بازی بزرگان جنگ نیابتیها
رمزگشایی از ظهور دوباره طالبان و سقوط افغانستان
فرزین زندی: یک صفحه شطرنج را در ذهن خود به تصویر بکشید. شطرنجی که مهرههای اصلی آن، نامهای دیگری دارند؛ هند، پاکستان، اسرائیل، چین، ایران، روسیه، عربستان سعودی و آمریکا. سربازان این شطرنج را نیز میتوان حزبالله لبنان، حماس و فتح در فلسطین، داعش، گروههای شبهنظامی حاضر در عراق و سوریه، گروههای در حال ستیز در یمن و به عنوان جدیدترین مهره این بازی، طالبان نامید. این مهرهها، در عین اینکه هر یک به تنهایی حرکت مطلوب خود را انجام میدهند اما همزمان در یک بازی بزرگتر نقشآفرینی میکنند در حالی که تعلق به یک گروه، سفید یا سیاه، دارند. درست بر مبنای همین نگاه، به هیچ عنوان تحولات اخیر در منطقه را نه میتوان به صورت تفکیکی از یکدیگر (یعنی تحلیل منفرد حرکت هر کشور) و با سطح تحلیل منطقهای بررسی کرد و نه میتوان تنها بر بازی ابرقدرتها متمرکز شد؛ بلکه تلفیق مجموعه این کنشها و اندرکنشهاست که میتواند تحلیلی جامع و همهجانبه را برای درک چرایی و چگونگی رخدادها ارائه کند. از این مهمتر، اهمیت تشخیص و پی بردن به الگوهاست که بر اساس آن، تشخیص یا پیشبینی روند جریانات و رخدادهای آتی ممکن میشود. فارغ از این مباحث میتوان به همان دوگانه سیاه و سفید شطرنج بازگشت. بازی طالبان، بازی کوچکتری در دل یک «بازی بزرگ» جدید در عرصه سیاست بینالملل است؛ بازی چین و آمریکا. تردیدی نیست که تحولات اخیر را نمیتوان بدون در نظر گرفتن نبرد میان این دو ابرقدرت تحلیل کرد اما همانطور که اشاره شد، بازیهای درونیِ کوچکتر نیز بر این بازی بزرگ تاثیرگذار خواهند بود. بازی جدید با مهره طالبان، البته به شکلی، ادامه یا ترفیع جنگهای نیابتی منطقه است که سردمداران آن ایران و عربستان سعودی بودهاند. فعالیتهای منطقهای ایران و نفوذ دودههای در یال غربی خود، آشکار است اما اینبار بازی عربستان سعودی مجدداً آغاز شده و حالا میتواند ایران را در شرق خود، مشغول و گرفتار کند. سالهای طولانی است که به اذعان مقامات بریتانیا و ایالات متحده، نطفه طالبان در مرز بین پاکستان و افغانستان کاشته شده است؛ نطفهای که از ابتدا از عربستان سعودی تغذیه میشود، به گروهی تروریستی بدل شد تا در بزنگاههای حیاتی، سر برآورَد. اینبار نیز پس از تجربه داعش و چالش امنیتی گستردهای که ظهور این گروه در غرب آسیا به وجود آورد، نوبت بازیگر دیگری است که امنیت آسیای میانه یعنی مرکز تلاقی امنیت چین، روسیه و ایران را هدف قرار دهد. آمریکا کاملاً طبق برنامهریزی بلندمدت و استراتژی «چرخش به سوی آسیا» که از زمان باراک اوباما طراحی شده بود از افغانستان خارج شد. علاوه بر این، روسیه بازیگر مهم دیگری است که در عین اتحاد با چین و کمی کمرنگتر با ایران، از مهار چین و تضعیف ایران ناخرسند نخواهد بود. روسها اساساً علاقهای به قدرت گرفتن همسایگان خود ندارند و در این راه حتی با دشمن شماره یک خود، آمریکا هماهنگ خواهند شد. در این میان، بازی هند به عنوان قدرت در حال ظهور و پاکستان به عنوان مداخلهگری موثر، قابل چشمپوشی نیست و این شطرنج پیچیده را بغرنجتر میکند. فارغ از هر چیز، ظهور دوباره طالبان، مسالهای نیست که بتوان به سادگی از آن عبور کرد و تحلیل آن را به تغییر یک حکومت بسنده دانست؛ بازی بزرگ دیگری در راه است. بازی خطرناکی که احتمالاً توان برهم زدن جغرافیای سیاسی منطقه را دارد.