سیطره قبایل دانشگاهی بر اجتماع علمی
چشمانداز آینده دانشگاه و تاثیر آن بر نخبگان در گفتوگو با عباس کاظمی
سالهاست پژوهشگران خوشفکری پا به میدان پژوهشی گذاشتهاند و دانشگاه و استادان آن را به مساله پژوهش خود تبدیل کردهاند. آنها تلاش میکنند به پرسشهایی از این دست پاسخ دهند که چرا دانشگاه، بهطور مشخص رشتههای علوم اجتماعی، در ایران کارکردی که باید را ندارد؟ چرا این رشتهها ایدههای مشخص و دقیقی برای مسائل بیشمار کشور ندارند؟ چرا فضای رشتههای علوم اجتماعی، از جامعهشناسی و علوم سیاسی تا اقتصاد و روابط بینالملل، بیشتر از اینکه خاطر کسی را جمع کند آن را پریشان میکند؟ مشکل کجاست و موانع کداماند؟ چقدر مشکل به داخل این نهاد بازمیگردد و چقدر از مشکل از بیرون به آن تحمیل شده است. طنز تلخ اینکه محمد فاضلی هم یکی از همین افراد بود. او که از مهندسی صنایع امیرکبیر تغییر رشته داد و دانشجوی جامعهشناسی شد، پایاننامه ارشد خود را صرف بررسی نهاد علم در ایران کرد. حالا سالها از آن پایاننامه گذشته و خبر کنار گذاشته شدن او، آرش اباذری و رضا امیدی از سه دانشگاه بهشتی، شریف و تهران، دلیلی شد برای این پرونده و گفتوگوی پیشرو. در گفتوگوی حاضر به سراغ عباس کاظمی، یکی از برجستهترین صاحبنظران حوزه نهاد دانشگاه، رفتیم تا از شرایطی بپرسیم که در آن نخبگانِ سرشناس و طرازاول از دانشگاه کنار گذاشته میشوند. ماجرا چیست و این وضعیت چه تبعاتی برای دانشگاه در پی خواهد داشت؟ او نقش نیروهای بیرونی را کمرنگ نمیکند اما بیشتر بحث خود را به توضیح وضعیت از داخل دانشگاه اختصاص میدهد تا نشان دهد ماجرا آنقدر هم ساده نیست.
♦♦♦
اگر اجتماع علمی را مرجع تشخیص صلاحیت و کیفیت استادان بدانیم، محمد فاضلی یکی از تحسینشدهترین استادان جامعهشناسی امروز ایران از سوی صاحبنظران این رشته است. پرسش اینجاست در دل چه روابط و شرایطی یک دانشگاه از همکاری با چنین استادی امتناع میکند (عملاً او را اخراج میکند)؟ البته غمانگیز آنکه این ماجرا فقط به فاضلی مربوط نیست و در هفتههای اخیر دیگرانی چون آرش اباذری و رضا امیدی نیز به همین وضعیت دچار شدند.
البته تقریباً هیچ جای دنیا اجتماع علمی مبنای تشخیص صلاحیت استاد نیست. هر دانشگاهی معیارهایی برای خود دارد؛ در ایران این معیارها در وزارت علوم و همچنین در شورای انقلاب فرهنگی تعیین شده است. اما اجتماع علمی صرفاً جایگاه فرد را درون جهان علمی تعیین میکند و کاری به سلسلهمراتب رسمی اداری ندارد. با این حال، به نظر من اجتماع علمی، مفهومی چندان بسنده در جهان دانشگاهی ایرانی نیست برعکس مایلم از مفهوم قبایل دانشگاهی استفاده کنم. این موضوع را پیش از این، در سخنرانی با عنوان قبایل دانشگاهی در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی مطرح کردم. از طریق مفهوم اجتماع علمی، ما از موقعیت دانشمند در جهان علمی، از کنشهای علمیاش، هنجارها و ارزشهای نهادینهشده علم و... سخن میگوییم. اما در مفهوم قبایل دانشگاهی، علاوه بر استدلالات علمی، ما با مفهوم مناسبات عاطفی-احساسی طرف هستیم. اجتماع علمی از وفاق سخن میگوید و قبایل دانشگاهی از منازعه و جنگ. قبایل میتواند محدود به مرزهای دانشگاه مشخصی باشد یا میان دانشگاهها مرزهای خود را گسترش دهد و گاهی حتی فراتر از جهان دانشگاهی برود. در هر صورت، قبایل با احساسات و عواطف سروکار دارد و در برخی اوقات احساسات منفی چون حسادت و رقابت نقش مهمی در آن بازی میکند. اگر از زاویه قبایل به موضوع اخراج فاضلی بیندیشیم پای مقوله حسادت و دیگر احساسات به میان میآید در حالی که مفهوم اجتماع علمی نمیتواند این قبیل موضوعات را تشریح کند. برای فردی که در حوزه علوم اجتماعی برند شده و توانسته است با فاصله زیادی جایگاه خود را در دنیای دانشگاهی از دیگران متمایز کند صرفاً مخالفان بروندانشگاهی ندارد بلکه دشمنان دروندانشگاهی نقش نیرومندتری دارد. حسادت در اینجا صرفاً امری فردی نیست بلکه منبعی برای حرکت و دستهبندی قبیلهای هم میتواند در نظر گرفته شود. جهان دانشگاهی شبکهای از افراد است که در نقاطی به هم متصل و در نقاطی دیگر منفصل میشوند و بدین صورت جبههبندیهای ژلاتینی شکل میگیرند که حول منافع فردی و گروهی سنگر میگیرند. دپارتمانهای علمی خود به تنهایی محمل شکلگیری قبیله نیستند همانطور که مفهوم اجتماع علمی از درون دپارتمانهای علمی شکل نمیگیرد. اما چیزی که میخواهم بیفزایم این است که بر خلاف تصور اخراجها همیشه از عوامل بیرونی شروع نمیشود بلکه نیروهای دروندانشگاهی و به اصطلاح آنچه «همکاران دانشگاهی» نامیده میشود سهم زیادی در سرنوشت استادان اخراجی دارند. کافی است به واکنش همکارانم بعد از به اشتراک گذاشتن پستی که به معنای دفاع از وضعیت آقای فاضلی بود اشاره کنم. جدا از حمایت عاطفی بخشی از همکاران دانشگاهی از فاضلی و آقای امیدی و آرش اباذری بخش قابل توجهی یا سکوت کردند یا پیامهایی دال بر توصیه یا نصیحت به سمت من روانه شده است اما مفاد همه آنها منافع مادی قبیلگی بوده است تا بحثهای سیاسی: اینکه چهکسی بیشتر نفع برده است، چهکسی سر چه سفرهای نشسته است و چهکسی از آن سفره نفعی نبرده است. در اینجا اجتماع علمی موقعیتی ضعیف دارد بلکه بیشتر حب و بغضها و حسادتها و جبههبندیهای قبیلگی موضوعیت داشته است. آنها طوری با پدیده اخراج برخورد میکنند که گویا هیچگاه برای خودشان ممکن نیست چنین چیزی رخ دهد و موضوع را کاملاً سیاسی جلوه میدهند اما در عمل برای اخراج، توجیهات آییننامهای و مقررات دانشگاهی لازم است که همین خصومتهای دروندانشگاهی شرایط لازم را برای آن فراهم میکند.
آقای دکتر من متوجه بحث شما درباره قبایل علمی میشوم، اما آیا در صورتبندی شما همه این قبایل همعرض نشدهاند؟ گویی تنها دعوای قدرت و دسترسی به منابع است و بس، در حالی که نگاهی به گروهبندی مثلاً دانشکده علوم اجتماعی نشان میدهد که از حیث علمی فرق مشهودی بین این دستهها وجود دارد. در صورتبندی شما آیا جریانهایی که به هنجارهای علمی بیشتر تعهد دارند تخفیف داده نمیشوند؟
البته که این قبایل با یکدیگر تفاوت دارند. من تقریباً همه پژوهشهایی را که درباره اجتماعات علمی [در ایران] انجام شده است، مطالعه کردهام. نادر پژوهشی است که گفته باشد هنجارهای علمی در دانشگاهها رایج است و اجتماع علمی [در ایران] وضعیت مناسبی دارد. خب حالا که همه پژوهشها این را نشان میدهد آیا وقت آن نرسیده است که مفهومسازی خودمان را تغییر بدهیم و مفهوم بدیل را که قبایل علمی باشد اقتباس کنیم.
مفهوم قبایل علمی هم معنای مثبت و هم منفی دارد. بله، در کشوری مثل ما بار منفی آن غالب است. جنبههای منفی آن شامل حسادتها و رقابتها [غیرعلمی]، و برتری ارزشهای درونقبیلهای غالب است. البته موقعیت قبایل در دانشگاههای ایران با یکدیگر فرق دارد. برخی به نهادهای قدرت بیرون دانشگاه وصل هستند و طبیعتاً توان سرکوب بیشتری دارند. برخی هم دانشگاهیِ صرف هستند اما آنها هم درگیر مناسبات قبیلهای درون خود هستند. بین این قبایل نیز جنگ وجود دارد. من فکر میکنم بین سطوح منازعات قبیلگی باید تمایز قائل شد. برخی منازعات ممکن است برخوردار از جهان استدلالی باشند و برخی دیگر به کل خالی از دنیای علمی هستند و سرشار از خصلتهای احساسی انسانی و برخی دیگر برخوردار از مواضع سیاسی. رقابت و دعوا در قبایل دانشگاهی گاهی بر سر موضوع علمی، کتاب یا نوشتاری مشخص است و گاهی در بین قبایلی به کل موضوع مبنایی علمی ندارد بلکه ترجیحات سیاسی غالب میشود. اما در مجموع آنچه مفهوم قبایل به ما میگوید این است که جهان دانشگاهی سرشار از منابع عاطفی و احساسی است. در دانشکدههای ایرانی این منبع عاطفی بیشتر منفی است مثلاً حسادت یا رقابت.
در مورد بحث حسادتها و مشکلات شخصی، آقای دکتر آیا میتوان گفت که در ایران شرایط و مناسبات، به نحوی است که افرادی میتوانند حسادتها و مشکلات شخصی خودشان را در لوای مسائل جریانی، ایدئولوژیک و حتی آییننامهای پیش ببرند؟
در جواب این سوال باید بگویم که ما انسان هستیم. در نگاه مرتونی تصور این بود که دانشمندی داریم که دنیایش با جهان اجتماعی متفاوت است. اما ما الان میدانیم که «انسان دانشگاهی» با الگوی شخصیت «دانشمند» تطابق کامل ندارد. انسان دانشگاهی سرشار از احساسات معمولی انسانی است و هنگامی که این شخصیت انسانی دانشگاهی زندگیاش در جامعه موجود ایرانی شکل میگیرد با منافع سیاسی مستقر گره میخورد و وضعیت میان قبایل دانشگاهی را دچار عدم تعادل میکند. به عبارت دیگر جهان دانشگاهی در بستر سیاسی اجتماعی جامعهای که در آن قرار گرفته است شکل متفاوتی به خود میگیرد. آییننامهها و مقررات و ضوابط در چنین بستری بهانهای برای موضعگیریهای قبیلهای میشوند. مقررات ارتقای استادان و تثبیت موقعیتهای شغلیشان در عمل صرفاً جنبه علمی ندارند. نمیخواهم معیارهای علمی را نفی کنم اما موقعیتهای قبیلگی هم اهمیت دارد.
با بحث نظریای که شما مطرح کردید عملاً حمایت خودتان از محمد فاضلی و رضا امیدی را باید ذیل مفهوم دعوای قبیلهای فهمید، درست است؟ آیا با توجه به بحث خودتان، این ایرادی که گروه سکوتکننده گرفتند وارد نیست که شما نباید وارد این دعوا میشدید؟
به این سوال به دو شکل میتوان پاسخ داد. نکته اول اینکه قبایل علمی را تنها در معنای منفی آن نبینید. دوم، اینکه ما یک اجتماع علمی بسیار شکننده و تعدادی زیادی قبایل علمی داریم که شکل قدرت و توزیع منافع را درون نظام دانشگاهی پیچیده میکند. این نکته دور از ذهن نیست که در اجتماع علمی شکننده و ضعیف ما نیز حمایتهای فراقبیلهای شکل بگیرد. در پاسخ به سوال شما باید بگویم روشن است که من هم در قبیله یا قبایلی عضویت دارم. وقتی من از عدم بیطرفی جهان دانشگاهی سخن میگویم معنایش این است که کسی بیرون از جهان قبایل وجود ندارد.
بخشی از کسانی که [در ماجرای اخیر] سکوت کردند میخواهند وابستگیهای قبیلهای خودشان را پنهان کنند. حتی ممکن است به کسی که اخراج شده است تعلق خاطر داشته باشند، اما بهخاطر محافظهگراییشان میخواهند موقعیت خودشان را از انظار پنهان کنند. آنها با این بهانه که ما نباید وارد دعواهای جناحی بشویم سکوت کردند. در حالی که من اینطور تعریف نمیکنم. من از قبایل دانشگاهی صحبت میکنم که ممکن است با جناحهای سیاسی هم در ارتباط باشند یا اساساً ممکن است از هرگونه جناحبندی سیاسی دور باشند و این جناحبندی را درون فضای دانشگاهی محدود کنند. موضوع منازعه در بحث قبایل منافع است. این منافع با جابهجایی گروههای مسلط در جهان دانشگاهی به شکل متفاوتی توزیع میشوند. کوچکترین عنصر مادی ممکن است به بزرگترین عامل مناقشه در میان قبایل تبدیل شود. در این میان برخی ممکن است صرفاً دیگری را به سوگیری قبیلگی متهم کنند در حالی که جایگاهی را که خودشان در آن ایستادند، نادیده میگیرند و حاضر نیستند سوگیریهای خودشان را رسمیت ببخشند.
این برکناریها و نااطمینانی که پدید میآورد چه تاثیری بر نهاد علم، مخصوصاً در رشتههای علوم انسانی بهجای میگذارد؟
پیامد آن را با وضعیت اضمحلال مفهوم «آینده دانشگاهی» میتوان توضیح داد و مهاجرت عظیم دانشجویان یکی از نتایج فقدان آینده دانشگاهی است. برای دانشجویان استادان دانشگاهی که فعال، مولد و محبوب هستند شکلی از گروههای مرجع محسوب میشوند. هنگامی که میبینند افراد موفق و پرتلاش چگونه از دانشگاه اخراج میشوند و در عوض افراد محافظهکار حتی با کیفیت پایین تدریس در دانشگاه قدرتمندتر میشوند، درواقع امیدواری خود را به دانشگاه از دست میدهند. دانشآموزی که میخواهد وارد دانشگاه شود چشماندازی از دانشگاه دارد. خیلیها میخواهند استاد دانشگاه بشوند. افرادی چون محمد فاضلی و رضا امیدی تصویر مثبت و فعالی از یک دانشگاهی دلسوز ارائه میکنند. و بسیاری از جوانان دوست دارند مثل آنها شوند. اما وقتی میبینند که اینها جایگاهی ندارند به اولین چیزی که فکر میکنند مهاجرت است. باید بگویم که اگر زمانی ما از مهاجرت دانشجویان صحبت میکردیم امروزه این پدیده به دانشآموزان سرایت کرده است. کیفیت پایین دانشگاهها و حذف استادان باکیفیت هم تاثیر خود را گذاشته است. حتی در میان استادان جوانی که من با آنها در ارتباط هستم دغدغه مهاجرت غالب است و دوست دارند به هرقیمتی که شده بروند. نکته دیگر، بهوجود آمدن ترس و محافظهکاری بیشتر بین کسانی است که به فضای دانشگاهی و پژوهشی علاقهمند هستند. بهنظر من هدف در سطحی همین است که محافظهکاری بیشتری در دانشگاهها بهوجود بیاید. اما در کل برای نظام دانشگاهی مهم نیست که چهرههایی چون بشیریه و سیدجواد طباطبایی، مالجو، فاطمه صادقی و... از دانشگاه حذف شوند. شاید خیالشان آسودهتر هم بشود [وقتی این چهرهها در دانشگاه نباشند] چراکه اینها میتوانند جریان اصلی ایجاد کنند و دانشگاهیان و بهطور خاص دانشجویان را بهدنبال خود بکشاند. اینها که نباشند استادان معمولی دانشگاهی میتوانند زندگی کسالتبارشان را در دانشگاه راحتتر پیش ببرند.
آقای دکتر آیا میتوان امیدوار بود که نخبگان علمی بیرون دانشگاه هم بتوانند به زیست علمی-پژوهشی خود ادامه دهند و کارکردهای موثری برای جامعه ایفا کنند یا با همه ایرادات هنوز نهاد دانشگاه موثرتر است و درون آن بودن اهمیت بالایی دارد؟
دانشگاهها همچنان هم محمل تامل انتقادی است و هم جایگاه تاثیرگذاری در فضای عمومی. هنوز میتوان به دانشگاه امیدوار بود. منظورم آینده دور نیست که مشخص نیست چه بر سر دانشگاه خواهد آمد. اما در دهههایی که پیشرو داریم، شخصیتهای دانشگاهی همچنان جایگاه مهمی خواهند داشت. البته روشن است که شخصیتهای تاثیرگذار و پژوهشگرانی که در فضای عمومی و عرصه دانشگاه مثمر ثمر بودهاند تنها در داخل دانشگاه نبودهاند. با وجود این در حال حاضر دانشگاههای ما نیز نیروهای اثرگذاری را جذب کرده است که پتانسیل خوبی برای حرکت کردن و حرکت دادن جامعه دارند. اما در شرایطی این نیروها و انرژیها سرکوب میشوند و حرکت متوقف میشود. دانشگاه به این دلیل «توپوس» مهمی برای پژوهشگران تاثیرگذار خواهد بود که بسیاری از آنان به حقوقها و دستمزدهایی که دانشگاه تامین میکند وابسته هستند. بیرون از دانشگاه، نهادهای خصوصی علم وجود ندارند که تامینکننده زندگی پژوهشگران باشند. آنانی هم که مستقل هستند یا خاستگاههای خانوادگی بالایی دارند یا در شرایط بدی دارند زندگی میکنند. بنابراین تا چند دهه پیشرو، همچنان دانشگاه منبع مهمی برای زیست و زندگی علمی دانشگاهیان و پژوهشگران خواهد ماند.