از «فرار مغزها» تا «چرخش مغزها»
گفتوگو با علی بابایی درباره اثر مهاجرت نیروی انسانی
گفتوگوی پیشرو بابت نگاه متفاوتی که به مهاجرت نیروهای انسانی دارد بسیار قابل تامل است. علی بابایی، پژوهشگر حوزه سیاستگذاری نوآوری، مفصل و با مثال توضیح میدهد که چرا برخلاف نگاه قدیم باید از مهاجرت نیروهای انسانی مستعد به قطبها و هابهای جهانی استقبال کرد. نکته تنها اینجاست که آیا میتوان همچون هند، تایوان و کره بعداً از این ظرفیت بیبدیل استفاده کرد یا خیر.
افزایش مهاجرت نیروی انسانی متخصص و سرمایه از کشور بسیاری را نگران کرده است. به نظر شما این پدیده چه تبعاتی برای کشور به بار میآورد؟
میخواهم به مهاجرت از زاویه دیگری نگاه کنم. بهطور کلی مهاجرت در ایران پدیدهای کاملاً منفی دیده میشود، به خصوص از منظر سیاستگذار که آن را brain drain -چیزی شبیه همان فرار مغزها- میداند. جالب هم هست که با وجود این نگاه منفی به آن، عملاً کاری هم نتوانستهاند برای کاهش آن انجام دهند. اغلب فکر میکنند که اقتصاد علت اصلی مهاجرت است در صورتی که بخش زیادی از مساله فرهنگی است، بهخصوص برای قشر تحصیلکرده. این قشر انتظار نوع دیگری از رفتار از سوی جامعه را دارند. برای مثال تحصیلکرده ایرانی دوست دارد جایی زندگی کند که اخلاق حرفهای حاکم باشد و سیاست و دین و فرهنگ در تصمیمات و ترقی آنها موثر نباشد. من خیلی شنیدهام که طرف به زبان ساده میگوید «آنوریها nice هستند» یا کاری به عقیده و باور و پوشش آدم ندارند.
حالا من میخواهم نگاه دیگری به مهاجرت را پیش بکشم که با نگاه منفیای که در جامعه و بهخصوص در میان سیاستگذاران وجود دارد کاملاً متفاوت است. برای طرح این نگاه باید اول مقدمهای را خدمت شما عرض کنم. هرچه جلوتر میرویم بیشتر به اهمیت اقتصاددانهای بزرگی چون جوزف شومپیتر، رابرت سولو و پُل رومر و اخیراً هم ریچارد نلسون و کریس فریمن و کئون لی (اقتصاددانهای حوزه نوآوری) میرسیم که مهمترین موتور محرک اقتصاد را فناوری و نوآوری میدانند. امروز با انقلاب دیجیتال کاملاً مشخص است که خلق ثروت بیش از هرچیز ناشی از فناوری و نوآوری است. فناوری و نوآوری چند ویژگی دارد. ویژگی اول آن چیزی است که اسمش را میگذاریم ماهیت تلویحی-ضمنی یا به عبارتی نهان فناوری. یعنی فناوری و نوآوری بیش از آنکه امری مکتوب باشد در ذهن آدمها جای دارد و خیلی وقتها صرفاً با دیالوگ و مشاهده و زندگی مشترک منتقل میشود. این را میگویند tacit که در مقابل explicit قرار میگیرد. explicit قابل نوشتن است و به راحتی با یک جزوه منتقل میشود. اما بخش بزرگی از فناوری و نوآوری نهان است و با همان دینامیکهایی که گفتم منتقل میشود. ویژگی دیگر فناوری و نوآوری ماهیت synthetic (سینتتیک) آن است. یعنی هرچه دیدگاهها، ایدهها و رویکردهای متنوع بیشتری کنار هم قرار بگیرند، امکان اینکه از دل این همنشینی، فناوری-نوآوریهای بیشتری خلق شود افزایش مییابد. این یعنی فناوری و نوآوری، ماهیتاً ترکیبی است و هرقدر منابع آن متنوعتر باشد، خروجی آن بزرگتر و رادیکالتر میشود و در نتیجه ثروت بیشتری خلق میکند. ماهیت بعدی «تراکمی بودن» فناوری و نوآوری است. یعنی هرچه منابع فناوری و نوآوری از جمله منابع انسانی (خالقان ایده و مختصصان) را در یک منطقه متراکمتر کنید احتمال اینکه موثرتر و سریعتر به فناوریها و نوآوریهای بیشتر و رادیکالتری برسند بیشتر است. البته این به همان ماهیت سینتتیک نیز برمیگردد. تراکمْ، سنتز و ترکیب را تشدید میکند. این مثل یک گلوله برفی است که هرقدر جلوتر میرود تراکم بیشتری هم به بار میآورد و عملاً از یک نقطه عطف که بگذرد دیگر روزبهروز منابع بیشتری به آن قطب سراریز میشود. این ویژگیها باعث میشود که فناوری-نوآوری، عموماً در یکسری مناطق جغرافیایی جهان به صورت قطب، هاب، خوشه و اکوسیستم شکل بگیرد. مثلاً میگویند سیلیکونولی قطب آیسیتی است. مثلاً میگویند منطقه هسین شو در تایوان قطب فناوری آسیاست. مثلاً میگویند بوستون در آمریکا هاب بیوتکهاست. این به خاطر آن ویژگیهایی بود که عرض کردم. مناطقی که آن ویژگیها را به شکل موثری کنار هم قرار میدهند میتوانند به قطب و هاب تبدیل شوند. برگردیم به مهاجرت. نکته متفاوتی که میخواستم درباره مهاجرت بگویم این است که اتفاقاً شما اگر بتوانید نیروی انسانی خودتان را به این قطبها بفرستید، با این شرط که تحت شرایطی مجدداً از آنها استفاده کنید، از قضا بهترین کار را برای توسعه کشور انجام دادهاید. مثلاً نیروی انسانی که به یکی از این قطبها میرود پس از مدتی برگردد (مهاجرت کوتاهمدت) یا شرایطی فراهم شود که نیروی انسانی مهاجرتکرده دائماً با کشور خودش در ارتباط و رفتوبرگشت باشد. اتفاقاً مطالعات و تئوریهای زیادی وجود دارد که به ما میگوید اگر شرایط درستی ایجاد شود این مهاجرتها میتواند تاثیرات بسیار زیادی برای کشور مهاجرفرست داشته باشد. حتی میتوان گفت این موضوع یکی از الزامات توسعه کشورهای در حال توسعه است. یعنی اگر مهاجرانمان به این قطبها را به نحوی برگردانیم یا بهگونهای امکان ارتباط و رفتوبرگشت آنها را فراهم کنیم، چنان سودی از این کار نصیب کشور میشود که در حالت عدم مهاجرت به دست نمیآمد. به این فرآیند مهاجرت کردن و بازگشت هم میگویند (brain circulation). یعنی از وضعیت منفی brain drain در ادبیات مهاجرت جهان میرسیم به وضعیت brain circulation که کاملاً مثبت است.
مثال مشخصی از تاثیر دامنهدار این پدیده بر توسعه کشورهای در حال توسعه میفرمایید؟
بله، کره جنوبی بعد از جنگ جهانی دوم وضعیت بسیار بدی داشت و نیازمند کمک آمریکا بود. آمریکا به واسطه جنگ سرد و مسائل مربوط به کره شمالی، در کره جنوبی حضور نظامی هم داشت و در مجموع بابی برای مهاجرت شهروندان کره جنوبی به آمریکا باز شد. عدهای رفتند و تحصیل کردند و اتفاقاً تا سالیانی هم کاری با کره جنوبی نداشتند. این تاریخچهای را که میگویم از کتاب «نظام نوآوری ملی»، فصل مربوط به کره که لینسو کیم نویسنده آن بود، گرفتهام که پرارجاعترین کتاب در عرصه نظام نوآوری ملی است. لینسو کیم خودش از آن کرهایهایی است که در آمریکا درس خوانده بود اما به کره برگشت و نگاه عمیقی به مساله توسعه در کره کرد. حدوداً در سالهای دهههای ۵۰ و ۶۰ که مهاجرت نخبگان از کره جنوبی رواج یافت اغلب مردم و سیاستمداران کره بر این باور بودند که بدبخت شدند و تمام مغزهای آنها فرار کردند و رفتند- همان ذهنیت brain drain. تا اینکه ژنرال پارک به قدرت رسید و فرآیند توسعه کره شروع شد. ژنرال پارک در بحث توسعه نگاه خاصی داشت و بیشتر توجهش به بنگاههای بزرگی چون سامسونگ، الجی، گلداستار و امثال آن معطوف بود. به اینها فشار میآورد که نوآور شوند و حوزههای کاریشان را گسترش دهند. بنگاهها هم کار خودشان را پیش میبردند (به خصوص در صنایع سنگین) تا زمان آن رسید که پا در حوزه هایتک بگذارند.
تا سالهای ۱۹۸۰، ۱۹۸۵ هیچکدام از این بنگاههای بزرگ کرهای دید و شناختی از هایتک نداشتند. از سویی هم در رقابت بین خودشان و فشار دولت میخواستند با ورود به حوزه هایتک، فعالیتهای خودشان را گسترش دهند و از سوی دیگر بازارهای جدید از جمله بازار آمریکا را بهروی خودشان باز کنند. وقتی این شرکتها خواستند به هایتک ورود کنند به این نتیجه رسیدند که بهترین راه ورود، استفاده از کرهایهایی است که در آمریکا، به خصوص سیلیکونولی مشغول به کار بودهاند و شرکتهای تکنولوژیک راه انداخته بودند. برای همین اول در آمریکا مرکزی را تاسیس کردند و با کرهایهای آنجا وارد تعامل شدند و اطلاعاتی درباره هایتک کسب کردند و کمکم به این حوزه ورود کردند. کمی که از ورود آنها به هایتک گذشت و کار مستحکم شد، لینسو کیم میگوید دیگر کره بهطور رسمی از کرهایها خواست به کشور برگردند و در شرکتهای بزرگ هایتک کرهای مشغول به کار شوند. طبق آمار لینسو کیم بعد از مدتی ۹۰ درصد مدیران تکنولوژیک جایی مثل سامسونگ افرادی بودند که یا در سیلیکونولی و شرکتهای هایتک آمریکا بودند یا در آنجا درس خوانده بودند. البته به موازات آن دولت کره تلاش کرد فضایی ایجاد کند که این متخصصان وقتی به کشور بازمیگردند بتوانند سبک زندگی خودشان را داشته باشند و از سوی جامعه سنتی کره تحت فشار قرار نگیرند. الان وضعیت جهانی هیوندا و سامسونگ را میبینیم.
اینها شرکتهایی هستند که به وضوح از نیروهای انسانیای بهرهمند شدند که مهاجرت کرده بودند. نیروهایی که در مهمترین قطب هایتک جهان، فناوری و مدیریت را یادگرفته بودند. همانطور که میبینید موتور توسعه اقتصادی کره تحت تاثیر این جریان بوده است. فقط سامسونگ به تنهایی ۶۰۰ میلیارد دلار صادرات دارد. تراز تجاری کره الان کاملاً به همین صادرات و دلارهای خصوصی متکی است. مثال دیگری بزنم. خانم ساکسنین از جامعهشناسهای بسیار معروف آمریکایی است که در مورد موضوع مهاجرت و توسعه پژوهش کرده است. او هم بهشدت این موضوع را تایید میکند و میگوید انقلابی که در قطب اصلی فناوری تایوان بهوقوع پیوست و آن را به قطب مهمی در آیسیتی شرق آسیا تبدیل کرد این بود که مهاجرهایی که به آمریکا آمده بودند برمیگردند؛ عدهای به دولت میروند و عدهای وارد حوزه کاری و آیسیتی میشوند. این افراد بهخاطر شبکه و ارتباطاتی که داشتند، از یک طرف سیاست را تحت تاثیر قرار دادند و آن را به حرکت به سمت آیسیتی تشویق کردند، از سوی دیگر شبکهای که در آمریکا ساخته بودند به آنها اجازه داد که شرکتهای بزرگ آمریکایی و چندملیتی را برای رفتن به تایوان و سرمایهگذاری در آن تشویق کنند. برای همین هم هست که تایوان در حال حاضر یکی از مهمترین مراکزی است که شرکتهای چندملیتی در آن مستقر هستند. مفهوم brain circulation را نیز همین خانم ساکسنین مطرح میکند. جالب اینکه دنی رودریک هم همین را میگوید. او اقتصاددان توسعه است. اصالتاً ترک است اما در هاروارد درس خوانده است. اینها در هاروارد و آمآیتی جریان نوینی از اقتصاد توسعه راه انداختهاند که در میان آنها رودریک یکی از پرارجاعترینهاست که متاسفانه در ایران زیاد شناختهشده نیست. بحث رودریک درباره توسعه این است که در حال توسعهها راهی ندارند جز اینکه اقتصاد سنتی را رها کنند و وارد فعالیتهای جدید شوند. در واقع راهی وجود ندارد جز اینکه عدهای پیدا شوند که حاضر باشند ریسک کنند، اکتشاف کنند و با بهوجود آوردن فعالیتهای جدید کوچک در کشور نشان دهند که میتوان کارهای دیگری نیز در این کشور انجام داد. یکی از موضوعاتی که رودریک مطرح میکند این است که یکی از مهمترین منابعی که میتوانند این کار را بکنند تکنولوژیستهای مهاجر هستند. یعنی کسانی که از کشور رفتهاند و تجربه و تخصصی پیدا کردهاند و راحتتر میتوانند ایدهها و فعالیتهای جدید را در کشور خودشان رقم بزنند.
در کشور خودمان چطور؟ آیا مثالی از تحقق این سازوکار (brain circulation) وجود دارد؟
مثال جالبی در این مورد وجود دارد. چند تن از مدیران باسابقه ستاد نانو نقل میکنند که روزی ضیافت شامی در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی برگزار میشود که ایشان از ایرانیان خارج کشور هم برای حضور دعوت کرده بودند. یکی از افراد حاضر پروفسور منصوری بود- با پروفسور منصوری دانشگاه شریف اشتباه نگیرید. او در حین شام به آقای خاتمی میگوید شما کجای دنیا هستید؟ در حال حاضر در جهان تکنولوژیهای در حال ظهور از جمله نانو و بیو و امثال آن آمده است. آقای خاتمی شوکه میشود و بعد از شام به ریاست سازمان برنامه که فکر کنم آقای عارف بوده، میگوید که مباحثی که آقای منصوری گفت چی بود. آقای عارف هم به سازمان میگوید یک گزارش درباره این موضوع تهیه کنند. اینقدر در تهیه گزارش تعلل میشود که رئیسجمهور خودش تصمیم میگیرد ستادهای بیو و نانو را مستقیماً تحت ریاستجمهوری تاسیس کند. الان به این همه دفتر و دیوانی که حول دانشهای نوظهور و شرکتهای دانشبنیان در ایران تاسیس شده توجه کنید، چه زیر نظر ریاستجمهوری و چه رهبری، بعد ببینید که جرقه همه آنها از گفتوگوی یک مهاجر با رئیسجمهور شکل گرفته است. درباره هند هم بحث همین است. مطالعات مهمی نشان میدهند که هند هم بهخاطر مهاجرانی که به قطبهای فناوری و نوآوری جهانی بهخصوص سیلیکون ولی فرستاد هند شد. بسیاری از هندیها در آن قطبها تحصیل و کار کرده بودند. آنها توانمندی فناوری و حتی توانمندی مدیریت را به کشور خود بازگرداندند. دقت کنید که بخش زیادی از مدیریت هم همان tacit knowledge است. این دانش قابل مکتوب شدن و جزوه برداشتن نیست. باید از نزدیک این نوع دانش را لمس کرد. بنابراین از دانش مدیریتی تا دانش فنی را مهاجران به کشور خودشان بازگرداندند. جالب اینکه اینها ارتباطها و شبکههایی را که ساخته بودند هم به کشور بازگرداندند و در خلق بازار برای شرکتهای هندی استفاده کردند. بخشی از سرعت رشد هند مدیون همین ارتباطاتی بود که مهاجران آنها داشتند. در پژوهشهایی که بر روی قطبهای فناوری و نوآوری بیرون از آمریکا شده است اجماع نظر وجود دارد که اگر امروز هند و اسرائیل به قطبهای آیسیتی تبدیل شدهاند بهخاطر همین مهاجرت و رفتوبرگشتی بود که بین نیروهای انسانی آنها و سیلیکونولی وجود داشت. بهطور جدی میتوان گفت، من ادعا میکنم، که تنها راه جهش اقتصادی ایران اتصال به مهاجرانی است که در آن قطبها مشغول به کار هستند. راه دیگری نیست. این همان راهی است که تایوان و کره و هند رفتند. باید به اقداماتی فکر کرد که بازگشت مهاجران یا رفتوآمد آنها را افزایش میدهد یعنی باید وضعیت را از brain drain به brain circulation تبدیل کنیم.
با این اوصاف باید مهاجرت نیروی انسانی به این قطبها را فینفسه اتفاق مثبتی برای کشور دانست؟
توجه داشته باشید آدمهایی که الان در ایران هستند، قبل از مهاجرتشان، هنوز tacit knowledge را فرانگرفتهاند و از نظر من به آن سرمایه کلیدی و مهمی که بعداً حسرت آنها را در ایران میخوریم تبدیل نشدهاند. البته اینها بحثهای رادیکالی است که من مطرح میکنم. ۹۹ درصد کسانی که از ایران میروند نه تکنولوژیست هستند و نه innovator. یعنی دانش آنها به خلق ثروت عجیب و غریبی منتهی نمیشود. و به آن معنایی که مدنظر بحث ما هست سرمایه محسوب نمیشوند بلکه افراد عادی هستند مثل من و شما. پس اگر این طرف در ایران میماند هیچوقت تبدیل به آن سرمایه ویژهای نمیشد که دانش ضمنی موجود در قطبها را دریافته باشد. سرمایهای که کشور باید به حال آن غبطه بخورد همان دانش نهانِ فناوری و نوآوری، و البته شبکههای ارتباطی کلیدی و حتی دانش مدیریتی است که از دل زندگی و تعامل در قطبها به دست میآید و نمیتواند به ایران بازگردد.
به سازوکارها برگردیم، چه کنیم که این سرمایهها به کشور بازگردند یا دستکم در رفتوبرگشت باشند؟
برای مثال کره وقتی فراخوان داد که همه فعالان قطبهای فناوری به کشور بازگردند، موفق شدن فضایی را ایجاد کنند که این اقشار مهاجرت کرده در بازگشت به کشور سبک زندگی مدل سیلیکونولی خود را حفظ کنند و درگیر جامعه سنتی کره نشوند. حالا اگر ما بخواهیم فضایی را ایجاد کنیم که دستکم، این ارتباط ضعیف و رفتوبرگشتی بین مهاجران ساکن در قطبها با داخل کشور برقرار شود نیازمند نوآوریهایی در سیاست و سیاستگذاری هستیم. قبلا البته افرادی آمدند اقداماتی انجام دهند که با ورود نهادهای امنیتی کار دیگر پیش نرفت. البته آن زمان با برنامه اوباما برای حمایت از رهبران جوان و استارتآپها در کشورهای دیگر هم مصادف شده بود. ما به هر حال به یک نوآوری سیاستگذارانه نیاز داریم که خیال دستگاههای امنیتی راحت شود. باید نهاد واسطی شکل بگیرد؛ بین دولت و حاکمیت از یک سو و مهاجران از سوی دیگر. این نهاد واسط با دانستن زبان دو طرف شاید بتواند این جریان را برقرار کند. ما یک buffer (میانی، ضربهگیر) میخواهیم که زبان حاکمیت و زبان مهاجران را بشناسد تا با لحاظ نگرانیهای حاکمیت و همچنین شان مهاجران کار را پیش ببرد. شرط این هم، اول از همه، اجماع دولت و حاکمیت بر سر اهمیت اصل این ماجراست. و شرط دوم، بسیج جدی منابع دولت-حاکمیت برای سرریز فناوری و نوآوری مهاجران در بخشهای جدید اقتصاد.