شناسه خبر : 40380 لینک کوتاه

پرچمدار مکتب نئوکلاسیک

«جان بیتس کلارک» چگونه فلسفه رفاه و مطلوبیت نهایی را تدوین کرد؟

 

ندا لهردی / نویسنده نشریه 

82در تمام تقویم انسانی اگرچه بقا دغدغه‌ای مستمر و مکرر بوده، اما تلاش برای به دست آوردنش همیشه هم به نتیجه نرسیده است. با این حال شاید کمترین و کوچک‌ترین ماحصل این تقلا، زندگی است؛ موهبتی وابسته به جسمیت و طبیعتاً فناپذیر. در مقابل آنچه باقی و فناناپذیر است، می‌تواند تضمینی برای بقا و ماندگاری باشد؛ رد‌پایی موثر، مفید و باارزش که هیچ نسبتی با جسمیت نداشته و می‌تواند تا سال‌ها بعد هم تداوم داشته باشد. در دنیای اقتصاد، نام‌های مختلفی ظهور کرده و بسیاری از آنها ماندگار هم شده‌اند، اما تنها تعداد کمی از این نام‌ها با منسوب شدن به دانشکده‌ها، بناهای یادبود، بورسیه‌های تحصیلی یا جوایز، به آنها اعتبار بخشیده‌اند. با این اوصاف نامی که به مهم‌ترین جایزه بعد از نوبل اقتصاد اعتبار می‌دهد، قطعاً جایگاهی خاص و فراموش‌نشدنی دارد. رمز ماندگاری «جان بیتس کلارک» با همین تعریف، توجیه می‌شود.

این نام را نمی‌توان از خاطر برد و تلاشی برای شناخت آن نکرد؛ نامی که بارها و بارها مهر تاییدی بر فعالیت‌ها و اقدامات اقتصاددانان برجسته زده و آنها را از بقیه همکاران‌شان متمایز کرده است؛ اقتصاددانی پیشرو که یکی از پرچمداران مکتب نئوکلاسیک به حساب می‌آید و نظریات انقلابی و فعالیت‌های آکادمیکش، تاثیری جاودان در علم اقتصاد داشته است.

 

شاگرد مکتب تاریخی

جان بیتس کلارک در شانزدهمین روز از ماه ژانویه سال 1847 در قدیمی‌ترین شهر ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد؛ شهر پراویدنس در ایالت رودآیلند که به عنوان یکی از اولین شهرهای آمریکا، در مسیر صنعتی شدن قرار گرفت و اکنون به خاطر صنعت نساجی، ابزارآلات، جواهرات و تولید ظروف نقره شناخته می‌شود. او بعد از پایان دوران تحصیلات پایه، به دانشگاه معروف شهر خودش رفت. به این ترتیب کلارک تحصیلات آکادمیکش را در دانشگاه براون آغاز کرد که یکی از قدیمی‌ترین و معتبرترین دانشگاه‌های آمریکا به شمار می‌آید. سپس به کالج آمهرست در ماساچوست رفت و در بیست‌وپنج سالگی از آنجا فارغ‌التحصیل شد. کلارک اما تشنه دانستن بود و در عطش آگاهی مرزهای جغرافیایی برایش معنایی نداشتند. 

به این ترتیب بود که بعد از فارغ‌التحصیلی و در سال 1872 به سوئیس رفت و تحصیلاتش را در دانشگاه زوریخ ادامه داد که بزرگ‌ترین دانشگاه این کشور به حساب می‌آید. بعد راه آلمان را در پیش گرفت و به دانشگاه هایدلبرگ در جنوب‌غربی این کشور رفت؛ قدیمی‌ترین و برجسته‌ترین دانشگاه آلمان و یکی از مشهورترین دانشگاه‌های جهان. او در دانشگاه هایدلبرگ، فرصت یادگیری از استادان معروفی از جمله «کارل کنیز» را پیدا کرد؛ اقتصاددان شناخته‌شده آلمانی که به عنوان رهبر مکتب تاریخی آلمان شهرت دارد. در حقیقت آشنایی با اصول مکتب تاریخی اقتصاد بود که مسیر زندگی جان بیتس کلارک را تغییر داد. هر‌چند این مکتب در آن زمان روزهای رونق خودش را پشت سر گذاشته و محبوبیت و مقبولیت آن رو به افول بود، اما به عنوان رویکردی در برابر مکتب کلاسیک، اهمیت زیادی داشت و اصول عمده آن را زیر سوال می‌برد. نظریه‌پردازان مکتب تاریخی اقتصاد معتقد بودند که تاریخ منبع اصلی در شناخت کنش انسانی و موضوعات اقتصادی بوده، بنابراین اقتصاد موضوعی فرهنگ‌محور است و نمی‌توان برای آن اصولی مستقل از زمان و مکان در نظر گرفت. 

در نهایت کلارک تا سال 1875 در آلمان ماند و در ریشه‌های تاریخی علم اقتصاد جست‌وجو کرد. کلارک بعد از بازگشت به کشورش، به عنوان استاد اقتصاد کار آکادمیک خودش را آغاز کرد. کالج کارلتون در شهر نورثفیلد ایالت مینه‌سوتا اولین مقصد او بود که یک دانشکده خصوصی و آزاد به حساب می‌آمد. او به مدت شش سال و تا سال 1881 در این دانشکده به تدریس پرداخت و سپس به کالج خصوصی اسمیت رفت که دانشکده‌ای آزاد برای زنان در ماساچوست است. بعد از کالج اسمیت، کلارک برای تدریس به دانشگاه محل تحصیل اولیه خودش یعنی آمهرست رفت و بعد از آن دانشگاه جان هاپکینز از او برای تدریس اقتصاد دعوت کرد که قدیمی‌ترین دانشگاه ایالات متحده و یکی از معتبرترین دانشگاه‌های تحقیقاتی آمریکاست. مقصد نهایی اما دانشگاه کلمبیا بود؛ یکی از ده دانشگاه برتر جهان که استادان و دانش‌آموختگان آن بیشترین تعداد برندگان جایزه نوبل را در اختیار دارند. کلارک از سال 1895 به دانشگاه کلمبیا رفت و تا سال 1923 به تدریس در این دانشگاه ادامه داد تا به این ترتیب بیشترین دوره کاری خودش را در قامت استاد اقتصاد در آنجا بگذراند.

 

تغییر موضع درباره رقابت

نوشته‌های جان بیتس کلارک در سال‌های اولیه کار آکادمیکش، منعکس‌کننده اندیشه‌ها و پس‌زمینه‌های فکری او از سوسیالیسم آلمانی هستند و به همین دلیل به خوبی تاکید می‌کنند که کلارک در آن سال‌ها منتقد جدی نظام سرمایه‌داری بوده است. 

با این حال کار در دانشگاه کلمبیا تاثیر چشمگیری بر اندیشه‌های کلارک داشت و باعث شد تفکر او به تدریج تغییر کند و به سمت حمایت از نظام سرمایه‌داری پیش برود. این تغییر تا جایی پیش رفت که بعدها جان بیتس کلارک را به عنوان یکی از طرفداران پیشرو نظام سرمایه‌داری به شمار می‌آوردند.

او از سال 1877 شروع به نوشتن مقالات مختلفی کرد که بیشتر آنها بعدها ویرایش شده و مبنای یکی از مهم‌ترین آثار مکتوب کلارک یعنی «فلسفه رفاه» قرار گرفتند که در سال 1886 به چاپ رسید و منتشر شد. این کتاب از دیدگاه بسیاری از اقتصاددانان آن زمان، عصیانی در برابر روح اقتصاد سیاسی قدیمی به حساب می‌آمد. کلارک در این کتاب به بحث درباره این می‌پردازد که مردم به اندازه مطابقت تمایلات اجتماعی‌شان با علایق شخصی و خودمحورشان، برای رشد تلاش می‌کنند. به همین دلیل رقابت خالص اقتصادی را به عنوان ابزاری که با استفاده از آن محصولات می‌توانستند به طور منصفانه‌ای توزیع شوند و در دسترس قرار بگیرند، رد کرد. 

در واقع کلارک در این کتاب نسخه اصلی تئوری مطلوبیت نهایی را تدوین کرد؛ تئوری‌ای که قبلاً توسط «ویلیام استنلی جونز» اقتصاددان انگلیسی، «کارل منگر» اقتصاددان اتریشی و بنیانگذار مکتب اقتصادی اتریش و «لئون والراس» اقتصاددان فرانسوی تبیین شده بود. مطلوبیت نهایی به تغییرات مطلوبیت کلِ حاصل از به‌ دست آوردن مصرف یک یا چند واحد بیشتر از کالا یا خدمات می‌پردازد و مطلوبیت نهایی؛ شیب منحنی مطلوبیت کل است. بنابراین وقتی مطلوبیت کل در حداکثر مقدار خودش است، مطلوبیت نهایی صفر می‌شود.

تا سال 1886 جان بیتس کلارک به عنوان یک سوسیالیست مسیحی شناخته می‌شد که دیدگاه استادان آلمانی خودش را منعکس می‌کرد؛ دیدگاهی که تاکید داشت رقابت، چاره و علاج کلی نیست، به خصوص درباره اصلاح درآمدها. کلارک در این مورد نوشت: «تمجید و تحسین از رقابت، اشتباه خطرناکی است؛ همانطور حمله شدید به آن به عنوان یک عامل متحول‌کننده... ما آدم‌ها را نمی‌خوریم... ولی این کار را با روش‌های غیرمستقیم و دقیق انجام می‌دهیم، چون معمولاً اتفاق نمی‌افتد که آدم‌خوار باشیم.» کلارک امیدوار بود که کمونیسم بتواند به وسیله سرکوب و اصلاح با آن بجنگد و در همین راستا گفت: «در میان طرفداران کمونیسم، عنصر بزرگی وجود دارد که کاملاً کشنده و وحشیانه است و فقط مستحق سرنوشت قاتل است... ممکن است بخش بزرگ و نامحدودی از کمونیست‌های شناسایی‌شده در این کشور بی‌ارزش بوده یا شخصیت جنایتکاری داشته باشند.» به باور کلارک اگر «... اتحاد سرمایه، اتحادیه کارگری را نیازمند کند» فقط ممکن است دستمزدها با داوری اصلاح شوند. این دیدگاه درباره دستمزد منصفانه در سال 1886 تغییر کرد. کلارک در کتاب فلسفه رفاه موضعش را تغییر داده و ساختار قوانین اقتصادی را بر پایه رقابت می‌داند. حتی بلافاصله بعد از نوشتن کتاب فلسفه رفاه، کلارک شروع به دفاع کردن از سیستم رقابتی می‌کند. 

مشخص نیست که این تغییر چطور اتفاق افتاد. تا زمانی که او کتاب «توزیع رفاه» را نوشت، متقاعد شده بود که رقابت خالص قانونی طبیعی و عادی بود که بر اساس آن عدالت بر نظم اقتصادی حکمفرما می‌شد. 

یکی از دلایل این انحراف می‌توانست شورش‌های های‌مارکت باشد؛ تظاهراتی کارگری که در چهارم ماه می سال 1886 در میدان های‌مارکت شیکاگو اتفاق افتاد و در جریان آن بعضی از تظاهرات‌کنندگان کشته و اعدام شدند. 

این اتفاق باعث شد در ایالات متحده آمریکا اصلاح‌طلبان تحصیل‌کرده از سوسیالیست‌ها پاکسازی شوند و اتحادیه کارگری «شوالیه‌های کار» از هم بپاشد. در سال 1888 جان بیتس کلارک کتاب «سرمایه و عوایدش» را نوشت و منتشر کرد. «فرانک فتر» اقتصاددان آمریکایی مکتب اتریش بعدها درباره انگیزه کلارک از نوشتن این کتاب گفت: منبع احتمالی انگیزه کلارک، بحث همزمان نظام مالیاتی واحد بود... اتفاقاتی که در آن زمان پشت هم می‌افتادند، همه در جهت تبلیغات و پروپاگاندای مالیات واحد بودند. کتاب «پیشرفت و فقر» نوشته هنری جرج، اقتصاددان آمریکایی، در آن زمان بیش از هر کتاب دیگر نوشته اقتصاددانان آمریکایی فروش می‌رفت. 

هیچ موضوع اقتصادی دیگری در آن زمان از نظر اهمیت قابل مقایسه با نگاه عموم مردم به پیشرفت و فقر نبود. کتاب «سرمایه و عوایدش» سیمای نظریه خالص را داشت اما به سختی می‌توان در هر صفحه این کتاب انعکاس موضوع مالیات واحد را پیدا کرد. در مقدمه به این موضوع اشاره شده است که نویسنده امیدوار است اصول مطرح‌شده در این کتاب بتوانند به سوالات و ابهامات مربوط به سوسیالیسم کشاورزی، پاسخ دهند. سوسیالیسم کشاورزی در واقع ایدئولوژی سیاسی است که به ترکیب روش گذران زندگی از طریق کشاورزی با یک نظام اقتصادی سوسیالیستی، مربوط می‌شود.

جالب آنجاست که اساس و بنیاد اثر بعدی جان بیتس کلارک هم موضوع رقابت بود. او در این مورد گفته است: «اگر چیزی جلوی رقابت را نگیرد، این جریان تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد. از نظر علمی این جریان شبیه به نوعی تکامل داروینی در اقتصاد است.» این بنیادی بود که به توسعه تئوری منجر شد که او را به شهرت رساند: رقابت موجود و عوامل سازگار با تولید کار و سرمایه و همچنین تقسیم مجدد محصول اجتماعی بر اساس بازدهی آخرین ورودی فیزیکی از بخش‌های کار و سرمایه خواهد بود. بعدها «جان اتکینسون هابسون» اقتصاددان انگلیسی و «فیلیپ هنری ویکستید» یک اقتصاددان انگلیسی دیگر، به شکل مستقل این نظریه را تدوین کردند. پیام سیاسی این نظریه این است: «آنچه طبقه اجتماعی به وجود می‌آورد -‌تحت کنترل قانون طبیعی- همان چیزی است که به خروجی عمومی صنعت کمک می‌کند.»

نتیجه‌گیری کلارک مبتنی بر سهم تولیدی ناشی از آخرین کار فیزیکی (یک ساعت کار بی‌کیفیت) و آخرین بخش از سرمایه فیزیکی است. از نظر او کالاهای سرمایه‌ای متنوع، به عنوان سرمایه یکپارچه یک شکل اجتماعی دارند. این در واقع بازتعریف دیدگاه کارل مارکس است که می‌گوید تولیدات و کالا یک شکل طبیعی ناهمگن و متنوع و همچنین در مقابل یک شکل ارزش‌محور یکپارچه دارند. کلارک احتمالاً این تعبیر مارکسی را از دوران تحصیلش در آلمان می‌شناخت و دوباره برای این شباهت مورد سرزنش قرار گرفت. سرمایه کلارک ابزارهای تولیدی نیستند که هر کدام یک ساختار تولیدی متفاوت داشته باشند؛ این سرمایه، یک ابزار عالی نظری، همیشه‌موجود و غیرخطرناک است که در دستان بشر مشغول به کار قرار دارد؛ درست شبیه به یک مزرعه یا یک آبشار. سرمایه از نظر کلارک همه اینها می‌توانست باشد. 

حواشی بحث‌برانگیز مفهوم سرمایه از نظر کلارک، باعث بروز جنجال سرمایه کمبریج در سال‌های 1954 تا 1965 شد که بین دپارتمان اقتصاد دانشگاه‌های کمبریج انگلستان و دپارتمان اقتصاد دانشگاه ام‌آی‌تی در کمبریج ماساچوست، شکل گرفت. «پل ساموئلسون» اقتصاددان آمریکایی و اولین برنده جایزه 

نوبل اقتصاد در سال 1970، در کتاب «علم اقتصاد» خودش -‌که پرکاربردترین کتاب درسی دانشگاهی در تاریخ جهان بوده است- مفهوم سرمایه از دیدگاه کلارک را به سرتاسر جهان رسانده و منتشر کرده است.

جان بیتس کلارک آثار مهم دیگری هم دارد که از آن جمله می‌توان به کتاب «توریع رفاه: نظریه درآمد، بهره و سود» در سال 1899، کتاب «نظریه اصول اقتصاد» در سال 1907 و کتاب «عدالت اجتماعی بدون سوسیالیسم» در سال 1914 اشاره کرد.

 

پیشگام انقلاب مارژینالیستی

با این اوصاف است که جان بیتس کلارک را یکی از پیشگامان انقلاب مارژینالیسمی یا نهایی‌گرایی می‌دانند که تلاش می‌کند تفاوت در ارزش کالا و خدمات را با استفاده از میزان مطلوبیت نهایی آنها توضیح دهد. 

در حقیقت عدم تحقق پیش‌بینی‌های اقتصاددانان کلاسیک با واقعیت و انتقادات شدیدی که سوسیالیست‌ها و پیروان مکتب تاریخی قدیم به اصول مکتب کلاسیک داشتند، باعث شد آن اصول کلاسیک به کلی مورد تجدید نظر قرار بگیرند. به همین دلیل هم هست که کلارک در دسته اقتصاددانان نئوکلاسیک قرار می‌گیرد که عرضه و تقاضا را مبنای بسیاری از روش‌های اقتصادی برای تعیین قیمت، خروجی و توزیع درآمد در بازارها می‌دانند و بیشتر روی اقتصاد خرد متمرکز هستند. او همچنین یکی از مخالفان جدی اقتصاد نهادگرایی بود که در آن نقش نهادها و روند تکامل فرهنگی و اجتماعی جوامع را در شکل‌گیری رفتار اقتصادی موثر می‌دانند. با این حال اما پسرش «جان موریک کلارک» بعدها به اقتصاددانی طرفدار نهادگرایی تبدیل شد که دقت و سختگیری تحلیل‌های اقتصادی قدیمی را با نگرش نهادگرایی ترکیب می‌کرد و به اقتصاد کینزی مدرن هم اعتقاد داشت.

جان بیتس کلارک یکی از بنیانگذاران انجمن اقتصادی آمریکا بود و در فاصله سال‌های 1893 تا 1895 هم ریاست آن را برعهده داشت. او در سال‌های 1895 تا 1911 سردبیر فصلنامه علوم سیاسی بود. کلارک در بیست‌ویکم ماه مارس سال 1938 در نودویک‌سالگی از دنیا رفت. 

انجمن اقتصادی آمریکا یک دهه بعد جایزه‌ای را به نام او پایه‌گذاری کرد که هر سال به یک اقتصاددان زیر چهل‌سال تعلق می‌گیرد که توانسته باشد رویکردی برجسته و نوآورانه در اقتصاد ارائه کند؛ جایزه‌ای که بعد از نوبل اقتصادی، به عنوان مهم‌ترین جایزه اقتصادی جهان شناخته می‌شود. 

دراین پرونده بخوانید ...