نویسنده قانون اساسی حماقت
«کارلو چیپولا» چگونه پیامدهای اجتماعی و تاریخی علم اقتصاد را موشکافی کرد؟
تاریخ همیشه درسهای ارزشمندی دارد که هر کدام میتوانند افقی تازه به روی آینده باشند. با این اوصاف سالهاست اهمیت مطالعه تاریخ درک شده اما با این همه هنوز نقاط پنهان و کشفنشدهای دارد که تنها علاقه و کنجکاوی ذهنهای پرسشگر را میطلبد. «کارلو چیپولا» ارزش گنج نهان در تاریخ را دریافته بود و به همین خاطر تمام عمرش را صرف مطالعه تاریخ با چاشنی اقتصاد کرد. چیزی که او را از دیگر مورخان اقتصادی متمایز کرده، بررسیهای موشکافانه او در جزئیات تاریخی موثر بر شرایط اقتصادی هستند و این کاری است که تنها از عهده یک شیفته واقعی کشف و جستوجو برمیآید. چیپولا تمام مطالعات و تحقیقاتش را مکتوب و ثبت کرد تا حتی بعد از او روشنگر مسیر آیندگان باشند.
برخاسته از یک شهر دانشگاهی
ماه آگوست سال 1922 به نیمه رسیده بود که کارلو چیپولا در شهری نهچندان بزرگ، در سیوپنجکیلومتری شهر میلان به دنیا آمد. پاویا شهر کوچکی در ناحیه لمباردی کشور ایتالیاست که یکی از قدیمیترین و معتبرترین دانشگاههای این کشور و اروپا را در خود جای داده است. همین میزبانی در تمام این سالها باعث شده است که بخش قابل توجهی از جمعیت این شهر را دانشجویان تشکیل بدهند و تحصیل در فرهنگ عامه مردم آن جایگاه خاص و ویژهای داشته باشد. دانشگاه پاویا عنوان هفدهمین دانشگاه قدیمی جهان را در اختیار دارد و همین کافی است تا کودکانی که در این شهر بزرگ میشوند به نشانه قدرشناسی از چنین موهبتی، راه تحصیل در پیش بگیرند. چیپولای نوجوان هم به تاریخ و فلسفه علاقه زیادی داشت و بهترین انتخاب برای او، ورود به دانشکده علوم سیاسی دانشگاه پاویا بود. آنجا فرصتهای زیادی به او چشمک میزدند که میتوانستند راه زندگیاش را به کلی تغییر بدهند.
همین هم شد و چیپولا در دانشگاه پاویا با «فرانسو برولاندی» آشنا شد که استاد تاریخ بود و در تاریخ اقتصاد قرون وسطی تخصص داشت. برولاندی به خوبی توانست استعداد و تمایل کارلو چیپولا به تاریخ اقتصاد را شناسایی و کشف کند. به این ترتیب بود که چیپولا در سال 1944 دانشگاه پاویا را با مدرک کارشناسی اقتصاد با شاخه تاریخ ترک کرد. اما ولع او به دانستن و کشف نقاط ابهام تاریخ آنقدر بود که نتواند به همین مرحله قناعت کند. به این ترتیب بود که در پاویا قرار نگرفت و به دنبال علایق و دغدغههایش راهی دانشگاه پاریس و سپس مدرسه اقتصاد لندن شد تا به شکلی جدیتر هزارتوی تاریخ اقتصاد را موشکافی کند. پس از گذراندن دوره تحصیلات تکمیلی، چیپولا دوباره راهی ایتالیا شد.
مطالعه و تحقیق اما تنها دغدغه چیپولا نبود و نمیتوانست او را اقناع کند. کارلو چیپولا میخواست آنچه کشف و تحصیل کرده را با دیگران به اشتراک بگذارد؛ پس چه کاری بهتر از تدریس. اراده و پشتکار چیپولا برای تدریس باعث شد تا اولین کار رسمی او در این زمینه تاریخ اقتصاد با تدریس در دانشگاه کاتانیا -که شهری در ناحیه سیسیل ایتالیاست- رقم بخورد. در آن زمان چیپولا بیستوهفت ساله بود و در واقع تدریس در دانشگاه کاتانیا اولین ایستگاه در مسیر حرفهای او به حساب میآمد.
او تقریباً تمام دانشگاههای مهم کشورش را فتح کرد و در ونیز، تورین، پاویا، پیزا و فیزوله در فلورانس به تدریس تاریخ اقتصاد پرداخت.
با تمام اینها چیپولا دنیای بزرگتری در ذهنش ساخته بود و استعدادش نمیگذاشت مرزها او را محدود کنند. بنابراین در سال 1953 و وقتی سیویکساله بود، کمکهزینه تحصیلی برنامه فولبرایت را دریافت کرد و به ایالات متحده آمریکا رفت. این کمکهزینه در راستای یک برنامه رقابتی است و تنها به دانشجویان، استادان دانشگاه و پژوهشگرانی تعلق میگیرد که در سطح عالی هستند.
بعد از چهار سال پژوهش و تحصیل و مطالعه در زمینه تاریخ اقتصاد، او توانست به عنوان استاد میهمان به دانشگاه کالیفرنیا در برکلی برود؛ اتفاق بسیار مهم و تاثیرگذار در زندگی کارلو چیپولا. او دو سال بعد یعنی در سال 1959 به مقام استادتمام رسید و به شکلی رسمی استاد دانشگاه کالیفرنیا شد.
کاشف قوانین حماقت
کارلو چیپولا تمام دغدغهها و نقاط ابهام ذهنش را با دقت پیگیری میکرد و تا آنها را به نتیجه نمیرساند، دست از تلاش برنمیداشت. به همین خاطر از او مقالات و کتابهای متعددی به جا مانده است. او در سالهای 1973 و 1976 دو رساله مهم و البته به زبان انگلیسی، در زمینه اقتصاد نوشت که تنها در دایره دوستان و همکارانش چرخید و دست به دست شد.
این دو رساله در نهایت در سال 1988 در زبان ایتالیایی با نام جالب «به سرعت، ولی نهچندان سریع» -که برگرفته از یک عبارت موسیقایی بود- منتشر شدند. رساله اول با عنوان رسمی «نقش ادویهجات در توسعه اقتصادی در قرون وسطی» منتشر شد. چیپولا در این رساله به شکلی کنجکاوانه ارتباط میان واردات ادویهجات -به خصوص فلفل سیاه- و رشد جمعیت در اواخر قرون وسطی را بررسی کرده و مدعی شده است که این دو رابطه مستقیمی داشتهاند و این به خاطر اثر فلفل سیاه بر قوای جسمانی است.
دومین رساله اما مهمترین اثری است که از چیپولا به جا مانده و نامش را ماندگار کرده؛ رسالهای با عنوان «قوانین اساسی حماقت انسانی» که در آن کارلو چیپولا به بررسی موضوع جنجالی حماقت میپردازد. در این رساله افراد کودن و ابله به عنوان گروهی در نظر گرفته شدهاند که قدرتی به مراتب بیشتر از سازمانهای مهمی مانند مافیا و مجتمع نظامی صنعتی -مفهومی برای اشاره به روابط سیاستی و پولی بین قانونگذاران، نیروهای مسلح ملی و پایگاه نظامی صنعتی- دارند؛ قدرتی که بدون هیچ مقررات، رهبری و مانیفستی میتواند طوری عمل کند که تاثیرگذاری و هماهنگی گستردهای داشته باشد. چیپولا پنج قانون اساسی را برای حماقت ارائه داده است که عبارتاند از:
1- تخمین مردم از تعداد افراد ابله دورانشان همیشه و قطعاً کمتر از تعداد واقعی آنهاست.
2- احتمال اینکه یک فرد خاص ابله باشد، ارتباطی با هیچ کدام از ویژگیهای دیگر او ندارد.
3- یک فرد ابله، کسی است که مسبب شکستهای متعدد به فرد یا گروه دیگری است، در حالی که خودش هیچ دستاوردی نداشته و حتی ممکن است متحمل شکست هم بشود.
4- افرادی که ابله نیستند، قدرت مخرب افراد ابله را دستکم میگیرند. به طور خاص، افرادی که ابله نیستند، مرتب فراموش میکنند که تعامل و ارتباط با افراد ابله در هر زمان و مکان و تحت هر شرایطی، همیشه به اشتباهی پرهزینه منجر میشود.
5- یک فرد ابله، خطرناکترین افراد است.
کارلو چیپولا در نهایت به این نتیجه میرسد که یک فرد ابله بسیار خطرناکتر از یک غارتگر است. او در تایید قانون سوم دو عامل در رفتار انسانی را مورد بررسی قرار میدهد؛ مزایا و معایبی که یک فرد به خودش تحمیل میکند و مزایا و معایبی که به دیگران تحمیل میکند. از نظر او افراد بینوا همانطور که به جامعه کمک میکنند، از آن سود هم میبرند؛ به خصوص از طریق گروه دزدان جامعه.
با این حال ممکن است افراد نوعدوست و صلحطلب افراطی، گاهی به دلایل اخلاقی و با میل و آگاهی خودشان در گروه بینوایان قرار بگیرند.
در مقابل بینوایان، افراد باهوش قرار دارند که به جامعه کمک میکنند و از آن سود هم میبرند. چیپولا معتقد است که افراد ابله هم تلاشهایی میکنند که هم برای خودشان و هم برای جامعه آسیبزا هستند. گروه دزدان و غارتگران اما منافع شخصی خودشان را دنبال میکنند، حتی وقتی با اعمالشان به رفاه عمومی آسیب زدهاند. چیپولا در ادامه تعریف خود از غارتگران و افراد سادهلوح، تاکید میکند که اعضای این گروهها بسته به دستاوردهای نسبی (یا زیانهای) خود و جامعه میتوانند به رفاه عمومی بیفزایند یا از آن کم کنند.
از مجموعههای باستانی تا کتابهای متعدد
کارلو چیپولا بیش از 30 سال از عمرش را صرف تدریس در دانشگاههای مختلف جهان کرد. او به همراه همسرش بارها و بارها مسافت بین دو قاره اروپا و آمریکا را پیمودند. آنها معمولاً نیمی از تابستان و تمام پاییز را در برکلی و تمام بهار و نیمی دیگر از تابستان را در پاویا میگذراندند. در نهایت چیپولا در سال 1991 از دانشکده علوم و ادبیات دانشگاه برکلی بازنشسته شد.
او منبع الهام بسیاری از دانشجویان به خصوص برای تحقیقاتشان در زمینه اقتصاد، تاریخ پول، تاریخ دارو و بهداشت عمومی بود.
یکی از دانشجویان چیپولا در دانشگاه تورین، «کارلو مرکل» بود که بعدها دبیر موسسه تاریخ ایتالیا شد. «لوئیجی شیاپرائلی» و «آرتور سگری» هم دو دانشجوی دیگر او بودند که هر دو، از کارآفرینان مهم ایتالیا هستند. کارلو چیپولا یکی از اعضای انجمن پول و سکه ایتالیا بود و در سال 1992 هم مدرک دکترای افتخاری دانشگاه پاویا را دریافت کرد.
چیپولا که بیش از بیست کتاب در زمینه تاریخ و اقتصاد نوشته و منتشر کرده است، بیش از هر چیز به خاطر تخصصش در مطالعات مربوط به قرون وسطی و اوایل دوره مدرنیته در ایتالیا شناخته میشود. با این همه بسیاری از مخاطبان کتابهایش او را برای فعالیتهای تحقیقاتی و پژوهشی در زمینه اقتصاد و تاریخ اجتماعی میشناسند. کتاب فکاهی و جنجالی او با عنوان «قوانین اساسی حماقت» -که از مقالهاش به همین نام الهام گرفته شد- یکی از پرفروشترین کتابهای ایتالیا شد و در فرانسه هم نمایشنامهای از روی آن نوشته و اجرا شد.
«جن دوریز» استاد تاریخ و اقتصاد دانشگاه برکلی کالیفرنیا که سالها یکی از دوستان و همکاران چیپولا بود، درباره او گفته است: «چیپولا در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم تحصیل و تدریس کرد و مطالعات گستردهای در زمینه تاریخ داشت. نتایج تحقیقات و فعالیتهای پژوهشی او حجم قابل توجهی از مقالات و کتابها بود که هر کدام در حوزه خودشان راهگشا بودهاند. او موضوعات جدیدی را در تحقیقاتش کشف و مطرح کرد که در سالهای بعد به سوژه تحقیقاتی بسیاری از دانشجویان او تبدیل شدند.» جن دوریز همچنین میگوید: «تا سالهای زیادی، او هر سال یک کتاب مینوشت که اغلب آنها موضوعاتی داشتند که از زمانشان جلوتر بودند. پیش از آنکه تاریخ علم آمار به موضوعی قابل توجه در تحقیقات تبدیل شود، او کتاب «تاریخ جمعیتشناسی اروپا» را نوشت. پیش از آنکه مطالعه در زمینه سواد چندان متداول شود، چیپولا کتابی درباره این موضوع نوشت. پیش از آنکه مباحث مربوط به بحران و رکود اقتصادی توجه محققان را به خود جلب کند، او کتابی حجیم درباره رکود اقتصادی از دیدگاه قیاسی نوشت.»
«چارلز ماسکاتین» یکی از استادان بازنشسته گروه ادبیات انگلیسی دانشگاه برکلی و یکی از دوستان قدیمی و نزدیک چیپولا هم درباره او میگوید: «کارلو به عنوان یک تاریخدان و محقق کارآزموده، بسیار اهل مطالعه مسائل مربوط به علوم انسانی بود. او واقعاً انسانی جذاب، بخشنده، شوخطبع و دوستداشتنی بود و البته یک راهنمای فوقالعاده برای بازدید از اماکن دیدنی ایتالیا و همیشه صدای کشورش بود.»
«گرگ گراسمن» استاد بازنشسته اقتصاد دانشگاه برکلی و از همکاران چیپولا هم معتقد است علاقه عجیب او به تاریخ، در مجموعههای جالب و منحصر به فرد او از سکههای باستانی، ساعتهای قدیمی، نقاشیهای مربوط به نقاشان قرن هجدهم در ایتالیا و ابزارهای جراحی مربوط به دوره روم باستان، کاملاً مشهود است.»
کارلو چیپولا بعدها به مطالعه بیماریها و پیامدهای اجتماعی- اقتصادی آنها پرداخت و نتایج تحقیقاتش را در یک مجموعه کتاب گرد هم آورد. او در زمینه تاثیر شیوع بیماریهایی مانند طاعون در ایتالیای قرن هفدهم تحقیق کرد تا ببیند مردم ایتالیا در آن زمان چطور با عواقب اجتماعی و اقتصادی آن کنار آمدند. چیپولا یکی از اعضای انجمن تاریخ سلطنتی بریتانیای کبیر، آکادمی بریتانیا، آکادمی دیلینچی، آکادمی علوم و هنر آمریکا و انجمن فلسفه آمریکا بود. او جوایز مهمی از جمله جایزه ویژه ریاستجمهوری ایتالیا، نشان افتخار دولت ایتالیا و نشان افتخار دولت سوئیس را هم دریافت کرده بود.
کارلو چیپولا بعد از پایان دوران طولانی کار و تدریس در دانشگاه برکلی و بازنشستگی، سالهای آخر عمرش را در شهر محل تولدش یعنی پاویا میگذراند. او سالهای زیادی با بیماری پارکینسون جنگید، اما در نهایت در روز پنجم ماه سپتامبر سال 2000 به خاطر عوارض ناشی از این بیماری و در 78سالگی از دنیا رفت.