استمرار استثمار طبیعت
منابع حیاتی و اراضی ملی در ایران چگونه اداره میشود؟
ملی شدن منابع حیاتی در ایران از جمله آب و جنگل و اراضی ملی در نهایت فاجعهبار بود. در این تردیدی نیست اما این پرسش که آیا ملی شدن منابع حیاتی به خودی خود باعث این فاجعه شده است، پرسش پرابهامی است. برای درک بهتر این وضعیت باید مثالی زد؛ آیا اگر برای تربیت یک کودک، او را در اختیار پدر و مادرش بگذارند و آن کودک در نهایت دزد و جنایتکار شود، باید به این نتیجه برسیم که اختیار تربیت کودک را نباید به والدینش واگذار کرد؟ پدر و مادر حتماً اصولیترین و خردمندانهترین گزینه برای تربیت فرزند هستند اما ممکن است یک پدر و مادر شایستگی تربیت فرزند را نداشته باشند و لزوماً این یک مورد نمیتواند اصل واگذاری تربیت را به پدر و مادر خدشهدار کند.
ملی شدن منابع حیاتی در ایران از جمله آب و جنگل و اراضی ملی در نهایت فاجعهبار بود. در این تردیدی نیست اما این پرسش که آیا ملی شدن منابع حیاتی به خودی خود باعث این فاجعه شده است، پرسش پرابهامی است. برای درک بهتر این وضعیت باید مثالی زد؛ آیا اگر برای تربیت یک کودک، او را در اختیار پدر و مادرش بگذارند و آن کودک در نهایت دزد و جنایتکار شود، باید به این نتیجه برسیم که اختیار تربیت کودک را نباید به والدینش واگذار کرد؟ پدر و مادر حتماً اصولیترین و خردمندانهترین گزینه برای تربیت فرزند هستند اما ممکن است یک پدر و مادر شایستگی تربیت فرزند را نداشته باشند و لزوماً این یک مورد نمیتواند اصل واگذاری تربیت را به پدر و مادر خدشهدار کند.
در بسیاری از کشورهای دنیا منابع حیاتی مثل آب، جنگل، اراضی ملی و... در اختیار دولت است. اگر گردنه حیران در اردبیل را با محدوده مرزی آن که در جنوب جمهوری آذربایجان است مقایسه کنید متوجه میشوید آن طرف مرز که دامنه جنوبی است، پوشش جنگلهای هیرکانی صد درصد است در حالی که بخش ایرانی آن کاملاً از بین رفته است. رطوبت در دامنه شمالی گردنه حیران بیشتر است و اینجا در مرز ایران است اما همه چیز تخریب شده است. منابع جنگلی در جمهوری آذربایجان کاملاً دولتی است. اما چرا جنگلهای باارزش هیرکانی در جمهوری آذربایجان دست نخورده است اما در حیران ایران کاملاً تراشیده است؟ باید این مساله را در نظر گرفت، دولت گاهی مقتدرانه از مایملک خودش حفاظت میکند ولی در برخی دولتها چنین نیست. مساله ما اساساً در مدیریت منابع حیاتی این است که دولت خودش در قبل و بعد از انقلاب منشأ فساد بوده است. طرحهای مشهور 10هکتاری قبل از انقلاب نمونه روشنی از تخریب دولتی اراضی جنگلی در شمال ایران است. این طرحهای 10هکتاری به امرای ارتش و از ما بهتران داده شد. آن قطعات بعدها ریشه شهرکهای مخرب در حریم جنگلهای جلگهای شمال را پایهریزی کرد. اکنون تنها لکههایی از جنگلهای جلگهای در اطراف هتل هایت در اطراف نمکآبرود، یا در منطقه نور و سیسنگان باقی مانده است. بنابراین مساله نوع مدیریت دولتی است که حاکم بوده و هنوز حاکم است و نمیتوان با وضعیت فعلی گفت نظام خان و خانسالاری و نظام ارباب رعیتی برای حفظ منابع میتوانست مفید باشد. بله باید در نظر داشت در نظام ارباب رعیتی اربابان میزدند، میبردند، فلک میکردند و میکشتند و به نوعی با این روشها حساب و کتابی برای منابع داشتند اما باید در نظر گرفت آیا در دنیا فقط با منطق ضرب و زور و فلک کردن توانستهاند محیط زیست و منابع طبیعی را از تعدی حفاظت کنند؟
در ایالات متحده آمریکا که مهد سرمایهداری است، پارکهای ملی و مناطق حفاظتشده بسیار زیادی وجود دارند که تحت مدیریت دولتی هستند. اما باید در نظر گرفت که دستورالعملهای بسیار سختگیرانهای در نحوه مدیریت این پارکها و مناطق اعمال میشود. به هیچ عنوان اجازه دخل و تصرف در اراضی ملی حفاظتشده داده نمیشود. کشورهای دیگری نیز وجود دارند که از منابع حیاتی با قوانین سختگیرانه حفاظت میکنند. در ترکیه دولت بسیار جدی از مناطق حفاظتشده حراست میکند. مساله ما این است که دولت اعتقادی به حفظ منابع طبیعی ندارد. دولت فکر میکند که منابع طبیعی و محیط زیست حیاط خلوت است و در بزنگاههایی که نیاز به پول دارد یا نیاز دارد جاده بسازد یا صنعتی احداث کند از منابع حیاتی کشور خرج میکند. میگوید به جای آنکه از زمینهای مردم خریداری کنم، از زمینهای ملی بیصاحب شده استفاده میکنم و اراضی ملی را واگذار میکنم. بنابراین شما میبینید عبور جادهها از منابع حیاتی و اراضی ملی از سوی دولتها بدون کمترین نگرانی اتفاق میافتد. خطوط انتقال آب و گاز از دل اراضی ملی و جنگلها میگذرد و آنها ارزشی برای منابع ملی قائل نیستند. چندی پیش در دوره مدیریت آقای قالیباف در شهرداری تهران، از معاون فضای سبز او که البته چند دهه است مسوولیت فضای سبز تهران را بر عهده دارد، میپرسند چرا درختان فلان منطقه را که در دهههای گذشته جنگلکاری شده است قطع میکنید و ایشان خیلی راحت میگوید ما برای اینکه در آینده آنجا توسعه ایجاد کنیم، آنجا را درختکاری کردیم و حالا قطع میکنیم! بنابراین برای ساختمانسازی و جادهسازی از قبل اراضی ملی را نشان میکنند که بابت آن به کسی پاسخگو نباشند. نگاه دولت و حاکمیت در ایران به طبیعت و فضای سبز اینچنین بوده است. آنها دنبال استفاده خود هستند. وقتی مردم میبینند که دولت اینگونه تخریب میکند و ارزشی برای حفاظت قائل نیست و اساساً دلسوزی وجود ندارد و تئوری پنجره شکسته وجود دارد، آنها هم در حفاظت از طبیعت کوتاهی میکنند. در تئوری پنجره شکسته افراد یک سنگ هم به شیشه میزنند و آنها هم از این نمد برای خود کلاهی میبافند و اینچنین با این نوع منطق و الگو منابع طبیعی در ایران به تاراج رفته است.
گرت هاردین در تراژدی منابع عام (مشارکتی) به این مساله پرداخته است که وقتی چیزی متعلق به همه است، یعنی متعلق به هیچکس نیست. این اتفاقی است که در ایران افتاده است. دولت باید دستورالعملها و شیوهنامههایی میگذاشت و از تشکلهای مردمنهاد متخصص میخواست که با برنامههای دقیق و درست مدیریت عرصههای حساس و منابع حیاتی را بر عهده بگیرند. قرقهای حفاظتی نمونهای از این دست برنامهریزیهاست که الان نمونههای موفقی در کشور دارد. در منصورآباد رفسنجان، با نظارت سفت و سخت این کار صورت گرفته است و اخیراً در منطقه الگن در کهگیلویه این کار دارد توسط جوانان صورت میگیرد. بنابراین تجربه به ما میگوید با نظارت بر مشارکتهای مردمی میتوان از فساد در عرصههای ملی و اراضی طبیعی جلوگیری کرد. چراکه این نوع مشارکتها با پول خدشهدار نمیشود. چنین مکانیسمی باید در ایران تقویت شود. دولت نظارت کند و مدیریت را به دست مشارکتهای مردمی بدهد. در سوئد مدیریت جنگلها و حتی مالکیت آن خصوصی است. اما این مالکیت خصوصی تا ابد نیست. دولت نظارت بسیار سختگیرانهای دارد. به مجرد این که مالکان و مجریان از تعهدات خود تخطی ورزند و نقصان داشته باشند و گزارشهای مردمی از تخلف در حفاظت و حتی بهرهبرداری به دولت برسد، مالکیت نقض میشود. در ایران چنین نگاهی وجود ندارد و حتی تلاشهایی را که صورت گرفت تا نسلی در ایران تربیت شوند که آنها خودشان مطالبهگر باشند در نطفه خفه کردیم. مدارس طبیعت در ایران میتوانست چنین نسلی را پرورش دهد اما از روی ناآگاهی جلو چنین فعالیتهایی گرفته شد. در مجلس و دولت و دستگاههای دیگر همه سازوکارها و فکرها و قوانین و حتی مکانیسمهای اجرایی به نحوی مدیریت میشود که از سهم منابع طبیعی کم کنند و به بهانه توسعه کشاورزی، جانماییهای صنعتی و اشتغال و... سازمانهایی مثل منابع طبیعی و سازمان جنگلها و آبخیزداری و محیط زیست ایران ضعیفتر و نحیفتر و بیاثرتر باشد. این نگاه غلط از دوره حکومت پهلوی آغاز شد و زمانی که وزارت منابع طبیعی پرقدرتی وجود داشت با وزارت شخصی به نام گلسرخی، شاه دستور انحلال آن وزارتخانه را داد و آن سازمان باارزش حفاظتی زیر بلیت دستگاه اجرایی به نام کشاورزی رفت، تا هر زمانی که نگاه بهرهبرداری کشاورزی خواست از منابع طبیعی به نفع خود طبیعت را استثمار کند و شوربختانه همان مکتب همچنان ادامه دارد.