تولد دوباره ناامنی
تحلیل محمدمهدی بهکیش از بازگشت طالبان و پیامدهای آن برای ایران
تسخیر دوباره افغانستان، معلول چندین علت پیچیده و بههمپیوسته تاریخی، جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی است. متهم کردن اشرف غنی، سرزنش کردن مردم نسبت به عدم مقاومت در برابر طالبان، متهم کردن ایالات متحده، فساد گسترده در ساختار حکمرانی و... تنها بخش کوچکی از معضلات و متهمان سقوط افغانستان هستند که دست در دست هم، این جغرافیای نامتجانس را به سرنوشتی تاریک رهنمون کردند. محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان، در این گفتوگو بر اهمیت افغانستان و تحولات آن و تاثیری که رخدادهای اخیر بر ایران خواهد داشت متمرکز شده است و تاکید دارد افغانستان احتمالاً به «مرکز تنش» دیگری تبدیل خواهد شد؛ تنشهایی که در آینده میتواند برای چین و روسیه دردسرساز شود و ایران را نیز تحت تاثیر قرار دهد که چنین وضعیتی، یک فضای جدید را به وجود خواهد آورد.
♦♦♦
چرا افغانستان برای ایران حائز اهمیت است؟ اوضاع این کشور چه تاثیری بر روی ایران خواهد داشت؟
افغانستان دارای مرز مشترکی با طول بیش از 900 کیلومتر با ایران است. حافظه تاریخی ما نیز موید آن است که ایران در گذشته غالباً از سمت شرق کشور پیشروی داشته و افغانستان بخشی از ایران بوده است. زبان و فرهنگی مشترک نیز بین این دو کشور وجود داشته و کماکان دارد. حتی در دوره معاصر، جمعیت بسیاری در خراسان در حال زندگی کردن هستند که ریشههای آنها برخاسته از هرات است. این یک بخش مهم قضیه است اما بخش دیگر مربوط به مساله سیستان و بلوچستان است و آنها از لحاظ مذهبی، نزدیکی زیادی به افغانستانیها دارند و همچنین رفتوآمد زیادی بین ساکنان دو سوی مرز وجود دارد. تجارت و فرهنگ مشترک نیز عاملی مهم در این منطقه است. از همینرو، برای ایران بسیار مهم است که در افغانستان، آرامش حکمفرما باشد و نگرانی از مرزها وجود نداشته باشد. تا زمانی که نیروهای آمریکایی در افغانستان حضور داشتند، ناملایمات یا تنش در مرزها وجود نداشت و پیش از این و در زمان حضور طالبان نیز مشکل چندانی برای ایران ایجاد نمیکردند چراکه آنها به شدت درگیر مسائل داخلی خود بودند و میخواستند فرهنگ کشور را تغییر دهند و آمریکاییها نیز علاقهای به این کار نداشتند. از همینرو، ایران در مورد مرزهای شرقی، سالهای متمادی نگرانی چندانی نداشته است. بیشتر مشکلات در این ناحیه مربوط به مسائل داخلی، برخی تنشهای اقتصادی یا نهایتاً تنش آبی با افغانستان بوده است. اما کماکان تجارت با این کشور جریان دارد. شاید مهمترین تجارت افغانستان مربوط به مواد مخدر باشد که بخشی از آن در ایران مصرف میشود و بخش مهمتر آن از ایران میگذرد و گویا یکی از اصلیترین راههای انتقال، دشتها و کویرهای ایران است که محمولههای مواد مخدر از داخل آنها عبور کرده و سپس از مرزهای غربی ایران خارج و به سوی اروپا ارسال میشود.
بر همین مبنا، میتوان گفت که تنش در مرز شرقی ایران بسیار کم بوده است و به همین دلیل، ساختارهای نظامی ما در قسمت شرقی کشور چندان جدی و متعدد نیستند و طی سالهای گذشته (چه در زمان شاه و چه پس از انقلاب اسلامی)، این ضعف احساس نمیشده است. متاثر از تحولات اخیر، احتمالاً وضعیت مرزهای شرقی ایران متحول خواهد شد به شکلی که ممکن است در عین وضعیت دوستانه، مرزهای این قسمت دچار تهدید بالقوه شود. طالبان یکدست نیست و از طایفههای متفاوتی تشکیل شدهاند و حضور القاعده و داعش در افغانستان نیز محتمل است و به همین دلیل، در همه جا یکسان عمل نمیکنند؛ به شکلی که در برخی مناطق به شدت تندروی میکنند در حالی که مثلاً گروههایی که کابل را در اختیار گرفتهاند، معتدلتر عمل میکنند. نمیتوان توقع داشت همه چیز تحت فرمان و اختیار این گروه قرار داشته باشد و در نتیجه، ممکن است گروههای مختلف در افغانستان، بر سر مسائل گوناگون دچار اختلاف نظر شوند.
به نظر شما خروج ایالات متحده از افغانستان بر چه اساسی صورت گرفت و این عامل چه تاثیرات مشخصی بر منطقه خواهد گذاشت؟
تحلیل خروج آمریکا از افغانستان به شکلی که انجام گرفت، چندان امر سادهای نیست و میتواند سناریوهای مختلفی را دربر بگیرد که احتمالاً ما از جزئیات آنها اطلاع دقیقی نداریم. مثلاً یکی از سناریوها آن است که آمریکاییها حضور خود را در افغانستان کمتر کنند که به دلیل مشکلات داخلی در آمریکا نیز است. آمریکاییها بیش از یک سال پیش با طالبان به توافق رسیدند تا آنها کشور را در اختیار بگیرند. تمام گزارشهای امنیتی که در اروپا و آمریکا تهیه شده بود مدعی این بودند که طالبان در نهایت افغانستان را در اختیار خواهد گرفت اما فقط بر سر زمان دقیق این اتفاق اختلاف نظر وجود داشت. اکنون، عملاً یک ارتش 300 هزارنفری در اختیار طالبان قرار گرفته است که تجهیزات بسیاری از جمله تجهیزات پروازی را در اختیار دارند. ارتش آموزشدیده افغانستان، به دلیل فسادی که در سیستم وجود داشت و برخی عوامل دیگر، مقاومتی از خود نشان نداد و اگر هم مقاومت میکرد، احتمالاً افغانستان با چند سال جنگ داخلی روبهرو میشد. یک سناریوی خیلی بدبینانه نیز میگوید آمریکاییها ممکن است به ارتش افغانستان توصیه کرده باشند که مقاومتی در برابر طالبان نکند که البته دور از ذهن به نظر میرسد. اما در چنین شرایطی نمیتوان هیچ سناریویی را نادیده گرفت. سناریوی معقولتر اما این است که نیروهای ارتش، عرصه را خالی کردند و میدانستند که طالبان افغانستان را تصرف میکند اما تصور میکردند که این مساله چند ماهی طول خواهد کشید و بر همین اساس، آمریکا میتواند زیست آنها را عملی کند که این اتفاق نیز رخ نداد. یک سناریوی خیلی بعید هم وجود دارد که آمریکا واقعاً از این مساله و مشکلات داخلی آمریکا خسته شده بوده و آنها به لحاظ سیاسی نیز دستاوردی برای خود متصور نبودند و متضرر شدهاند، که من شخصاً البته به این سناریو اعتقاد چندانی ندارم. بنابراین، بین سناریوی اول و سوم میتوان بیشتر تامل کرد و احتمال طرح توطئهای در پس این خروج را نیز مطرح کرد. طالبان ممکن است در طی این 20 سال مدرنتر شده باشند و فرزندان، جای پدران را گرفته باشند و کمی بهروزتر فکر کنند اما خصلتها و فرهنگها مشخص است و اختلاف مذهبی آنها با ایران نیز قابل توجه است و بر همین اساس میتوان توقع داشت که خطراتی در مرزهای مشترک به وجود بیاید. آنها افراد جاهطلبی هستند و افغانستان را نیز تسخیر کردهاند و همین مساله ممکن است باعث افزایش حس غرور در آنها شود به شکلی که سه تهدید را به وجود بیاورند؛ آنها میتوانند برای ایران، چین (از طریق تحریک مسلمانان اویغور در مرز مشترک بین دو کشور) و روسیه (با ایجاد مشکلات ایذایی برای چچنها) تهدید ایجاد کنند. اگر این اتفاقات از سوی آمریکاییها پیشبینی شده باشد و ماموریتی به طالبان محول کرده باشند یا آنها را رها کرده باشند تا چنین تهدیداتی خودبهخود به وجود بیاید، در آینده نهچندان دور، افغانستان به «مرکز تنش» جدی برای ایران، چین و روسیه تبدیل خواهد شد. اگر این اتفاق رخ دهد، بسیار به نفع آمریکاست چراکه آنها میخواهند با چین به نبرد برخیزند و چه چیز بهتر از فراهم کردن محیطی تنشآلود. همچنین برای درگیر کردن روسها نیز میتوان از چچنها استفاده کرد تا دست روسها بستهتر شود و برای ایران نیز مشکلاتی ایجاد خواهد شد تا ایران بهجای نفوذ در کشورهای یال غربی خود، بیشتر سرگرم مرزهای شرقی خود شود.
از آنجا که مداخلهگران خارجی در افغانستان پرشمار هستند و از عربستان سعودی، پاکستان و آمریکا تا چین و روسیه و ایران در این نبرد مشارکت داشتهاند، برنده تسلط طالبان بر افغانستان کیست؟ نقش ژئواکونومی و ژئوپولیتیک در این ستیز اخیر تا چه حد پررنگ است؟
طبق اسناد موجود، افغانستان دارای معادنی غنی است اما اقتصادی بودن آنها چندان روشن نیست و من گزارشی در این حوزه ندیدم و تصور میکنم فعالیت در این حوزه نیازمند سرمایهگذاریهای بزرگ است. نشانههای این مساله نیز موید آن است که مثلاً آمریکاییها در مدت دو دههای که در آنجا حضور داشتند، باید شروع به استخراج جدی آنها میکردند. به نظر میرسد در این حوزه، احتمالاً اشکالاتی وجود دارد که البته از منظری دیگر نمیتوان از پتانسیلهای قابل توجه این معادن نیز چشمپوشی کرد. ضمناً ارزش برخی عناصر مانند لیتیوم که در معادن افغانستان وجود دارد به تازگی در حال افزایش است که در آینده، بسیاری از صنایع از جمله ساخت باتری یا اتومبیلهای برقی نیازمند این عناصر هستند. بنابراین، ارزش اقتصادی این معادن میتواند بر آینده افغانستان اثری جدی بگذارد اما در حال حاضر این ارزش در دسترس نیست و اگر چنین ثروتی قابل دسترس بود، آمریکاییها به راحتی آن را رها نمیکردند یا حداقل به شکلی عمل میکردند که سرمایهداران آنها در این کشور باقی بمانند و فعالیت خود را ادامه دهند. طالبان در مناطقی که این معادن بیشتر وجود دارد، مشکلات زیادی ایجاد کرده بود که امکان فعالیت در این بخشها کمتر وجود داشت. یکی دیگر از مسائل قابل توجه، ژئوپولیتیک منطقه است و برنده نخست این نزاع منطقهای را میتوان پاکستان دانست. این کشور، طالبان را تقویت و با کمکهای مالی عربستان و قطر، این گروه را تجهیز کرد و کارخانه اسلحهسازی آنها و آموزشهای انجامشده همه در پاکستان صورت گرفته است. پاکستان با هند درگیری طولانیمدت دارد و هند نیز با حکومت افغانستان رابطه خوبی داشت. در واقع، مشکل اصلی پاکستان با افغانستان، رابطه خوب این کشور با هند و رابطه امنیتی میان این دو کشور بود. سیستم امنیتی هندوستان رابطه خیلی نزدیکی با افغانستان داشت و پاکستان همواره از این مساله احساس ترس داشت. متاثر از این واقعیت، پاکستان هیچگاه حاضر نشد از آموزش و حمایت از طالبان دست بردارد در حالی که آمریکا نیز بارها به پاکستان در مورد این موضوع فشار وارد کرد. در درجه دوم، کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی را میتوان دومین برنده این نزاع دانست. کشورهای این حوزه، سالها از طالبان حمایت کرده و آنها را تغذیه کردهاند. از نظر مذهبی نیز به یکدیگر نزدیکاند و بر همین اساس، میتوان گفت رابطه آنها بستگی به اختلاف نظرهای ایران با برخی کشورهای عربی خواهد داشت. میتوان گفت غیر از احتمال ماموریت دادن آمریکا به طالبان، آنها بالقوه با ایران سر سازگاری چندانی ندارند و در روابط خود احتمالاً مسالمت چندانی در میانمدت و بلندمدت به خرج نخواهند داد. آنها ریشههای مذهبی و فرهنگی متفاوتی با ایران دارند. در مثالی مشابه، عراقیهای بسیاری نیز در زمان صدام در ایران زندگی میکردند و تامین مالی میشدند و پس از آن نیز نفوذ ایران در عراق را افزایش دادند و به همین شکل، طالبان نیز نفوذ کشورهای عربی را در افغانستان میپذیرد و عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی از آنان حمایت میکنند که این کشورها دچار تعارضاتی جدی با ایران هستند. به عبارت دیگر، این کشورها به نوعی در حال حرکت به سمت «محاصره» ایران هستند. بر همین مبنا، ارتباط بیشتر و نزدیکتر شدن ایران به افغانستان نکته مثبتی است. اگرچه به نظر میرسد این نزدیکی چندان پایدار نخواهد ماند زیرا طالبان دچار تشتت است و هنوز سازماندهی نشده که بداند میخواهد چگونه روابط خود را تنظیم کند.
ایران در حوزه فعالیتهای منطقهای و نفوذ در کشورهایی مانند عراق و سوریه و یمن، دستاورد سیاسی و اقتصادی کلان و خاصی جز حضور نظامی نداشته است. آیا تمایل اخیر نسبت به طالبان و دستاوردهایی که برخی از آن صحبت به میان میآوردند قابل تحقق است یا ایران همان روند پیشین (بدون استراتژی مشخص) در منطقه را ادامه خواهد داد؟
منافع ملی ایران ایجاب میکند که با «تمامی» همسایگان خود روابط خوبی برقرار کند. حال به هر دلیلی، حکومتِ یکی از همسایگان ما را طالبان بر عهده گرفته و برخی از این همسایهها نیز به یک قدرت خارجی متکی هستند. حال، وظیفه ما چیست؟ برای حفظ منافع ملی و حفظ امنیت مرزهای خود و عاری نگه داشتن آنها از تنش باید دست به کاری زد تا «تنش» کاهش یابد، و «هزینه»ای ایجاد نشود. در وضعیت کنونی ایران، هر هزینهای برای کشور، سنگین است و بر همین اساس باید با همسایگان خود مسالمتآمیز رفتار کنیم. ما در تاریخ خود همسایهای بدتر از روسیه نداشتهایم اما کارشناسان همواره معتقدند که حتی با روسیه نیز باید تعاملات مثبت داشت تا حداقل این کشور برای ما مشکلی ایجاد نکند. «انحصار»، در هیچ حوزهای قابل قبول نیست و مثلاً تمرکز صرف بر عراق، ترکیه و هر کشور دیگری، نمیتواند سازنده باشد. همانطور که در اقتصاد نیز گفته میشود که انحصار، مخرب است، در سیاست نیز چنین مسالهای وجود دارد. با این حال، اینکه آیا رابطه با طالبان میتواند برای ایران دستاوردی در پی داشته باشد یا اینکه لازم است ایران با آنها پیمان استراتژیک داشته باشد، برای من روشن نیست چرا که ریشههای طالبان به «دیگرانِ» مستحکمتری وابسته است. اگر نظام سیاسی ایران تصمیم بگیرد که با آنها روابط استراتژیک برقرار کند (که بعید به نظر میرسد)، عملی شدن آن اما دور از ذهن به نظر میرسد. من تصور میکنم کشوری مانند عراق که ریشههای عربی دارد و اعراب با یکدیگر روابط بهتری دارند، حتی با این کشور نیز باید محتاطانه رفتار کرد. عراق حتی شبیه به مصر هم نیست؛ چرا که مصریها ریشههای عربی ندارند. از همینرو، ما باید بیشتر روی به کشورهایی بیاوریم که ریشههای شبیهتر به ما دارند؛ مثلاً هندوستان چنین کشوری میتواند در نظر گرفته شود. در حال حاضر، هندوستان نیز روابط کمتری با افغانستان خواهد داشت به دلایلی که پیشتر مورد اشاره قرار گرفت، و اکنون موقعیت مناسبی برای ایران فراهم شده است تا بتواند با هندوستان روابط بهتری برقرار کند.
چشمانداز پیشروی افغانستان را چگونه میتوان ترسیم کرد؟
افغانستان احتمالاً به «مرکز تنش» دیگری تبدیل خواهد شد. یکی از بخشهای مهم صنعتی غربیها (اروپا و آمریکا) و شرقیها (روسیه و چین) اسلحهسازی است. اگرچه چین در این حوزه هنوز چندان پیشرو نیست اما سایر این کشورها حرفهای مهمی برای گفتن دارند. این کشورها برای اینکه بتوانند بازار مناسبی برای مصرف خود پیدا کنند باید یک محیط تنش جدی در دنیا ایجاد کنند تا همسایگان این تنشها یا کشورهای همان حوزه از ترس خود روی به خرید سلاح بیاورند. این محیط تنش در مقطعی در ایران ایجاد شد و به نظر میرسد رفتهرفته این محیط تنش در حال انتقال به سوی افغانستان است. اگر این سناریو محقق شود، چنین تنشهایی در آینده میتواند برای چین و روسیه نیز دردسرساز شود و ایران را نیز تحت تاثیر قرار دهد که چنین وضعیتی، یک فضای جدید را به وجود خواهد آورد. در این وضعیت، عربستان سعودی و پاکستان دست بازتری برای ایجاد مشکل در منطقه خواهند داشت. اگر در این وضعیت، ایران بتواند به عربستان نزدیک شود و مشکلات خود را با این کشور حلوفصل کند، میتواند ورق را برگرداند و آن وقت، ایران با طالبان نیز میتواند روابط بهتری ایجاد کند به شکلی که آنها نتوانند برای ایران تنش ایجاد کنند. یعنی ایران در چنین وضعیتی میتواند رابطه مناسبی در شرق، غرب و جنوب خود با کلیه همسایگان به وجود بیاورد. اگر ما نتوانیم این مشکلات را با عربستان حل کنیم، احتمالاً در شرق و جنوب کشور تنشها افزایش خواهد یافت کمااینکه خوزستان و سیستان و بلوچستان وضعیت ملتهبی دارند و خطر در کمین ایران است. ریشه تمامی این تنشها اقتصادی و سیاسی است و مساله باید با مهرههای اصلی حلوفصل شود. به عبارت دیگر، عربستان سعودی، پاکستان و در نهایت آمریکا هستند که پشت این رخدادها حضور دارند و اگر ما با این واقعیت مواجه نشویم، هزینه زیاد و گرفتاریهای بیشماری را پیشرو خواهیم داشت و روزبهروز روابط اقتصادی ما با همسایگان نیز رو به کاهش خواهد گذاشت.