فصل تابآوری
انوش اسفندیاری از تبعات تلقی منطقهای، فصلی و موقتی بودن بحران آب میگوید
جواد حیدریان: بحران آب در ایران متعلق به یک نقطه از جغرافیا و یک فصل نیست، حتی امری موقتی نیست بلکه مسالهای دائمی، همیشگی و خصیصهای جغرافیایی برای تمامی سرزمین ایران است. انوش اسفندیاری دبیر اندیشکده آب به پرسشهایی پیرامون سرایت بحران آب و غیرموقتی بودن این ابرچالش پاسخ داده است.
ابرچالش آب و تنشهای اجتماعی پیرامون آن میتواند علاوه بر خوزستان و سیستانوبلوچستان به سایر مناطق ایران سرایت کند و در صورت ادامه روند موجود باید منتظر تشدید و تعمیم بحران در سایر مناطق کشور هم باشیم. خطر سرایت بحران آب به سایر مناطق چقدر جدی است؟
شرایط رو به زوال آب در ایران اتفاق تازهای نیست. چون در مواقعی که بارش باران کم میشود، معضلات آبی در ایران تشدید میشود، ظرفیت پایداری در مقابل سختیها و تابآوری هم تا یک جایی اتفاق میافتد و وقتی این فشار از توان تابآوری بیرون برود ما با واکنشهای شدید اجتماعی و مشکلات اقتصادی روبهرو میشویم. این اتفاق قبل از خوزستان در سیستانوبلوچستان افتاده است و به صورت مستمر با درجه کمتر ما با یک روند مهاجرت از روستاها به شهرها در اثر همین مشکل توسعه روستایی روبهرو بودیم. یکی از عوامل این مهاجرت آب است که البته اغلب روستاهای ایران را درگیر کرده است. این موضوع یکسری عوامل درونزا دارد که مربوط به بخش آب است و یکسری عوامل بیرونزا که این عوامل مربوط به آب نیست و به برنامه نادرست توسعه کشور برمیگردد. تقریباً در همه جای کشور این اتفاق افتاده است. در سالهایی که بارش کمتر داشتیم فشار بر منابع آبهای زیرزمینی بیشتر میشده است و سرمایههای طبیعی نابود شده است. اکنون سفرههای آب زیرزمینی دیگر جواب نمیدهد و در سالهای خشک دیگر پاسخگو نیستند چراکه افت بیش از اندازه منابع آب زیرزمینی را شاهد هستیم. طبیعتاً باید انتظار داشته باشیم بحران آب در مناطق مختلف کشور بروز کند. در ارومیه این بحران به صورت یک پدیده طبیعی بروز کرده است. مسائل اجتماعی در برخی مناطق به تاخیر افتاده ولی در برخی مناطق الان شاهد آن هستیم. در زایندهرود شاهد این تنشها هستیم. با درجاتی متفاوت در مناطق مختلف کشور از جمله مناطق شرقی و جنوبشرق کشور باید منتظر باشیم که این چالشها به شکل عینی خود را نشان دهد. وقتی زندگی و برنامهریزی اجتماعی با اتکا به استفاده از تکنولوژی سبب دستکاری در طبیعت و بهرهوری از آن میشود، باید شاهد چنین وضعیتی باشیم مگر اینکه با تدابیری بر این مشکلات سرمایهگذاری بلندمدت صورت گیرد. این سرمایهگذاری چون صورت نگرفته است بنابراین این زنجیره مشکلات ادامه خواهد داشت و به صورت خیلی حادی هم ادامه پیدا کرده و خواهد کرد.
چه نوع سرمایهگذاریای مدنظر است؟ منظور سرمایهگذاری بر مبنای سیاستگذاری و حکمرانی صحیح آب است یا به ابعاد تکنیکی و تکنولوژیکی اشاره دارید؟
بله، سرمایهگذاری برای مدیریت و حکمرانی صحیح آب باید اتفاق بیفتد. من روی کلمه تابآوری خیلی تاکید دارم. از گذشته شرایط طبیعی کشور ما شرایط ایدهآلی از نظر منابع آبی نبوده است. اما سیستم مدیریت آب و نحوه بهرهبرداری از منابع در ایران به شکل تاریخی به صورتی بوده که سالهایی که خشکی اتفاق میافتاده -و از قضا کم هم نبوده و همیشه همراه با خشکسالی زندگی کردهایم- این تحمل در مردم بوده و تابآوری اتفاق میافتاده تا آن دوره خشکسالی را بگذرانیم. اکنون این ظرفیت از بین رفته است و با دخل و تصرفهایی که با استفاده از تکنولوژی ایجاد شد، منابع آب بیرویه استخراج شد و سطح کشت بیاندازه بالا رفت، جمعیت اضافه شد و فشارهای جمعیتی روی برخی مناطق بیش از اندازه است. توزیع جمعیت و فعالیتهای صورتگرفته با امکانات و ظرفیتهای طبیعی کشور متناسب نیست. طبیعتاً این قضیه موجب این شده است که ما امکان و ظرفیت بارگذاری بیشتر نداریم و زمانی که با نوسان روبهرو هستیم -که اینها پدیدههای احتمالی هستند و همیشه ممکن است رخ دهند- نمیتوانیم آن دوره را مدیریت کنیم و خود را به دوره بعد برسانیم. الان ما در این حد از تنش هستیم که تحمل فشار را آن به دلایلی که گفته شد نداریم. ما هم نیاز به زیرساختهای لازم برای ذخیرهسازی و بهرهبرداری داریم هم باید به نحوی مدیریت تقاضا صورت گیرد. نمیتوان این بارگذاری و تقاضاهای رو به گسترش را ادامه داد چون دیگر معقول نیست و اساساً با مدیریت نادرست، سعی کردیم به تقاضاها و انتظارات دامن بزنیم. دخل و تصرف در انتقال آب چرخهای را در توسعه به حرکت درمیآورد که دیگر کسی نمیتواند جلوی حرکت آن را بگیرد. به عنوان مثال جمعیت منظقه زایندهرود، از ابتدای انقلاب تا الان 10 برابر شده است. امکانات توسعهای بسیار زیادی در آن حوضه آبریز شکل گرفته است که بخشی از آن مربوط به کشاورزی است. اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا توسعه در روستاها باید به کشاورزی پرمصرف و غیربهرهوری که عمدتاً نیروهای انسانی سالمند آنجا مشغول هستند، وابسته شود؟ کشاورزی که هیچ چشماندازی هم در آن وجود ندارد چراکه این نوع کشاورزی متکی به نیروهای جوان و کارآمد نیست که بتواند تحولات بهرهوری کشاورزی مدرن را در آن مناطق ایجاد کند.
اینجا خوب است این پرسش را مطرح کنم که در حوزه کشاورزی مشکلاتی در سیاستهای غلط مثل خرید تضمینی محصولات و تشویق به کشت محصولات پرمصرف، عدم استفاده از مکانیسم قیمتی برای ایجاد انگیزه در بهبود شیوه آبیاری و کشت سازگار با اقلیم، عدم سرمایهگذاری کافی در کشت آب شور، کشت گلخانهای، آبیاری زیرسطحی و شیوههای نوین آبیاری و مواردی از این دست وجود دارد. اقتصاد کشاورزی باید چگونه باشد که ابرچالش آب در ایران به روندی عادی بازگردد؟
تولیدکننده محصولات کشاورزی نباید از یک طرف در معرض فشار باشد و از طرف دیگر امکان سرمایهگذاری در این زمینه نیز برای او فراهم نباشد. با این حال باید سواد کافی داشته باشد و پشتوانه نیروی انسانی برای تحولات و نوسانات قیمت و تحولات شدید بازار از یک طرف و احتمالات اثر تغییرات اقلیم از سوی دیگر بر روی تولیدات خود را در نظر بگیرد. ما چنین شرایطی برای کشاورز در ایران نداریم. روستاها در ایران مورد ظلم قرار گرفته و در حاشیه توسعه قرار گرفتهاند. موج مهاجرت از روستاها چنان زیاد است که دیگر کسی نمانده است. به عنوان مثال قرار بود یک و نیم میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برای ایجاد اشتغال پایدار و تقویت اشتغال در مناطق روستایی از سال 97 تاکنون هزینه شود. ما باید این افزایش اشتغال را میدیدیم اما آمارها نشان میدهد که 400 هزار نفر کاهش اشتغال در مناطق روستایی داشتهایم. جمعیت فعال در روستاها تغییر پیدا نکرد اما وزن بیکاری در آنجا افزایش پیدا کرد. بالاخره ادعاهایی که میشود و سیاستهای جزیرهای که اتخاذ میشود ظاهراً پشتوانه حمایتی دارند. اگر اینها را ارزیابی کنیم، نتیجه میگیریم نه آن قیمت حمایتی پشتیبانی میکند نه احیاناً دخالت در بازار و خرید دولتی نفعی برای زارعان ایجاد میکند. هیچکدام از این سیاستها کارساز نبوده است و به صورت مستمر اقتصاد کشاورزی در ایران در معرض تهدید بوده است و به همین خاطر است که جوانان روستایی جذب این فرصت نمیشوند و به حاشیه شهرها میآیند و سعی میکنند آنجا شاغل شوند و جمعیت منفعلی که در روستاها باقی میماند، قادر نیستند با این مشکلات مقابله کنند. بیش از هشت میلیون هکتار اراضی آبی در کشور داریم که تولید در آن وابسته به آبیاری است اما نمیتوانیم بگوییم که همه این اراضی امکان آبیاری دارند. نزدیک به 50 درصد این اراضی نیمآبی هستند. یعنی یک تا دو تا سه نوبت در صورتی که آب در دسترس باشد، به زمین آب میدهند. اما واقعیت این است که این کمبود آب سبب شده خسارت زیادی به این کشاورزان وارد شود. امروز ما شاهد خشک شدن باغها هستیم و به صورت گسترده و پیوسته دارد این موضوع اتفاق میافتد. یکی از راهها برای تامین منابع مالی تبدیل اراضی کوچک زراعی به اراضی باغی است. و وقتی این اتفاق میافتد با ریسک بسیار زیاد و حسابنشدهای روبهرو هستند و آن قدرت تحملپذیری آنها که پیشتر بیشتر بود، پایین میآید و آسیبپذیرتر میشوند. تا کی میتوان باغها را با تانکر آبیاری کرد؟ حجم تنش آبی اینقدر زیاد است که دولت نمیتواند با تانکر باغها و زمینهای زراعی را آبیاری کند. بنابراین این آب برای کشاورزی تامین نمیشود. کشاورزان خود مجبور هستند در برخی جاها هزینه بسیار زیادی صرف آبیاری با تانکر کنند و خیلی از آنها از عهده این کار برنمیآیند و با خشک شدن باغها از هستی ساقط میشوند. همیشه تخصیص مجدد آب به ضرر کشاورزی است. از سهم کشاورزی به صنعت و شهرها آب داده شده است بدون اینکه خسارتهای آن بررسی شود و بدانند آیا امکان جبران آن به صورت پایدار وجود دارد یا خیر. از طرف دیگر بعضی جاها حقآبهها به صورت نامحسوس مورد تعرض قرار گرفته است و صدای کشاورزها به جایی نرسیده است؛ هم محیط زیست و هم بخش کشاورزی با کاهش سهم خود از آب در سالهای خشک مواجه بوده است.
ما در حوزه صنعت نیز دچار مشکلاتی هستیم. ریشهیابی معضل آب به سیاستهای صنعتی کشور نیز بازمیگردد. جانماییهای غلط صنایع بزرگ و آببر، پراکندگی واحدهای صنعتی در مناطق کمآب، اعطای مجوز به واحدهای کوچکمقیاس صنعتی، فناوری پایین و مصرف بالای آب در اغلب صنایع آببر و فقدان انگیزه برای کاهش آببری صنایع و مسائلی از ایندست وجود دارد. صنعت چگونه توانسته به ابرچالش آب در مناطقی از ایران کمک کند؟
صنعت، شهرها و روستاها در یک محدوده آبخوان قرار دارند و رفتارهایشان با هم بسیار متعامل و پیوسته است. دشت مشهد یا دشت تهران با هم پیوسته هستند. صنعت در بسیاری از جاها آلودگی برای منابع آب زیرزمینی نیز ایجاد کرده است. مثلاً جانمایی صنعت در دشت مشهد، جانمایی نامناسبی است. علاوه بر مصرف آب مناطق کمآب، سبب آلودگی هم شده است. در تهران نیز چنین است. خیلی از مناطق دیگر کشور نیز چنین است. وقتی از یک آبخوان و ذخیره زیرزمینی، آب اضافهای برداشت میشود و چاههای جدید برای مصارف شهری و صنعتی داده میشود تا مسالهای به صورت موقت حل شود، باید منتظر تبعات آن بود. چراکه فشاری که با برداشت اضافی به سفره وارد میشود، به همه چاهها تخصیص مییابد. از جمله خود چاههای آب شرب که قبلاً احداث شده است. اینکه گفته میشود در مواقع خشک این تعداد چاه جدید برای تامین آب زدند به معنی این نیست که مساله تامین آب شرب را حل کردهاند. بلکه با این کار روند را به تاخیر انداختهاند و این بومرنگ به سمت تامین آب شهری برمیگردد. این عدم مدیریت استمرار پیدا میکند و وقتی کیفیت آب کاهش مییابد، مشکلات بیشتر میشود. مجموعهای از بهرهبرداران صنعتی، شهری و کشاورزی با هم دست به تعاملی میزنند که تصمیمگیرندگانشان به صورت فردی به دنبال افزایش منافع خود هستند و در مجموع همه در سرازیری تراژدی منابع مشترک افتادهاند.
اقتصاد ایران بر گرده منابع حیاتی سوار شده است. آب یک منبع بیهمتاست که هرگز به قیمت واقعی و در اندازه استاندارد مورد استفاده نبوده بلکه با خطای سیاستگذار رایگان مصرف شده است. چگونه در حوزه رفاهی از جمله نحوه قیمتگذاری، آب را وارد یک بحران به ظاهر غیرقابل حل کرده است؟ آیا با قطع ارتباط قیمت و کمیابی منابع آب و استفاده از آب ارزان به عنوان یک رویکرد رفاهی، یکی از مهمترین ابزارهای بهینهسازی مصرف، کارکرد خود را از دست نداده است؟
تا زمانی که نتوانیم روی حجم آب در ایران کنترل داشته باشیم نمیتوانیم از قیمتگذاری واقعی سخن بگوییم. قیمتگذاری در تقاضا با این شرایط یک توهم است. ما در اغلب موارد حتی جاهایی که امکان اندازهگیری حجمی داریم، انگیزه اندازهگیری حجمی نداریم و این کار را نمیکنیم. چه برسد به اینکه در جاهایی برداشتهای انبوهی از آب صورت میگیرد. اندازهگیری حجمی آب در ایران موضوعی است که هنوز ابعاد آن روشن نشده است. اینکه چرا از برنامه دوم توسعه تا کنون که وزارت نیرو موظف بوده است این وضعیت را مدیریت کند، هیچکاری انجام نداده است و چه کارنامهای در این زمینه دارد؟ در مورد مناطقی که حتی آب صنعتی و شرب شهری آنها عمده است نیز این مشکل وجود دارد، چه برسد به بخش کشاورزی! حالا اگر بخواهیم قیمتگذاری یکنواخت انجام دهیم ابتدا هیچ انگیزهای برای این کار وجود ندارد و منجر به کاهش مصرف نخواهد شد، چه برسد به اینکه بخواهیم نرخگذاری پلکانی صورت دهیم. چراکه تعیین نرخ پلکانی یا صوری است یا بنا به میل و رغبت و سلیقه شرکتهای عامل و کارگزار است. در این صورت نقض غرض است چراکه ما باید بر اساس واقعیت قیمتگذاری واقعی آب را انجام دهیم. حتی در شهرها نیز با اینکه از کنتور استفاده میکنیم، مثلاً در یک مجتمع مسکونی فقط یک کنتور استفاده میکنیم، بعد چگونه میتوانیم با یک کنتور با مجموعهای از مصرفکنندگان که حساب را جدا نمیکنند، نرخگذاری پلکانی انجام دهیم؟ این تناقضات وجود دارد و باید به آنها پاسخ داد. نمیشود برای راحتی کار مساله را ساده کرد. با قیمتدادن به آب نمیتوان مسائل را حل کرد. خود قیمت آب به زیرساختهایی وابسته است که مهمترین آنها تحولات مالی در شرکتهای کارگزار است. شرکتهای کارگزار همه شرکتهای ورشکسته هستند و به زور یارانه سال خود را طی میکنند و همیشه مشکل دارند. در این شرایط نمیتوان به این شرکتها که هر سال خدمات خود را ضعیفتر میکنند، گفت با افزایش نرخ مسائل خود را حل کنید.
مساله آب، باید امری اساسی و بلندمدت به حساب آید و این بدین معنی است که باید تغییرات اساسی در سیاستهای صنعتی، کشاورزی، رفاهی و چهبسا سایر حوزهها رخ دهد. اما در ذهن سیاستگذار و اساساً نظام حکمرانی به نظر میرسد که چنین نیست و اتفاقی رخ نداده است که نشان دهد مساله را درک کرده است. اگر بحران آب مسالهای فصلی، دورهای، بخشی و منطقهای تلقی شود، باید منتظر چه شکلی از بحران در آینده باشیم و چه اتفاقی خواهد افتاد؟
این گزاره که شما مطرح کردید به نظر من گزاره درستی نیست. نظام حاکمیتی ما به دقت میداند با چه مشکلی روبهرو است و این مشکل کوتاهمدت نیست. من شما را ارجاع میدهم به صحبتهای وزیر نیرو در مجلس که این مساله را مطرح کرد. او گفت ما باید به سمت سازگاری اقلیمی و آبی برویم و این باید سیاست اساسی کشور باشد. ما نباید با خشکسالی به عنوان یک مهمان برخورد کنیم و این مساله در برنامه ششم خود را به این صورت نشان داد که مثلاً باید در برنامه مدیریت آب حدود 11 هزار میلیارد مترمکعب از منابع آب کمتر برداشت شود. این یک تکلیف قانونی شده است و بعد وزارت نیرو بر اساس این تکلیف قانونی بخشنامهای را سال 94 منتشر کرده است که آب برنامهریزیشده نام دارد. بر این اساس باید مناطق خود را با این میزان تعیینشده آب تطبیق دهند. اخیراً نیز کارگروهی فعال شده است که کارگروه سازگاری با کمآبی نام دارد. این کارگروه برنامهای را منتشر کردهاند که مسوولان هر استان پذیرفتهاند برای رسیدن به این استاندارد چه میزان آب مصرفی خود را کمتر کنند. واقعیت این است که راهکارهای مدیریت آب در ایران بدون توجه به تغییر حکمرانی است. یعنی کماکان نظام حکمرانی شامل همه قوا و نهادها دوست دارد، بدون تغییر در توزیع قدرت و منافع مسائل را حلوفصل کند. در نتیجه خطاب نظام فقط دستور و کنترل و دستورالعمل است. حتی با بخش خصوصی با زبان دستور حرف میزند در حالی که بخش خصوصی با زبان اقتصاد مسائل را میفهمد و در این صورت حاضر است همکاری کند. دولت و نظام با زبان اقتصاد صحبت نمیکند. برای مثال شرایط را طوری فراهم نمیکنند که بخش خصوصی بیاید کشت دیگری را که از نظر اقتصادی بهصرفه باشد جایگزین کشت محصول پرمصرفی مثل برنج کند. اگر رابطه اقتصادی باشد کشاورز میفهمد و جایگزین میکند اما چون رابطه دستوری است تعامل ایجاد نمیشود و به دستور ممانعت از کشت برنج عمل نمیشود.