پیشران شادی
آیا پول میتواند مردم را شادمان کند؟
اگرچه اقتصاد از دید بسیاری از مردم، علمی ملالانگیز و کسالتبار است، اما بعد از جنگ جهانی دوم ظهور موضوعات اجتماعی مانند شادکامی در این حوزه، توانست تا حدی این تصور منفی را تعدیل و علم اقتصاد را به روانشناسی و جامعهشناسی نزدیکتر کند. در اقتصاد شادکامی، اقتصاددانان به مطالعه عوامل موثر بر شادی میپردازند و هدف آنها بررسی منابع اقتصادی و غیراقتصادی برای تبیین سیاستهایی است که افزایش شادکامی در جوامع را به همراه داشته باشد. برای سالهای طولانی میزان شادی و سعادت مردم یک جامعه مقولهای نبود که اقتصاددانان به آن ورود کنند. در اوایل قرن بیستم اقتصاددان ایتالیایی ویلفردو پارتو، اقتصاد را علم تصمیمگیری نامید، نه علم رضایت و شادی مردم. در دورهای پس از آن اقتصاد به صورت مطلق به تحلیل تولید، توزیع و مصرف کالاها پرداخت. مردم، عاملان تولید و مصرف بودند و رضایت آنها فقط محدود به فراهم شدن کالاهای مورد نیازشان بود. اقتصاددانانی که در اوایل قرن بیستم آموزش دیدند، هیچ درسی از شادکامی انسانها نیاموختند و هیچ آرمانی برای جامعهای شاد نداشتند. آنها عادت داشتند عملکرد اقتصادی مردم را مشاهده کنند و گوش کردن به مردم در حیطه وظایف آنها نبود. ولی به تدریج با آغاز قرن بیست و یکم، تعداد اندکی از اقتصاددانان رویه خود را تغییر داده، به احساسات مردم گوش دادند و اطلاعات مربوط به آن را جمعآوری کردند و به کمک این دادهها، به تحلیل مولفههای اقتصادی موثر بر شادی مردم پرداختند و شاخه جدیدی از اقتصاد به نام اقتصاد شادکامی را شکل دادند. در این شاخه از مطالعات اقتصادی، سعی شده نواقص تحقیقات سنتی برطرف شود و حس رضایت و شادی مردم نه در ارتباط با مقوله عرضه و تقاضا و سازوکار بازار بلکه به عنوان یک احساس موثر بر کیفیت زندگی انسانها و به عنوان عاملی قوی بر افزایش بازدهی اقتصادی مورد بررسی قرار بگیرد. واقعیت این است که تحقیقات نشان میدهد، شادی میتواند در بهرهوری اقتصادی فرد یا جامعه تاثیر غیرقابل انکاری داشته باشد. برای مثال تحقیق سال 2019 دانشگاه آکسفورد تایید میکند که بازدهی کارگران شاد 13 درصد بیشتر از بقیه است. یکی دیگر از فواید اطلاعات جمعآوریشده در حوزه شادکامی این است که میتوان از آنها برای تحلیل سیاستهای کلان جامعه، مولفههای موثر بر اقتصاد خرد و کلان نیز استفاده کرد.
ریچارد ایسترلین، اولین اقتصاددانی بود که به مطالعه آمار شادی و رضایتمندی مردم پرداخت و از اینرو او را «پدر اقتصاد شادکامی» مینامند. او معتقد است اقتصاد درباره مردم و رفاه و سعادت آنهاست. هرچند بعضی اقتصاددانان مخالف چنین تعریفی هستند. ریچارد ایسترلین، برای اولین بار در اواسط دهه 70 به کمک آمار و اطلاعات جمعآوریشده از آمریکا مطالعهای را بر روی میزان خوشحالی مردم انجام داد. نتیجه تحقیق او یک پارادوکس عجیب را نشان داد، «پارادوکس ایسترلین» یا همان پارادوکس شادکامی و درآمد. بر اساس یافتههای ریچارد ایسترلین، برخلاف رشد اقتصاد آمریکا در طول دهههای قبل، میانگین خوشحالی مردم تقریباً ثابت و بدون تغییر باقی مانده بود یعنی در مدت زمان طولانی رشد اقتصاد نتوانسته بود شادی مردم را افزایش دهد. البته در مقاطع کوتاهی از زمان، میزان خوشحالی مردم با درآمد آنها ارتباط مستقیم داشته و هرچه درآمدشان بیشتر، شادکامی آنها هم بیشتر میشد. ولی با گذشت زمان، معمولاً حدود 10 سال، بالا رفتن درآمد دیگر نمیتوانست انگیزه لازم برای خوشحال نگه داشتن افراد را به زندگی آنها تزریق کند. این یعنی، از یک سطح درآمد به بعد، دیگر پول جذابیتی برای مردم ندارد. در نظریه ایسترلین در کوتاهمدت افزایش درآمد به افزایش شادکامی منجر میشود ولی در بلندمدت این رابطه کاملاً نقض میشود. مطالعه ایسترلین به دلیل عدم دسترسی به اطلاعات سایر کشورها در آن سالها، فقط متمرکز بر آمریکا بود که مطالعه او همچنان ادامه داشته و نشان میدهد میزان درآمد در آمریکا در طول 70 سال سه برابر شده ولی رضایت و شادکامی کاهش چشمگیری داشته است. با گذشت زمان و گسترش این فرضیه و بررسی آن بر روی سایر کشورها مشخص شد که این پارادوکس نه فقط در سطح یک کشور بلکه در مقایسه چند کشور نیز صادق است. ایسترلین در مصاحبهای اظهار داشت این پارادوکس تنها نکته شگفتیآور در طول 50 سال تحقیقات و مطالعاتش بوده است.
ریچارد ایسترلین در کتاب جدید خود «درسهای یک اقتصاددان درباره شادکامی، خداحافظ علم ملالانگیز» که در سال 2021 چاپ شد، به گفته خودش به جمعبندی درسهایی پرداخته که در حوزه شادکامی و از تحقیقات و مطالعات فراوان آموخته است. درسهایی که نتیجه نیمقرن تحقیقات خودش و سایر همکاران اقتصاددان و روانشناس بوده و دوران بازنشستگیاش این فرصت را به او داده تا آنها را در یک کتاب جمعآوری کند. او امیدوار است این کتاب بتواند نهتنها برای دانشجوهایش مفید باشد، بلکه زندگی مردم را بهتر کند. او در این کتاب سعی دارد به زبان ساده به موضوعاتی که همواره ذهن انسان مدرن را به خود مشغول کرده است، پاسخ دهد؛ موضوعاتی مانند قابل اندازهگیری بودن خوشحالی، تاثیر پول، ازدواج، بچهدار شدن، مذهب و حتی ورزش کردن بر روی افزایش رضایت از زندگی و تاثیر جنسیت روی میزان خوشحالی افراد. این کتاب همچنین به بررسی وظایف دولت و اینکه آیا خوشحال نگه داشتن مردم وظیفه دولت است میپردازد و به این سوال پاسخ میدهد که آیا کشورهای ثروتمند خوشحالترین مردم دنیا را دارند و آیا رشد اقتصادی تاثیری بر کیفیت و شرایط زندگی دارد یا خیر.
روانشناسان معتقدند احساس شادی انسان را شرایط سلامت او، خانواده و شرایط اقتصادیاش تعیین میکنند، ولی میزان تاثیر این سه عامل در تحقیقات مختلف متفاوت بوده است. نتایج تحقیقات ایسترلین که در کتابش به چاپ رسیده نشان میدهد که نهتنها پول بیشتر، بلکه رشد اقتصادی نیز نمیتواند تاثیر بلندمدتی بر میزان خوشحالی شهروندان داشته باشد ولی داشتن فرزند شاید تا حدی بتواند شادی مردم را تامین کند که آنهم در میان افراد مختلف متفاوت است و به مرور با بزرگ شدن فرزندان، حس شادی والدین هم کاهش مییابد. جنسیت افراد هم تا حدی در میزان شادی آنها موثر است. البته حس شادکامی معمولاً از نوسانات زیادی در زندگی برخوردار است ولی در کل زنان در سالهای جوانی خود بیشتر احساس شادی میکنند و مردان در سنین بالاتر. البته اگر در مقطع کوتاهی از زمان، نه در بلندمدت، به بررسی آنها بپردازیم، جنسیت تاثیری بر شادکامی افراد ندارد و پول و درآمد بالا، فارغ از زن بودن یا مرد بودن آنها، تنها عامل شادیشان محسوب میشود. از سوی دیگر مطالعات نشان داده است که بین مذهب افراد و میزان شادی آنها ارتباط مستقیمی وجود دارد ولی به گفته ایسترلین، اینکه به مردم بگوییم برای خوشحال بودن باید به اجبار رو به مذهب بیاورند، تاثیری در شاد بودن آنها نخواهد داشت.
چرا تحقیقات ایسترلین نشان میدهد که پول، بیشتر از اندازهای، دیگر نمیتواند از ما انسانهای شادتری بسازد؟ ایسترلین معتقد است، جواب به این سوال در گرو بررسی دادههای بهدستآمده از تحقیقات در یک بازه زمانی طولانی است و اطلاعات کوتاهمدت نمیتواند جواب درستی به این سوال بدهد. او در کتاب جدیدش، به تحلیل دو عامل مهم و ارتباط آنها با یکدیگر میپردازد: خواستهها و داشتهها. اگر خواستههای ما در طول زمان ثابت بماند و داشتهها بیشتر شود، بهطور طبیعی، رضایت ما نیز افزایش پیدا میکند ولی اگر خواستهها بیشتر شود ولی داشتهها ثابت بماند، میتوان انتظار داشت که حس شادی در ما افول کند.
برای روشن شدن این رابطه، بهتر است ببینیم ریشه خواستههای انسان در چیست؟ بر اساس مطالعات روانشناسی و اقتصاد شادکامی، دو عامل خواستههای ما را شکل میدهند: «مقایسه با دیگران» و «مقایسه با شرایط قبلی خودمان». همانطور که قبلاً هم گفتیم حس شادی اشخاص را خانواده، سلامت و شرایط اقتصادی آنها مشخص میکند که موضوعی نسبی است. ایسترلین در کتاب خود تاکید دارد که مردم همواره شرایط سلامت و خانواده خود را به نسبت سالهای قبل خود میسنجند و آنها را با دیگران مقایسه نمیکنند. اگر شرایط بهتر از قبل باشد، در عمل، داشتههایشان بیشتر از خواستههایشان شده و همین امر، آنها را شاد و راضی نگه میدارد. واقعیت هم این است که در بُعد سلامت و زندگی خانوادگی، خواستههای کمتر کسی با گذشت زمان تغییر میکند و معمولاً شهروندانی که از سلامت جسمی و از شرایط خانوادگی باثباتی برخوردارند، از داشتههای خود راضیاند. این در حالی است که همین افراد دائم در حال محک زدن شرایط اقتصادی خود نسبت به دیگران هستند و از اینرو انتظارات آنها افزایش یافته و داشتههایشان نمیتواند آنها را راضی نگه دارد. واقعیت این است که مردم نمیتوانند شرایط اقتصادی خود را با گذشته خود مقایسه کنند، آنها مرتب خود را با دیگران مقایسه میکنند و این پاشنهآشیل انسان مدرن برای دستیابی به شادکامی است. آنها حتی خانواده و سلامت خود را قربانی به دست آوردن درآمد بیشتر میکنند و تنها شانس خود برای شاد بودن را نیز از دست میدهند.
ایسترلین در این خصوص میگوید: «ما همواره در حال قضاوت درآمد خود بر پایه مقایسه آن با دیگران هستیم. اگر دیگران درآمد بیشتری داشته باشند، بهطور طبیعی ما کمتر خوشحال هستیم. درست است که افزایش درآمد به تنهایی میتواند در مقطعی از زمان باعث خوشحالی ما شود ولی معمولاً اتفاقی که افتاده این است که، افزایش درآمد ما با افزایش درآمد اطرافیان ما همراه بوده و در این چرخه بیتوقف هیچکس نمیتواند در بازه زمانی طولانی خوشحال باشد.» تنها راه نجات از این دام، تمرکز بر نیازهای خودمان است نه مقایسه با دیگران.
در مورد اینکه کدام کشورها خوشحالترین هستند، به گفته ایسترلین، مردم کشورهای اسکاندیناوی خوشحالترین مردم هستند زیرا این کشورها بر پایه تامین رفاه اجتماعی اداره شده و در آنها سیاستهایی اجرا میشود که رفع دغدغهها و نگرانیهای اصلی مردم را نشانه گرفته است. یک کشور برای شاد بودن مردمش نیازی ندارد ثروتمند باشد. کاستاریکا، با یکچهارم درآمد آمریکا، از آمریکا خوشحالتر است زیرا دولت این کشور نیز مانند کشورهای اسکاندیناوی سیاستهای حمایت از رفاه اجتماعی را در پیش گرفته است. در گزارش شادکامی جهانی سال 2021، خوشحالترین کشورها عبارتاند از فنلاند، ایسلند، دانمارک، سوئیس، هلند، سوئد و آلمان. «شاخص خوشبختی ناخالص ملی» (Gross National Happiness) اولین سیستم اندازهگیری شادکامی بود که اولینبار توسط پادشاه کشور بوتان در سال 1972 معرفی شد. پادشاه بوتان معتقد بود در توسعه پایدار دیدگاهی جامع مورد نیاز است و این یعنی باید به ابعاد غیرمادی موثر بر شادکامی نیز اهمیت داده شود؛ در چنین دیدگاهی، خوشبختی مردم نه فقط با داراییهای مالی بلکه با ارزشهای انسانی آنها نیز سنجیده میشود. در مکتب بودیسم، آنچه مردم دارند اهمیت دارد نه آنچه ندارند و GNH ریشه در همین نوع نگرش دارد. در سال 2011 شورای سازمان ملل، قطعنامه «شادکامی: به سوی دیدگاهی همهجانبه نسبت به توسعه» را تصویب کرد. در سال 2012 نخستوزیر بوتان به همراه بان کی مون، دبیر کل وقت سازمان ملل، نشست «رفاه و شادکامی، معرفی الگوی جدید اقتصادی» را برگزار کردند تا فلسفه «شاخص خوشبختی ناخالص ملی» در سطح بینالمللی ترویج داده شود. در این نشست اولین گزارش جهانی شادکامی منتشر شد و پس از آن تاریخ 20 مارس به عنوان روز بینالمللی شادکامی توسط سازمان ملل نامگذاری شد. ولی بوتان، کشوری که شاخص «خوشبختی ناخالص ملی» را به دنیا معرفی کرد، در گزارش جهانی شادکامی در سال 2019، رتبه 95 در میان 156 کشور دنیا را به دست آورد. این کشور با وجود همه تلاشهایش برای تبیین سیاستهای شادیمحور، درگیر فقر و چالشهای حاصل از همسانسازی اقتصادی و اجتماعی در یک جامعه کشاورزسالار است که با تغییرات اقلیمی و کند بودن توسعه با مشکلات فراوانی دستوپنجه نرم میکند. به گزارش بیزینس اینسایدر ورود تکنولوژی به این کشور روش زیست سنتی آن را تحت تاثیر قرار داده که پیامد آن کاهش حس رضایت و خوشحالی در بین مردم این کشور بوده است. سالها این کشور، درهای خود را به روی سبک زندگی غربی بسته بود، ولی چند سالی است که تلفن همراه، تلویزیون و کامپیوتر به زندگیهای این افراد وارد شده و بسیاری معتقدند، آشفتگی مردم حاصل تغییر سبک زندگی آنهاست. رئیس مرکز مطالعات بوتان، پونشو راپتن، معتقد است، اکنون خواستههای مردم بوتان خیلی بیشتر از قبل شده است و این روند از آنها مردمی غمگین و ناراضی ساخته است.
با نگاهی اجمالی به بوتان، سیاستهای شادیمحور آن و فاصله زیادی که این کشور با خوشحالترین کشورهای دنیا دارد، انتقادهایی که به نظریه ایسترلین میشود، پررنگتر شده و قابل بررسی میشود. دنیل ساکس، یکی از منتقدان ایسترلین، معتقد است روشهای جمعآوری اطلاعات او در تحقیقاتش، اشتباه بوده و این اطلاعات به درستی تفسیر نشده است. او میگوید بررسی دقیق آمار، نشاندهنده ارتباط نزدیک سرانه تولید ناخالص ملی یک کشور با میزان رضایت مردم از زندگی است، به همین دلیل کشورهای ثروتمند، خوشحالترین مردم دنیا را دارند. تحقیق دیگری که توسط ژان امانوئل دو نیو، اقتصاددان بلژیکی و استاد دانشگاه آکسفورد انجام شد، نشان داد که رضایت و خوشحالی مردم یک کشور حدود شش برابر حساستر به رشد منفی اقتصادی آن کشور است تا رشد مثبت. این یعنی اگر اقتصادی در طول شش سال رشد چنددرصدی داشته باشد ولی فقط یک سال دو درصد رشد منفی داشته باشد، اقتصاد از رشد خوبی برخوردار بوده ولی شادکامی مردم نه. در مقالهای در مجله فوربس اینطور به نظریه ایسترلین پرداخته شده است که آنچه باعث ایجاد شادی و رضایت بین شهروندان یک کشور میشود، جهت حرکت آن کشور است. به عبارت دیگر، کشورهای ثروتمند به دلیل ثروتشان نیست که مردمی خوشحال و راضی دارند، تنها دلیل خوشحالی مردم این کشورها دههها و شاید صدها سال مسیر افزایش تدریجی درآمد شهروندان است. اینکه مردم بدانند آینده بهتری از نظر رفاه و امنیت اجتماعی در پیش رو دارند قطعاً از میزان درآمدی که کسب میکنند بیشتر میتواند شادکامی آنها را تامین کند. از سوی دیگر اقتصاددانانی مانند بتسی استیونسون و جاستین ولفرز معتقدند نکته اصلی پارادوکس ایسترلین در عدم توانایی او در بسط ارتباط آماری بین رشد اقتصادی و افزایش شادکامی است. آنها شواهدی دال بر وجود این ارتباط را در مقاله خود ارائه دادهاند. روث وینهاون، جامعهشناس برجسته هلندی و متخصص مطالعات علمی شادکامی و اد دینر، روانشناس، استاد دانشگاه و نویسنده آمریکایی از دانشگاه یوتا، هر دو با ارائه شواهد و اطلاعات آماری ارتباط مثبت بین درآمد و میزان رضایت مردم را تایید کردند.
البته با وجود همه اختلافنظرها، در این واقعیت که مقدار حداقلی از درآمد و تامین نیازهای ضروری افراد یک جامعه مهمترین عامل رضایت شهروندان آن جامعه است، هیچ شکی نیست. ایسترلین در مصاحبهای که با دانشگاه کالیفرنیای جنوبی انجام داده است در جواب پرسشی درباره وظایف دولتها برای بهبود شادکامی در یک جامعه، میگوید: «دولتها وظیفه دارند امنیت شغلی و درآمد، بیمه پزشکی و درمانی را تامین کرده و بهطور کلی سیاستهایی را که دغدغهها و نگرانیهای مردم را کاهش میدهد در اولویت قرار دهند.» او تنها یک توصیه برای شاد بودن دارد: «زمان بیشتری را با خانواده بگذرانید و کمتر بر پول درآوردن تمرکز کنید.» او شادکامی را در یک جمله خلاصه میکند: تمرکز بر خانواده، سلامت و مقایسه نکردن خود با دیگران.