آقای آزادیخواه
«موری روتبارد» چگونه آنارکوکاپیتالیسم را شرح داد؟
قدم گذاشتن در مسیری که کمتر کسی جسارت ورود به آن را داشته، شهامتی میطلبد که کیمیاست. با این حال گویا بعضیها از بدو حضورشان در این روزگار به شکلی نهادینه رویکردی دگراندیش نسبت به پدیدهها دارند و با این اوصاف به خوبی میدانند که چطور در مسیر متفاوت گام بردارند، جلو بروند و حتی طلایهدار باشند. در این میان بیشک «موری روتبارد» میتواند مصداق درستی این گزاره باشد؛ اقتصاددان و متفکری دلبسته مکتب اتریشی اقتصاد که مدافع آزادی پولی و رقابتی شدن بازار بود و در بحبوحه جنبش آزادیخواهی آمریکا در قرن بیستم، مفهوم آنارشیسم بازار را تئوریزه کرد تا غایت آزادی را در حذف دست حکومت از بازار و ایجاد ساختاری مبتنی بر مالکیت خصوصی و تامین بودجه از محل رقابت و دریافت مالیات، تعریف کند. با این اوصاف چندان دور از ذهن نبود که روتبارد، «لودویگ فون میزس» فیلسوف و اقتصاددان مشهور مکتب اتریش را به عنوان الگوی ذهنی خودش ستایش کند و در اثبات این وفاداری، به تاسیس اندیشکدهای به نام و افتخار او و برای اقتصاددانان این مکتب کمک کند.
شیفته میزس
اگرچه «موری نیوتن روتبارد» در دوم ماه مارس سال 1926 و در شمالیترین محله شهر نیویورک به دنیا آمده، اما فرزند خانوادهای مهاجر است. پدرش دیوید از لهستان و مادرش رئی از روسیه به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند. آنها موری را به مدرسهای خصوصی در شمال منهتن فرستادند؛ جایی که با روحیات و حساسیتهای موری روتبارد همخوانی داشته باشد. به همین خاطر است که روتبارد بعدها درباره این مدرسه گفت که آنجا را به سیستم تحقیرآمیز و برابرگرای مدارس عمومی ترجیح میداده است. به این ترتیب بود که موری روتبارد به عنوان یک راستگرا رشد کرد؛ آن هم در میان دوستان و همسایگانی که اغلب کمونیست یا هوادار کمونیسم بودند. او اما عضو باشگاه جمهوریخواهان جوان نیویورک بود و همیشه از پدرش به عنوان الگویی مهم یاد میکرد. از نظر او، پدر مهاجرش با تکیه بر فردیتش، ارزشهای آمریکایی دولت محافظهکار، کسبوکار آزاد، مالکیت خصوصی و تشخیص رشد بر پایه شایستگیهای فردی را پذیرفته بود. روتبارد پسر هم مانند پدرش باور داشت که سوسیالیسم به طرز وحشتناکی، مستبدانه و نفرتانگیز بود. در نهایت موری بعد از پایان دوران مدرسه، وارد دانشگاه کلمبیا شد که قدیمیترین و معتبرترین دانشگاه آمریکا و جهان به شمار میآید و اتفاقاً در منهتن است. روتبارد مدرک کارشناسی خود در رشته ریاضیات را در سال 1945 از این دانشگاه دریافت کرد و تصمیم گرفت تحصیلاتش را در رشته اقتصاد و در همین دانشگاه ادامه بدهد، با این حال مدرک دکترا را با تاخیر و در سال 1956 گرفت. دلیل این تاخیر هم اختلافنظر روتبارد با استاد مشاورش یعنی «ژوزف دورفمن» و «آرتور برنز» استاد اقتصادی بود که رساله دکترای او را رد میکرد. آرتور برنز که مدتها دوست و همسایه روتبارد در منهتن بود، کمی بعد از دانشگاه کلمبیا رفت تا مدیریت شورای مشاوران اقتصادی رئیسجمهور وقت آمریکا یعنی دوایت آیزنهاور را بر عهده بگیرد. همین موضوع باعث شد تا رساله دکترای موری روتبارد بالاخره پذیرفته شود و او بتواند مدرک دکترایش را بگیرد. روتبارد بعدها گفت که تمام دانشجویان همدورهاش به شدت چپگرا بودند و در آن زمان تنها او و یک نفر دیگر در دانشگاه کلمبیا جمهوریخواه بودند.
روتبارد در دهه 1940 با «فرانک چودورو» آشنا شد که متفکری طرفدار راست سنتی و مخالف مداخله در سیاست خارجی، ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم و نیو دیل بود که در واقع مجموعه برنامههای اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت، رئیسجمهور وقت آمریکا در دوره بعد از رکود بزرگ به حساب میآمدند. همین آشنایی باعث شد تا روتبارد مطالعات گستردهای در آثار نوشتهشده به وسیله لیبرتینها یا اختیارگرایان مشهوری مانند «آلبرت جی ناک»، «گرت گارت»، «ایزابل پترسون»، «هنری لوئیس منکن» و البته «لودویگ فون میزس» اقتصاددان برجسته مکتب اتریش، بکند. به این ترتیب بود که در اوایل دهه 1950 وقتی میزس مشغول تدریس در مدرسه کسبوکار اشترن دانشگاه نیویورک بود، روتبارد در کلاسهای درس گروهی غیررسمی او شرکت میکرد و به شدت تحتتاثیر کتاب «کنش انسانی» مهمترین اثر میزس قرار داشت؛ کتابی درباره معرفتشناختی و مفهوم کنش ارادی. در همین زمان بود که موری روتبارد توجه اعضای ارشد صندوق ویلیام ولکر را به خودش جلب کرد؛ گروهی که منابع مالی لازم برای حمایت و رواج ایدئولوژیهای راستگرایی را در دهه 1950 و اوایل دهه 1960 تامین میکردند. آنها به روتبارد پول دادند و از او خواستند که کتاب کنش انسانی میزس را به شکلی توضیح بدهد و بنویسد که بتواند اندیشههای میزس را به دانشجویان دوره کارشناسی معرفی کند. روتبارد فصلی را به عنوان نمونه درباره پول و اعتبار نوشت که تایید میزس را به همراه داشت. با این اوصاف بود که صندوق ویلیام ولکر به مدت ده سال یک تحلیلگر ارشد را به عنوان ملازم و همراه روتبارد، در اختیارش گذاشت. هرچه روتبارد به کارش ادامه میداد، این پروژه بزرگتر میشد. نتیجه این کارها، کتاب «انسان، اقتصاد و حکومت» روتبارد بود که در سال 1962 منتشر شد. با انتشار این کتاب، لودویگ میزس به شدت روتبارد را تایید و تحسین کرد.
در رثای آنارشیسم بازار
روتبارد طرفدار اندیشههای استادش لودویگ میزس و مروج مکتب اقتصاد اتریش بود. او هم مانند میزس کاربرد روش علمی در علوم اقتصادی را رد میکرد و اقتصادسنجی، تحلیل تجربی و آماری و دیگر ابزارهای مربوط به جریان اصلی علوم اجتماعی را مردود میدانست. در مقابل اما کنششناسی را قبول داشت که روش میزس در مطالعات استنتاجی کنش انسان است. رویکرد کنششناسی باور دارد که قوانین اقتصادی درست مانند هندسه یا ریاضیات، اصل موضوع است؛ ثابت، بدون تغییر، واقعی و مشهود از طریق استدلال منطقی بدون استفاده از هیچ شواهد تجربی. با این اوصاف تعجبی ندارد که روتبارد تئوری چرخه کسبوکار اتریشی را نوشته و ترویج کرده باشد. او در این تئوری رویکردی کاملاً مخالف سیستم بانکداری مرکزی، پول بیپشتوانه و سیستم بانکداری ذخیره کسری و موافق سیستم استاندارد طلا و لزوم ذخیره صددرصدی برای بانکها را تبیین میکند.
موری روتبارد همچنین سلسله مجادلات و مباحثی را در مذمت تعدادی از اقتصاددانان مدرن و پیشرو نوشت؛ به خصوص آدام اسمیت را مورد انتقاد قرار داد و او را متهم و باعث ظهور اندیشههای مارکسیستی در علم اقتصاد دانست. از نظر روتبارد شاگردان و رهروان مسیر آدام اسمیت باعث توسعه نظریه ذهنی ارزش شدند که ارزش یک کالا را نه با ویژگی ذاتی آن، بلکه با میزان کار لازم برای تولیدش میسنجند. او حتی کتاب معروف «ثروت مللها» نوشته آدام اسمیت را یک سرقت ادبی میداند. در مقابل بعضی از اقتصاددانان از جمله «دیوید فریدمن»، این ادعای روتبارد را غیرواقعی میدانستند و معتقد بودند که او حتی هرگز این کتاب را نخوانده بود. اما موری روتبارد مصرانه از عقایدش دفاع میکرد. او با همان تندی و شدت به انتقاد از «جان مینارد کینز» میپرداخت و او را در نظریات اقتصادی ضعیف و در سیاست، فرصتطلب میدانست. روتبارد همچنین نوشتههای مختلفی در رد قوانین دولتی مبتنی بر اقتصاد کینزی برای پول و اعتبار مینوشت و سیستمهای بانکداری معیوب را نتیجه چنین طرز تفکری قلمداد میکرد. روتبارد حتی منتقد «میلتون فریدمن» اقتصاددان پیرو مکتب پولگرایی، بود و او را مدافع و حامی دولت میدانست. از نظر روتبارد، میلتون فریدمن نهتنها اقتصاددانی مطلوب هسته اصلی قدرت، بلکه دوست و مدافع «ریچارد نیکسون» رئیسجمهور وقت آمریکا بود و تاثیری مضر و مخرب بر سیاست عمومی گذاشته بود. او معتقد بود که آزادیخواهان نه تنها نباید جایگاه آکادمیک و تاثیر سیاسی فریدمن را تحسین کنند، بلکه باید این جایگاه را مذمت کنند. میلتون فریدمن در واکنش به انتقادهای سخت موری روتبارد، تاکید میکرد: «او با من و کارم بسیار ناخوشایند برخورد کرده است. او آدمی متعصب و به دنبال ایجاد فرقه مخصوص خودش است.» در مقابل اما شاگردان و حامیان روتبارد، از جمله هانس هرمان هوپ معتقدند که او نه تنها مانند استادش لودویگ میزس بدون دریافت جایزه نوبل از دنیا رفت، بلکه حتی استحقاق دریافت چندباره این جایزه را داشت. هر چند بسیاری از منتقدان روتبارد حتی فعالیتها و تحقیقات آکادمیک او را رد میکنند، اما شاگردانش او را اندیشمندی بزرگ میدانند که آثار و نفوذش به اندازه اندیشمندان و فلاسفهای مانند ارسطو، امانوئل کانت و جان لاک پدر لیبرالیسم کلاسیک هستند.
این در حالی است که بسیاری میگویند اگرچه مفهوم آناریشیسم بازار توسط نظریهپردازان مختلفی تبیین و تعریف شده بود، اما موری روتبارد اولین فردی بود که در اواسط قرن بیستم از این عبارت استفاده کرد تا به کمک آن، عناصر مکتب اقتصادی اتریش را با لیبرالیسم کلاسیک و آنارشیسم فردگرای قرن نوزدهم آمریکا، پیوند دهد. او نیروی انحصاری دولت را بزرگترین خطر برای آزادی و رفاه بلندمدت مردم میدانست و حکومت را «سازمان دزدیدن سیستماتیک آزادی» و مکانی برای رشد غیراخلاقیترین، بیپرواترین و خودخواهترین افراد در هر جامعه تلقی میکرد. از نظر لو راکول، روتبارد وجدان و ضمیر تمام آنچه بود که او به عنوان آنارشیسم آزادیخواه توصیف میکرد؛ چون همه این مفاهیم اغلب به وسیله او و نمونههای ارائهشده خودش تبیین شده بودند. روتبارد همچنین بهشدت مخالف جنگ بود و آن را تضمینی برای بقای دولتها میدانست. این یکی از مهمترین دلایل ضدیت روتبارد با سیاستهای خارجی سلطهجویانه بود. او حتی حقوق کودکان را مقدم بر تعهدات و الزامات والدینشان میدانست. موری روتبارد پانزده کتاب در زمینه علوم اقتصادی و اجتماعی در کارنامه دارد و همچنین به تالیف سه کتاب کمک کرد.
نماینده جنبش آزادیخواهی معاصر
موری روتبارد در سال 1953 با «جوآن بئاتریس شوماخر» ازدواج کرد که مورخ و ویراستار شخصی آثار روتبارد بود. آنها ازدواج عاشقانهای داشتند و روتبارد او را چارچوب اجتنابناپدیر زندگی و دستاوردهایش میدانست. جوئی معتقد بود که حمایت صندوق ولکر باعث شد روتبارد در پانزده سال اول ازدواجشان بتواند از خانه و به صورت آزاد کار کند. صندوق ولکر در سال 1962 و بعد از انتشار کتاب روتبارد، منحل شد تا او برای کار در میان موسسات آکادمیک نیویورک جستوجو کند. به این ترتیب در سال 1966 و وقتی چهلساله بود برای تدریس اقتصاد به دانشجویان مهندسی به استخدام پارهوقت موسسه پلیتکنیک بروکلین درآمد که در حال حاضر مدرسه مهندسی تندن دانشگاه نیویورک است. این موسسه در آن زمان هیچ دپارتمان اقتصادی یا رشته اقتصادی نداشت و روتبارد دپارتمان علوم اجتماعی آن را به باد تمسخر میگرفت و آنها را مارکسیست میخواند. با این حال «جاستین ریماندو» که نویسنده و از طرفداران موری روتبارد و اندیشههایش است، در این مورد نوشته که روتبارد تدریس در موسسه پلیتکنیک بروکلین را دوست داشت، چون در آنجا تنها دو روز در هفته کار میکرد و آزادی کافی برای ارتقای دانش و دستاوردهایش در سیاستهای آزادیخواهانه را داشت. به همین دلیل هم بود که روتبارد تا بیست سال بعد در این موسسه به تدریس پرداخت و وقتی شصتساله بود آنجا را ترک کرد تا به مدرسه تجارت لی در دانشگاه نوادا برود. در آنجا او در سمت استاد برجسته اقتصاد مشغول به کار شد. به عقیده دوستان و همکارانش و به خصوص «هانس هرمان هوپ» اقتصاددان و شاگرد روتبارد، او حضور زیادی در دانشگاه نداشت، اما با نوشتههایش میتوانست دانشجویان و عقاید مختلفی را با خودش همراه کند و به همین منوال بود که توانست به یکی از نمایندگان اصلی جنبش آزادیخواهی معاصر تبدیل شود.
روتبارد تا سال 1986 و زمان مرگش به تدریس در دانشگاه نوادا ادامه داد. او در سال 1976 مرکز مطالعات آزادیخواهی و در سال 1977 نشریه مطالعات آزادیخواهی (Journal of Libertarian Studies) را تاسیس کرد. با این همه اما شاید مهمترین کاری که موری روتبارد در این دوره انجام داد، راهاندازی بنیاد لودویگ میزس بود. روتبارد در سال 1982 این اندیشکده غیرانتفاعی را همراه با «لو راکول» نویسنده و سردبیر نشریه مطالعات آزادیخواهی و «برتون بلومرت» رئیس مرکز مطالعات لیبرترین و بعدها رئیس هیاتمدیره بنیاد میزس، در شهر اوبرن در ایالت آلاباما تاسیس کرد. این موسسه در واقع یک سازمان مدافع اندیشههای لیبرترین و مروج اقتصاد مکتب اتریش است که هر سال جایزهای با عنوان «یک عمر دفاع از آزادی» به اندیشمندان و روشنفکران اهدا میکند. روتبارد تا سال 1995 در سمت معاون ارشد امور آکادمیک این موسسه فعالیت کرد. این اتفاق کمی بعد از جدایی روتبارد از موسسه کیتو رخ داد؛ اندیشکدهای لیبرترین که موری روتبارد یکی از بنیانگذاران آن بود. او نشریه بررسی اقتصاد اتریشی (Review of Austrian Economics) را هم به عنوان زیرمجموعهای از بنیاد میزس منتشر کرد که در واقع نشریهای با رویکرد بررسی اقتصاد دگراندیشانه بود و بعدها به فصلنامه اقتصاد اتریشی تغییر نام داد. روتبارد در هفتم ژانویه سال 1995 و زمانی که شصتوهشتساله بود، به دنبال حمله قلبی از دنیا رفت و در گورستانی در منطقه یونیونویل در ویرجینیا به خاک سپرده شد. همسرش بعد از مرگ او گفت: «خوشحالم که موری طوری زندگی کرد که به مدت چهل سال مجبور نبود پیش از ظهر از خواب برخیزد، چون این موضوع برایش بسیار اهمیت داشت.» در واقع موری روتبارد عادت داشت شبها کار و مطالعه کند و به تایید همسرش، روزش را با یک مکالمه تلفنی با همکارش لو راکول آغاز کند. روزنامه نیویورکتایمز در آگهی ترحیم روتبارد او را یک اقتصاددان و فیلسوف اجتماعی خواند که بهشدت مدافع آزادیهای فردی در برابر مداخله دولت بود.