سنگ قبری برای میلیونها نفر
کشاورزی متمرکز کمونیسم، چگونه بحران آفرید؟
یک دهه پس از آنکه حزب کمونیست قدرت را در چین به دست گرفت، با وعده خدمت به مردم بزرگترین فاجعه انسانی را در تاریخ سرزمینی رقم زد که پیش از آن هم فقیر بود. در شهر کوچک ناشناختهای از استان مرکزی هنان در مدت سه سال، بیش از یک میلیون نفر -یک نفر از هر هشت نفر- به دلیل قحطی و گرسنگی جان باختند. آنچه مقامات دولتی مصادره میکردند بسیار بیشتر از غلاتی بود که از زمینهای کشاورزی برداشت میشد. در مدت 9 ماه، بیش از 12 هزار نفر -یکسوم ساکنان- در یک کمون جان خود را از دست دادند و یکدهم خانوارها از بین رفتند. 13 کودک که برای دریافت غذا به مسوولان التماس میکردند، ناچار به اعماق کوهها پناه بردند و به دلیل بیپناهی و گرسنگی جان باختند. یتیم نوجوانی برادر چهارسالهاش را خورد. 44 نفر از 45 نفر ساکن یک روستا مردند. آخرین ساکن باقیمانده زنی 60ساله بود که دیوانه شد. برخی دیگر هم به دلیل برداشت غیرمجاز از محصولات، امتناع از تحویل غذای اندکی که داشتند، دزدی ضایعات یا به سادگی، عصبانی کردن مقامات، شکنجه، ضربوشتم یا زندهبهگور شدند! وقتی رئیس یک تیپ تولیدی جرات کرد بگوید غذایی وجود ندارد، یکی از رهبران حزب به او هشدار داد: این یک تفکر کاملاً انحرافی است!
و اینگونه است که کتاب تاثیرگذار یَنگ جیشنگ، «سنگ قبر» (Tombstone)، که حتی در ترجمه انگلیسی به شدت ویرایش شده، مملو از روایتهای هولناک و باورنکردنی است! ینگ این صحنهها را تصور نکرده است؛ 15 سال از زندگی او وقف مستندسازی فاجعهای شده که دستکم جان 45 میلیون نفر را در سراسر کشورش گرفته است. قحطی بزرگ چین که هنوز یک تابوست، و از آن با عنوان «سه سال بلایای طبیعی» یا «سه سال دشوار» یاد میشود در کتابی که اولینبار در هنگکنگ منتشر شده روایت شده است؛ کتابی که در سرزمین مادری ینگ ممنوع است!1
این تراژدی بزرگ حاصل اصلاحاتی بود که مائو آن را «جهش بزرگ رو به جلو» (Great Leap Forward) نامیده بود؛ برنامهای پنجساله برای اشتراکیسازی اجباری کشاورزی و صنعتیسازی روستایی که توسط حزب کمونیست چین در سال 1958 اجرایی شد و حاصل آن انقباض شدید در اقتصاد چین و مرگ بین 30 تا 45 میلیون نفر بر اثر گرسنگی، اعدام، شکنجه، کار اجباری و خودکشی از روی ناامیدی بود.
مائو تسه تونگ، مغز متفکر این برنامه میخواست چین را به سرعت از اقتصاد کشاورزی به یک جامعه صنعتی مدرن با توانایی بیشتر برای رقابت با کشورهای صنعتی غربی تبدیل کند. اما در نهایت فاجعهای آفرید که بزرگترین کمپین کشتار جمعی در دوران غیرجنگی تاریخ بشر بهشمار میرود.
جهش رو به جلو یا عقب؟
برنامه «جهش بزرگ به جلو»، حاصل شکست مدل صنعتی شدن شوروی در چین بود. مدل شوروی که بر تبدیل سرمایه حاصل از فروش محصولات کشاورزی به ماشینآلات سنگین تاکید داشت، در چین قابل اجرا نبود زیرا برخلاف شوروی، جمعیت در چین بسیار متراکم بود و مازاد کشاورزی زیادی برای انباشت سرمایه وجود نداشت. پس از بحثهای جدی در رأس حکومت، مائو به این نتیجه رسید که کشاورزی و صنعت را میتوان همزمان، با تغییر عادات کاری مردم و تکیه بر نیروی کار -به جای فرآیندهای صنعتی ماشینمحور- توسعه داد. به این ترتیب در اوایل سال 1958 یک کمون آزمایشی در استان هنان در شمال چین تاسیس شد و اندکی بعد، در سراسر کشور گسترش یافت.
جهش بزرگ رو به جلو دو هدف اصلی داشت؛ اشتراکی کردن کشاورزی و صنعتیسازی گسترده؛ و بر دو حوزه متمرکز شده بود: افزایش تولید غلات و فولاد. به دنبال اجرای طرح، کشاورزی خصوصی لغو شد و کشاورزان مجبور به کار در مزارع جمعی شدند که در آنها، تمام تولید، تخصیص منابع و توزیع غذا بهطور متمرکز توسط حزب کمونیست کنترل میشد. پروژههای آبیاری در مقیاس بزرگ با کمک برخی از مهندسان آموزشدیده آغاز شد و تکنیکهای جدید کشاورزی -آزمایشی و اثباتنشده- به سرعت در سراسر کشور به اجرا درآمد. این نوآوریها که حاصل آزمایشهای ناموفق و پروژههای آبی نامناسب بود در نهایت بازده محصول را با کاهش چشمگیری مواجه کرد.
همزمان، کمپین سراسری دیگری برای از بین بردن گنجشکان -که مائو معتقد بود آفت اصلی غلات هستند- به راه افتاد. در نتیجه این اقدام حماقت بار، با کاهش شکار طبیعی گنجشکان، جمعیت ملخها افزایش پیدا کرد و به مزارع حملهور شدند. تولید غلات سقوط کرد و صدها هزار نفر بر اثر کار اجباری و قرار گرفتن در معرض عناصر مضر پروژههای ساختوساز و آبیاری و کشاورزی جان خود را از دست دادند. سراسر کشور به سرعت درگیر قحطی شد و میلیونها نفر دیگر هم بر اثر کمبود غذا جان باختند. مردم به خوردن پوست درخت و خاک روی آوردند و در برخی مناطق کار حتی به آدمخواری کشید. مجازاتهایی مانند ضرب و شتم، مثله کردن، زندهبهگور کردن، سوزاندن با آب جوش و دیگر روشهای شکنجه در انتظار کشاورزانی بود که نمیتوانستند سهمیه غلات را رعایت کنند، میکوشیدند غذای بیشتری به دست بیاورند یا اقدام به فرار میکردند.
راویان تاریخ شفاهی چین میگویند طرح از همان ابتدا نشانههایی از بروز فاجعه را با خود داشت. مقامات محلی چه از روی تعصب چه از ترس، گزارشهایی به شدت اغراقآمیز از موقعیت خود به مرکز ارسال میکردند و مدعی بودند برداشت محصول سه یا چهار برابر اندازه واقعی است. مقامات بالاتر، مقادیر زیادی غله برای شهرها درخواست میکردند و بخشی از آن را حتی به خارج از کشور میفرستادند. کادرها، کسانی را که به دنبال گفتن حقیقت بودند مورد آزاد و شکنجه قرار میدادند یا میکشتند و وقتی گزارشهایی از مشکلات به مرکز ارسال میشد، مرگها را پنهان میکردند.
بخش صنعت نیز از فاجعه در امان نماند. پروژههای دولتی در مقیاس بزرگ در مناطق شهری آغاز به کار کردند و در کنار آنها، کورههای خانگی فولاد در مزارع و حاشیه شهرها ساخته شد. هدف آن بود که تولید فولاد در سال اول جهش بزرگ به جلو دو برابر شود. مائو پیشبینی کرده بود که تولید صنعتی چین طی 15 سال از بریتانیا فراتر خواهد رفت. صنعت فولاد خانگی اما، تا حد زیادی آهن خام و بیکیفیت تولید میکرد. تجهیزات فلزی موجود، ابزارآلات و کالاهای خانگی مصادره و ذوب شدند تا تولید رونق بگیرد. اما به دلیل نارسایی در برنامهریزی و هماهنگی و کمبود مواد ناشی از آن -که در برنامهریزی متمرکز رایج است- افزایش سرمایهگذاری صنعتی و بازتخصیص منابع، با افزایش تولید متناظر نشد.
میلیونها کارگر مازاد از مزارع به فولادسازی منتقل شدند. جابهجایی آنها که اغلب مردان کارگر و توانمند بودند خانوادهها را متلاشی کرد و زنان، کودکان و سالمندان به نیروی کار اجباری کشاورزی در مزارع تبدیل شدند. افزایش جمعیت شهری فشار بیشتری بر سیستم توزیع غذا و تقاضا در مزارع اشتراکی وارد کرد. مقاماتِ مزارع اشتراکی، به جعل ارقام برداشت روی آوردند و در نتیجه بخش زیادی از غلات، طبق آمار رسمی درخواست به شهرها ارسال شد. در نهایت جهش بزرگ رو به جلو به جای تحریک اقتصاد، به کمبود شدید مواد غذایی، قحطی و گرسنگی ختم شد.
شکست جاهطلبی بزرگ
عدم موفقیت برنامه پنجساله مائو را به عوامل متعددی نسبت میدهند. تلاش برای از بین بردن پرندگان که با افزایش جمعیت حشرات همراه بود، زیرساختهای ابتدایی چین که به شکست صنعتیسازی در مزارع اشتراکی منجر شد و تولید بیش از حد غلات که بخش عظیمی از آن، قبل از حمل فاسد یا پوسیده میشد از جمله عوامل قحطی بزرگاند. در گزارشهای رسمی حزب کمونیست چین هم بدی آبوهوا مقصر اصلی کاهش تولید غلات شناخته شده آنقدر که سالهای 1959 تا 1961 را «سه سال دشوار طبیعی» مینامند. اما برخی محققان با استفاده از دادههای هواشناسی نشان دادهاند که گرچه بدی آبوهوا در بروز بحران نقش داشت اما همین شرایط طبیعی در سالهای گذشته چین هرگز به افت جدی در محصولات کشاورزی منجر نشده بود. سایر محققان نشان دادهاند که عواملی نظیر کاهش نیروی کار کشاورزی و افزایش زمینهای زیر کشت غلات، اجرای برنامههای رادیکالی نظیر تغذیه کمونی، و نیز کاهش مشوقهای کاری به دلیل شکلگیری زمینهای بزرگ اشتراکی نیز در این شکست دخیل بودهاند.
داستان اما به اینجا ختم نمیشود. ینگ در کتاب «سنگ قبر» نشان میدهد که قحطی نهتنها عمیق و گسترده، که ساخته دست بشر بود؛ و نه فقط ساخته دست بشر، بلکه سیاسی و زاییده توتالیتریسم. مائو قول داده بود که با غیرت انقلابی خالص، اشتراکی کردن زمینهای کشاورزی و ایجاد کمونهای عظیم با سرعتی شگفتانگیز یک بهشت کمونیستی در چین خواهد ساخت. و جهش بزرگ رو به جلو بلندترین و احمقانهترین گام او در این راستا بود: طرحی برای مدرنیزه کردن اقتصاد چین، آنقدر جاهطلبانه که به جنون تبدیل شد!
بسیاری بر این باورند که در این فاجعه، جاهطلبی شخصی مائو نقشی مهم ایفا کرد. مائو از قدرتمندترین امپراتوری که تا آن زمان بر چین حکمرانی کرده بود راضی نبود و تلاش کرد تا رهبری جنبش بینالمللی کمونیستی را به دست بگیرد. برخی میگویند که رهبران ارشد پکن در اوایل سال 1958 از بروز قحطی مطلع بودند. مائو به همکارانش گفته بود: توزیع یکنواخت منابع جهش بزرگ رو به جلو را خراب میکند. وقتی غذا کم است مردم از گرسنگی میمیرند. بهتر است بگذاریم نیمی از مردم بمیرند تا دیگران سیر شوند! اما آنگونه که ینگ در کتابش مینویسد: «این یک روند تاریخی بسیار پیچیده است چرا که چین، خود به مائوئیسم باور داشت و این راه را در پیش گرفت. این اشتباه یک نفر نبود، بلکه خطای بسیاری از مردم بود!»
برخی دیگر از محققان نیز دلیل اصلی شکست فاجعهبار برنامه مائو را به شکست سیستمی در برنامهریزی متمرکز نسبت میدهند. برای مثال مطالعه «یویینگ آن و همکاران» نشان میدهد که بیش از 80 درصد کاهش تولید، ناشی از سیاستهای انحراف منابع و تدارکات (procurement) بیش از حد بود.2 این پژوهشگران مینویسند با توجه به هدف دولت برای صنعتیسازی سریع، سیاستهایی تدوین شد که با وعدههای دروغین ایدئولوژی اقتصادی شوروی همخوانی داشت. این ایدئولوژی وعده میداد که اشتراکیسازی میتواند کشاورزی چین را از زراعت کوچک خانوادگی به تولید مکانیزه انبوه تغییر دهد و به جهشی بزرگ در بهرهوری دست یابد. جهش بهرهوری همان چیزی بود که «برنامهریزان متمرکز ناشکیبا و عجول» میخواستند. آنها به این ترتیب میتوانستند مازاد (مالیات) بیشتری از دهقانان بگیرند و آن را به سرمایه پیشران صنعتیسازی جاهطلبانه خود تبدیل کنند. مدل مطالعاتی این سه پژوهشگر نشان میدهد که برنامهریزان متمرکز عجول، که به تاثیر معجزهآسای اشتراکیسازی بر بهرهوری کشاورزی ایمان داشتند، نیروی کار (و دیگر منابع) را از بخش کشاورزی به صنعت بردند و برای تولید بیشتر غلات، جمعیت روستایی را با فشاری مضاعف روبهرو کردند. انحراف منابع مستقیماً بهرهوری را کاهش داد و در نهایت تولید بیش از حد در تلفیق با کاهش عملی بهرهوری، بهطور قابل ملاحظهای از غذای در دسترس مناطق روستایی کاست و به کمبود تغذیهای شدید در میان جمعیت کشاورزان منجر شد.
از گرسنگی تا نابودی در اوکراین
چین البته تنها کشوری نبود که با توهم جهش، خود را به دام فاجعه انداخت. برنامهریزی متمرکز برخاسته از تفکر مارکسیست-لنینیستی، دیگر کشورهای کمونیستی مانند کوبا و ویتنام را هم گرفتار کرده بود. هولودومور (Holodomor) نمونهای بارز از شکست همین تفکر در اوکراین بود؛ قحطی انسانسازی که جمهوری شوروی اوکراین را با آن از سال 1932 تا 1933 زمینگیر کرد. این قحطی را بخشی از قحطی گسترده شوروی میدانند که سبب گرسنگی گسترده در مناطق کشت غلات در شوروی و قزاقستان شد. اما قحطی اوکراین در تلفیق با مجموعهای از احکام و تصمیمات سیاسی که عمدتاً این کشور را هدف گرفته بود مرگبارتر از دیگر نقاط بود. به دلیل بزرگی این فاجعه آن را هولودومور نامیدند؛ اصطلاحی که از کلمات اوکراینی holod به معنای گرسنگی و mor به معنی نابودی گرفته شده است.
منشأ این قحطی را تصمیم استالین، رهبر وقت شوروی برای اشتراکی کردن کشاورزی در سال 1929 میدانند. تیمهایی از آژیتاتورهای حزب کمونیست، دهقانان را وادار کردند که زمین، اموال و در برخی موارد حتی مسکن خود را به مزارع اشتراکی واگذار کنند. کولاکها -کشاورزان ثروتمندتر و تمامی کشاورزانی که در برابر این برنامه مقاومت میکردند- تبعید شدند. اشتراکی شدن، به کاهش تولید، بههمریختگی اقتصاد روستایی و کمبود مواد غذایی منجر شد و شورشهایی را در برخی مناطق اوکراین برانگیخت.
در پاییز همان سال، پولیتبوروری شوروی مجموعهای از تصمیمات را اتخاذ کرد که قحطی را به حومه اوکراین گسترش داد و تعمیق کرد. مزارع روستاها و کل شهرهای اوکراین در لیست سیاه قرار گرفتند و از رسیدن غذا به آنها ممانعت شد. کشاورزان هم از ترک اوکراین برای پیدا کردن غذا منع شدند. با وجود گرسنگی فزاینده، تقاضا برای غذا رو به افزایش بود و کمکها هم به میزان کافی ارائه نمیشد.
بحران در زمستان 1933 به اوج خود رسید؛ زمانی که گروههای سازمانیافته پلیس و دستگاههای کمونیست، خانههای دهقانان را غارت کردند و هر چیز خوراکی از محصولات کشاورزی گرفته تا مواد غذایی شخصی و حیوانات خانگی را با خود بردند. گرسنگی و ترس علت این اقدامات بود اما بیش از یک دهه، نفرتپراکنیها و توطئههایی که از بالاترین سطوح کرملین سرچشمه میگرفت، به آن دامن زد.
نتیجه کمپین استالین چیزی جز فاجعه نبود. در بهار 1933 نرخ مرگومیر در اوکراین به شدت افزایش یافت. بین سالهای 1931 تا 1934 حداقل پنج میلیون نفر در سراسر اتحاد جماهیر شوروی بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند و مطالعات جمعیتشناختی نشان میدهد که از این تعداد حداقل 9 /3 میلیون نفر اوکراینی بودهاند. آرشیو پلیس حاوی پروندههای متعددی از موارد آدمخواری، بیقانونی، دزدی و زجرکشی است. گورهای دستهجمعی در سراسر کشور حفر و پر شدند. گرسنگی بر جمعیت شهری نیز تاثیر گذاشت گرچه بسیاری به لطف کارتهای جیره توانستند جان به در ببرند. با این حال در بزرگترین شهرهای اوکراین هم میشد اجساد بسیاری را در خیابان مشاهده کرد.
قحطی البته با فجایع دیگری همراه شد. در حالی که میلیونها دهقان جان خود را از دست میدادند ماموران مخفی شوروی، نهادهای سیاسی و روشنفکران اوکراین را هدف قرار دادند. قحطی، پوششی برای کمپین سرکوب و آزار و اذیتی بود که علیه فرهنگ اوکراین و رهبران مذهبی آن به راه افتاده بود. بوروکراتهای شوروی هم عمداً به سیاست بایکوت اخبار روی آوردند. به روزنامهنگاران غربی مستقر در مسکو دستور داده شد درباره آن چیزی ننویسند. مقامات حزب در ملأ عام از آن سخن نمیگفتند. خود استالین تا آنجا پیش رفت که نتایج سرشماری سال 1937 را مسکوت گذاشت. مدیران سرشماری دستگیر شدند و به قتل رسیدند.
برخی از مورخان معتقدند قحطی اوکراین، پیامد ناخواسته مشکلات ناشی از اشتراکیسازی کشاورزی در شوروی بود که به منظور حمایت از برنامه صنعتی شدن سریع در دوره استالین به اجرا درآمد. مقالهای که در سال 2012 توسط آندری مارکویچ و همکارانش منتشر شد نشان میداد در جریان هولودومور، مناطقی که سهم جمعیت اوکراینی بالاتری داشتند، به دلیل سیاستها و برنامهریزی متمرکز مرتبط با قحطی، ضربه سنگینتری خوردند. آنها حتی سهمیه کمتری از تراکتور دریافت کردند که بنا به شواهد نقش موثری در کاهش میزان مرگومیر ناشی از قحطی داشت. بنابراین میتوان درصد بالایی از کشتار هولودومور را با سوگیری سیستماتیک علیه اوکراینیها توضیح داد.3 برخی دیگر بر این باورند که این سیاستها عمداً برای ایجاد قحطی طراحی شده بود و برخی هم پیشنهاد میکنند که این قحطی میتواند در ذیل تعریف قانونی «نسلکشی» قرار گیرد.
استفان جی ویتکرافت، مورخ و استاد دانشگاه ملبورن، معتقد است مقامات شوروی در سیاستگذاری کشاورزی خود چهار مشکل مهم را نادیده گرفتند که در نهایت مانع پیشرفت کشاورزی و مسبب بروز قحطی شد: گسترش بیش از حد سطح زیر کشت، کاهش قدرت کشت، افت کیفیت کشت و بدی آبوهوا. او مینویسد مقامات شوروی روی آبوهوای خوب قمار کردند و ایمان داشتند مشکلات کشاورزی برطرف خواهد شد. این تیر خلاص به سیاستهای متمرکز کشاورزی در ایدئولوژی کمونیسم بود!
آنچه در سایه سیاستهای حزب کمونیسم بر سر مردم آمده، بیتردید در یک نوشتار نمیگنجد؛ ضمن آنکه تراژدیهای انسانی از این دست، هنوز مجال بازگویی ندارند. مهم آن است که بدانیم تاریخ، سرانجام روایت خواهد شد. اینکه تصمیمی به پیشپاافتادگی سهمیهبندی غله میتواند به هیولای دهانگشودهای از بدبختی و فلاکت و مرگ تبدیل شود درسی از همین تاریخ است. و روایت شاهدانی همچون ینگ جیشینگِ روزنامهنگار نشان میدهد تنها سنگ قبر جانباختگان فجایع نیست که اهمیت دارد؛ مهمتر از آن سنگقبری است که تاریخ روی ایدئولوژیهای پوسیده، تصمیمات نابخردانه، و تمامیتخواهیهای دور از انسانیت میگذارد.
پینوشتها:
1- Jisheng, Yang. Tombstone: The Great Chines Famine, 1958-1962. Penguin Books Limited, 2012.
2- Yuying An, Mark,et al. Great Leap Forward or Backward? Anatomy of a Central Planning Disaster. Darden Graduate School of Business Administration.University of Virginia. 2001.
3- Markevich, Andrei. THE POLITICAL-ECONOMIC CAUSES OF THE SOVIET GREAT FAMINE, 1932–33. NATIONAL BUREAU OF ECONOMIC RESEARCH. Cambridge. July 2021