تا واکسیناسیون کامل شود. حالا مساله دیگر این است که برابر گفتههای متخصصان، سطح آنتیبادی ایجادشده در نتیجه واکسیناسیون، بعد از شش ماه کاهش پیدا میکند و در نتیجه ضرورت تزریق دوز سوم هم وجود دارد. علاوه بر این سویههای جدید بیماری و انواع جهشیافته ویروس هم در حال شیوع است مانند نوع دلتا که در کشور ما هم شیوع یافته یا نوع لامبدا که اخیراً در حال همهگیری است و گفته میشود بسیار خطرناکتر از سویههای پیشین است. با این حساب زمانی که ما به ماه هفتم برسیم، افرادی که در ماههای اول واکسن زدهاند باید دوباره واکسن دریافت کنند. یعنی به نظر میرسد فرآیند واکسیناسیون کامل بین 7 تا 10 ماه طول بکشد و این طولانی شدن باعث میشود نتوانیم از وضعیت پاندمی خارج شویم.
درنتیجه، شرایط خاصی که اکنون مشاهده میکنیم ممکن است ادامه یابد. حال شما در نظر بگیرید که حتی اگر نرخ مرگومیر ناشی از کرونا به نصف میزان موجود هم برسد یعنی باز هم تعداد فوتیهای روزانه حدود 300 نفر خواهد بود. ممکن است بعضیها فکر کنند رسیدن از نرخ 650 تا 700فوتی روزانه به 300 نفر یک دستاورد است اما همه ما میدانیم وقتی مثلاً یک هواپیما سقوط میکند و 100 تا 200 نفر در این حادثه کشته میشوند، عزای ملی اعلام میشود و اندوه بزرگی همه مردم را فرامیگیرد. اینکه هر روز در حد 200 تا 300 نفر از دنیا بروند، قطعاً یک بحران ملی است. از طرفی چون آغاز واکسیناسیون از سنین بالا و گروههای در خطر آغاز شده است، در حال حاضر میبینیم که نرخ مرگومیر بیماران با سن بالا کاهش یافته و به جای آن نرخ مرگومیر جوانها بالا رفته است. یعنی فقط کمیت عدد نیست، کیفیت آن هم تغییر کرده است. واقعیت این است که از نظر جامعه بسیار مهم است که این تعدادی که روزانه بر اثر بیماری فوت میکنند مثلاً در بازه سنی 75 به بالا هستند یا در بازه سنی کمتر از 50. مشاهدات مردم هماکنون نشان میدهد سن مردمی که فوت میکنند در چه بازهای قرار دارد. در مقالهای که اوایل اردیبهشت سال جاری نوشتم، عنوان کردم که اگر به هر دلیلی دولت مستقر در موقعیتی قرار ندارد که بخواهد یک برنامه جامع واکسیناسیون اعلام کند، این بحث در انتخابات ریاستجمهوری مطرح شود و به عنوان موضوع اصلی مورد مطالبه قرار گیرد. ما اصلاً از موضوع رفاه مردم گذشتیم اما لااقل نامزدهای ریاستجمهوری بگویند که برای حفظ جان مردم چه خواهند کرد. در انتخابات ریاستجمهوری درباره همه چیز بحث شد اما درباره چگونگی گذار از این روزهای رعبآور بحثی نشد. در حال حاضر اگر قرار باشد که کشور در یک بازه زمانی مثلاً فراتر از شش ماه به این وضعیت ادامه بدهد، لطمات بسیار بزرگی برای جامعه ایجاد شده و ما به یک جامعه افسرده و ماتمزده تبدیل خواهیم شد که اصلاً معلوم نیست چگونه ممکن خواهد بود که جامعه خودش را بازسازی کند. شرایط اقتصادی خوب نیست و مردم هم در حال از دست دادن عزیزانشان هستند و اگر قرار باشد این وضعیت ادامه پیدا کند، وضعیت بغرنج خواهد شد. اینکه بگوییم داریم تلاش میکنیم، شبانهروز کار میکنیم و به قول معروف پای کار هستیم خیلی خوب است اما باید یک برنامه مشخص به مردم اعلام و به آنها گفته شود که این شرایط قرار است ظرف چه مدت و چگونه خاتمه یابد. این یک مطالبه بسیار ابتدایی از سیاستگذار است. ضمن اینکه حتماً باید برنامهای برای برونرفت از این شرایط تدوین شود.
آقای دکتر قطعاً دلایلی وجود دارد که محدود به حکمرانی غلط در حوزه سلامت نیست. حتماً ایراد کار جای دیگری است. به نظر شما کجای کار ایراد دارد؟
متاسفانه روندی که طی شده ما را در شمار چند کشور نخست دنیا از نظر درگیری با این بیماری قرار داده اما بیایید از گزاره «بحران کرونا»، کلمه «کرونا» را بردارید و به جایش «تورم» بگذارید. باز هم میبینید ما در همان چند کشور نخست درگیر این مساله هستیم. «تورم» را بردارید و به جای آن بنویسید «بیکاری جوانان»، باز هم در بین کشورهای صدر جدول قرار میگیریم. بنویسید «بیکاری جوانان تحصیلکرده»، «بیکاری زنان جوان تحصیلکرده» و... باز جزو همان چند کشور اول درگیر قرار میگیریم. این وضعیت به ما یک سیگنال نگرانکننده میدهد؛ اینکه وقتی در کشور ما مشکلی پیش میآید، رفتنی نیست، ماندگار و مزمن میشود. اکنون هم کرونا آمده و مانده است؛ منتها این مشکل به دلیل خطرات جانی که برای مردم دارد واقعاً با دیگر مسائل و مشکلات متفاوت است.
ما یک نظام حکمرانی داریم که یک ویژگیاش درگیری و تعارض با بیرون است و ویژگی دومش درگیری داخلی است. ما همواره گرفتار تعارضهای بزرگ داخلی بودهایم. از داخل این دو درگیری، بیرون آمدن یک برنامه که با کارآمدی مناسبی بتواند یک هدف مشخص را محقق کند، بسیار سخت است. بنابراین با وجود اینکه مطالبه یک برنامه مشخص و شفاف برای بهبود وضعیت کنونی کرونا، مطالبهای بسیار ابتدایی است، اما میدانیم که امکان آن تقریباً وجود ندارد. حالا برنامه برای خروج از رکود و تورم و... که جای خود دارد. مساله اصلی همینجاست. آنچه واقعاً همیشه رنجآور بوده، یادگیری تقریباً صفر سیاستگذار است؛ مسالهای که مدام استمرار مییابد و از یک مساله به مساله دیگر سرایت میکند.
ظرف همین دو سه هفته گذشته با روی کار آمدن دولت جدید، اتفاق بسیار بزرگی رخ داد و سیاست واردات واکسن کاملاً تغییر کرد. یعنی آن وزن بسیار زیاد و آن جایگاه بسیار خاصی که برای تولید داخلی واکسن در مقابل واردات واکسن در نظر گرفته شده بود، دگرگون شد. اکنون میبینیم آقای رئیسجمهور در مورد تامین واکسن با رئیسجمهور چین صحبت میکند و انگار دیپلماسی واکسن بعد از مدت زمان بسیار طولانی و دیرهنگام سرانجام به کار افتاده. اما نکته اصلی «یادگیری» است؛ یعنی اینکه چرا این اتفاق افتاد؟ آیا این قابل پیشگیری بود؟ و ما چه درسی از این زمان ازدسترفته بسیار پرهزینه میتوانیم بگیریم؟ به نظر من اصل مطلب همین است و باید بسیار به این نکته بپردازیم. ما افراد سیاسی نیستیم، سیاستمداران میگویند چه کسی باعث شد این اتفاق بیفتد؟ ما که کارمان سیاستورزی نیست. ما میگوییم باید پرسید چه تصمیم یا رویکردی باعث شد این اتفاق بیفتد؟ تفاوت بین این دو جمله سوالی بسیار زیاد است.
آقای دکتر در پرسش قبل اشاره کردم؛ دلایلی وجود دارد که تنها محدود به حکمرانی غلط در حوزه سلامت نیست. این روزها که بیش از 700 نفر از هموطنان روزانه جان خود را از دست میدهند فرصتی است تا به ایده مرگبار خودکفایی بپردازیم. ایدهای که سالهای طولانی است از ذهن سیاستمداران خیلی از کشورها رخت بربسته اما همچنان در ذهن سیاستمداران ما جا خوش کرده است. قربانیان این ایده به مرگومیر روزانه ویروس کرونا منحصر نمیشود و سالهاست شاهد اتلاف گسترده منابع مالی و انسانی در تلههایی هستیم که از ایده خودکفایی ناشی میشوند. قربانیان خاموشی که شاید هیچگاه مشخص نشود این ایده غلط باعث مرگ آنان بوده است. اما بهطور مشخص درباره سیاستگذاری مواجهه و مقابله با ویروس کرونا مرتبط با همین موضوع چند سوال مطرح میکنم. به نظر شما ریشههای اقتصادی و اقتصادسیاسی شکست حکمرانی ما در برابر غائله کرونا چیست؟
از جمله مسائلی که باعث شد به این روز بیفتیم، نگاه خاص سیاسیون به تولید است. در کشور ما بسیاری از سیاسیون به تولید به عنوان یک مولفه سیاسی نگاه میکنند. در حالی که ما اقتصادیها تولید را یک مولفه رفاهی میبینیم. یعنی برای سیاستمداران، تولید عاملی نیست که باعث میشود درآمد مردم افزایش پیدا کند، اشتغال افزایش پیدا کند؛ بلکه تولید، عامل رخنمایی است. نگاه غالب این است که واردات، پیشروی دشمن در خاک اقتصاد ماست و صادرات پیشروی ما در خاک آنهاست و تولید داخل هم سنگر و مانع از پیشروی کشورهای بیگانه است. درواقع این عرصه به صورت یک جنگ دیده شده که اگر دشمن داخل بیاید شکست خوردهاید، اگر شما به خاک دشمن بروید پیروز شدهاید و اگر بتوانید مانع پیشروی دشمن شوید میتوانید او را متوقف کنید. وقتی ادبیات جنگی را به اقتصاد میآوریم، واردات و صادرات و تولید هم اینگونه تفسیر میشود. مسالهای که این نگاه به وجود میآورد این است که سیاستمدار به کارآمدی محصول تولیدی توجه نمیکند؛ یعنی میگوید من یک محصول میسازم با چهارچرخ که مقداری بنزین در آن میریزیم و گاز میدهم و جلو میرود و این اسمش میشود «خودرو» و کاری به این ندارد که در دنیا آنچه به نام خودرو تولید میشود از نظر ایمنی، از نظر زیبایی، از نظر آسایش فردی که در آن نشسته، قابلیتهای بسیار بالایی دارد. سیاستگذار میگوید اجمالاً ما میخواهیم از مبدأ به مقصد برسیم، حالا یک مقدار دیرتر میرسیم و ممکن است چند نفر هم روزانه تصادف کنند و مصدوم و کشته شوند اما در نهایت مهم این است که من خودم بسازم و تولید کنم. سیاستمدار در ایران نه توجهی به قیمت تولید دارد و نه کارآمدی آن را مدنظر قرار میدهد، فقط میگوید ما توانستیم خودمان چیزی تولید کنیم و به این رویکرد میگوید «استراتژی خودکفایی». تصورش از حرفهای ما هم این است که ما اعتقادی به تولید داخل نداریم و میخواهیم همه چیز وارد شود. در استراتژی توسعه صنعتی که در سال 1380 تدوین کردیم، چهار مدل استراتژی شامل «خودکفایی»، «جایگزینی واردات»، «توسعه صادرات» و «مشارکت در زنجیره تولید جهانی» را مطرح کردیم.
در آن مجموعه، در مبحث استراتژی خودکفایی که جمله به جملهاش را خودم نوشتم؛ این بحث مطرح شده که در این استراتژی، سیاستگذار دنبال یک هدف اقتصادی نیست بلکه دنبال این است که تولید را به عنوان مانع واردات مطرح کند. این رویکرد، علاقهمند به صادرات بدون واردات است. در حالی که ما به لحاظ اقتصادی میدانیم یک اقتصاد اگر فقط تولید و صادر کند و واردات نداشته باشد ناگزیر درگیر تورم میشود. یعنی شما منابعتان را صرف تولید کالایی میکنید که به افزایش عرضه داخلی نمیانجامد و در داخل عرضه نمیشود و به بیرون صادر میشود. ارز آن هم چون هزینه واردات نشده، تبدیل به خالص دارایی خارجی بانک مرکزی میشود که پایه پولی را بالا برده و نقدینگی را زیاد میکند و تبدیل به «تورم» میشود. منتها سیاستمدار میگوید؛ من این رویکرد را دوست دارم؛ دوست دارم خارج به ما وابسته باشد و ما به خارج وابسته نباشیم. معنای این حرف میشود صادرات منهای واردات و چون در این حرف منطق اقتصادی وجود ندارد، بنابراین سنجش آن هم سنجش اقتصادی نیست. درحالیکه استراتژی جایگزینی واردات حداقل مبتنی بر یک منطق اقتصادی است که در آمریکای لاتین تجربه شده. استراتژی خودکفایی در کشورهای کمونیستی سابق به کار رفت که نتیجهاش را میدانید. اگر میبینید مثلاً اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی بلوک شرق اروپا با همین استراتژی حداقل 70 سال خودشان را سرپا نگه داشتند به این دلیل بود که تنها یک کشور نبودند، یک بلوک از کشورها بودند. شوروی که خودش مجموعهای از جمهوریهای مختلف بود و در واقع کشورهای متعددی را پوشش میداد و کشورهای اروپای شرقی هم عضو این بلوک بودند. این کشورها به نوعی به هم تکیه داده و ضعفهای خودشان را به همدیگر پاس میدادند و این باعث شد که دیر به بحران برسند. اما وقتی کشوری بخواهد به تنهایی این رویکرد را در پیش بگیرد زودتر به بحران میرسد.
در استراتژی جایگزینی واردات، بحث سیاسی نیست و یک منطق اقتصادی حاکم است که البته منطق اشتباهی است. این استراتژی میگوید من میخواهم تراز پرداختهایم متعادل باشد و این کار را از طریق کم کردن واردات انجام میدهد. در نتیجه برای واردات تعرفه بالا میگذارد و محدودیت اعمال میکند و اقدامات دیگری در پیش میگیرد که منجر به توزیع نابرابر درآمد و تورم و دیگر معضلات اقتصادی میشود.
آنچه ما در مورد واکسن یا خودرو به کار بردیم، استراتژی خودکفایی بود. وقتی این استراتژی در مورد خودرو پیاده میشود، نتیجهاش این است که مردم رفاه کمتری به دست میآورند یا ماشین با کیفیت پایین را با قیمت بالا میخرند اما در مورد واکسن، مساله جان و حیات مردم است. به همین دلیل هم واکنشها سریع است، چون پیام زود انتقال پیدا میکند. میخواهم بگویم درسی که ما از این موضوع باید بگیریم این است که در کتاب استراتژی توسعه صنعتی، محصولات مختلف را به لحاظ سطح تکنولوژی به سه سطح تکنولوژیهای پیشرفته (high tech)، تکنولوژیهای متوسط (medium tech) و تکنولوژیهای پایین (low tech) تقسیم کرده و نتیجه گرفتیم که تکنولوژیهای پیشرفته دانش زیاد و فشرده و درواقع بیشترین زیرساخت نهادی و تکنولوژیکی را لازم دارد. اتفاقاً زیرساخت نهادی مانند مساله حقوق مالکیت در آن بسیار بسیار مهم است. از این نظر تکنولوژی پیشرفته پدیده خاصی در دنیاست و نمیتوان جزیرهای سراغش رفت بلکه باید مجموعه را جلو آورده باشید.
واکسن کرونا یکی از مصادیق بارز تکنولوژی پیشرفته است؛ یعنی اینکه تبلور تمام دانش فنی، صنعتی، پزشکی و... تبدیل به واکسن شده است. ما در استراتژی توسعه صنعتی به این پرداخته بودیم که مفهومی به نام «دینامیک تحولات تکنولوژیکی» وجود دارد که توجه به آن بسیار مهم است درحالیکه تاکنون به آن بیتوجه بودهایم. یعنی وقتی میخواهید محصولی را که در خارج تولید میشود در داخل تولید کنید، سرمایهگذاری زیادی میکنید، مهندسی معکوس انجام میدهید تا در نهایت یک محصول تولید کنید اما تا شما به آن مرحله برسید، تکنولوژی دو قدم جلوتر رفته و یک محصول دیگر تولید کرده است. بعد شما باید تلاش کنید که به آن محصول جدید برسید و باز تکنولوژی جلوتر میرود و این داستان تکرار میشود.
داستان واکسن هم همین است. در حال حاضر این پرسش برای ما مطرح است که آیا واکسن تولیدشده در مقابل ویروس دلتا مقاوم است یا نیست؟ خب این یک گام جلوتر میخواهد؛ یعنی تولیدکننده واکسن باید خودش را به اینجا برساند که ببیند با دلتا میخواهد چه کار بکند. کمی بعد میبینیم سویه لامبدا میآید که بسیار خطرناکتر است و مثلاً کودکان را در معرض خطر قرار میدهد و دورهاش بالای 50 روز است. اما ما به خاطر اینکه آن زیرساختها را نداریم، هنوز در حال تلاش هستیم که تازه بتوانیم آن واکسن اول را که برای آن ویروس نوع اول درست شده، در مقیاس زیادی تولید کنیم و دیگر نمیتوانیم به سویههای بعدی که جدید میآید برسیم.
اینکه من میگویم این موضوع نیاز به زیرساخت نهادی دارد، یک مثال ساده دارد که میتواند به انتقال بهتر مطلب کمک کند. فردی را در نظر بگیرید که در خانه دستپختش بسیار خوب باشد و ممکن است خورشت فسنجان و قورمهسبزی بسیار خوشمزهای درست کند. شما میگویید خب ایشان خیلی خوب میتواند غذا درست کند و مثلاً اگر پنج نفر باشیم میتواند یک غذای خوشمزه بپزد. اگر برای شما مهمان آمد و 10 نفر شدید، ایشان باز هم میتواند احتمالاً همان غذا را با همان کیفیت خوب درست کند. اما اگر به ایشان بگویید شما که آشپزیات بسیار خوب است باید برای 100 هزار نفر غذا درست کنی، اینجا مساله کاملاً عوض میشود و او با یک پدیده دیگر مواجه است. دیگر داستان آشپزی برای چند نفر نیست بلکه یک پدیده صنعتی بزرگ است که باید 100 هزار پرس غذا در روز تولید کند که مشخص است از ظرفیت قابلیتهای فردی خارج است.
داستانی که برای واکسن داخلی برای ما به وجود آمد همین اشتباه گرفتن آن فسنجان پنجنفره با این 100هزار پرس غذاست؛ یعنی وقتی به صورت رسمی مطرح میکنید که در آزمایشگاه خیلی خوب پیش رفتیم و به اینجا رسیدیم که واکسن را تولید کنیم و فقط مانده یک کار جزئی و آن هم این است که تولید را به 20 یا 50 میلیون دوز برسانیم. مساله این است که اصل داستان همینجاست. وقتی زیرساخت این تولید وجود ندارد، گرفتار میشوید و اینجا مردم باید هزینههای سنگین آن را پرداخت کنند. تمام حرفی که در استراتژی توسعه صنعتی زده بودیم، همین بود که مناسبات تجاری جهانی، روابط بین بنگاههای اقتصادی داخل و خارج است. اینگونه نیست که بگوییم مثلاً رئیسجمهور آمریکا نشسته و به فلان کارخانه دستور میدهد که محصولی که میخواهی به اروپا بفرستی به این شکل باشد و آن محصولی که به ایران میخواهی بفرستی، طور دیگری باشد.
در دنیا هیچ دو کشوری با همدیگر برادر و خواهر نیستند و مناسبات سیاسی حاکم است؛ هر سیاستمداری در دنیا به فکر منافع مردم خودش است و تلاش میکند تا میتواند از آن کشوری که با او در حال مبادله است، امتیاز بیشتری بگیرد. مناسبات آمریکا و چین را در نظر بگیرید. اینطور نیست که بنگاههای آمریکایی از رئیسجمهور خودشان و بنگاههای چینی هم از رئیسجمهور خودشان دستور بگیرند که چه بکنند. ما فکر میکنیم این بنگاهها تکتیراندازهای فرماندههای جنگ دو طرف هستند. در صورتی که اصلاً اینطور نیست. اصلاً بنگاه آدیداس دارد خودش در چین تولید میکند و دیگر در آمریکا تولید نمیکند که بخواهد از رئیسجمهور آنجا دستور بگیرد. نهایتاً این است که بخش بزرگتری از درآمدش را میآورد و در آمریکا خرج میکند. بنابراین نکته اولی که ما در استراتژی توسعه صنعتی روی آن تاکید داشتیم این بود که اگر مناسبات بین بنگاهها را با مناسبات استراتژیک سیاسی میان کشورها اشتباه بگیریم، برای ما آثار رفاهی منفی بزرگی در پی خواهد داشت.
نکته دوم هم این است که اصولاً در واقع روابط بین بنگاهها با همدیگر چه در داخل و چه در خارج مبتنی بر رقابت است نه خصومت. رقابت با خصومت فرق دارد. بنگاهها رقیب همدیگر هستند دشمن هم نیستند. یاهو و گوگل با هم رقیب هستند، مخاصمه ندارند. اساساً روابط تجاری با روابط انسانی متفاوت است. مناسبات بنگاهها با همدیگر تجاری است؛ یعنی با هم رقیب هستند اما در جایی که نفعشان مشترک است، میتوانید رزونانسی ایجاد کنید و از آن سود ببرید. ما چون عرصه رقابت را عرصه تخاصم تعریف کردیم و این تخاصم را هم تا بالاترین سطح سیاسی کشورها بالا بردیم، نگاهمان به اقتصاد و منافعی که از مبادلات تجاری میتوانیم ببریم، تبدیل به ریاضت شده است؛ ریاضتی که درواقع به مردم تحمیل شده. این ریاضت پیش از این در زمینه خودرو و مواد غذایی بوده اما اکنون مساله سلامتی و حیات مردم را دربرگرفته است.
اتفاقاً یاد نامه معروف به نامه 10 استاد افتادم که دو دهه پیش در واکنش به استراتژی توسعه صنعتی منتشر کردند. نامه اثرگذاری بود که اگر بخواهیم آن را ریشهیابی کنیم باید بگوییم بخشی از خطایی که در رفتار سیاستمداران میبینیم، ناشی از القائات اشتباه اقتصاددانانی است که در چند دهه گذشته این تفکرات را تئوریزه کردهاند.
بله. درست است؛ مباحث استراتژی توسعه صنعتی که 20 سال قبل تدوین شد و میتوانست راهبرد شماره یک کشور باشد. چرا که میگویند استراتژی توسعه صنعتی در واقع استراتژی بخش صنعت نیست، بلکه استراتژی کشور است. نگاه ما به برنامه بخش صنعت، نگاه ما به دنیا را نشان میدهد؛ اینکه دنیا را چگونه میبینیم و خودمان را در ارتباط با آن چگونه تعریف میکنیم. ما هر چه منفعت مشترک بیشتری با دنیا پیدا کنیم، قدرتمندتر خواهیم شد. چین فعلی را با چین زمان مائو مقایسه کنید. چین امروزی برای آمریکا چالش جدیتری است یا چین دوران مائو که تجارت خارجی با آمریکا یا کشورهای غربی صفر بود؟ اینکه آن موقع آنقدر به کتاب «استراتژی توسعه صنعتی» واکنش نشان داده شد و نقد نوشته شد و اصلاً یک صفبندی بین اقتصاددانان کشور ایجاد شد همین بود که داشتند در همان فضای جنگی به مناسبات اقتصادی نگاه میکردند؛ میگفتند اینها پرچم سفید را بالا بردند. ما میگفتیم بهعنوان کشوری که قدیمیترین کشور صنعتی منطقه بوده و سرمایهگذاری صنعتی کرده باید در فرآیند تولید جهانی مشارکت کنیم، آنها میگفتند نه، ما باید دنبال خودکفایی باشیم. ما میگفتیم باید منافع مشترک تعریف کنیم تا بتوانیم قدرت خودمان را بالا ببریم و اثرگذار باشیم؛ آنها میگفتند که نه، آنها به ما امتیاز نمیدهند و ما باید بجنگیم و راهش این است که هرچه لازم داریم خودمان در داخل تولید بکنیم.
نکته دیگر اینکه از منظر اقتصاد سیاسی ممکن است برخی با گزارشهای نادرست، کشور را متقاعد به منع واردات واکسن کردند، زیرا در سایه تولید داخل فرصت داشتند محبوبیت و مقبولیت بیسابقهای ایجاد کنند. اما به نظر میرسد سیاستمداران فرصتطلب دچار اشتباه محاسباتی شدند. به همین دلیل با چرخش کامل، اکنون وارد اپیزود دوم برای واردات واکسن شدند.
ما در علم اقتصاد میگوییم که اقتصاد از بنگاه، خانوار، دولت و بانک مرکزی تشکیل شده است. یعنی در اقتصاد چهار بازیگر داریم؛ بنگاه تولیدکننده است، خانوار مصرفکننده است، دولت کالای عمومی عرضه میکند و بانک مرکزی هم ثبات اقتصاد کلان برقرار میکند. بعد رفتار این بازیگران را با همدیگر تحلیل میکنیم که اقتصاد خرد و اقتصاد کلان و اقتصاد بخش عمومی و... از دل آن درمیآید. در اقتصاد سیاسی بازیگرها متفاوتاند. مردم که رایدهنده هستند، سیاستمدار میخواهد از مردم رای بگیرد، گروههای ذینفع و در نهایت نهاد بوروکراسی یا نظام اداری. بنابراین، اینجا هم باز چهار بازیگر داریم. اقتضای رفتار سیاستمدار، به عنوان بازیگر اصلی، این است که فرصتطلب است. در همه جای دنیا سیاستمدار میخواهد فرصت را شکار کند. چه میخواهد؟ همین محبوبیت را میخواهد. اگر سیاستمداری بتواند روی موج محبوبیت سوار شود، میتواند پاسخگویی در مقابل کارآمدی را مخفی کند. سیاستمدار هرچه محبوبتر باشد، کمتر زیر سوال قرار میگیرد. پاسخ شما هم در سوالتان وجود دارد. اپیزود اول این است که در داخل تولید کنم و مردم را واکسینه کنم و بعد از واکسینه کردن تمام مردم، به بیرون هم صادر کنم. این رویکرد میتوانست جذابیتهای داخلی بالایی داشته باشد. حالا نشد، در نتیجه سیاستمدار اپیزود دوم را کلید میزند که لازم است از طریق واردات، همه را واکسینه کنم. دوباره میخواهد قهرمان باشد. اول قرار بود قهرمانی باشد که تولید میکند، حالا میخواهد قهرمانی باشد که وارد میکند.