روایت رکود بزرگ
والاستریت بحران مالی 2007 را چگونه روایت کرده است؟
«یک داستان جنایی واقعی و یک کمدی دیوانهوار، یک فیلم دزدکی و یک جدال سوزناک. «رکود بزرگ» بر عمیقترین بدبینی شما نسبت به والاستریت مهر تایید میزند و در عین حال ایمان شما به هالیوود را بازمیگرداند.» این تصویری است که نیویورکتایمز از فیلم «رکود بزرگ» ترسیم میکند. فیلمی که بناست به داستان تراژیک اقتصاد آمریکا در سال 2008 با رویکردی کمیک و از منظر برندگان آن بپردازد. در باب بحران مالی سال 2008 صدها کتاب نوشته شده اما معدود آثاری راه خود را در سینمای اقتصادمحور باز کردند. آدام مک کی کارگردان این اثر اما بنا داشت پیشتاز این امر شود و فیلم خود را همراه با داستان بحران 2008 جاودانه کند.
اثر 2015 آدام مک کی قرار است به شرح وقایع بازار پیچیده بورس و مسببان این جریان بپردازد. داستان «رکود بزرگ» بهطور ساده، درباره گروهی از فعالان بخش اقتصادی است که پیش از به وقوع پیوستن بحران اقتصادی در سالهای 2008-2007 سقوط بازار مسکن را پیشبینی کرده و تصمیم گرفتند بر روی سقوط ارزش سهام شرکتهای مرتبط سرمایهگذاری میلیاردی انجام داده و سپس نظارهگر نابودی آنان شدند تا از این طریق سودهای کلان میلیاردی نصیبشان شود.
آدام مک کی و چالز راندولف نویسندگان این فیلم در پی آناند که نهتنها بحران مالی سال 2008 را به تصویر بکشند بلکه بر آناند تا برداشتهای پیچیده و خشک سرمایههای مالی را به شکلی سرگرمکننده به مخاطب نشان دهند. این فیلم یک سفر است که در طول آن ذهن شما درگیر خواهد شد و افزایش آدرنالین را در انتهای آن تجربه میکنید.
بازار و هالیوود
«رکود بزرگ» نخستین فیلمی نیست که به حماقتها و نیرنگهایی که اقتصاد جهانی با آن دست و پنجه نرم کرده، میپردازد. درباره بحرانهای مالی که تبعات آن همچنان بر اقتصاد و شرایط اجتماعی و سیاسی جوامع بشری سایه انداخته، فیلمهای سینمایی بسیاری ساخته شده است. مستند چارلز فرگوسن با نام «درونِ کار» که در سال 2010 در سینماها اکران شد به فروپاشی فکری و اخلاقی در پی بحران مالی سال 2008 میلادی و همچنین ناکارآمدی قوانین نظارتی در آن دوران میپردازد. فیلم «مارجین کال» ساخته جی سی چندور در سال 2011 دقیقه به دقیقه انفجار حباب اوراق بهادار را به تصویر کشیده است. در سال 2015 و همزمان با اکران «رکود بزرگ» فیلمی از رامین بحرینی با نام «99 خانه» اکران شد که به پیامدهای بلندمدت سقوط اقتصاد جهانی در سال 2008 میپردازد. فیلمهایی مانند «در تعقیب خوشبختی» و «والاستریت: پول هرگز نمیخوابد»، پیشتر ثابت کرده بودند که بازار سرمایه موضوعی جذاب برای ساختن فیلمهای هالیوودی است. با وجود این اثر مک کی به جای نمایش مجدد زمینههای بحران به سنتز بدیعی در این میان دست مییابد و اندیشههای پوپولیستی را تحریک میکند.
برخی منتقدان سینما از سویی این فیلم را در جایگاه پدر بحران مالی 2008 در جهان سینما نمیدانند و این مقام را به فیلم «گرگ والاستریت» میدهند. نزدیکترین شخصیت به شخصیت «گرگ» در گرگ والاستریت را در اینجا رایان گاسلینگ بازی میکند؛ استانداردترین نسخه بانکی با کت و شلوار و کراوات است و بخشی از برنامه وی این است که در یک اتاق کنفرانس بایستد و بهطور نامعلومی بو کند، بله، او بوی پول را احساس میکند. برخی منتقدان نیز «رکود بزرگ» را جایگزین مناسبی برای فیلم «داستان ترسناک آمریکا» میدانند.
رکود بزرگ به تلخی آثار ساختهشده گذشته درباره بحران اقتصادی نیست و رویهای کمیک را برای روایت داستان در نظر گرفته است. آدام مک کی که در اصل یک کمدیساز است و تمام فیلمهایی هم که تابهحال ساخته در این ژانر خلاصه شده، در به تصویر کشیدن این بحران بار دیگر به زبان کمدی اتکا کرده. اما جنس این کمدی در مقایسه با ساختههای پیشین مک کی که بیشتر مبتنی بر «کمدی هجو» بوده، فاصله بسیار زیادی دارد و یک جهش موفق بزرگ در کارنامه هنری وی محسوب میشود.
داستان رکود بزرگ
داستان فیلم، روایت آشنای بحران مالی 2008 است اما از زاویه برندگان محدود آن. ماجرا از سرمستی و عیش و نوش صاحبان بانکها و موسسات مالی در سال 2005 آغاز میشود که بدون پشتوانه وامهای کلانی را توزیع کردهاند و به فروش اوراق قرضه مسکن روی آوردهاند. این بازیگران اقتصادی بدون دلهره و نگرانی از بازپرداخت وامهای اعطاشده با خیالی آسوده نظارهگر چرخیدن چرخهای والاستریت هستند و بدبینترین افراد نیز، فاجعه را پیشبینی نمیکنند. مایکل بری، شخصیت اول این داستان اما از آنچه پیشروی اقتصاد است، مطلع است. وی یک مدیر موسسه سرمایهگذاری در نیویورک و دارای مهارتهای اجتماعی بسیار مبهم است که نبوغ آنالیز و تحلیل مجموعه پیچیدهای از اعداد را دارد که به وی این توانایی را داده یکی از موفقترین صندوقداران باشد. او پس از یافتن برخی از دادههای وحشتناک در ساختار تعداد زیادی وام رهنی، ایده افراطی خود را پایهگذاری میکند: «کمبود». این به معنی آن بود که وی وارد شرطبندی در بازار اوراق بهادار مسکن شده و بانکها را ترغیب میکند تا ابزار مالی جدیدی چون بیمهنامه اوراق بهادار برای صندوق وی تامین کنند. اگر حق با بری باشد و بازار فروپاشد، او و صندوقش به سود هنگفتی میرسند و در صورت پایداری بازار، بری باید مبلغی را به بانک برای حق بیمه صندوق خود پرداخت کند.
در سوی دیگر فیلم استیو کارل قرار دارد؛ وی به همان اندازه متمایز است که مدیر صندوقهای سرمایهگذاری، مارک باوم. او چهرهای بدبین است که فرصتی را برای انتقام از حقارتهایی که مردم آمریکا از دست بانکها متحمل شدهاند، مهیا میبیند. او شخصیتی است که وارد یک جنگ صلیبی اخلاقی شده است، نه فردی در سودای فرصتی برای کسب درآمد. نگرش این نقش متفاوت از رویکرد شخصیت دیگر داستان جرالد ونت است که تاجری فرصتطلب در والاستریت است.
جرالد، کارمند بانک و یک دلال سرمایه است که از نقشه بری آگاه میشود و به راستیآزمایی آن دست میزند. او این ایده را با مارک باوم، مدیر یک صندوق سرمایهگذاری در میان میگذارد. سرانجام او متقاعد میشود که این فروپاشی بسیار محتمل بوده و 50 میلیون بر روی آن از طریق خرید وثیقه تعهدات بدهی درجهیک خریداران خانه سرمایهگذاری میکند. مارک باوم در طی تحقیقاتش متوجه میشود که بانکها از طریق دلالان خرد و کلان، وثیقههای بیاعتبار را در درجه بالاتری به بهانه فروش بیشتر دستهبندی کردهاند که با برملا شدن آن علاوه بر آشفتگی بازارهای پولی، بسیاری از مردم عادی متحمل ضرر و از دست دادن املاکشان میشوند.
داستان دیگر این فیلم با هنرنمایی برد پیت به بانکداری کهنهکار میپردازد که در انتظار وقوع حادثهای در بازار مسکن است. این شخصیت در میخانهها پشت لپتاپ خود مینشیند و میلیونها دلار را در اقتصاد آمریکا جابهجا میکند.
پیشبینی مایکل بری کمکم میرود که به حقیقت بپیوندد و حباب بازار مسکن بالاخره میترکد. والاستریت در شوک فرو میرود و اقتصاد آمریکا و جهان به لبه پرتگاه کشیده میشود. در پی این فروپاشی اقتصادی میلیونها نفر شغل و خانه خودشان را از دست میدهند. مایک بری با پیشبینی هوشمندانه خود 489 درصد سود به شرکت خود سرازیر میکند. مارک باوم نیز دویست میلیون دلار به جیب میزند و چارلی و جیمی دو شخصیت دیگر فیلم سرمایه خود را سه برابر میکنند. مایک تلاش میکند تا با مدیران سطح بالای دولت تماس گرفته تا آنها را در فرآیندهای پیشبینیهای اینچنینی یاری کند اما سعیاش بهجایی نمیرسد ولی پلیس او را بارها مورد بازجویی قرار میدهد. او خود را تقریباً بازنشسته میکند و وارد معاملات کوچکی در مورد آب میشود. کسی در این فاجعه اقتصادی محاکمه و مجازات نمیشود و همه کاسهکوزهها بر سر مردم عادی میشکند.
کارگردان با بهرهگیری از حس شوخطبعی سعی در جلب علاقه بینندگان به شخصیتهای خود دارد. اما زمانی که سقوط بازار رخ میدهد، فیلم به درستی توانسته است تصویری واقعی از برخورد انتزاعی بانکداران با این بحران از یکسو و از سوی دیگر واقعیت تلخ خانوادههایی که خانههای خود را از دست دادهاند به تصویر کشد. درست در همین لحظه است که تراژدی فیلم زاده میشود چرا که موفقیت شخصیتهای محبوب داستان، به معنای باخت اقتصاد آمریکا تمام میشود.
مک کی در این اثر خود با مطالبی سروکار دارد که بسیاری از اقتصاددانان و بانکداران آمریکایی همچنان از درک کامل آن ناتوان هستند. این فیلم سرشار از ارجاعات به مبادلات پیشفرض اعتباری و بدهیهای وثیقهای است. اما کارگردان در تلاش است که مخاطب را با وجود مفاهیم پیچیده اقتصادی با خود همراه سازد و برای آنها این دشواری را ساده کند. هر زمان که فیلم ناچار به ارائه اطلاعات پیچیده مالی است، کارگردان از بازیگران محبوب خود چون سلنا گومز بهره میجوید تا مستقیم و رو به دوربین به تشریح این مفهوم بپردازد؛ با هدف اینکه تلخی این دشواری را برای بیننده کمی شیرین کند. بهطور مثال در یک صحنه پدر اقتصاد رفتاری یعنی ریچارد تالر، قرار است موضوع حباب را برای ما تشریح کند. اما چه کسی دوست دارد به حرفهای حوصلهسربر ریچارد تالر (با بازی خودش) گوش دهد؟ برای همین او در یک قمارخانه در کنار سلنا گومز مینشیند و تصمیمات هیجانی و غیرمنطقی آدمها را در وضعیتی مفرح تبیین میکند.
در نهایت اما زبان پیچیده این فیلم نشان میدهد که مخاطبان عموم مردم نیستند و به صورت طنزآمیزی حتی برخی بانکداران و فعالان اقتصادی نیز از گردونه مخاطبان آن، خارجاند. قهرمانان فیلم گرچه افرادی هستند که تنها با ریاضیات سروکار دارند اما برندگان آن بانکدارانی هستند که خود عامل ایجاد نابسامانی در اقتصاد ایالات متحده بودند اما با ترکیدن حباب مسکن به ثروتی بینظیر دست پیدا میکنند. از سوی دیگر این فیلم توسط یک استودیوی هالیوودی متعلق به یک شرکت تامین مالی و حمایت شده است که هیاتمدیره آن را برخی از بانکداران تشکیل میدهند که این فیلم قصد حمله به آنان را دارد. این تناقضات در فیلم به کرات به چشم میخورد و خود عامل جذابیت این فیلم شده است. شخصیتهای فیلم نیز تعمداً دارای تناقضات رفتاری هستند و از ابتدای داستان با شخصیتهایی عجیب و غریب روبهرو میشویم.
اقتصاد و سینما
فیلم مستقیماً به یکی از مهمترین مشکلات نظام سرمایهداری-گذاری یعنی تعیین ارزش پول و اعتبار آن که لاجرم هرچند گاه بحرانی از درون آن برمیخیزد و سرمایه اندک مردم عادی را میبلعد اشاره میکند. به وابستگی میان سیاستمداران و صاحبان پول و نظریهپردازان اقتصادی و حتی رسانهها پرداخته و تاثیر جادوکننده آن را بر دولتمردان و روزنامهنگاران نشان میدهد. فیلم از اینکه رسانهها که فضول هر کاری و هر کسی هستند اما به حریم بانکداران وارد نمیشوند آزرده است. البته بهطور غیرمستقیم به خودترمیمی این نظام که باعث سرپا ماندن آن هست نیز دلالت دارد. چنبره بانکهای بزرگ بینالمللی بر بازاری را نشان میدهد که باارزش کردن یکچیز بیارزش یا فروختن چندینباره کالایی که وجود ندارد برای آنان کار دشواری نیست. عوامل فیلم تمام سعی خود را میکنند تا به سادهترین شکل به تشریح پیچیدگیهای این بازار و روابط پشت آن بپردازند. اما بسیاری از ما بینندههای عادی و بیخبر از علم اقتصاد، از دیالوگهای سنگین و تخصصی آن سر درنیاورده و خود را بیشتر مشغول کلیات فیلم میکنیم. فیلم برای بیننده آمریکایی که رکود اقتصادی 2008 را در حافظه خود دارد بسیار جذابتر است. جالب است که بدانید فروش این فیلم در خود آمریکا بیشتر از مجموع فروشش در همه جای دنیا بوده است. فیلم برای همه آموزنده و عبرتآموز است اما خود نیز اشاره میکند که متاسفانه آنان که باید از آن عبرتی بگیرند یعنی کلهگندههای نشسته در اتاقهای مجلل آسمانخراشها به آن بیاعتنا بوده و همچنان در حال اختراع چیزهای مندرآوردی و مجازی برای قالب کردن به مردمی که آن پایین توی خیابانها سرگردان هستند، مشغولاند.
فیلم و دیگر هیچ
آدام مک کی کارگردان رکود بزرگ برای کشاندن بیننده به سالنهای سینما و نگه داشتن آنها بر روی صندلی کار سختی پیش رو داشته است. معمولاً در صنعت سینما پرداختن به موضوعات خشک و بدون روح مانند اقتصاد و بحرانهای وابسته به آن، هم برای کارگردان و هم برای کمپانی نوعی ریسک محسوب میشود.
مک کی که به کارگردانی مجموعههای کمدی چون «آنچورمن» شهره است، شوخطبعی خود را نیز در این فیلم به نمایش گذاشته است و با زیرکی به تحریک مخاطب میپردازد. کارگردان فیلم، هوشمندانه از شهرت بازیگران خود چون مارگو رابی و سلنا گومز بهره برده و با رنگ بخشیدن به فیلم خود از استراتژی «فرعی اصلی» برای کشاندن مخاطب به سالنهای سینما استفاده کرده است. لحن منتقدانه فیلم مورد پسند افرادی است که همیشه از فعالیتهای کاری والاستریت متنفر هستند. مک کی به هیچ وجه از این لحن برای گرفتن بازیهای مسخره استفاده نمیکند. نوعی خشکی عمیق پشت این کمدی وجود دارد که حس میشود.
بازیهای قدرتمند فیلم نیز مزید بر علت شده تا «رکود بزرگ» یکی از شانسهای اصلی در فصل جوایز در سال 2015 بهشمار برود. استیو کارل در نقش مارک باوم، جنبه طنز همیشگی شخصیتش را حفظ کرده و در عین حال در دقایق غیرکمدی نیز نقشآفرینی قابل توجهی از خود به نمایش گذاشته است. استیو کارل یکی از بهترین بازیهای خود را تا به امروز در «رکود بزرگ» ارائه داده است. کریستین بیل و رایان گاسلینگ و البته برد پیت نیز بازیهای یکدستی از خود به نمایش گذاشتهاند و رویهمرفته میتوان گفت تیم بازیگری فیلم «رکود بزرگ» یکی از بهترینهای سال بهشمار میروند و بخشی از کیفیت نهایی فیلم مدیون بازی آنان است.
«رکود بزرگ» یکی از بهترین فیلمهای سال بهشمار میرود. اثری که فیلمنامه قدرتمندی دارد و دیالوگهای ماندگار فراوانی در آن شنیده میشود. بازیهای عالی بازیگران نیز به رشد فیلم کمک شایانی کرده و میتوان از این فیلم به عنوان یکی از کاملترین کمدیهای سال نیز نام برد. شاید بهتر میبود که سازندگان به وجه شیطانی شخصیتهای داستان و نتایج تصمیماتشان که منجر به نابودی خانوادههای بسیاری شد، توجه بیشتری میکردند (نه به آن صورت که در فیلم به تصویر کشیده میشود) تا حس همراهی مخاطب با این شخصیتها از بین رود.
کارگردان در این فیلم از تکنیک جذابی استفاده میکند. شخصیتها با دوربین (با ما) صحبت میکنند و حضور تماشاچی را میفهمند. یکی از بهیادماندنیترین لحظات استفاده از این تکنیک زمانی است که مارگو رابی (که پیشتر او را در فیلم گرگ والاستریت دیده بودیم) مفهوم اوراق رهنی مشتقه را توضیح میدهد. سپس از ما میخواهد که بعد از فهمیدن این موضوع «برویم پی کارمان». مارگو رابی به غیر از این سکانس، در هیچ سکانس دیگری حضور ندارد.
مایکل لوئیس، نویسنده کتاب «رکود بزرگ» در شماره دسامبر ۲۰۱۵ مجله ونیتی فر نوشت، «وظیفه من این بود که کاری کنم که خوانندهها شدیداً تشنه دانستن درباره مشکلات اعتباری و تعهدات رهنی شوند». این به نوبه خود به تعهد مک کی هنگام ساخت فیلم تبدیل شد. و یکی از دلایل اصلی موفقیت «رکود بزرگ» این اقدام مک کی است. با وجود این انتقاداتی نیز به فیلم وارد است. بسیاری احمق انگاشتن بانکداران و سرمایهگذاران و زرنگ بودن شخصیتهای فیلم را با واقعیت والاستریت در تضاد میدانند. در سوی دیگر نیز دست به سرزنش کارگردان برای ایستادن در سمت تبهکاران و برهمزنندگان بازار میزنند. در هر صورت اگر شما نیز این روزها در بازارهایی چون بورس فعال هستید، این فیلم برای شما حرفی برای گفتن دارد.