تذکره توسعه ترکیه
احمد موثقی و رحمان قهرمانپور از رمز و راز توسعه ترکیه و تهدیدهای پیشروی آن میگویند
فرزین زندی: مساله ترکیه، موضوعی صرفاً «سیاسی» نیست. تاریخ پرفرازونشیب این کشور و زاده شدن ترکیه نوین از تجزیه امپراتوری عثمانی به دست انگلیس، فرانسه و با رضایت روسیه تاثیری شگرف بر نوع سیاستورزی و همچنین رویکردهای حکمرانی این کشور هم در عرصه داخلی و هم در حوزه سیاست خارجی آن گذاشته است. گذر زمان، شرایط را برای این کشور به جایی رساند که پس از دوره درخشان «تورگوت اوزال»، ساختار حزبی رو به بلوغ ترکیه، حزبی را در رأس سیستم سیاسی این کشور حاکم کرد که «رجب طیب اردوغان» رهبری آن را بر عهده داشت. او در کمتر از دو دهه، ترکیه را به هفدهمین اقتصاد قدرتمند جهان و قدرت صنعتی-اقتصادی بلامنازع در منطقه بدل کرد اما حرکت اردوغان به سوی اقتدارگرایی، معادلات ترکیه را متحول کرد. در این میزگرد، احمد موثقی عضو هیات علمی و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و رحمان قهرمانپور، کارشناس مسائل بینالملل ابعاد گوناگون رویکرد ترکیه و مشخصاً دولت اردوغان در حوزههای ژئوپولیتیک، اقتصادی، ناسیونالیسم، قومیتگرایی و... را موشکافانه بررسی میکنند و تاکید دارند که ساختار بلوغیافته سیاسی در این کشور اگرچه ممکن است دستخوش تحول و ضعف شود اما ترتیبات نهادی مستحکم و اجماع نخبگان ترکیه در مسیر قدرتمند کردن این کشور، کماکان به مسیر روبهجلوی ترکیه ادامه خواهد داد.
♦♦♦
به نظر شما، وضعیت ترکیه، پیش و پس از اردوغان را چطور میتوان با یکدیگر مقایسه کرد؟
احمد موثقی: ترکیه از زمان آتاتورک یا مشخصاً در دهههای 1920 و 1930 سیاست صنعتی شدن را با نقشآفرینی دولت دنبال کرد و در دهه 1950 شیفتی در سیاستهای این کشور رخ داد و در فضای جنگ سرد در پیوند با ایالات متحده مطابق با الگوی توسعه کاپیتالیستی پیش رفت. پس از دوره «تورگوت اوزال»، وضعیت سیاسی این کشور بههم ریخت و بیثباتی سیاسی-اقتصادی، وضع ترکیه را وخیمتر کرد و نوسانات مالی و کاهش ارزش پول نیز مزید بر علت شدند. سرانجام در انتخابات 2002، حزب عدالت و توسعه در پیوند با اقتصاددان بزرگ، «کمال درویش»، یک ثبات سیاسی با بنیان اجتماعی قدرتمند را آغاز کرد. از همین دوره که با رهبری اردوغان آغاز شد، در پیوند با بخش کنار گذاشتهشده اقتصادی اما در عین حال قوی، یعنی «بورژوازی آناتولیایی» یعنی استانهای با پتانسیل بالا در رقابت با آنکارا و همراهی بخش مدرن صنعتی، توازنی برقرار شد. ضمن اینکه از نظر فرهنگی، فکری و استراتژیک نیز میتوان گفت یک سنتز بین سنت و مدرنیته با گفتمان مذهبی سکولار به وجود آمده است. در واقع اینها سکولارهای مسلمانی هستند که بین سنت و مدرنتیه پل میزنند و فعالیتهای فکری و روشنفکری دینی خود را پیگیری میکنند و در نهایت به یک لنگرگاه فکری میرسند که خود را محافظهکارانی معرفی میکنند که در حوزه فکری، سکولار هستند اما در بخشهای بالقوه مشکلسازِ مذهبی، حامیان اسلام سیاسی را تجمیع و از طرف دیگر سعی میکنند که مساله کردها را نیز حلوفصل کنند. در واقع، گونهای از ناسیونالیسم را شکل میدهند که بر پایه مسائل اجتماعی، مشروعیت گسترده و ثبات سیاسی- اجتماعی است. این وضعیت تا سال 2011 ادامه پیدا کرد و اردوغان، اقتصاد ترکیه را بسیار رونق بخشید و شکوفا کرد. پیوستن به اتحادیه اروپا نیز در همین زمان مطرح بود و باید اذعان کرد که اردوغان از جهانی شدن و نیروهای جهانی از جمله اتحادیه اروپا بهره گرفت و توانست ارتش ترکیه را به شکلی در دست بگیرد و کنار بزند اگرچه سکولارهای آتاتورکی موجود در ارتش در کودتای نافرجام 2016 نقشآفرینی کردند اما دیگر نمیتوانستند مثل سابق در سیاست دخالت کنند. بر همین اساس یک فضای دموکراتیک همراه با مشروعیت و ثبات سیاسی و تعادل طبقات اجتماعی بین آنکارا و استانبول، بین سنت و مدرنیته ایجاد شد که با بنیان صنعتی و تولیدی قدرتمندی که در این کشور بهوجود آمده بود، صادرات گستردهای شکل گرفت. اما از سال 2011 به بعد، دوران جدیدی برای حزب عدالت و توسعه آغاز شد و با ورود به قضایای بهار عربی، اتفاقات دیگری افتاد که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
رحمان قهرمانپور: در شناخت ترکیه امروز، باید بین شناخت خود اردوغان و شناخت جریانی که اردوغان به وسیله آن توانست موفقیتهایی را به دست بیاورد تمایز قائل شد. در ایران معمولاً به عقبه سیاسی اردوغان، کمتر توجه میشود و اگر امروز انتقاداتی به اردوغان وارد میشود، محدود به داخل ترکیه نیست بلکه شامل اروپا نیز میشود و ناشی از این است که اردوغان در سالهای اخیر، برخی متحدان سابق خود را از عرصه سیاست کنار زده است که علیباباجان وزیر اقتصاد سابق ترکیه که در حوزه اقتصاد بسیار موفق بود، احمد داووداغلو، عبدالله گل و... که از افراد بسیار موثری در عرصه سیاسی ترکیه بودند، سرآمدان آنها هستند. انتقادات به اردوغان پس از کودتای 2016 بیشتر شد چراکه همین یاران توسط اردوغان کنار رفتند و اتحاد سیاسی جدیدی در این کشور شکل گرفت و در آن، افراد شایسته کمتر به چشم خوردند. پس از آن، افرادی با نسبتهای فامیلی در عرصه سیاسی ترکیه وارد شدند. بنابراین لازم است بین عاملی که باعث موفقیتهای ترکیه شده و رفتار اردوغان تفکیک قائل شد. خاستگاه حزب عدالت و توسعه در واقع به ببرهای آناتولی یا سرمایهگذاران مسلمان باز میگردد که آقای اردوغان از همانجا برخاسته است. وقتی به کادر اصلی این حزب نگاه میکنیم، آنها غالباً از آناتولی مرکزی آمدهاند که افکار فتحالله گولن در آنجا بسیار نفوذ داشته و خود او نیز متاثر از مکتب مولانا بوده است. آنها همواره مذهب و ناسیونالیسم را با هم آشتی دادهاند که این مساله بسیار قابل توجه است. در سال2002 جریان جدیدی بر روی کار آمد که تحولی بزرگ را در ترکیه رقم زد. آنها ابتدا از متحدان سیاسی فتحالله گولن بودند اما در سال 2012 به دلیل برخی اختلافات، راه اردوغان از آنها جدا شد و در 2016 عملاً فتحالله گولن به عنوان سرکرده گروه تروریستی شناخته شد. باید بین عملکرد اردوغان و حزب آن یا جریانی که این حزب از آن برخاست تفکیک قائل شد. اگر این تفکیک را انجام ندهیم دچار اشتباهی خواهیم شد ناظر بر اینکه با افول اردوغان، کل دستاوردهای این دوره از بین خواهد رفت. اگرچه اردوغان بخشی از متحدان سابق خود را کنار گذاشته اما این جریان بدون حضور شخص اردوغان نیز جریان قدرتمند و موثری در ترکیه خواهد بود. آنها توانستهاند بین سنت و مدرنیته، تلفیق مناسبی را ایجاد کنند که دستاورد بسیار مهمی است. آنها همچنین توانستهاند بخشهای حاشیهای ترکیه را وارد سیاست و مشارکت سیاسی کنند و بعضاً آنها را به لحاظ اقتصادی، توانمند کردهاند. فارغ از حمایت از اردوغان اما آنها خود را متعلق به جریان محافظهکار مذهبی میدانند که حزب عدالت و توسعه را شکل داده و هنوز شبکههای گستردهای در ترکیه دارند. بنابراین، حتی در دوران پس از اردوغان، این روند از بین نخواهد رفت هرچند به احتمال زیاد، ضعیفتر از وضع فعلی خواهد شد.
اکنون که بحث به سوی شخص اردوغان رفت، من پرسشی در مورد او مطرح میکنم. تئوری خاصی با عنوان «مرد دیوانه» در دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون مطرح شد مبنی بر تلاش دولت آمریکا برای به وجود آوردن این باور در میان رهبران شوروی سابق که رفتار آمریکا ممکن است غیرمنطقی و شدیداً متغیر باشد. برخی منتقدان نیز معتقدند که اردوغان نیز هیچوقت خود را به هیچ حدومرز قانونی پایبند ندانسته و همزمان نقش رئیسجمهور، نخستوزیر، وزیر خارجه، وزیر دفاع، فرمانده میدانی ارتش، مذاکرهکننده و.... را ایفا کرده و اساساً شخصیتی ضدسیستم دارد. به لحاظ روانشناختی، به نظر شما رفتار اردوغان تا چه حد با این تئوری قابل تحلیل است؟
موثقی: به نظر من با توجه به جایگاه خانوادگی و پیشینه اردوغان و زندگی سختی که داشته است، در دورهای که به قدرت رسید، استعداد حرکت به سوی خودکامگی و انحصار قدرت را داشت و هرچه پیش رفت، یاران اصلی خود در حزب را کنار گذاشت و حکومت را خانوادگی و نظام سیاسی را ریاستی کرد. در عین حال، من تصور میکنم که مسائل جهانی شدن نیز به رویکرد او مرتبط است. در واقع جهانی شدن، در حال خالی کردن زیر پای دولتهاست. در این وضعیت، نیروهایی فعال میشوند که در عصر ارتباط و فراگیری رسانهها میتوانند دولتها را دچار دردسر کنند و به دستاوردهای آنان ضربه بزنند که ممکن است این مساله نیز بر ذهنیت اردوغان تاثیرگذار بوده باشد. با این حال، برای گذار به توسعه نیاز به یک «توسعه مرکزی» قوی و متمرکز است اما ترکیه این «گذارِ توسعهای» را پیشتر تجربه کرده است و از همین رو من معتقدم که زندگی شخصی اردوغان و حتی رخدادهای سیاسی همچون بهار عربی و کودتای 2016، او را به سمت خودکامگی و حکومت فردی سوق داده است. این مسائل غیر از اینکه بدنه سازمانی و کادرهای فکری را متزلزل میکند و در حزب عدالت و توسعه انشعاب ایجاد میکند و مشروعیت اردوغان را کاهش میدهد اما میتواند به نحوی فضا را پوپولیستی و امنیتی کند تا روند کنونی را ادامه دهد تا هم در برابر امواج جهانی شدن و هم در برابر مخالفان بایستد. اردوغان برای خودش کیش شخصیت قائل است و به همین دلیل هم به سیاستهای پوپولیستی روی آورده و در انتخاباتهای گذشته نیز افکار عمومی را تحریک کرد که اگر دولت کنار برود، اوضاع خراب میشود، ناامنی ایجاد میشود و دستاوردهای ترکیه از دست میرود. همین مسائل موجب تضعیف حکومت قانون، آسیب به قوه قضائیه و تفکیک قوا و همچنین از دست رفتن انسجام اجتماعی و صلح در خانه شده است و این مساله به ویژه در مورد کردها، آسیبزاست و دستاوردهای دولت اردوغان و دموکراسی را تحتالشعاع قرار داده است که این مشکلات به اقتصاد ترکیه نیز سرریز خواهد شد.
قهرمانپور: اردوغان جزو رهبرانی است که نمیتوان نسبت به او بیتفاوت بود. او همچون ترامپ یا پوتین، معمولاً با عشق و نفرت همراه است و حد وسط در مورد آنان کم است و رعایت اعتدال در مورد اردوغان سخت است. سوگیری در مورد قضاوت موافقان و مخالفان او همواره وجود دارد. در داخل ترکیه، اردوغان توانسته در جامعه بیثبات و متکثر ترکیه به مدت 19 سال قدرت خود را حفظ کند که دستاورد بزرگی است. در مقایسه با تورگوت اوزال که میراث بزرگی برجای گذاشت اما میراث اردوغان به مراتب بزرگتر است. بدون شک در آینده، تاریخ ترکیه، پس از آتاتورک با اردوغان روایت خواهد شد که هم با میراث خوب و هم با اثرات منفیای که در این کشور بر جای گذاشته است همراه خواهد بود. در هیچ جایی از جهان، هیچ رهبر سیاسیای، بدون بستر اجتماعی مناسب، تبدیل به یک دیکتاتور نمیشود. جامعه ترکیه نیز مانند برخی جوامع به نوعی، از فقدان یک رهبر کاریزماتیک رنج میبرد. اگرچه امروزه انتقادات از اردوغان زیاد شده اما یادآوری حوادث دهه 90 میلادی ترکیه ضروری است که ترکها از آن با عنوان «دهه باخت» یاد میکنند. ترکیه از 1991 تا 2001 ده سال پرآشوب و بدون ثبات سیاسی را تجربه کرد. هیچیک از سیاستمداران در این دوره نتوانستند ثبات ایجاد کنند و در سال 2000 نرخ تورم این کشور، از هزار درصد هم بالاتر رفت. پس از این بیثباتیها، بستر مناسبی برای ظهور یک رهبر کاریزماتیک به وجود آمد. اگرچه، تنها اردوغان کاریزماتیک نیست و فتحالله گولن نیز نفوذ فراوانی در این کشور دارد. بنابراین، بستر اجتماعی ترکیه نیز همانند ایران و روسیه برای ظهور رهبران مقتدر مساعد است اما این رهبران مقتدر هنگامی که بیش از اندازه در قدرت میمانند و به عبارت سادهتر، قدرت را از حالت سازمانی، تبدیل به قدرت شخصی و خانوادگی میکنند، زمینه تبدیل آنها به رهبران اقتدارگرا فراهم میشود. باید بین رهبران «مقتدر» و رهبران «اقتدارگرا» تفاوت قائل شد. اردوغان، تا پیش از سال 2016 یک رهبر مقتدر بود و همراه با تشکیلات و حزب خود، حکومت میکرد اما پس از کودتا، به دلیل بیاعتمادی عمیق به اطرافیان خودش یا قضاتی که علیه او رای داده بودند، به رهبری اقتدارگرا تبدیل شد. اردوغان پس از مهار کودتا نخستین رهبر ترکیه است که میتواند ارتش بسیار قدرتمند این کشور را که وارث «ینی چری» است و دومین ارتش قدرتمند ناتو تلقی میشود، زیر فرمان خود بیاورد. با این حال باید دقت داشت که اردوغان در سال 1994 که به زندان افتاد، در همان وضعیت به نامههای مردم پاسخ میداد و معلوم بود که یک برنامه سیاسی خاص در سر دارد. اردوغان یک شخص تکبعدی نیست و اهل تجارت بوده است و سیاست را از ردههای پایین آغاز کرده و جامعه ترکیه را به خوبی میشناسد. اگرچه برخی او را پوپولیست میدانند اما در جامعه ترکیه، رفتارهای او با کودکان یا سالمندان در حفظ پایگاه اجتماعی او موثر بوده است. او سخنران حرفهای و قهاری است و کمپینهای انتخاباتی او بسیار قدرتمند است و توانسته مخالفان سیاسی خود را شکست دهد و در بین آنها اختلاف ایجاد کند. در مواجهه با اردوغان، عشق و نفرتی وجود دارد که منتفعان و متضرران در رابطه با او احساس متفاوتی را دریافت میکنند و در واکنش به رفتارهای او نیز احساسات متفاوتی شکل میگیرد. میراث او در حوزههای مختلف، متفاوت بوده و تاریخ احتمالاً بهترین قاضی در مورد عملکرد او است.
اولویتهای ترکیه در منطقه چیست و این کشور، خواستههای خود را چطور با دیگر قدرتهای منطقهای و جهانی، هماهنگ و پیگیری میکند؟
موثقی: به نظر من ترکیه پس از سال 2016 اساساً زیگزاگی و پراگماتیستیتر عمل کرده اما هدف آن، افزایش اقتدار، تامین منافع و رفع کمبودهای این کشور در حوزه منابع انرژی است که درگیری با یونان و قبرس نیز به همین دلیل بوده است. در مورد داعش نیز ترکیه ژست ایدئولوژیک مذهبی به خود گرفت که انحرافی از گفتمان عدالت و توسعه بود و کمی اسلامگرایی و اخوانی شدن خود را بیشتر کرد و با حمایت از محمد مرسی و رابطه با مصر، رویکرد متفاوتتری را نشان داد. اولویت سیاسی خارجی ترکیه در برههای، متمرکز بر کردها بود که مجموعاً، برخی از آنها را میتوان اشتباه دانست. از طرف دیگر، ترکیه خطر داعش را کمتر میدانست و فضایی را برای بهکارگیری و استفاده از اسلام سیاسی فراهم کرد و در پیوند با قطر، به قصد تامین منافع کوتاهمدت و جلب حمایتهای نیروهایی که در فضای سیاست خارجی خود بهکار بسته بود چارچوب مشخصی نداشت. دلیل نوسانات رفتاری ترکیه نیز همین است و در رابطه با آمریکا، اروپا و روسیه و اسرائیل نیز میتوان دید که شخصی شدن حکومت در ترکیه، روابط خارجی آن را نیز دگرگون کرده به طوری که به سرعت مسائل را ترمیم یا جبران میکند و منافع کوتاهمدت خود را محقق میکند. ترکیه با همین روند، موج صادراتی را تجربه کرد و نشان داد که تجارت و منافع خود را زیر پوشش این دیپلماسی دنبال میکند و در همین راستا به سرعت تغییر موضع میدهد. همانطور که اسرائیل نیازمند فضای فیزیکی است، ترکیه نیز به دنبال فضای نفوذ تجاری سیاسی در منطقه است و به همین دلیل از هر فرصتی برای منافع، مبتنی بر رفتارهای متغیر استفاده میکند. اگرچه ترکها رفتارهای متغیری دارند اما هدف ثابتی را دنبال میکنند.
قهرمانپور: هدف دولت اردوغان، ارتقای جایگاه ترکیه و افزایش قدرت این کشور بوده است که از طریق توسعه اقتصادی آغاز شد. ترکیه در دهه 1980 به تشخیص درست تورگوت اوزال، از بیماری «ضعف اقتصادی» رنج میبرد و به همین دلیل، این کشور اصلاً جدی گرفته نمیشد. ترکیه وارث یک امپراتوری بزرگ بود و بوروکراسی سکولار قدرتمندی نیز بر آن حاکم شده بود اما با این همه، به دلیل تبدیل شدن اقتصاد به پاشنه آشیل این کشور، جایگاهی برای آن در جهان وجود نداشت. ترکیه حتی در تامین امنیت خودش بعضاً دچار مشکل بود و پشتیبانیهای سوریه از پکک یا حمایت برخی کشورهای دیگر از عبدالله اوجالان تبدیل به معضلی برای ترکیه شده بود. ترکیه در دهه 1990 نیز آشفته و غرق در مشکلات بود. در سال2000 ترکیه در آستانه تبدیل شدن به یک کشور ورشکسته بود اما اعضای حزب عدالت و توسعه به دلیل شناخت خوبی که از نظام بینالملل و منطقه داشتند، توانستند با تجمیع پتانسیلهای ترکیه، نیروی جدیدی در این کشور ایجاد کنند. آنها از پتانسیل اتحادیه اروپا و رابطه با غرب نیز استفاده کردند تا وضعیت امروز را به وجود آورند. وقتی از رفتارهای متضاد ترکیه صحبت میشود نباید تنها به این کشور توجه کرد چراکه مثلاً روسیه نیز چنین رویکردی دارد و همزمان مثلاً هم با ایران و هم با اسرائیل رابطه دارد. چین و حتی خود آمریکا و بسیاری دیگر از کشورها چنین تعارضاتی را دارند و اصلاً چیز عجیبی نیست و نباید به آن، نگاه «ارزشی» داشت. آیا میتوان کشوری را در دنیا یافت که استانداردهای دوگانه نداشته باشد؟ هرجایی که منافع ایجاب کند، کشورها ممکن است تغییر رفتار دهند و این امری طبیعی در سیاست بینالملل تعبیر میشود. مساله این است که یک کشور چگونه میتواند قدرت خود را افزایش دهد. اگر امروزه، چین به یک قدرت بزرگ و در حال پیشی گرفتن از آمریکا تبدیل شده است به دلیل استفاده هوشمندانه از فضاهای جدیدی است که میتواند قدرت این کشور را در نظام بینالملل افزایش دهد. آمریکا تصور نمیکرد که چین بتواند از این راه به چنین هدفی برسد اما چنین شد. ترکیه نیز از همین فضاها به خوبی استفاده کرد و مثلاً از اتحاد گمرکی با اتحادیه اروپا برای گسترش همکاریهای اقتصادی با اروپا استفاده کرد و از «تجارت چمدانی» و کوچک با روسیه، به امضای قرارداد 50 میلیارددلاری رسید. از شراکت راهبردی با روسیه به سمت شراکت با چین رفت و در عین حال که موقعیت خود را با ناتو حفظ کرد، S-400 روسی را نیز خرید. مجموع اینها جلوههای مختلفی از تلاش ترکیه برای افزایش قدرت خود، متناسب با شرایط است. ترکیه هرجا احساس کند که منافعش تامین میشود به همانسو حرکت میکند و در این راه، رفتارهای متناقضی داشته و هزینه آن را نیز پرداخت کرده است. مثلاً در مورد مساله سوریه، چندین انفجار در آنکارا و استانبول صورت گرفت. اما هدف اولیه عدالت و توسعه یعنی «تقویت اقتصاد ترکیه» به نوعی کماکان پیگیری میشود و ترکیه از یک کشور ضعیف به هفدهمین اقتصاد دنیا تبدیل و عضو G-20 شده و صادرات آن مرتباً در حال افزایش است. درعینحال، باید به یک نکته مهم توجه داشت که تمام تلاش اردوغان، «حفظ قدرت» بوده است. او در این راه، از بعضی ارزشها و ملاکهای خود کوتاه آمده است. اردوغان در سال2020 هیچ سنخیتی با حزب حرکت ملی نداشت اما بعداً برای اینکه بتواند در برابر جمهوری خلق بایستد، با حزب دیگری وارد اتحاد شد. بنابراین، بخشی از رفتارهای اردوغان ناشی از تلاش او برای حفظ قدرت در داخل، پیروزی در انتخابات و ایجاد تغییرات مورد نظر خودش در عرصه سیاسی بوده است.
باید در نظر داشت که سیاست خارجی ترکیه، ایدئولوژیک نیست و حتی من باور دارم که سیاست خارجی اردوغان در قیاس با اوزال، به مراتب پراگماتیستیتر است. بنابراین، آنچه به عنوان «چرخشهای مکرر» در رفتار اردوغان یا ترکیه دیده میشود، از نظر طرفداران او، الزامات محیطی و اقتضای شرایط است. مثلاً در همین یک سال اخیر و با وجود همه حملاتی که در ایران به اردوغان در مورد سخنرانی او در باکو شد اما در اجلاس اخیر G-20 اردوغان اعلام کرد ترکیه به دنبال ابتکار 3+3 در مورد قفقاز است. اردوغان اگر قصد داشت ایدئولوژیک رفتار کند، در این قضیه میتوانست ایران را حذف کند اما چنین نکرد چراکه او هدف خاصی در این راه دارد و برای رسیدن به آن، ممکن است انعطافهای لازم را به خرج دهد. بسته به عشق و نفرت مخاطبان او ممکن است این چرخشهای متعدد، مثبت یا منفی ارزیابی شود. با این حال، امروز در ایران بسیاری معتقدند که باید با جهان خارج در ارتباط بود اما در خارج از ایران نیز شیعیان حامی ایران وجود دارند که ارتباط ایران با جهان را برابر با عدول رهبران ایران از مواضع اصولی خود تلقی کنند. بنابراین، اینجا با یک «تناقض» مواجه میشویم. عرصه سیاست همواره عرصه تناقضها بوده است و هیچ وقت در این عرصه نمیتوان حرکتی کرد که صددرصد افکار عمومی با آن موافق باشند. به همین دلیل، باید در نظر داشت که از چه زاویهای به مساله ترکیه نگاه میکنیم. ترکیه در سوریه هزینههای فراوانی داده است و موضع اردوغان برای رفتن اسد که محقق نشد، هزینه فراوانی روی دست او گذاشت و احزاب مخالف او هر روز میگفتند که اردوغان درکی از سیاست خارجی ندارد و رفتارهای او تنش با همسایگان را افزایش داده است. با این حال باید توجه داشت که اردوغان قرار نیست مثلاً منافع ایران یا روسیه را محقق کند بلکه او طبیعتاً به دنبال منافع ترکیه است و بر همین اساس، رفتار متناسب با آن را در دستور کار قرار میدهد؛ چه ما خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید. نباید به این مسائل به صورت صفر و یکی نگاه کرد.
ترکیه چطور توانست با بهکارگیری ابزار قومیت، ائتلافی فراگیر در فضای پیرامونی خود و حتی در جغرافیایی دورتر یعنی در آسیای مرکزی ایجاد کند؟ این رویکرد با توجه به گسلهای قومیتی موجود در ترکیه و کشورهای پیرامونی آن، چه مزایا و ریسکهایی را برای دولت این کشور و همسایگان آن در پی خواهد داشت؟
موثقی: تکیه بر سیاستهای هویتی و قومیتی ریسک بالایی دارد. اما تامین اهداف سیاست خارجی و منافع ملی در شرایط متغیر، تاکتیکهای متفاوتی را نیز میطلبد و اگر تغییر سیاستها به حصول منافع ملی کمک کند، این ابزارها میتوانند کمککننده باشند. با این حال، مساله قومیت برای ترکیه با «عقل ابزاری» و «دیپلماسی»ای که بهکار میگیرد و همچنین به کار بستن ابزارهای بالقوه و بالفعل در حوزههای فرهنگی، مذهبی و تاریخی با توجه به سابقه امپراتوری عثمانی و تاکید بر زبان ترکی، دین اسلام و... این کشور، منافع ملی خود را به شکل حداکثری برآورده میکند. ترکیه در آسیای مرکزی و قفقاز و همچنین در داخل کشورش و حتی در رابطه با مناطق ترکنشین ایران از این ابزارها استفاده میکند تا فضای لازم برای بازی خود را در راستای تامین اقتدار کشور بر مبنای نئوتورکیسم فراهم کند. «ناسیونالیسم ترک» با «پانترکیسم» متفاوت است اما به هر حال گرایش به قومیت ترک از زمان آتاتورک مطرح بوده است و در این مقطع نیز دولت ترکیه از همین ابزار هم در داخل استفاده میکند تا ترکهای افراطی مانند «حزب حرکت ملی» را با خود همراه کند و هم در آسیای مرکزی و قفقاز بتواند کشورهای این حوزه و بازارهای آنها را تصاحب کند. ترکیه هم از نظر امنیتی و هم به لحاظ اقتدار نظامی و بسط قدرت نرم در حوزه تجارت و صادرات میخواهد این نفوذ را بیشتر کند و در همین راستا از تمام توان خود مانند ظرفیتهای مشترک استفاده میکند اگرچه با ریسکهایی همراه خواهد بود. ناسیونالیسم به معنای درست کلمه، با قومیتگرایی فرق میکند. تجمیع ناسیونالیسم با مذهب، سنتزی بود که دستاوردهایی را برای ترکیه به همراه آورد و ثبات داخلی را رقم زد اما چرخش به سمت قومگرایی، ریسک بالایی برای ترکیه خواهد داشت.
قهرمانپور: وقتی از «ناسیونالیسم» و «قومیتگرایی» صحبت میکنیم باید دقت کرد که این دو، مفاهیم متفاوتی در ادبیات روابط بینالملل محسوب میشوند. تفکیک این دو بسیار مهم است و وقتی میگوییم یک کشور، «سیاست قومیتی» دارد که آن کشور به صورت علنی، هدف خود را در راستای ایجاد اتحاد برای یک قوم خاص قرار دهد. این مساله با سیاست ناسیونالیستی متفاوت است. اینکه ایران نیز میگوید امنیت تاجیکها و هزارهها در افغانستان باید تامین شود، دلیل بر این نیست که ایران سیاست خارجی قومیتگرایانه دارد. مثلاً گفته میشود که سیاست کره جنوبی به صورت اعلامنشده، «اتحاد دو کره» است که اگرچه شاید بتوان با اغماض، آن را قومیتگرایی نامید اما به هیچ وجه به معنای ناسیونالیسم نیست. باید در نظر داشت که در ترکیه، ناسیونالیسم، یک مساله فراگیر است و حتی احزاب چپ که اصولاً باید جهانگرا باشند، رگههای قدرتمندی از ناسیونالیسم ترک را دارند. این واقعیت به تجزیه امپراتوری عثمانی بازمیگردد. در ادبیات سیاسی ترکیه، به این مساله «سندرم سِوره» (Sèvres Syndrome) گفته میشود؛ همانطور که مثلاً «ترکمانچای» برای ما یک سندرم است. این سندرم در ترکیه بسیار مهم است و همانند کودتای 28 مرداد که برای تحلیل ریشههای آمریکاستیزی در ایران، رجوع به آن ضروری است، این مساله برای ترکها نیز هنوز تازگی دارد. حتی احزاب بهشدت لیبرال یا مارکسیست هنوز هم نگران تجزیه ترکیه هستند. از ابتدای تشکیل جمهوری ترکیه، همه جریانهای سیاسی برای داشتن پایگاه در بین مردم، همواره ناگزیر بودهاند که خود را ناسیونالیست جلوه دهند. شخص اردوغان در ابتدای کار، هیچ تمایل ناسیونالیستی و قومگرایانهای نداشت و در دهه 1990 نیز ترکیه که به سمت آسیای مرکزی حرکت میکرد، توفیقی به دست نیاورد و حتی با جمهوری آذربایجان نیز در پایان همین دهه دچار اختلاف شد. ترکیه همواره به دنبال در پیش گرفتن این رویکرد بوده است اما شرایط آن فراهم نمیشد. طبیعی است وقتی که قدرت اقتصادی و نظامی یک کشور افزایش مییابد، کشورهای دیگر وسوسه میشوند با کشور قدرتمند رابطه بیشتری داشته باشند. نزدیکی جمهوری آذربایجان به ترکیه نیز از همین جنس اما تازه است. ترکیه از این مساله به عنوان یک ابزار استفاده میکند و همانطور که گفتم سیاست خارجی ترکیه نه ایدئولوژیک، نه اسلامی و نه حتی لیبرالیستی است بلکه ترکیه فقط به «افزایش قدرت» خود فکر میکند. از همینرو هرجا حس کند که در این راه میتواند از ابزار قومیت استفاده کند، مثل حمایت از ترکمنهای عراق، پشتیبانی از آنها را در دستور کار قرار میدهد و هرجا که شرایط آن وجود نداشته باشد، عقبنشینی میکند. ترکیه تابع معادلات قدرت در نظام بینالملل است. زمانی که ترکیه ضعیف بود، اردوغان با کردها زورآزمایی میکرد و امروز به دنبال صلح از بالا و تحمیل صلح به آنان است. نمیتوان گفت سیاست خارجی ترکیه مبتنی بر قومیتگرایی است بلکه ناسیونالیسم یک نیروی سیاسی مهم در داخل ترکیه است که هر میزان که بتواند در هر جایی نفوذ خواهد کرد و سایرین را به خود جذب کرده و آنها را به پراکسی (نیابتی)های خود تبدیل میکند.
چشمانداز توسعه ترکیه چگونه قابل ترسیم است؟ ایران به عنوان یکی از مهمترین همسایگان (و رقبای) ترکیه چطور باید با این کشور رفتار کند؟
موثقی: ترکیه باتوجه به زیرساختهای صنعتی، تجاری و صادراتی قدرتمند، بخش خصوصی و بورژوازی ملی قوی و همچنین ناسیونالیسم این کشور به همراه ترتیبات نهادی و سازوکارهای دموکراتیک جاافتادهای که چند دهه در این کشور تمرین دموکراسی میکنند و رفتهرفته جا افتاده و حتی ارتش را نیز تحتالشعاع خود قرار داده است به نظرم این ثبات و پیشرفت، بدون اردوغان نیز ادامه خواهد یافت. این یک سنت جدید و سازوکاری نوین بین دین و مدرنیته است که در این کشور نهادینه شده است. حتی احزابی که از عدالت و توسعه نیز انشعاب یافتهاند و حتی حزب «جمهوریخواه خلق» همگی میتوانند در ائتلافهای جدید، دولتهای باثباتی تشکیل دهند که اقتدار و دستاوردهای ترکیه و اهدافی که برای این کشور در مسیر توسعه در نظر گرفته شده تامین شود. ترکیه به عنوان یک کشور صنعتی، سوار بر امواج جهانی شدن است و از این فرصت استفاده کرده و قویتر میشود. هرچه مرزها بازتر شود و امکانات عصر جهانی شدن افزایش یابد، برای کشوری مانند ترکیه یک فرصت است و میتواند بازارهای در دسترس از جمله ایران و نیز کشورهایی را که دولتهای ورشکسته دارند یا کشورهایی که فاقد بنیانهای تولیدی و صنعتی هستند، به بازارهای خود تبدیل کند. با این شیوه، ترکیه در این کشورها قدرت نرم خود را افزایش خواهد داد. اگرچه به دلیل نوع ترتیبات نهادی این کشور و همچنین سازوکار دموکراتیک و تکثر حزبی و ائتلافهایی که میتواند در آن جا شکل بگیرد با نوساناتی روبهرو خواهد بود.
اما لازم است که ایران حتماً تجدید نظری در حوزه سیاست داخلی و خارجی خود داشته باشد و تکلیف خود را با مراکز استراتژیک جهان مشخص کند. تقابل با جهان پیشرفته، سودی برای ایران ندارد و تکیه بر چین و روسیه برای ما ذلتبار خواهد بود. چین، روسیه و حتی ترکیه به هیچ وجه یک ایران قوی با حضور یک دولت مستقل و کارآمد را نمیخواهند بلکه مشتاقاند تا بازار ایران پذیرای محصولات آنها باشد. اگر ایران خطاهای استراتژیک خود را جبران کند، بهجای یک کشور مصرفکننده و فاقد «قدرت انتخاب» میتواند جایگاه خود را دگرگون کند و مثلاً در قبال ترکیه نیز میتواند از موضعی برابر برخورد کند. ایران باید با تغییر بنیانهای تولیدی و اقتصادی و سیاسی و صنعتی خود، تبدیل به کشوری شود که بتواند سهمی در تجارت جهانی داشته باشد. ایران حتی میتواند از الگوی ترکیه و نظریه «غازهای پرنده» که ترکیه را پس از اسرائیل به دومین قدرت صنعتی منطقه بدل کرده است برای بهبود جایگاه خود استفاده کند.
قهرمانپور: واقعیت سیاست بینالملل، «رقابت» و «افزایش قدرت» است. اینکه انتظار داشته باشیم که کشورهای دیگر، مسیر را برای قدرتمند شدن ایران هموار کنند، آرزویی بیش نیست. هیچ آمریکاییای، مایل به قدرتمند شدن چین نبود و ترکیه نیز به عنوان مثال بههیچوجه تمایلی به قدرتمند شدن ایران یا عربستان سعودی ندارد. این قاعده بازی در سیاست بینالملل است. آنچه مهم است طرح این موضوع است که نخبگان سیاسی کشور، چگونه بتوانند فضای بیشتری را در سیاست بینالملل باز کنند و بدون اینکه کشور دچار جنگ یا معضلات دیگر شود، قدرتمند شود. «معمای توسعه» دقیقاً در همینجاست؛ نخبگان سیاسی باید به شکلی، قدرت کشور را افزایش دهند که کمترین تنش بین رقبا و کشورهای دیگر به وجود بیاید. اگر تصور کنیم که بدون همکاری با دنیا و تنش میتوانیم پیشرفت کنیم، اساساً به بیراهه رفتهایم. ما هم در قطع رابطه با دنیا متضرر خواهیم شد و هم در جلب رضایت همگان. از طرف دیگر، کسی کشورهای ضعیف را جدی نمیگیرد؛ مثلاً مصر این روزها میخواهد رضایت قدرتهای بزرگ را جلب کند اما از آنجا که توان خاصی ندارد کاری پیش نمیبرد و در طرف دیگر، کره شمالی نیز با تمام قدرت نظامی، از هرگونه توان دیپلماتیک محروم است. بنابراین، باید فرمول توسعه و افزایش قدرت در جهان را پیدا کنیم تا منزلت و شأن خود را افزایش دهیم. سیاست بینالملل، تابع «قدرت» و «فناوری» است و هر کشوری ولو قدرتمند، اگر نتواند قدرت خود را حفظ کند، به تدریج از مدار توجه سایرین خارج میشود. واقعیت این است که ما نتوانستهایم فرمولی برای افزایش قدرت خود بیابیم و باید به سوی یافتن آن حرکت کنیم.