متخصص سرمایه
«ورنر سومبارت» کجای اندیشه اقتصاد ایستاده است؟
شاید برای بسیاری دوران کودکی به شکل خاطرهای محو و نهچندان واضح به ذهن متبادر شود، اما همان روزهای شیرین، بیدغدغه، شاد و رها هستند که بخش بزرگی از هزارتوی شخصیت ما را ساختهاند؛ روزهایی که اتفاقاً مهمترین نقش را در زندگی آینده ما دارند و ظرفیتهای مختلفی را به ذات ما میبخشند، تا جایی که بسیاری از روانشناسان معتقدند؛ غرایز و آرزوهای ما در کودکی شکل میگیرند و بعد در تمام دوران بزرگسالی سعی داریم به همان آرزوهایی برسیم که در آن زمان در سر داشتیم. با این اوصاف هیچ تعجبی ندارد که پسر یک زمیندار و ملّاک ثروتمند، در بزرگسالی زیر بیرق نظام سرمایهداری برود و ریشههای آن را در دنیای مدرن جستوجو کند. «ورنر سومبارت» در حقیقت آرزوهای کودکی خود را که بر اساس الگوی ذهنی پدرش شکل گرفته بودند دنبال کرد و در این تلاش، اصول تازهای از کاپیتالیسم را ارائه داد و تبیین کرد. او اقتصاددان و جامعهشناسی پیشرو در زمان خودش بود که به دنبال تحقیقاتش در زمینه کاپیتالیسم، عبارت «سرمایهداری متاخر» را ابداع و ماندگار کرد.
شاگرد اقتصاددانان بزرگ
سومبارت در نوزدهمین روز از ماه ژانویه سال 1863 در منطقه ارمسلبن یا فالکناشتاین امروزی در پادشاهی پروس به دنیا آمد که بخش اصلی امپراتوری آلمان به حساب میآمد. پدرش «آنتون لودویگ سومبارت» یک سیاستمدار لیبرال و ثروتمند، صنعتگر و زمیندار شناخته شده بود که نفوذ زیادی هم در میان مقامات عالیرتبه حکومتی داشت. به این ترتیب بود که ورنر نوجوان بعد از گذراندن دوره تحصیلات مدرسه، علایق و دغدغههایش را در میان مباحث حقوقی و اقتصادی دنبال کرد. او برای تحصیل در رشتههای حقوق و اقتصاد به دانشگاههای معتبر و بزرگی رفت. ورنر سومبارت ابتدا برای آغاز تحصیلات دانشگاهی، به شهر پیزا در منطقه توسکانی ایتالیا رفت که قدمت دانشگاه آن به قرن دوازدهم میلادی میرسد. سپس تحصیلاتش را در دانشگاههای برلین و رُم ادامه داد. در نهایت وقتی بیستوپنجساله بود، توانست مدرک دکترای خودش را از دانشگاه برلین بگیرد. او در این دوره شاگرد بعضی از بزرگترین و تاثیرگذارترین اقتصاددانان آلمانی بود. تحصیل زیر نظر آموزههای «گوستاو فون اشمولر» رهبر مکتب تاریخی جوانتر اقتصاد آلمان و «آدولف واگنر» یکی از برجستهترین نظریهپردازان مکتب تاریخی اقتصاد، به سومبارت کمک کرد تا مهمترین جریانهای اقتصادی ربع آخر قرن نوزدهم آلمان را به خوبی درک کند.
او اما علاه بر اقتصاد، به جریانهای اجتماعی هم علاقهمند بود و مطالعات گستردهای در این زمینه داشت. ورنر سومبارت اما در قالب یک فعال اجتماعی، به جناح چپ تندرو تعلق داشت و به همین دلیل نتوانست اعتبار لازم برای تدریس در دانشگاههای مختلف و بزرگ را بهدست بیاورد. او بعد از گذراندن یک دوره کارآموزی به عنوان وکیل ارشد اتاق بازرگانی شهر برمن، از طرف دانشگاه بروسلاو که یکی از قدیمیترین دانشگاههای اروپا به حساب میآید، به عنوان یک استاد تازهکار به کار تدریس دعوت شد. این دانشگاه در شهر وروتسواف قرار داشت که در آن زمان بخشی از امپراتوری آلمان بود و حالا در جنوب غربی لهستان قرار دارد. با وجود آنکه دانشگاههای برجسته و معتبری مانند هایدلبرگ -قدیمیترین دانشگاه آلمان- و فرایبورگ به سومبارت پیشنهاد کار دادند، اما همیشه دولتهایی که بر سر کار بودند، با فعالیت او در این دانشگاهها مخالفت کردند. در آن زمان سومبارت طرفدار پروپاقرص اقتصاد مارکسی بود که مطابق با اندیشههای کارل مارکس، نیروی کار را عامل رشد سرمایه و بخش مهمی از ارزش کالاها و خدمات میدانست. به این ترتیب بود که «فردریش انگِلس» فیلسوف کمونیست آلمانی که نزدیکترین همکار مارکس به حساب میآمد، درباره ورنر سومبارت گفته بود که او تنها استاد آلمانی بود که کتاب سرمایه نوشته کارل مارکس را به خوبی درک کرده؛ کتابی که در سه جلد به تحلیل قواعد اقتصادی فرآیند تولید در نظام سرمایهداری پرداخته است. سومبارت هم خودش را معتقد به مارکسیست میدانست، اما بعدها نظرش کمی تغییر کرد و نوشت: «در انتها باید پذیرفت که مارکس در بسیاری از موارد بااهمیت اشتباه کرده بود.»
سومبارت به عنوان استاد دانشگاهی که دغدغه سیاستهای اجتماعی مدرن را داشت، در سال 1888 و همراه با دوست و همکارش «ماکس وبر» جامعهشناس و اقتصاددان سیاسی، به بنیاد سیاستگذاری اجتماعی آلمان پیوست. بعد از آن بود که یک انجمن حرفهای جدید از اقتصاددانان آلمانی به عنوان زیرمجموعه مدرسه تاریخی اقتصاد تشکیل شد. این اقتصاددانان نقش علم اقتصاد را بیشتر در راهکارهای کشفشده برای مشکلات اجتماعی مربوط به آن دوران میدیدند و در مطالعات مسائل اقتصادی در مقیاس آماری بزرگ پیشرو بودند. سومبارت اولین جامعهشناسی نبود که یک کتاب را به توضیح مفهوم جنبش اجتماعی اختصاص داد و به این ترتیب کتاب «سوسیالیسم و جنبش اجتماعی» او در سال 1896 منتشر شد. درک او از جنبشهای اجتماعی تحت تاثیر مارکس بود و البته کتابی درباره جنبشهای اجتماعی که «لورنز فناستین» اقتصاددان و جامعهشناس آلمانی آن را نوشته بود. از نظر سومبارت قیام جنبش کارگری نتیجه تناقضات ذاتی و اصلی نظام سرمایهداری بود. شرایط جامعه پرولتاریایی -که در آن طبقه کارگر تنها ارزش اقتصادی جامعه محسوب میشدند- عشقی به توده مردم را ایجاد کرده بود که در مجاورت گرایشات موجود به سبک زندگی کمونیستی در فرآیند تولید اجتماعی، ویژگی اصلی جنبش اجتماعی آن زمان به حساب میآمد.
آثاری با دغدغه سرمایهگذاری
کتاب «کار بزرگ، سرمایهداری مدرن» نوشته ورنر سومبارت، در واقع تاریخ سازمانیافتهای از اقتصاد و توسعه اقتصادی در طول قرنهاست و بیشتر بر مکتب تاریخی اقتصاد تاکید دارد. این کتاب که در سه جلد و در فاصله سالهای 1902 تا 1927 منتشر شد، توسعه نظام سرمایهداری را به سه مرحله تقسیم میکند. اولین جلد که با عنوان «سرمایهداری مدرن» در سال 1902 منتشر شد، مربوط به سرمایهداری قدیمی و اولیه است و ریشهها و تحولات سرمایهداری را به جامعه فئودالی مربوط میداند که با فروپاشی جامعه بردهداری به وجود آمد و در آن زمین سرمایه اصلی بود و زمیندار هم سرمایهدار. سومبارت این دوره را سرمایهداری اولیه مینامد و معتقد است که پیش از انقلاب صنعتی به پایان رسیده. سومبارت در جلد دوم این کتاب که در سال 1916 منتشر شد، به دورهای اشاره میکند که سرمایهداری رشد کرده و به اوج خودش رسیده بود. آخرین جلد این کتاب که در سال 1927 به چاپ رسید، به شرایط موجود در قرن بیستم میپردازد. او این دوره را دوره سرمایهگذاری متاخر مینامد که همراه با آغاز جنگ جهانی اول، شکل گرفت و شروع شد. این سه جلد به بخشهای کوچکتری تقسیم شده و در نهایت در شش جلد هم منتشر شدند. هر چند بعدها اقتصاددانان مکتب نئوکلاسیک، مفاهیم و مسائل مطرحشده در این کتاب را زیر سوال بردند و در بعضی موارد بهشدت به آن انتقاد کردند، اما «سرمایهداری مدرن» امروزه همچنان اثر استاندارد در ارتباط با تبعات و نتایج مهمی از جمله مکتب آنال به حساب میآید. مکتب آنال در واقع مکتب ابداعی گروهی از مورخان است که بر اساس شیوه تاریخنویسی مورخان فرانسوی در قرن بیستم شکل گرفته و بر تاریخ طولانیمدت اجتماعی تاکید دارد. «رزا لوکزامبورگ» یکی از مهمترین چهرههای سوسیالیستی آن دوران و یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست آلمان، به شدت این کتاب را مورد انتقاد قرار داد و آن را ابراز تمایلی برای ایجاد شکاف و انشقاق میان اتحادیههای تجاری و دموکراسی اجتماعی در آلمان دانست که اتحادیههای تجاری را به سمت موقعیت بورژوازی (طبقه متوسط و کاسبکار) سوق میداد.
سومبارت در سال 1903 به سمت دستیار سردبیر نشریه آکادمیک «پروندههای علوم اجتماعی و رفاه اجتماعی» انتخاب شد و در آنجا با اقتصاددانان و جامعهشناسهایی از جمله «ادگار جَف» و «ماکس وبر» همکاری میکرد. او در سال 1906 به جایگاه استادی مدرسه تجارت برلین رسید که نهادی زیرمجموعه دانشگاه بروسلاو بود. در اینجا او روی کتابهای تکمیلی برای «سرمایهداری مدرن» کار کرد که روی موضوعاتی از جمله تجملگرایی، مد و جنگ، به عنوان انگارههای اقتصادی متمرکز بودند. سومبارت در همین سال کتاب دیگری را با عنوان «چرا در ایالات متحده سوسیالیسم وجود ندارد؟» منتشر کرد که تا امروز هم یکی از مشهورترین آثار درباره استثناگرایی آمریکایی به حساب میآید. کتاب بعدی ورنر سومبارت در سال 1911 و با عنوان «یهودیان و سرمایهداری مدرن» منتشر شد. او در این کتاب با تکیه بر اسنادی، نقش یهودیت در توسعه سرمایهداری تاریخی را توضیح میدهد. «پل جانسون» مورخ و روزنامهنگار بریتانیایی این کتاب را اثری برجسته میداند و اشاره میکند که سومبارک حقایق دردسرسازی را در آن مطرح کرده و عناصر قدرتمند یهودیت را نادیده گرفته است. سومبارت اما -درست مثل ماکس وبر- این موضوع را رد و تاکید کرد که هر جا سیستمهای مذهبی در قدرت و حاکمیت قرار داشتهاند، تجارت شکوفا نشده است. سومبارت دو سال بعد کتابی را با عنوان «جوهر سرمایهداری» نوشت و در آن تلاش کرد تصویری روانشناسانه و اجتماعی از تاجر مدرن ارائه بدهد و ریشههای روح سرمایهداری را تشریح کند. این کتاب با طمع طلا به عنوان ریشههای کسبوکار خصوصی آغاز میشود و در ادامه انواع کارآفرینان را معرفی میکند. بخشهای بعدی کتاب به چشمانداز طبقه متوسط و عوامل مختلف شکلدهنده روح سرمایهداری، روانشناسی ملی، عوامل قومیتی، عوامل بیولوژیک، مذهب، مهاجرت، تکنولوژی و تاثیر خود نظام سرمایهداری اشاره میکند.
ورنر سومبارت در کتاب «کتاب جنگ» که در سال 1915 منتشر کرد، از جنگ آلمان به عنوان یک درگیری غیرقابل اجتناب میان تمدن تجاری انگلیسی و فرهنگ قهرمانی آلمانی، یاد کرد. «فریدریش هایک» اقتصاددان برجسته امپراتوری آلمان که به خاطر دفاع از لیبرالیسم کلاسیک و بازار آزاد و البته مخالفتش با سوسیالیسم، شناخته میشود، معتقد است که سومبارت در این کتاب اهانتی بیحدومرز را به دیدگاههای تجاری مردم انگلیس روا داشته که تمام غرایز جنگجوییشان را از دست داده بودند. سومبارت اما مدعی بود که این نبرد به مردم آلمان کمک کرد تا به عنوان مردمی سلحشور، گذشته حماسی باشکوهشان را دوباره پیدا کنند. او معتقد بود تمام فعالیتهای اقتصادی تابع اهداف نظامی بودند و دیدگاه غیرانسانی و بیمعنی به جنگ، محصول دیدگاههای تجاری بود. به عقیده سومبارت زندگی والاتری از زندگی فردی وجود داشت که همان زندگی مردم و زندگی ملت بود. با این اوصاف سومبارت توضیح میداد که جنگ در برابر انگلستان، همان جنگ در برابر ایدهآل مخالف بود که در واقع آرمان تجاری ناشی از آزادی فردی بود.
میراثی برای دگراندیشان
در نهایت سومبارت در سال 1917 به سمت استادی دانشگاه هومبولت برلین رسید که برجستهترین دانشگاه آموزش عالی اروپا به شمار میآید. او در این سمت جایگزین «آدولف واگنر» شد که استاد و آموزگار خودش بود. او تا سال 1931 در این سمت باقی ماند، اما بعدها کار تدریس را تا سال 1940 ادامه داد. در این دوره او همچنین به عنوان یکی از مشهورترین جامعهشناسان زنده دنیا شناخته میشد. اصرار سومبارت بر اینکه جامعهشناسی بخشی از علوم انسانی بود، در واقع در تضاد با علمی بودن علوم اجتماعی قرار میگرفت. رویکرد سومبارت به جامعهشناسی، وجوه اشتراک زیادی با نظریه هرمنوتیک «هانس گئورگ گادامر» داشت؛ فیلسوف هموطنش که بر تاویل، کشف پیامها و نشانهها تاکید میکرد. با این حال او از بعضی حلقههای جامعهشناسی و فیلسوفی که بیشتر رویکرد علممحوری به جهان داشتند، کنار گذاشته شد. مقالات جامعهشناسانه مهم سومبارت اما پس از مرگش جمعآوری شد و در سال 1956 با عنوان «جامعهشناسی نو» منتشر شدند.
ورنر سومبارت در طول دوره جمهوری وایمار (رایش آلمان که یک جمهوری پارلمانی فدرال بود) به سمت ناسیونالیسم یا ملیگرایی سوق پیدا کرد و ارتباطش با نازیسم (سوسیالیسم ملی) تا به امروز همچنان مورد بحث است. او در سال 1934 کتاب «سوسیالیسم آلمانی» را منتشر کرد که به عقیده او روح تازهای برای آغاز قانونمندی نوع بشر بود. در آن زمان دوره سرمایهداری و سوسیالیسم کارگری به پایان رسیده و آنها مغلوب سوسیالیسم آلمانی و سوسیالیسم ملی شده بودند. سوسیالیسم آلمانی رفاه ملی را بر رفاه فردی ارجح میدانست و باید نظم کلی در زندگی را با یک اقتصاد برنامهریزیشده و هماهنگ با قوانین دولت، ایجاد میکرد. این سیستم جدید هیچ حقی به جز انجام وظایف برای افراد قائل نبود. با این همه اما سومبارت در کتاب انسانشناسی خود که با نام «از انسان» در سال 1938 منتشر شد، به وضوح منتقد نازیسم بود و به همین دلیل بود که حکومت نازی از انتشار و توزیع این کتاب جلوگیری کرد. او در مخالفت با حکومت نازیها اغلب رویکردی شبیه به «مارتین هایدگر» یکی از فلاسفه معروف قرن بیستم و دوست و همکار جوانترش یعنی «کارل اشمیت» فیلسوف و حقوقدان آلمانی داشت. هر چند این دو بعدها به متفکران پیشرو حکومت رایش سوم یا آلمان نازی تبدیل شدند و موضعی مشخص گرفتند، اما سومبارت همیشه بسیار دمدمیتر از آنها بود. با تمام اینها اما ورنر سومبارت شاگردان یهودی زیادی داشت که اغلب آنها او را فردی نسبتاً معتدل میدانستند که نه قهرمان بود و نه یک جنگجوی مقاوم. ورنر سومبارت نزدیک به پانزده کتاب از خودش به جا گذاشته است که آثار ارزشمند و قابل ارجاع در حوزههای اقتصاد و جامعهشناسی به حساب میآیند. امروزه آثار او بیشتر مورد توجه جامعهشناسان، فرهنگشناسان و اقتصاددانان دگراندیش قرار دارد. سومبارت همیشه در ژاپن بسیار محبوب و پرطرفدار بوده است. با این حال یکی از دلایل مهم عدم استقبال از آثار سومبارت در آمریکا آن است که بسیاری از کارهای او تا مدتها به زبان انگلیسی ترجمه نشده بودند. با این همه اما در سالهای اخیر آثار سومبارت به عنوان مطالعاتی ارزشمند دوباره توجه محققان را به خودشان جلب کردهاند. او سرانجام در روز هجدهم ماه می سال 1941 و در زمان حکومت آلمان نازی از دنیا رفت.