مرگ جنگل و قمار گلسرخی
محمد درویش از دلایل تخریب جنگلهای ایران میگوید
دلیل تخریب جنگل در ایران چیست؟ چرا رویشگاههای جنگلی ایران از زاگرس تا هیرکانی از ارسبارانی تا خزری همه و همه در حال تخریب است. آیا سیاستگذاران در ایران پایه ویرانی و تخریب منابع طبیعی و جنگلها را گذاشتهاند؟ محمد درویش متخصص محیط زیست و کنشگر این حوزه معتقد است: ناآگاهی عامل اصلی تخریب جنگلهاست. ناآگاهی باعث میشود تا آزمندها قدرت بگیرند. تا زمانی که فهم بومشناختی و محیط زیستی به وجود نیاید و تا موقعی که آموزش و پرورش ما متحول نشود و آموزشهای حفظ و نگهداری از محیط زیست را به عنوان فضیلت اخلاقی به بچهها آموزش ندهند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. وضعیت زاگرس به مراتب بدتر و غمانگیزتر از هیرکانی است. اما شانسی که زاگرس دارد این بوده که به دام طمع زمینخواران نیفتاده است. وگرنه تا الان چیزی از زاگرس باقی نمانده بود. بخش بزرگی از فاجعه تخریب جنگلهای شمال ایران مربوط به دلالی زمین بود و دورزدن قانون توسط زمینخواران. تا اول جنگلها را به زمینهای کشاورزی و زمینهای کشاورزی را به ویلا تبدیل کنند.
♦♦♦
اصلیترین عامل تخریب و آسیب به جنگلها و منابع طبیعی در ایران چیست؟
مهمترین علتی که جنگلها تخریب میشوند، تغییر ماهیت کاربری و اکوسیستمی جنگلهاست. جنگلها در حال از دست دادن ماهیت اکوسیستمی خود هستند؛ مهمترین دلیل آن تبدیل جنگلها به رویشگاههای کشاورزی و تبدیل آنها به چراگاههای دام است. علاوه بر آن جادهسازیها و خطوط لوله آب و برق و گاز و نفت و همچنین سایتهای صنعتی و سکونتگاههای شهری همه باعث شده رویشگاههای جنگلی ما نابود شوند. به عنوان مثال در حال حاضر چیزی از جنگلهای جلگه هیرکانی به غیر از لکههایی در سیسنگان و نور و در اطراف هتل هایت در مقابل نمکآبرود باقی نمانده است. در واقع بیشتر اراضی جنگلهای شمال ایران در حال حاضر قربانی توسعه شهرسازی و شالیکاریها شده است. خود زمینهای شالیکاری نیز به دلیل افزایش قیمت زمین، دچار سندروم جدیدی به نام ویلاسازی شده است. این عوامل باعث شده تا ماهیت رویشگاههای جنگلی ما نابود شود و روند قهقرایی پیدا کند. عاملی که رویشگاههای جنگلی ما آسیب دید این بود که تنوع زیستی در رویشگاههای ما به مخاطره افتاد و اولین آن نابودی ببر هیرکانی بود. تا زمانی که ما ببر هیرکانی را در جنگلهای شمال داشتیم کسی جرات نداشت با یک تبر و تیشه به جنگلهای شمال برود و درختان را قطع کند و ویلاسازی کند. زمانی که سلطان جنگل از بین رفت شکارچیها به جنگلها هجوم بردند و علفخواران یعنی مرالها و شوکاها را شکار کردند و قاچاقچیهای چوب درختان جنگلهای شمال را بریدند و نابود کردند و در نهایت هم ثروتمندان در این اراضی جنگلی غارتشده، ویلاسازی کردند.
هجوم جمعیت به نواحی شمالی ایران مشکل تازهای را برای این بخش از سرزمین ایجاد کرد و آن هم این بود که سفرههای آب زیرزمینی این مناطق به شیرابهها و زبالههایی آلوده شد که در طول شبانهروز به میزان سه هزار تن تولید میشد و چون جایی برای دفن این حجم از زبالهها نبود، بخش زیادی از این زبالهها را در مناطق جنگلها دفن کردند و هم مجبور به ساخت سدسازیهای بیرویه شدند تا بتوانند آب شرب برای جمعیت زیاد ساکن این مناطق تامین کنند. همین سدسازیها نیز بخش زیادی از اراضی جنگلهای هیرکانی شمال را هم نابود کرد. به تمام این موارد ذکرشده نیز باید موضوع گرمایش زمین را هم اضافه کنیم. در سال 1335، سهونیم میلیون هکتار از جنگلهای شمال ایران تبدیل به 6 /1 میلیون هکتار شد. یعنی ما 9 /1 میلیون هکتار جنگل را در طول 60 سال از دست دادیم و همچنین از این 6 /1 میلیون هکتار جنگلی که در حال حاضر موجود است، 800 هزار هکتار آن مطابق گزارش انجمن علمی جنگلبانی کشور، جنگلهای مخروبه به شمار میرود. یعنی اینکه ظاهر سبز جنگل حفظ شده ولی تنوع گیاهی این مناطق خیلی محدود شده است. به طوری که شما در این مناطق لیلکی، خرمندی یا درخت گردو میبینید اما دیگر خبری از افرا و ممرز و راش بلند مازو نیست.
به غیر از عوامل انسانی که اشاره کردید و تغییر اقلیم هم به نوعی شامل عوامل انسانی در از بین رفتن جنگلها به شمار میرود، چه عوامل طبیعی را میتوان برشمرد که در تخریب جنگلها موثر هستند؟
هیچ عامل طبیعی را نمیتوان در تخریب جنگلها مقصر شمرد. آزمندی و نابخردی انسان باعث ایجاد این تخریبها شده است. اگر به منطقه فندقلو در مرز آذربایجان و ایران بروید که جزو مناطق هیرکانی محسوب میشود، متوجه میشوید که آن طرف با اینکه در دامنه جنوبی قرار دارد و رطوبت کمتر است، اما پوشش گیاهی بیشتری نسبت به مناطق شمالی ایران دارد که رطوبت بیشتری دارد اما به دلیل دخالتهای انسانی پوشش گیاهی این مناطق از میان رفته و تبدیل به بیابان شده است. این نشانگر سوءمدیریتی بوده که بر جنگلها و منابع طبیعی سرزمین ما حاکم بوده است.
چرا هیچ ارادهای برای مدیریت این فساد و سوءمدیریت وجود ندارد و این جنگلها همچنان در حال تخریب و نابودی هستند؟
در دهه 50 ارادهای به وجود آمد و سبب شد برای نخستینبار سازمان منابع طبیعی مستقلی داشته باشیم و این سازمان از دل سازمان جهاد کشاورزی جدا شد و آقای گلسرخی وزیر منابع طبیعی ما بود و به همراه اسکندر فیروز قوانین خوبی را در سال 1353 تصویب کردند که به عنوان طلاییترین دوران منابع طبیعی ایران به شمار میرود. اما متاسفانه آقای گلسرخی علاقه افراطی به قمار داشت و در یک ماجرای قمار در پاریس یک آبروریزی بزرگ برای دولت شاهنشاهی به وجود آورد که باعث شد شاه شخصاً سازمانی را که تحت نظارت او بود منحل کند. ما در تاریخ داریم که وقتی برادران لومیر به اندرونی ناصرالدینشاه آمدند و فیلم و عکس گرفتند، زمانی که ناصرالدینشاه متوجه شد، دستور داد گردن آنها را بزنند. در صورتی که آن کسی که فیلمبرداری کرده بود باید مجازات میشد اما ناصرالدینشاه دستور داد کسی را که این دوربین را ساخته بود گردن بزنند. شاه نیز در مورد سازمان منابع طبیعی تنها به خاطر تخلف مدیر این سازمان، کل وزارتخانه منابع طبیعی را منحل کرد. انحلال این سازمان و زیرمجموعه شدن منابع طبیعی در وزارت کشاورزی باعث شد تا این فاجعهها ایجاد شود. پس از انقلاب هم محیط زیست و منابع طبیعی برای کسی مهم نبود و سیاستها مبنی بر اشتغالزایی و ایجاد پرورشگاههای دام در اراضی جنگلی بود و تفکر برخی از مدیران ابتدای انقلاب مانع از ایجاد نظارت درست بر حفاظت از منابع طبیعی ایران شد. هنوز هم سازمانهای منابع طبیعی و محیط زیست ایران جزو مفلوکترین و به حاشیه راندهشدهترین سازمانهای ایران هستند.
امروز که مشخص شد سازمان اوقاف به منابع طبیعی تجاوز کرده و حداقل دویست هکتار از منابعش را تصرف کرده است، برخی میگویند این سازمان جرات پیگیری ندارد و سکوت کرده است.
الان زمزمههایی درباره وزارتخانه شدن و ادغام سازمان محیط زیست و سازمان جنگلها شنیده میشود. همزمان این دو سازمان درگیر موضوع وقف اراضی جنگلی و حتی قله ثبت ملی دماوند هستند. به نظر شما آیا پیگیریهای این سازمانها تنها در حد نمایش است یا به نتیجه درستی ختم خواهد شد؟
شرط لازم برای مطالبهگری در حوزه منابع طبیعی و محیط زیست این است که سازمانهای متولی منابع طبیعی ایران اقتدار داشته باشند و به ملت پاسخگو باشند. پس نیاز به یک سازمان منابع طبیعی و اداره محیط زیست مقتدر و مستقل است. اما اگر بخواهند این سازمانها را ادغام کنند، باعث تضعیف بیشتر محیط زیست و منابع طبیعی میشود. اما حتماً باید سازمان منابع طبیعی از وزارت جهاد کشاورزی جدا شود زیرا سازمان کشاورزی به دنبال تولید بیشتر است و شاید اگر جنگلها آتش بگیرند، سازمان کشاورزی خوشحالتر است چون امکان کشت و دیم بیشتری در اراضی آتشگرفته و از بینرفته جنگلها دارد. برای وزارت جهاد کشاورزی وجود جنگلها و منابع طبیعی مهم نیست. ما الان مسوولیت حفاظت از منابع طبیعی را به یک سازمان ذینفع واگذار کردهایم. پس از انتصاب خلیل آقایی به سمت رئیس سازمان جنگلها یک دستورالعمل از سوی محمود حجتی وزیر کشاورزی برایشان تعیین شده بود که 500 هزار هکتار از اراضی جنگلی را به زمینهای کشاورزی و آبخیزداری تبدیل کنند. یعنی سازمان جنگلها یکی از مسوولیتهایش، نابودی جنگلهاست. رئیس سازمان محیط زیست مرجعیت تنوع زیستی را به جهاد کشاورزی واگذار میکند. چطور حاضر به نابودی محیط زیست هستند؟ چون محیط زیست اصلاً برایشان مهم نیست. افراد اشتباهی را در این سمتها قرار میدهند که راحت بتوانند از طریق این حیاط خلوت، از منابع طبیعی سود ببرند.
چرا همانطور که ذکر کردید پس از گذشت حدود 50 سال از ماجرای آقای گلسرخی و انحلال استقلال سازمان منابع طبیعی توسط حکومت پیشین، تا الان کسی اهمیت استقلال این سازمان را در طول این سالها برای نهاد حاکمیت و دستگاه قانونگذاری و قضایی، تبیین نکرده است؟
شما اگر خاطرات آیتالله رفسنجانی را بخوانید در یک جا نوشته است که آقای میرزاکریمی پیش او آمده و شکایت کرده که سپاه آمده و پارک ملی کویر را تصاحب کرده است. خیلی تعجب کردند که میرزاکریمی نگران محیط زیست هستند. آقای هاشمی به آقای میرزاکریمی گفته که مگر خود شما نبودید که معتقد بودید محیط زیست موضوعی طاغوتی است و باید به آن پایان داد و به منافع مستضعفین افزود.
میرزاکریمی پاسخ داد که البته در ابتدا نظر من این بود اما حالا به این نتیجه رسیدهام که محیط زیست اهمیت دارد و ما موظف به حفظ آن هستیم. این خاطره نشانگر اوج فهم مدیران آن زمان از مساله اهمیت محیط زیست است. تصور مدیران آن زمان این بود که محیط زیست و جنگلها یعنی یک شکارگاه سلطنتی و طاغوتی، و آنها وظیفه دارند آن را میان مردم تقسیم کنند. صداهایی مثل صدای دکتر شامخی هم البته آن زمان بلند بود؛ ایشان اعتراض میکرد و میگفت ما باید منابع طبیعی را مستقل کنیم. اما برای افکار عمومی و مردم اهمیت محیط زیست معلوم نبود و صدای مدافعان محیط زیست به راحتی خفه میشد. چطور میشود یک پزشک به نام منافی حدود چهارده سال رئیس سازمان محیط زیست باشد؟! دلیل اینکه الان برای اطفای حریق جنگلها هنوز هواپیمای آب پاش نداریم، چیست؟ الان تحریم هستیم، اما زمانی که این امکان را داشتیم چرا تجهیزات مناسب خریداری نشد؟
اگر بخواهیم در یک جمعبندی از عوامل تخریب منابع طبیعی و جنگلها در ایران، با توجه به اشارهای که به موضوع اکوسیستم کردید که حدود 800 هزار هکتار از جنگلهای ما دیگر اکوسیستم نیستند و صرفاً درختان سبزی هستند که در حال از بین رفتن هستند، میخواستم مقایسهای بین زاگرس و هیرکانی داشته باشیم؛ چرا همان حداقل نگاهی که به البرز و جنگلهای هیرکانی وجود دارد، برای جنگلهای زاگرس وجود ندارد؟
وضعیت زاگرس به مراتب بدتر و غمانگیزتر از هیرکانی است. اما شانسی که زاگرس دارد این بوده که به دام طمع زمینخواران نیفتاده است. وگرنه تا الان چیزی از زاگرس باقی نمانده بود. بخش بزرگی از فاجعه تخریب جنگلهای شمال ایران مربوط به دلالی زمین بود و دورزدن قانون توسط زمینخواران. تا اول جنگلها را به زمینهای کشاورزی و زمینهای کشاورزی را به ویلا تبدیل کنند. اما در زاگرس چنین اتفاقی نیفتاده بود و اگر زاگرس قربانی شده، به دلیل کشاورزی و مصرف جنگلها توسط جامعه محلی است. علاوه بر فشار بیش از حد دام در این منطقه جادهکشی و خطوط لوله گاز و... هم در تخریب این مناطق اثر داشت و این اواخر برخی ریزگردها و تغییرات اقلیمی هم موثر بود، و البته سدهایی که ساخته شد. اما عمدهترین دلیل تخریب زاگرس فقر جامعه محلی در زاگرس بود که باعث وقوع بیشترین تخلفات در این منطقه شده است. بیشترین میزان تولید زغال و تبدیل درختان بلوط به زغال را در این ناحیه میتوان دید.
قاچاق چوب در این نواحی بیشتر دیده میشود. چون دامنههای زاگرس، دامنههای جوان و پرشیبی بودند و این عامل هم باعث شد تا فرسایش با قدرت بیشتری افزایش بیابد و وضعیت زاگرس به نحوی باشد که ما اکنون تنها دردو دهه اخیر بیش از 15 میلیون بلوط را از دست دادهایم. 30 درصد رویشگاههای زاگرس در معرض خشک شدن کامل قرار گرفته است. یعنی از شش میلیون هکتار تنها یکونیم میلیون هکتار از جنگلهای زاگرس باقی مانده و این اتفاق تنها در طول دو دهه اخیر افتاده است.
راه مهار و جلوگیری از تخریبهای بیشتر این ناحیه در چیست؟ آیا سیاستمداران و تصمیمگیران موثر هستند؟
در واقع ناآگاهی عامل اصلی تخریب جنگلهاست. ناآگاهی باعث میشود تا آزمندها قدرت بگیرند. تا زمانی که فهم بومشناختی و محیط زیستی به وجود نیاید و تا موقعی که آموزش و پرورش ما متحول نشود و آموزشهای حفظ و نگهداری از محیط زیست را به عنوان فضیلت اخلاقی به بچهها آموزش ندهند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. ما باید تلاش کنیم برای جوامع محلی که ساکن زاگرس و هیرکانی هستند شرایطی را فراهم کنیم که اقتصاد آنها اینقدر وابسته به تخریب منابع طبیعی نباشد. اگر کشوری مثل بوتان توانسته جنگلهای خودش را حفظ کند به این دلیل است که در قانون اساسی آنها آمده که حتماً باید 60 درصد جنگلها و منابع طبیعی آنها حفظ شود. با این حال در این کشور میزان جنگلها را به 72 درصد رساندهاند. چون در این کشور به دستور پادشاهشان تمام سوخت، برق و آب مورد نیاز مردم کاملاً مجانی است و آنها دیگر نیازی ندارند که بروند درختان جنگل را برای تامین سوخت قطع کنند. تازه از درختان حفاظت هم میکنند. ولی در اینجا مردم ساکن در مناطق زاگرس به شدت فقیر هستند و دولت آنها را رها کرده است.
همین الان هم که مساله تحریمهای اقتصادی و همهگیری ویروس کرونا اتفاق افتاده است، خبرهای بیشتری از شکار در مناطق ممنوع و قاچاق چوب به گوش میرسد.
تا زمانی که ما نتوانیم وابستگی معیشتی مردم در مناطق جنگلی را به منابع جنگلی کاهش بدهیم و تا زمانی که فشار دامپروری را نتوانیم کاهش دهیم، تا زمانی که نتوانیم به سمت کشاورزی مناسب با اقلیم سرزمینمان مثل کشتهای گلخانهای و هیدروپونیک و ورمی کالچر برویم، نمیتوانیم امیدوار باشیم که این جنگلها را بتوانیم حفظ کنیم و اینها نیاز به یک اراده دارد و آن اراده متاسفانه در حوزه مدیریت جنگلهای کشور ما دیده نمیشود.